۸ اسفند ۱۴۰۲
#کوچه_شهدا
♨️ ۸ اسفند سالگرد شهادت #حاج_حسین_خرازی فرمانده لشکر ۱۴ امام حسین علیه السّلام گرامی باد
🔸داییش تلفن کرد گفت "حسین تیکه پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همینطور نشستین؟"
گفتم "نه. خودش تلفن کرد. گفت دستش یه خراش کوچک برداشته، پانسمان میکنه، مى آد. گفت شما نمى خواد بیاین. خیلى هم سرحال بود."
گفت "چى رو پانسمان مى کنه؟ دستش قطع شده."
همان شب رفتیم یزد. بیمارستان.
به دستش نگاه کردم. گفتم "خراش کوچیک!"
خندید و گفت "دستم قطع شده، سرم که قطع نشده."
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
💚
🤍❤️
❤🤍💚
۸ اسفند ۱۴۰۲
#کوچه_شهدا
💝 #دختر_شهید آقازاده امروز بعد از چهلم شهادت بابا بدنیا آمد
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
💚
🤍❤️
❤🤍💚
۸ اسفند ۱۴۰۲
۹ اسفند ۱۴۰۲
۹ اسفند ۱۴۰۲
۹ اسفند ۱۴۰۲
5.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۹ اسفند ۱۴۰۲
9.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🐔 #مرغ_همسایه 🦆
🟦🟧 برخی از واقعیتها را از زبان حمزه غالبی از محکومان فتنه ۸۸ که متواری شده و دنیا رو گشته
🔶 باید قبول کنیم #احساس فقر و فلاکت در بین ما بیشتر از آن چیزی هست که واقعا وجود داره
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
💚
🤍❤️
❤🤍💚
۹ اسفند ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کتابخوانی
📚 شما که اهل #کتاب متاب نیستید! 😄
❌طنز تلخ رهبر انقلاب درباره وضعیت کتابخوانی...
✅دلم می خواهد شما جوانها واقعا کتاب بخوانید😞
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
💚
🤍❤️
❤🤍💚
۹ اسفند ۱۴۰۲
46.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
۹ اسفند ۱۴۰۲
بچه های ایران 🇮🇷
💖🌸💖🌸💖 🌸💖🌸💖 💖🌸💖 🌸💖 💖 #رمان📗 #قصه_دلبری #قسمت_سی_و_دوم کلا ن تنها مکه یا جاهای دیگر ، در خانه هم در
💖🌸💖🌸💖
🌸💖🌸💖
💖🌸💖
🌸💖
💖
#رمان📘
#قصه_دلبری
#قسمت_سی_و_سوم
محدودیت مالی نداشت .
وقتی حقوق می گرفت ، مقداری بابت ایاب و ذهاب و بنزینش برمی داشت و کارت را می داد به من .
اما قبول نمی کردم . می گفت :
« تو منی ، من توام . فرقی نمی کنه !»☺️
البته من بیشتر دوست داشتم از جیپ پدرم خرج کنم و دلم نمی آمد از پول او خرید کنم 😅
از وقتی مجرد بودم کارتی داشتم که پدرم برایم پول واریز می کرد .
بعد ازدواج همان روال ادامه داشت ..
خیلی ها ایراد می گرفتند که به فکر جمع کردن نیست و شم اقتصادی ندارد .
اما هیچ وقت پیش نیامد به دلیل بی پولی به مشکل بخوریم .
از وضعیت اقتصادی اش با خبر بودم ، برای همین قید بعضی از تقاضا ها را می زدم .
. جشن تولد و سالگرد ازدواج و این مراسم رسمی ها نمی گرفتیم ، اما بین خودمان شاد بودیم 😍
سرمان می رفت ، هیئتمان نمی رفت : رایة العباس چیذر ، دعای کمیل حاج منصور در شاه عبد العظیم (ع) ، غروب جمه ها هم می رفتیم طرف خیابون پیروزی هیئت گودال قتلگاه .
حتی تنظیم می کردیم شب های عید در هیئتی که برنامه دارد ، سالمان را تحویل کنیم 😍
به غیر از روضه هایی که اتفاقی به تورمان می خورد ، این سه تا هیئت را مقید بودیم .
حاج منصور را خیلی دوست داشت ، تا اسمش می آمد می گفت :
«اعلی الله مقامه و عظم شانه .»
ردخور نداشت شب های جمعه نرویم شاه عبد العظیم (ع) ، برنامه ثابت هفتگی مان بود .
حاج منصور آنجا دو سه ساعت قبل از نماز صبح ، دعای کمیل می خواند .
نماز صبح را که می خواندیم می رفتیم کله پاچه می خوردیم.
تا قبل از ازدواج به کله پاچه لب نزده بودم 😬
کل خانواده می نشستند و به به و چه چه می کردند ، دیگه کله پاچه را که بار می گذاشتند ، عق می زدم و از بویش حالم بد می شد .
تا همه ظرف هایش را نمی شستند ، به حالت طبیعی بر نمی گشتم 😖
#رمان_شهید_محمد_خانی ✨
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
____♡_بچه های🇮🇷ایران_♡____
🆔کانال @b_iran
💚
🤍❤️
❤🤍💚
۹ اسفند ۱۴۰۲