eitaa logo
بچه های ایران 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
144 فایل
حاج قاسم :امروزه قرارگاه حسین بن علی #ایران است. جمهوری اسلامی #حرم است.🇮🇷 🔰کانال #بچه_های_ایران کانالی برای جواب به دغدغه های دوره نوجوانی و جوانی و دغدغه های فرهنگی شما حاج آقا رحیمی @modafe70 ادمین @Dokhtar_paiiiz
مشاهده در ایتا
دانلود
جلسه اول طرح 🇮🇷 💠 گلستان شهدا قطعه شهدای مدافعان حرم 1⃣ مقدمه 2⃣ توضیح طرح
توضیح طرح بچه های ایران.m4a
27.79M
جلسه اول طرح 🇮🇷 بخش دوم 2⃣ 🔰 توضیح طرح 📝📋 🌐 کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افتتاحیه_ حاج آقا رحیمی.m4a
24.26M
🎧 🔰 دانش‌آموزی‌ دختران اصفهان ۱۴۰۱ 💠 حاج آقا رحیمی 🎤 🌐 کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
📜🙃🍃 اوایل هیچ تصوری از آمدن به اردوی راهیانه نور نداشتم و حتی فکرش راهم نمی کردم که روزی راهی این سرزمین شوم تا اینکه بحثه این اردو در مدرسه پیچید و بچه ها پیشنهاد رفتن به این اردو را به من دادند اول پیشنهادشان را رد کردم و علاقه ی چندانی نشان ندادم تا اینکه دقیقاً یک هفته قبل از اتمام نام نویسی تصمیم گرفتم که من هم همراه دوستانم بروم اما صادقانه بگویم هدفم بیشتر وقت گذراندن با دوستانم بود و هیچ تصوری از این مناطق نداشت. همیشه هنگامه بازدید از نمایشگاه ها و سخنرانی های مدرسه آنقدر تحت تاثیر شهدا قرار نگرفته بودم تا اینکه راهی شدیم و روز اول بازدید از یادمان ها رسید .صبح که برای نماز به حسینیه رفته بودیم بعد از نماز یک روحانی جوان شروع کرد به صحبت کردن، اول خیلی کسل شروع به غرغر کردن کردم اما کمی که گذشت توجهم به سخنانش جلب شد و فکرم را درگیر کرد .حاج آقا سخن از نگاه شهدا به ما دانش آموزان حاضر در اردوگاه کرد، سخن از اینکه ما دعوت شده هستیم سخن از اینکه ما برای هدف خاصی دعوت شده ایم. ما دعوت شده ایم تا یک سری پیغام از این میزبانان دریافت کنیم گویا آن ها حرف هایی دارند که با ما بزنند . برایم جالب بود، تا به اینجا از این دید به این اردو نگاه نکرده بودم و هنگامی که به این فکر می کردم که مورد عنایت شهدا قرار گرفته ام و دعوت شده ی آن ها هستم احساس عجیبی داشتم انگار اولین جرقه ها در درونم اینجاد شد. وقتی که به یادمان عملیات رمضان رفتیم و کنار قبور شهدای گمنام نشستم حس آرامش عجیبی داشتم قبلاً هم قبور شهدا را زیارت کرده بودم اما اینجا برایم متفاوت بود، شاید سخنان صبح حاج آقا دیدم را نسبت به شهدا عوض کرده بود، احساس می کردم که آن ها دارند حرف هایم را می شنوند پس گفتم هرچه را که در دلم داشتم آنقدر سبک شده بودم و آرامش داشتم که دلم می خواست تمام مدت، سرم را روی قبور بگذارم و با آنها حرف بزنم از آن ها خواستم که هوایم را داشته باشند و دستم را رها نکنند . موقع رفتناز یادمان عملیات رمضان رسید و سرپرستان گروه از همه خواستند تا سوار اتوبوس شوند، دل کندن دیگر برایم سخت بود انگار نمی توانستم به سمت ماشین ها قدم بردارم، این حجم از تعلق و آرامشی که نسبت به این مکان و این شهدا در این مدت کم پیدا کرده بودم برایم واقعاً عجیب بود. بالاخره سوار اتوبوس ها شدیم و همان حاج آقایی که صبح آن صحبت ها را کرد روایتگر ما در اتوبوس بود و دقیقاً کنار صندلی ما ایستاده بود و با حرف های طنزش در حال خنداندن بچه ها بود. دستم را داخل کیفم بردم تا سخنان حاج آقا را با موبایلم ضبط کنم اما هرچه دنبال آن گشتم نبود متوجه شدم که احتمالا موبایلم را در کنار قبور مطهر ششهدای گمنام در یادمان عملیات رمضان جا گذاشته ام . آنقدر آنجا در حال و هوای خود بودم که متوجه نشده بودم که تلفن همراهم را برنداشته ام، دوستم فاطمه با همراه من تماس گرفت تا شاید تلفن را پیدا کند صدای تلفن می آمد اما هرجایی را که گشتم نبود، یه دفعه حاج اقا سخنانش را قطع کرد و تلفنی را از جیبش درآورد که زنگ می خورد اول متوجه نشدم که تلفن مال من است فکر می کردم تلفن خود حاج آقاست که زنگ می خورد، حاج آقا گفت این تلفن را در کنار قبور شهیدان گمنام پیدا کرده، توجه که کردم دیدم تلفن من است حاج آقا به من گفت که عنایت شهدا را ببین که گوشی تو را من پیدا کردم و دقیقاً من در اتوبوس شما آمدم و هنگامی که تلفن زنگ زد اینجا ایستاده بودم که شما تلفنتان را پیدا کنید و اینجا بود که به قول حاج آقا من اولین عنایت شهدا را دیدم . ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
جبهه شوق رسیدن زمین به آسمان است... در جبهه، زمین و آسمان فاصله ای ندارد.... ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
… راهیان نور،راه شیفتگان و اولیای الهی برای رسیدن به معراج است. ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
33.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌺🍃🌺 دیدار خادمین مجموعه فطرس با جانبازشیمایی به مناسبت ولادت حضرت ابالفضل علیه السلام و روز جانباز🌹 🌷💚🌷 @fotros_dokhtarane
🦋🍃🌷🦋🍃🌷🦋🍃🌷🦋🍃 💢 جلسه دوم پنجشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۱۱ ⏰ ساعت ۱۰ صبح 🔰 گلستان شهدای اصفهان 🌟 سالن شمع (فرهنگسرای پایداری) 🌐 کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
979.4K
🇮🇷 🔰 پاسخ به یک سوال ⁉️ چرا دولت هیچ برنامه ای برای ندارد. وضعیت اصلا" خوب نیست❓ 🔶 محمود قاسمی/ کارشناس سیاسی 🌐 کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
1_2838731976.mp3
10.07M
🎧 🔰 بریم نجف... 💠 حاج امیر کرمانشاهی 🎤 🌐 کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و عشــ♥️ـق همان عهدی بود که مادرش با خدا بست! فرزندش را بدرقه کرد تا برود که اسلام بماند... :)🌱 ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
📜🙃🍃 وقتی که به طلائیه مقر حضرت ابالفضل العباس علیه السلام رسیدیم، به سه راهی شهادت رفتیم وقتی که روایت شهدا را شنیدم شهدایی که پیغام زمان شهادت به آنها الهام شده بود و راه و روش حضرت اباعبدلله الحسین علیه السلام را در پیش گرفته بودند و درست مانند شهدای کربلا با لبه تشنه به شهادت رسیدند و مادرانی که دنبال یه نشونه از طرف بچه هاشون بودند، ماجرای نام گذاری حسینیه ی حضرت ابولفضل و ابولفضل ها و عباس هایی که تو طلائیه پیدا شدند با دست قطع شده و شرایط رزمنده ها از شهدا خواستم که کمکم کنند حداقل یکم بتونم مانند آنها رفتار کنم و شرمنده ی آنها و امام حسینعلیه السلام نشم، انگار جای جای طلائیه اسم خدا رو فریاد می زد انگار یک قطعه از بهشت بود که هیچ وقت نمی خواستی از آنجا دور بشی . روز آخر رسید و آخرین یادمان که ما می رفتیم شلمچه بود، فکر اینکه دارم از این سرزمین مقدس و این آرامش دور میشم برام دردناک بود وقتی که سر به روی خاک پاک شلمچه می گذاشتی و با شهدا حرف می زدی انگار دیگر در این دنیا نبودی، با هر سختی ای که بود از شهدا دل کندم تو این سفر، شهدا با من خیلی حرف زدن خیلی چیز ها رو یادآوری کردند، من از شهدا یاد گرفتم گذشت یعنی چی؟ معنای عشق چیه؟ رفیق واقعی چه رفیقیه؟ اینکه حجابه من چقدر با ارزشه! اینکه با رضایت پدر و مادره که میشه رضایت خدا رو هم کسب کرد! اینکه برای خدا باید از ارزشمند ترین چیزات بگذری حتی از خودت . امیدوارم که منم بتونم راه این انسان های غیور را ادامه دهم و شرمنده آنها نشم راستی من الان یه رفیق شهید هم دارم که می تونم حرفامو بهش بزنم و ازش درس های بیشتری بگیرم...🌷🌷🌷🌷🌷 ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پرستو های خسته ای بودیم که از همنشینی با شهدا وجودمان آرام شد.... ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
🦋🍃🌷🦋🍃🌷🦋🍃🌷🦋🍃 💢 جلسه دوم پنجشنبه ۱۴۰۱/۱۲/۱۱ ⏰ ساعت ۱۰ صبح 🔰 گلستان شهدای اصفهان 🌟 سالن شمع (فرهنگسرای پایداری) روبروی 🌐 کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
دلم برای شهدا گرفته است،آنقـــــدر که گاهی اضافه اش از چشمانم می چشکد...)💔 ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
شهیدان از بهترین و گرانبها تریک چیزی که در دنیا داشتند یعنی از جانشان گذاشتند... 💔 📽 ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
📜🙃🍃 من آنچنان که باید پایبند حجابم نبودم .نمی گویم که اصلا حجاب نداشتم و نماز نمی‌خواندم ؛اصلا اینطور نبود نماز ام را می‌خواندم . پشت رهبر و اسلام هم بودم اما آنطور که باید نه... وقتی بحث راهیان نور پیش آمد زمزمه هایی در کلاس به راه افتاد بیشترین حرفی که بین بچه ها رد و بدل می‌شد حرف راهیان بود یکی میگفت میرم یکی میگفت نه از این جور حرفا توی کت من نمی رود یکی هم از راه دور و خطر تصادف میترسید‌ .اما دغدغه من این نبود ترس این در جانم بود که شاید لایق این سفر نباشم شاید اصلا شهدا من را نطلبیده باشند بیشترین حاجتی که در دل داشتم و بعد از نماز از خدا میخواستم این بود که کمکم‌ کند بروم، حتی ۲هزار صلوات هم نذر کردم تا قسمت من هم بشود... بلاخره شهدا من را طلبیدند و من و دیگر دوستانم به راه افتادیم ..از حال و هوای طلائیه و شلمچه نمی‌گویم چون باید خودت حس کنی باید لذت و شیرینی اش را خودت بچشی فقط آنقدر می‌گویم که وقتی در سه راهی شهادت قدم گذاشتم قلبم لرزید وقتی راوی از شهدا گفت قلبم در سینه فشرده شد نمیتوانم حس و حالم را توضیح بدم فقط میتوانم بگویم که تا کنون انقدر گریه نکرده بودم نفسم از شدت گریه بالا نمی آمد وقتی روی آن خاک متبرک قدم میذاشتم و به این فکر میکردم که چه جوان های رشیدی برای من و امثال من پرپر شدند گریه ام شدت می گرفت. من در هر کجا که رفتیم آنچنان حس خاصی نداشتم، اما امان از طلائیه که قلب غرق در گناهم را دگرگون کرد. به خاطر چه بود نمی دانم شاید همه دوست داشتن در شلمچه بدون کفش راه بروند اما آنچنان که طلائیه مدهوش ام کرده بود متوجه نشدم که کی خم شدم و کفش از پای درآوردم و به راه افتادم راه رفتم و فکر کردم آنقدر غرق در فکر بودم که نفهمیدم که کی این راه را طی کردم ولی وقتی به خود آمدم دیدم روبه روی ورودی قرارگاه حضرت ابوالفضل العباس بودم ... از شلمچه ام نگویم که در آنجا دل بیقرارم آرام گرفت نگویم که چه بر سر این قلب بی جنبه ام آورد فقط این را بگویم که هنوز وقتی داشتم وسایل ام را جمع می کردم در فکرش بودم... با بغضی در گلو مشغول جمع وسایلم بودم دروغ چرا نمی‌خواستم برگردم دوست داشتم تا ابد تنها مسیری که می روم مسیر طلائیه و شلمچه باشد میترسیدم دیگر نتوانم بیایم میترسیدم... حال تنها چیزی که به آن امید دارم این است که دوباره بیایم طلائیه دوباره من باشم و طلائیه و طلائیه قلب غرق در گناه ام را پاکیزه کند..... وسلام ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
شهدا توانستند... آمده ایم تا ماهم بتوانیم... ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
سنگر ²² و کلی خاطره 💔😔....) ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
فرازی از ندبه.m4a
3.18M
🎧 💗 💠 جملات عاشقانه 💚 حاج آقا رحیمی 🎤 ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷
مدح ح علی اکبر.m4a
5.11M
🎧 مدح (ع) 🎉 🔮 بمناسبت میلاد 🎊🎈 حاج آقا رحیمی 🎤 ✅ کانال 🌷 🆔 @b_iran 🇮🇷