#سخنرانی جلسه اول 1⃣ #روضه_خانگی ⏯ حاج آقا رحیمی 📚 موضوع : فلسفه عزاداری برای امام حسین ع 🔊 در این #صوت خواهید شنید:👇 🔺چرا باید هرسال روضه ها تکرار بشه؟ 🔺آیا میشه نمازهای یه هفته را چند ساعت یکجا بخونیم؟ 🔺چرا باید نماز تکراری بخونیم؟ 🔺چرا حضرت عباس آب نخوردند وفقط مشک را پر از آب کردند؟ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ┅═🦋 #بچه‌های_ایران 🦋 ➕ عضو بشید 👇 🆔 کانال @b_iran 🇮🇷 ❤️🖤💚

#سخنرانی جلسه دوم 2⃣ #روضه_خانگی ⏯ حاج آقا رحیمی 📚 موضوع : #نماز خوندن چه فایده ای داره و خدا چه نمازی از ما می خواد؟ 🔊 در این #صوت خواهید شنید:👇 🔺نماز برای آموزش انسانیته 🔺در ظهور امام زمان اگه همه چی خوب میشه چرا حضرت را شهید می‌کنند؟ 🔺 چرا قبل از شهادت امام حسین دهه عزا داری داریم؟ 🔺چرا باید در نماز حجاب داشته باشیم ؟ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ┅═🦋 #بچه‌های_ایران 🦋 ➕ عضو بشید 👇 🆔 کانال @b_iran 🇮🇷 ❤️🖤💚

جلسه سوم 3⃣ #روضه_خانگی ⏯ حاج آقا رحیمی 📚 موضوع : بردگی یا بندگی 🔊 در این #صوت خواهید شنید:👇 🔺ما همه فرزندان حضرت آدمیم چرا پس به هم نا محرمیم؟ 🔺چرا نا باروری در کشورمان زیاد شده ؟ 🔺سحر و جادو را چجوری دفع کنیم؟ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ┅═🦋 #بچه‌های_ایران 🦋 ➕ عضو بشید 👇 🆔 کانال @b_iran 🇮🇷 ❤️🖤💚

جلسه چهارم 4⃣ #روضه_خانگی ⏯ حاج آقا رحیمی 📚 موضوع : #نمازی که خدا انتظار دارد 🔊 در این #صوت خواهید شنید:👇 🔺۳۲ نفری که شب عاشورا به امام حسین ع پیوستند 🔺چرا حضرت یعقوب به فراق یوسف امتحان شد؟ 🔺بعضی ها میخواند از خونه فرار کنند و به ازدواج نا مناسب تن میدند ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ┅═🦋 #بچه‌های_ایران 🦋 ➕ عضو بشید 👇 🆔 کانال @b_iran 🇮🇷 ❤️🖤💚

جلسه پنجم 5⃣ #روضه_خانگی ⏯ حاج آقا رحیمی 📚 موضوع : راهکارهای فریب #شیطان 🔊 در این #صوت خواهید شنید:👇 🔺فرق اخلاق و نظم غربی با نظم و اخلاق اسلامی 🔺اعمال دینی اگه از سر عادت باشه و باعث پیشرفت روحی نشه ... 🔺بهترین آرایشگر دنیا کیه؟ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ┅═🦋 #بچه‌های_ایران 🦋 ➕ عضو بشید 👇 🆔 کانال @b_iran 🇮🇷 ❤️🖤💚

جلسه ششم 6⃣ #روضه_خانگی ⏯ حاج آقا رحیمی 📚 موضوع : جایگاه #قلب و دل در رفتارهای ما 🔊 در این #صوت خواهید شنید:👇 🔺 آیا مرگ ترس داره ؟ انسان در کما چه حالی داره؟ 🔺 چجوری با میل های بد مبارزه کنیم ؟ 🔺مشکل ما ندونستن نیست میل نداشتنه ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ┅═🦋 #بچه‌های_ایران 🦋 ➕ عضو بشید 👇 🆔 کانال @b_iran 🇮🇷 ❤️🖤💚

🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق 🕌قسمٺ #صدویک شاید هم حس میکرد حال همه را بهم ریخته..که دیگر منتظر پاسخ کسی نشد، با خداحافظی ساده ای از اتاق بیرون رفت.. و من هنوز تشنه چشمانش بودم که دنبالش دویدم.😢🏃‍♀ روی ایوان تا کفشش را میپوشید، با بیقراری پرسیدم _چرا باید بریم؟😥😢 قامتش راست شد، با نگاهش روی صورتم گشت.. و اینبار شیطنتی در کار نبود که رک و راست پاسخ داد _زینب جان! شرایط اونجوری که من فکر میکردم نشد. #مجبورشدم تو این خونه تنهات بذارم، ولی حالا...😊 که صدای مصطفی خلوتمان را به هم زد _شما اگه میخواید خواهرتون رو ببرید، ما مزاحمتون نمیشیم.😊 به سمت مصطفی چرخیدم، چشمانش سرد و ساکت به چهره ابوالفضل مانده و از سرخی صورتش حرارت احساسش پیدا بود... ابوالفضل قدمی را که به سمت پله های ایوان رفته بود به طرف او برگشت و با دلخوری پرسید _یعنی دیگه نمیخوای کمکم کنی؟😕😒 مصطفی لحظه ای نگاهش به سمت چشمان منتظرم کشیده شد.. و در همان یک لحظه دیدم ترس رفتنم دلش را زیر و رو کرده که صدایش پیش برادرم شکست _وقتی خواهرتون رو ببرید زینبیه پیش خودتون، دیگه به من نیازی ندارید!😕 و انگار دست ابوالفضل را رد میکرد تا پای دل مرا پیش بکشد بلکه حرفی از آمدنش بزنم... و ابوالفضل دستش را خوانده بود که رو به من دستور داد _زینب جان یه لحظه برو تو اتاق!😊 لحنش به حدی محکم بود که خماری خیالم از چشمان مصطفی پرید و من ساکت به اتاق برگشتم...😔 مادر مصطفی هنوز در حیرت حرف ابوالفضل مانده... و هیچ حسی حریف مهربانی اش نمیشد.. که رو به من خواهش کرد _دخترم به برادرت بگو افطار بمونه!😊 و من مات رفتار ابوالفضل.. ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ┅═🦋 #بچه‌های_ایران 🦋═┅ ➕ عضو بشید 👇 🆔 کانال @b_iran 🇮🇷 ❤️🤍💚