eitaa logo
بچه های ایران 🇮🇷
1.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
1.7هزار ویدیو
144 فایل
حاج قاسم :امروزه قرارگاه حسین بن علی #ایران است. جمهوری اسلامی #حرم است.🇮🇷 🔰کانال #بچه_های_ایران کانالی برای جواب به دغدغه های دوره نوجوانی و جوانی و دغدغه های فرهنگی شما حاج آقا رحیمی @modafe70 ادمین @Dokhtar_paiiiz
مشاهده در ایتا
دانلود
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺 💚 از حرم حضرت معصومه علیهاسلام تا مسجد مقدس 🚶‍♂🚶‍♂
32.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👳‍♂ حاج آقا وافی که ۱۴ تا فرزند دارند هم داشتند مردمو قانع می کردند رگباری بچه بیارند 👶👶
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥴 🔺کاری که مجید تو این خواستگاری کرد، آمریکا با هیروشیما نکرد🤣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امیرالمؤمنین (ع) هر وقت سلمان و ابوذر و یارانش را می‌دید لذت می‌برد... آیا شده تا حالا یک مرتبه امام زمان به من و تو نگاه کنه و لذت ببره؟ امام زمان کجای زندگی ماست؟! ‹ استاد قرائتی عیدتون مبارک♥️
✅ پایان مسیر ❌ 💚 منزل نور سرای حضرت دلبر ❤️ مسجد مقدس جمکران 🦋 ⏰ حدود ساعت ۱۸ راه افتادیم و ساعت ۲۰:۴۰ رسیدیم
# تلنگر واسه ما بچه شیعه ها زشته که سال به سال سفره های شادیمون موقع نیمه شعبان کم رنگ و کم رنگ تر بشه 🤝 آره با خودتم....✌️🏻 بلند شو و همون چیزی که تو ذهنته را عملی کن نسل شیعه بایدددد ادامه پیدا کنه ما و نسل آینده ی ما باید حسینی و سر سفره ای که نون حلال اورده میشه بزرگ شه بلند شو رفیق🥰 بلند شو هرکاری از دستت بر میاد انجام بده از ما یه قدم برای او از امام زمان صد قدم برای ما✊🏻😍 ____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____ 🆔کانال @b_iran 💚 🤍💚 ❤🤍💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞🌷 لهجه شیرین اصفهانی 👏👏 دلنشین نوجوان اصفهانی که سید رضا نریمانی رو به وجد آورد ____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____ 🆔کانال @b_iran 💚 🤍💚 ❤🤍💚
بچه های ایران 🇮🇷
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #رمان📗 #قصه_دلبری #قسمت_بیست_و_پنجم مدام زیر لب می گفت :« شکر که جور شد ، شکر
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبود تو بله‌بگی!» 😂 حتی گفت :«اگه اسلام دست و پامو رو نبسته بود ، دلم می خواست شمارو یه کتک مفصل بزنم !»😅 آن کل کل های قبل ازدواج ، تبدیل شدند به شوخی و بذله گویی آن شب ، هر چی شهید گمنام در شهر بود ، زیارت کردیم 😍 فردای عقد رفتیم خانه خاله مادرش آنجا هم یک سر ماجرا وصل می شد به شهادت. همسر شهید بود ، شهید موحدین روز بعد از عقد نرفتم امتحان بدهم . محمد حسین هم ظهرش امتحان داشت . با اعتماد به نفس ، درس نخوانده رفت سرجلسه 😐 قبل از امتحان نشسته بود پای یکی از رفقایش که کل درس را در ده دقیقه برایش بگوید... جالب اینکه آن درس را پاس کرد قبل از امتحان زنگ زد که «دارم میام ببینمت!» گفتم :«برو امتحان بده که خراب نشه!» پشت گوشی خندید که «اتفاقا میام که امتحانم خراب نشه!»😁 آمد گوشه حیاط ایستاد ، چند دقیقه ای با هم صحبت کردیم . دوباره این جمله را تکرار کرد : «تو همونی که دلم خواست ، کاش منم همونی بشم که تو دلت می خواد!» 🙃 رفت بعداز امتحان ، زود برگشت. تولدش روز بعد از عقدمان بود💞 هدیه خریده بودم : پیراهن ، کمربند ، ادکلن . نمی دانم چقدر شد ، ولی به خاطر دارم چون می خواستم خیلی مایه بگذارم ، همه را مارک دار خریدم و جیبم خالی شد ... بعد از ناهار ، یک دفعه با کیک و چند تا شمع رفتم داخل اتاق . شوکه شد خندید :«تولدمنه؟ تولد توئه ؟ اصلا کی به کیه؟😂 وقتی کادو را بهش دادم گفت :«چرا سه تا؟!» خندیدم که «دوست داشتم!» نگاهی به مارک پیراهن انداخت، طوری که توی ذوقم نزده باشد ، به شوخی گفت :«اگه ساده ترم میخریدی به جایی برنمی خورد !»😊 یکی پیس از ادکلن را زد کف دستش ، معلوم بود خیلی از بویش خوشش آمده:«لازم نکرده فرانسوی باشه .. مهم اینه که خوشبو باشه!» ✨ ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____ 🆔کانال @b_iran 💚 🤍❤️ ❤🤍💚
بچه های ایران 🇮🇷
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #رمان #قصه_دلبری #قسمت_بیست_و_ششم اگه هم می گفتم برای خودم می خوام که معلوم نبو
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 📒 برای کمربند چرم دو رو هم حرفی نزد . آخر سر خندید که «بهتر نبود خشکه حساب میکردی می دادم هیئت ؟»🙃 سرجلسه امتحان ، بچه ها با چشم و ابرو به من تبریک می گفتند . صبرشان نبود بیاییم بیرون تا ببینند با چه کسی ازدواج کرده ام ‌‌....‌ جیغی کشیدند ، شبیه همان جیغ خودم وقتی که خانم ابویی گفت :« محمد خانی آمده خواستگاری ات!» گفتند :«مارو دست انداختی ؟» هرچه قسم و آیه خوردم ، باورشان نشد . 😁 به من زنگ زد آمده نزدیک دانشگاه . پشت سرم آمدند که ببینند راست می گویم یا شوخی میکنم 😂 نزدیک در دانشگاه گفتم :« ایناها! باور کردین؟اون جا منتظرمه!» گفتند :« نه !تا سوار موتورش نشی ، باور نمی‌کنیم!» وقتی نشستم پشت موتورش پرسید : « این همه لشکر کشی برای چیه؟»🤔 همین طوری که به چشم های بابا قوری بچه ها می خندیدم ، گفتم :«اومدن ببینن واقعا تو شوهرمی یا نه!»😂 البته آن موتور تریل معروفش را نداشت . کلا آن موتور وقف هیئت بود . عاشق موتور سواری بودم ، ولی بلد نبودم چطور باید با حجاب کامل بشینم روی موتور خانم های هیئت یادم دادند😅 راستش تا قبل از ازدواج سوار نشده بودم . فقط چند بار با اصرار ، دایی ام مجبور شدم بشینم ترک موتور ، همین ... باهم رفتیم خانه دانشجویی اش در یک زیر زمینی که باور نمی کردی خانه دانشجویی باشد ، بیشتر به حسینه ای نقلی شبیه بود .. ولی از حق نگذریم ، خیلی کثیف بود آنقدر آنجا هیئت گرفته بودند و غذا پخته بودند که از درو دیوارش لکه و چرک می بارید.. تازه می گفت :«به خاطر تو اینجا رو تمیز کرده م!»😐 گوشه یکی از اتاق ها ، یک عالمه جوراب تلنبار شده بود... معلوم نبود کدام لنگه برای کدام است ، فکر کنم اشتراکی میپوشیدند اتاق ها پر بود از کتیبه های محرم و عکس شهدا . از این کارش خوشم می آمد ‌☺️ بابت شکل و شمایل و متن کارت عروسی ، خیلی پایین کرد . خیلی از کارت ها را دیدیم . پسندش نمی شد .. نهایتا رسید به یک جمله از حضرت آقا با دستخط خودشان...🍃 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____ 🆔کانال @b_iran 💚 🤍❤️ ❤🤍💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
او می آید... 🌸.🌸.🌸.🌸 🌸@b_iran 🌸 🌸.🌸.🌸.🌸
16175382005466156949434.mp3
7.11M
👏🏻 🎊 🔮 چشم انتظار روز آدینه ام 🎙کربلایی امیر کرمانشاهی 🌺 🌸.🌸.🌸.🌸 🌸@b_iran 🌸 🌸.🌸.🌸.🌸