eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
662 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون حاج حمید هست🥰✋ *خلاصه‌اے از زندگے شهیدے ڪه ۳۱ سال روزه بود*🌙 *شهید حاج حمید تقوی فر*🌹 تاریخ تولد: ۶ / ۱ / ۱۳۳۸ تاریخ شهادت: ۶ / ۱۰ / ۱۳۹۳ محل تولد: اهواز ، ابودبس محل شهادت: سامرا *🌹همسرش← حاج حمید در زمان جنگ از نیروهای اطلاعات و عملیات بود و با شهید حسن باقری همرزم بودند.🌙پس از اینکه جنگ به پایان رسید در سال 72 حاج حمید در پذیرایی منزلمان در اهواز خوابیده بود🍁که نیروهای نفوذی نارنجکی را به روی پتویی که او خوابیده بود انداختند.💥 آن زمان من و دخترانم در اتاقی بودیم چرا که فصل امتحانات ثلث اول بچه‌ها بود.⚡ناگهان صدای مهیبی در خانه پیچید.💥 شکر خدا با اینکه نارنجک بر روی پتوی حاج حمید افتاده بود و منفجر شده بود💥به او آسیب نرسید چرا که ترکش‌های نارنجک با زاویه از سطح زمین پراکنده شده بودند⚡و بیشترشان به دیوار و سقف اصابت کرده بودند.💥دلیل سوء قصد به جان حاج حمید این بود که او نقشه ترور صدام را طراحی و اجرا کرده بود💫 و در این ترور «عُدی» پسر صدام ۱۳ تیر خورده بود💥صدام برای سر حاج حمید جایزه تعیین کرده بود که به هدفش نرسید⭐...سالها بعد که داعشیان به وجود آمدند⚡حاج حمید باز هم داوطلبانه به جبهه جنگ در سوریه رفت🕊️حاج حمید ۳۱ سال به تمام روزه گرفت.🌙تمامی روزها را در این ۳۱ سال به جز روزهای حرام روزه بود،📿 عاقبت او در نبرد با داعش🥀در سامرا شربت شهادت را نوشید💫 و به دوستان شهیدش پیوست*🕊️🕋 *شهید حاج سید حمید تقوی فر* *شادی روحش صلوات*💙🌹 *zeynab_roos313*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رب الشهدا و الصدیقین شهیدی که ماند روایت برادر آزاده جعفر زمردیان تابستان 66، طی عملیات تفحص پیکر نوجوان شهیدی در منطقه عملیاتی کربلای 4 شناسایی می شود که شباهت بسیار زیادی به جعفر دارد و توجه نیروهای تعاون سپاه را به خود جلب می کند... نوروز 1349 برای خانواده زمردیان ایام به یادماندنی است، زن و شوهری که از موهبت شنوایی و گویایی محروم اند صاحب فرزندی می شوند که همه فامیل را به جهت شکرانه سلامت کامل جسمی، غرق در شور و شوق می سازد. پدر بزرگش، نامش را جعفر می نامد و کودک خردسال در سایه مهربانانه والدین و تحت تعالیم اسلامی به دوره نوجوانی می رسد. هنوز از صورتش مویی نروییده بود که راهی جبهه های حق علیه باطل می شود و پس از گذراندن دوره های آموزشی بعنوان تخریبچی غواص، به عضویت گردان تخریب لشگر 32 انصارالحسین علیه السلام در می آید. هنگامی که عملیات کربلای4 فرا می رسد، در سال 1365 توسط نیروهای عراقی اسیر می شود. شرایط منطقه عملیاتی و قرائن و شواهد، حاکی از به شهادت رسیدن نیروهای عمل کننده است و در آن زمان که خبری از او بدست نمی آید بعنوان شهید مفقود الاثر اعلام می گردد. تابستان 66، طی عملیات تفحص پیکر نوجوان شهیدی در منطقه عملیاتی کربلای4 شناسایی می شود که شباهت بسیار زیادی به جعفر دارد و توجه نیروهای تعاون سپاه را به خود جلب می کند. پس از تطبیق عکس نوجوان با شهید گرانقدر همه چیز دال بر درستی ماجرا است. خانواده به معراج شهدا اعزام می شوند و پس از مشاهده پیکر شهید و مشاهده ماه گرفتگی روی بازوی شهید، گواهی می دهند که پیکر متعلق به فرزندشان است و پس از تأئید پزشکی قانونی، تشیع و تدفین انجام می شود. سالها می گذرد و هر پنج‌شنبه پدر و مادر شهید به گلزار شهدا رفته و بر سر مزار شهیدشان آرام می گیرند تا ... با آزادی اسرا خبر زنده بودن جعفر به خانواده داده می شود. باورش بسیار سخت و غیر ممکن بود. محمد جواد زمردیان با نام مستعار جعفر به میهن بازگشته بود. روزها می‌گذشت و پدر و مادر ضمن ابراز علاقه به جوان آزاده خود، به یاد شهیدی بودند که اینک هویتش مشخص نیست، لکن هر پنج شنبه به سر مزار این عزیز رفته و آن را نیز از فرزندان خود می دانند. برادر آزاده جناب آقای جعفر زمردیان می گوید؛ امروز نیز پس از سالها خانواده ما این شهید بزرگوار گمنام را جزء خانواده خود می داند، چرا که کرامات و عنایات این شهید عزیز همواره به خانواده ما می رسد و ارتباط با او منشاء برکات فراوانی بوده است. شهدامون رو یاد کنیم با ذکر یک صلوات 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش علی‌اکبر هست🥰✋ *اهمیت نماز...*📿 *شهید علی‌اکبر محمد حسینی*🌹 تاریخ تولد:۲۲ / ۷ / ۱۳۳۷ تاریخ شهادت: ۱۲ / ۹ / ۱۳۶۰ محل تولد: کرمان محل شهادت: بستان،پل سابله *🌹راوی← از بهشت زهرا برمی‌گشتيم. وسط شهر به ترافيک خورديم.⚡صف طويلی از ماشين ها پشت سرهم ايستاده بودند‌. حرکت به کندی صورت می‌گرفت.🚖 اکبر با نگرانی به ساعتش و به اطراف نگاه می‌کرد.💫پرسيدم: « چيه ؟! چرا نگرانی؟» هنوز پاسخ نداده بود که صدای اذان از گلدسته مسجدی که همان نزديکی ها بود شنيده شد.🌙 با شادمانی گفت: «مثل اينکه مسجد نزديک است. من رفتم نماز بخوانم.»📿در ماشين را باز کرد و بدون توجه به فرياد های من که: «‌اينجا نمی‌توانم توقف کنم»🗣️، به سوی مسجد دويد🕊️چنان با شتاب رفت که گمان کردم اگر به نماز جماعت نرسد ، دنيا را از او خواهند گرفت🥀همرزم← ساعت ۴ صبح عملیات آغاز شد.💥اکبر آرپی جی را برداشت و مرا به عنوان کمک همراهش برد.💫پشت سرهم آرپی جی زد. من خرج می‌بستم و او می‌زد.💥 از ساعت ۴ صبح تا بعد از ظهر روز بعد موشک آرپی جی شلیک کرد.💥 انگار که پشت تیربار نشسته باشد. همین طور موشک آرپی جی را روانه‌ی تانک‌ها و سنگرهای بعثی‌ها می‌کرد.💥 بعد از ظهر گوش‌هایم از کار افتاد دیگر نمی‌شنیدم.🥀به اکبر نگاه کردم.از هر دو گوشش خون می‌آمد.🥀بعد از عملیات با هم به بیمارستان رفتیم. دکتر ما را معاینه کرد. پرده‌ی گوش اکبر پاره شده بود...🥀مدتی بعد او بر اثر اصابت تیر به ملکوت اعلی پرواز کرد*🕊️🕋 *شهید علی اکبر محمد حسینی* *شادی روحش صلوات*💙🌹 *zeynab_roos313*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟢شهید مدافع‌حرم 💝همسر شهید نقل می‌کند: عروسی‌مون توی تالاری بیرون از شهر بود. علیرضا به اقوامش سپرد که وقتی دنبال ماشین عروس اومدین، فقط بیرون شهر بوق بزنید و نمیخواهم صدای بوق ماشین، مردم رو اذیت کند. شاید یکی به سختی بچه‌اش رو خوابونده باشه یا اینکه آدمِ سالخورده یا بیماری تو خونه‌ای باشه. 💝خونه‌ی خودمون مجتمع آپارتمانی سپاه بود. علیرضا گفت بریم منزل پدرم و همونجا مهمون‌ها رو ببینیم. چون نمیخواهم کسی تا مجتمع دنبالمون‌ بیاد. آخه سَروصدای مهمون‌ها همسایه‌ها رو بیدار میکنه! بعد از اینکه با مهمونا خداحافظی کردیم، فقط دوتا از خواهرام همراه‌مون آمدند؛ خیلی بی‌سروصدا وارد منزل شدند و چندتا عکس گرفتند و رفتند. 💝از اون شبی که زندگی مشترک ما در اون ساختمان شروع شد، خیلی حواسمون جمع بود که صدای تلویزیون زیاد نباشه! توی راه‌پله‌ها به آرومی قدم برداریم و ...! به این شکل علیرضا سعی می‌کرد که حق‌ّالنّاسی بر گردنش نماند. 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش داوود هست🥰✋ *پرواز ۲۷ پاسدار...*🕊️ *شهید داوود میرزایی*🌹 تاریخ تولد: ۸ / ۷ / ۱۳۶۹ تاریخ شهادت: ۲۴ / ۱۱ / ۱۳۹۷ محل تولد: علی‌عرب،‌چادگان،اصفهان محل شهادت: مسیر خاش-زاهدان *🌹برادرش← سال ۹۴ در اوج درگیری‌های سوریه، داوود خیلی تلاش کرد مدافع حرم شود،🌙اما خانواده و بخصوص مادرمان مخالفت می‌کردند.🥀خیلی هم تلاش کرد تا رضایت خانواده را بگیرد که موفق نشد.🥀از همان زمان حسرت مدافع حرم شدن در وجودش بیشتر شد.🍂یادم است نوحه معروف «منم باید برم آره برم سرم بره...» که در خصوص مدافعان حرم بود را زیاد زمزمه می‌کرد.🍃صدای دلنشینی داشت و محرم‌ها مداحی می‌کرد.🎤نماز اول وقتش هیچ وقت ترک نمی‌شد و اَکثراً به جماعت می‌خواند.📿 از نوجوانی هایش یادم نمی‌آید حتی یک‌بار هم روزه‌هایش را خورده باشد.💫 در هر شرایط و سختی که بود روزه هایش را تمام و کمال می‌گرفت.🌙 قرآن و زیارت عاشورا را هم زیاد می‌خواند،🍃در کارها و رفتارهایش اول رضای خدا را در نظر می‌گرفت.🌙می‌گفت خدمت به مخلوق، خدا را خشنود می‌کند💫 همین اخلاص در عمل و کار برای رضای خدا بود که باعث شد داوود به مقام شهادت برسد.🕊️به نظر من داوود خادم‌الشهدایی بود که اخلاصش او را شهید کرد.🌙سال ۹۷ شهادت ۲۷ پاسدار🥀در شرایطی که ظاهراً کشورمان درگیر جنگی نبود، خبری بود که کل کشور بازتاب زیادی داشت.🥀 اتوبوس پاسداران مورد حمله تروریستی قرار گرفت و منفجر شد💥و تمامی آنها و داوود به شهادت رسیدند*🕊️🕋 *پاسدار شهید داوود میرزایی* *شادے روحش صلوات*💙🌹 *zeynab_roos313*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهید سید علی‌اكبر علم‌الهدی از مسافرانی بود كه دریافت در باغ شهادت هنوز باز است و چون آهش از جنس نیاز بود، در سال ۱۳۷۹ به دیار محبوب شتافت. شب عید مبعث بود كه نیمه‌های شب از خواب پرید و صدایم زد و با صدایی كه به خاطر آسیب‌دیدگی تارهای صوتی‌اش به سختی شنیده می‌شد، گفت: «خواب دیدم كه مقام معظم رهبری به خانه‌مان تشریف آورده‌اند. كنار تخت من نشستند و جویای حالم شدند. هنگام رفتن در دل آرزو كردم كه ای كاش آقا انگشتری‌شان را به من می‌دادند و بعد از خواب پریدم.» 🌷روز عید نزدیك غروب آقایی به منزل ما آمدند و گفتند: «منزل جانباز علم‌الهدی اینجاست؟» گفتم: «بله» و آنان اذن دخول خواستند. من هم تعارفشان كردم. عده‌ای كه در بینشان پیرمردی عصا به دست حضور داشت، وارد خانه شدند. پیرمرد كنار سید نشست و گفت: «ما از بیت رهبری آمده ایم» و پس از آن مشغول احوال‌پرسی از سید اكبر و اهل خانه شد. 🌷....هنگام رفتن هم به هر كدام از دخترهایم یك اسكناس هزار تومانی به همراه عكس آقا دادند و گفتند: «این عیدی را آقا برای بچه‌های سید فرستادند.» چند لحظه بعد در میان حیرت ما، انگشتری را كه در دستش بود، درآورد و به سمت علی‌اكبر گرفت و با تبسم ادامه داد: «این انگشتری خود آقاست، ایشان فرمودند كه به شما بدهم.» 🌹خاطره ای به یاد جانباز شهید سید علی‌اکبر علم‌الهدی راوی: همسر شهید منبع: "مجله نگهبان" 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*پایِ درسِ مکتبِ شهدا* ... ◽️ بچه ها قدر این زمان و شرایطی که ما در اون قرار داریم رو بدونید همـون طـوری که الان ما غبـطه میخوریم. ◽️ به شهدای صدر اسلام و شهدای کربلا در آینده هم انسان هایی می آیند که به حال ما غبطه می خورند و آرزو میکنند که ای کاش در زمان ما و درشرایط ما بودند . 🌷🌷 *روحشان شاد و یادشان گرامی باد شهدا را یاد کنیم به برکت صلوات 🥀الّلهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَی‌مُحَمَّدٍوَآلِ‌مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ‌ فَرَجَهُمْ 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قسمتی از وصیتنامه شهید « حسینعلی ترکی هرچگانی » فقط توجه شما به خدا باشد با برادران خوش رفتاري كنيد كه اخلاق حسنه از صفات نيك بشريت است. در هر جرياني قرار گرفتند[ توجه نکنید و به طرف آن جریان نروید] فقط توجه شما به خدا باشد. و كاري را انجام دهيد كه خدا راضي شود نه هيچ كس ديگر. مي گويند كه بايد سواد بياموزيم و در اين مورد تاكيد مي كنند، آيا از خود هيچ پرسيده ايد كه چرا سواد بياموزيم؟ [ و ] یا [چرا ] علمهاي مختلف [ را ] فرا مي گيرند؟! آيا هيچ پرسيده ايد كه چرا؟!! اما تصور مي كنم [ بدون این سوادهای ظاهری هم می‌شود عالیترین و بهترین انسان شد، مثل ] همان شخصي [ پیامبر «ص» ] كه بدون فرا گرفتن سواد و دنبال علم رفتن هاي اين چناني تمام صفات اخلاق و خصلت و معاني ذات پروردگار را شناخت و انسان الگو براي ما و فرد لايق وحي براي خدا گرديد و بناي يك دين حق [ را گذاشت ] و بزرگترين روشها و پديده [ های حکمت و تربیت ] انساني را [ برای ] بشريت به ارمغان آورد. و نيك بدانيد كه انسان به سواد آموزي و علم هاي گوناگون فراگيري نمي تواند [ به مراتب عالیه انسانی برسد ] فقط در راه الله و بندگي خدا [ می‌تواند ] به مرتبه عالي برسد. 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ابراهیم هادی با افراد مختلفی رفاقت میکرد. اگر میدید رگه های انسانیت در وجود آن فرد هست ادامه میداد اگه نه ارتباطش راقطع میکرد. ویژگی های مثبت افراد را می دید. اگر باشخصی دوست می شد و دیگران اعتراض میکردند نقاط مثبت رفتاری شخص مقابل را مطرح می کرد و نقاط ضعف او را مطرح نمیکرد. ابراهیم به دستور اهل بیت عمل می کرد که می فرمایند: مردم را به سوی خدا دعوت کنید با وسیله ایی غیر از زبان راوی:دکتر سید محسن میری سلام بر ابراهیم ۲ 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ سلام دوستان مهمون امروزمون داداش محمد هست🥰✋ *آخرین تماس*📞 *شهید محمد کامران*🌹 تاریخ تولد: ۹ / ۲ / ۱۳۶۷ تاریخ شهادت: ۲۳ / ۱۰ / ۱۳۹۴ محل تولد: دسجرد،جرقویه،اصفهان محل شهادت: سوریه مزار: تهران، بهشت زهرا *🌹همسرش← محمد بر سر مسائل فقهی خصوصاً خمس خیلی حساس بود🍁 حتی در مراسمات عزاداری امام حسین(ع) هم از غذای هر مجلسی استفاده نمی‌کرد🍲 مگر با اطمینان از وضعیت خمسی بانی آن🍲می‌گفت «اگر مردم می‌دانستند با دادن خمس چقدر مالشان برکت پیدا می‌کند با شوق خمس می‌دادند🍃او سر کارش ساعتی را کنارش میگذاشت و مدت زمان چای خوردن☕ و دستشویی رفتن‌هایش را حساب می‌کرد🍃و از اضافه کاری‌هایش کم می‌کرد تا حقی از بیت‌المال به گردنش نماند.🌷سفر آخر حالش فرق می‌کرد🍂تماس می‌گرفت و می‌گفت «برایم دعا کن📞 دیگر اینجا ماندن برایم سنگین شده🥀شاکی می‌شدم،می‌گفتم حداقل طوری حرف بزن آرامش بگیرم🥀می‌گفت «نه خانم. این‌ دفعه فرق دارد🕊️محمد حرف می‌زد📞و من ته دلم خالی می‌شد🥀3 شب قبل از شهادتش آخرین تماس ما باهم بود📞گفت نمی‌توانم تماس بگیرم📞 فقط دعایم کن🥀من هم فقط گریه می‌کردم🥀گفت «تو رو خدا گریه نکن دوست ندارم آخرین‌ بار صدای گریه‌هات رو بشنوم..🥀سه روز گذشت و از محمد بی خبر بودم🥀بعد از آن فهمیدم آسمانی شده🥀او قبل از اذان ظهر📿 بر اثر اصابت ترکش خمپاره💥به شهادت رسیده بود*🕊️🕋 *شهید محمد کامران* *شادی روحش صلوات*💙🌹 *zeynab_roos313*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
~🕊 🌴✨ • هم‌ڪار‌مےڪرد‌و‌هم‌درس‌مے‌خواند • من‌ڪہ‌تنهاڪارم‌درس‌خواندن‌بود • باز‌هم‌بہ‌علیرضا‌نمےرسیدم. • لابد‌شب‌ها‌مےخواند. • همین‌ها‌را‌بہ‌او‌گفتم. • «آره‌خب،خیلےنمےخوابم، ‌• شاید 5-4 ساعت.» • بہ‌او‌گفتم‌اگرڪمتر‌از‌8‌ساعت‌بخوابم، • تمام‌روز‌را‌چُرت‌مےزنم. • رسیده‌بودیم‌پاےماشین. • دست‌روےشانہ‌ام‌گذاشت‌و‌گفت: • «تا‌زنده‌ایم‌باید‌تلاش‌ڪنیم. • بعد‌از‌مُردن،وقت‌براےاستراحت‌زیاده!» ♥️🕊 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌ماجرای شعری که حاج قاسم پشت سنگرش نوشته بود، چه بود؟ ✍محمدعلی ایران‌نژاد، از همرزمان شهید سلیمانی: در والفجر ۸ پشت سنگر فرماندهی حاج قاسم، شعری نوشته بود: من چه غم دارم که عالم، آتش است سوختن گر خواهد او، بر ما خوش است کاش جان بسیار بود، آتش مدام کان درو می‌سوخت با شوق تمام عشق با دشوار ورزیدن خوش است چون خلیل از شعله، گل چیدن خوش است. این شعر را قبل از عملیات والفجر ۸ حاج قاسم نوشته بود. در آن عملیات، اولین فرماندهی که از ما شهید شد، احمد امینی فرمانده گردان ۴۱۰ لشکر ثارالله از رفسنجان بود. وقتی حاج قاسم از شهادت امینی باخبر شد، بسیار بی‌تابی می‌کرد، اما روحیه خود را حفظ می‌کرد و با خواندن این شعر آرام می‌گرفت. حاج قاسم صبح قبل از روشن شدن هوا خودش به استقبال فرمانده شهیدش رفت و در میدان بود و حتی تا پایان عملیات، آن سمت اروندرود فرماندهی می‌کرد. 🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا