هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5920072445657617716.mp3
32.14M
🔊 #سخنرانی استاد #رائفی_پور
📑 «جایگاه عظیم حضرت زهرا سلاماللهعلیها»
✅ لینک فایل تصویری
aparat.com/v/cpQye
🗓 ۲۲ دی ماه ۱۴۰۱ - تهران
🎧 کیفیت 64kbps
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
ارادت خاصی به حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) داشت .
به نام حضرت مجلس روضه زیاد می گرفت . چند تا مسجد و فاطمیه هم به نام و یاد بی بی ساخت .
توی مجالس روضه ، هر بار ذکری از مصیبت های حضرت می شد ، قطرات اشک پهنای صورتش را می گرفت و بر زمین می ریخت.
خدا رحمت کند شهید محسن اسدی را ، افسر همراه حاجی بود .
برای ضبط صحبت های سردار ، همیشه یک واکمن همراه خودش داشت .
چند لحظ قبل از سقوط هواپیما ، همان واکمن را روشن کرده بود و چند جمله راجع به اوضاع و احوال خودشان گفته بود .
درست در لحظه ی سقوط ،صدای خونسرد حاجی بلند می شود که میگوید : صلوات بفرست.
همه صلوات می فرستند.
در آن نوار آخرین ذکری که از حاجی و دیگران در لحظه ی سقوط هواپیما شنیده می شود ، ذکر مقدس «یا فاطمةالزهرا» است.
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Namaz_40_ostadshojae_softgozar.com.mp3
4.82M
﷽
🌸 بِسمِ رَبِّ الشُهَدا و الصِدّیقین 🌸
#سید_مجتبی_علمــــدار 😍
راوی_دوست_شهید
🌷 یکی از بچه های کار گزینی سید رو صدا زد و گفت :
ما دو تا سرباز داریم که همه رو خسته کردند .. نه نماز می خونند نه حرف گوش می کنند 😒
سه بار تاحالا واحدشون رو عوض کردیم.
یکبار هم پرونده شون به واحد قضایی ارسال شده اما بی فایده بوده.
میتونی اینارو ببری توی واحد خودت؟
سید گفت : باشه مشکلی نیست از این به بعد هر سربازی رو که فکر می کنی مشکل داره بفرست پیش من. 🙏
🌷 اون دوتا سرباز همون شب به واحدمون اومدند.
به محض اینکه وارد اتاق شدند سید بلند شد و به استقبالشون رفت و باهاشون دست و روبوسی کرد ... هر دو شون تعجب کرده بودند. 😳
موقع شام بود. بر خلاف برخی از پرسنل ، ما با اون سربازها سر یه سفره نشستیم.
بعد از صرف غذا سید ظرف هارو جمع کرد 👌 اصرار من و سرباز ها هم بی فایده بود.
🌷 همه ظرف هارو شست و برگشت.
بعد گفت : شما خسته اید تازه هم به این واحد اومدین.امشب رو استراحت کنید. 🙂
فراد صبح که می خواستیم نماز بخونیم این دو سربازم بلند شدند و باهم جماعت خوندیم.
از اون روز دیگه لازم نبود کاری رو بهشون بگیم.
قبل از اینکه ما حرفی بزنیم هردوشون کار هارو انجام می دادند.
🌷 سید طوری با اونها برخورد می کرد که انگار برادر اونهاست.
باهاشون می گفت ، می خندید ، به اونها اعتماد می کرد اوناهم پاسخ اعتماد سید رو به خوبی می دادند 👌
🌷 حتی یکبارم ندیدم سید به اونها بگه مثلا برای نماز صبح بلند بشین
بلکه غیر مستقیم پیام خودش رو به اونا منتقل می کرد.
مثلا از فضیلت اول وقت نماز می گفت اینکه اگه سحر خیز باشیم چقدر در روح و روان تاثیر داره
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
چرا اسم کتاب شهید ابراهیم هادی شد #سلام_بر_ابراهیم ؟
#حتما_بخوانید
وقتی فهمیدیم باید کاری در مورد اقا ابراهیم انجام بدهیم تمام تلاش خودمان را انجام دادبم تا با کمک خدا بهترین کار انجام گیرد.بعد ازنزدیک به دو سال تلاش وپنجاه مصاحبه و تنظیم متن،دوست داشتم نام مناسبی که با روحیات ابراهیم هماهنگ باشد برای کتاب پیدا کنم. اول اسم ان را معجزه اذان انتخاب کردم بعد از مدتی حاج حسین را دیدم و گفتم: چه نامی را برای مجموعه پیشنهاد می کنید؟ایشان گفتند:اذان چون بسیاری از بچه های جنگ را به اذان هایش میشناختند به ان اذان های عجیبش . یکی دیگر از یچه های جنگ جمله شهید ابراهیم حسامی را گفت شهید حسامی به ابراهیم میگفت:عارف پهلوان»شب بود که داشتم به این موضوعات فکرمیکردم. قرانی کنار میز بود که توجهم به ان جلب شد. قران را برداشتم و در دلم گفتم خدایا این کار برای بنده صالح و گمنام تو بوده و میخواهم در مورد نام این مجموعه نظر قران را جویا شوم. بعد ادامه دادم:خدایا من نه استخاره بلد هستم نه میتوانم مفهوم ایات را درست برداشت کنم. بعد بسم الله گفتم و سوره حمد را خواندم . قران را باز کردم ان را روی میز گزاشتم ،صفحه ای که باز شده بود ورق خورد و چند صفحه جلوتر رفت و روی یک صفحه ایستاد. با دیدن ایات بالای صفحه مو بر بدنم راست شد. بی اختیار اشک بر چشمانم حلقه زد. در بالای صفحه ایه 109 به بعد سوره ی صافات جلوه گری میکرد که میفرماید: سلام بر ابراهیم اینگونه نیکوکاران را جزا میدهیم به درستی که او از بندگان مومن ما بود.
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Namaz_41_ostadshojae_softgozar.com.mp3
4.54M
#شهید_رسول_خلیلی
🍂این دنیا باتمامی زیبایی ها
وانسان های خوب و نیکوےآن
محل گذراست نه وقوف وماندن!
و تمامی مابایدبرویم وراه این است.
دیر یازودفرقےنمی کند؛
اماچه بهتر که زیبابرویم.🍂
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
✨#به_سوی_آســمـــــان
💜 برای نماز شب که بیدار می شد
دلم طاقت نمی آورد
بهش می گفتم : بسه دیگه مصطفی❗️یکم استراحت کن از این همه عبادت خسته نمیشی ؟
بهم می گفت : تاجر اگه از سرمایه اش خرج کنه بلاخره ورشکست میشه. ☝️
باید سود در بیاره که زندگیش بگذره ...
ما اگه قرار باشه نماز شب نخونیم ورشکست می شیم... 😓
شهید_مصطفی_چمران
......🌷
🌷 کوچه دلت رو به اسم یکی از شهــــ💜ـدا بزن
و مثل همونم زنـدگـــی کن 😍
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5803414309195218953.mp3
4.36M
♦️ماجرای دست مجروج سردار سلیمانی||
روزی که همه فکر کردند حاج قاسم در جنگ شهید شده است..
سردار مرتضی قربانی، همرزم حاج قاسم در دوران دفاع مقدس:
من با حاج قاسم تماس گرفتم دیدم صدایش قطع شد
به بیسیمچی او گفتم بیسیم را بده دست حاجی
بیسیمچی گفت حاج قاسم شهید شد.
گفتم گوشی را به بنیاسدی یا رحیمی بده. در تاریکی گشت آنها را پیدا کرد. گفتم چی شده؟ گفت حاجی افتاد روی زمین و شهید شده.
حاجی بیهوش شده بود و آنها در تاریکی شب خیال میکردند شهید شده است.
دوشکایی که حاجی را زد، صد برابرش در هر نقطه شلیک میشد. بچه ها رفتند و ایشان رابا برانکار آوردند. رفتم بالای سرش، دستم را روی پیشانی حاجی گذاشتم دیدم گرم است.
دستشان کامل منهدم و رها شده بود. خونریزی زیاد بود و ترکش به سینه حاج قاسم اصابت کرده بود.
#جانفدا
#سردار_دلها
#اقتدار_امنیت
#پلیس_مجاهد
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
#درمحضـــــر_شهـــــداء
گاهی یک نگاه حرام شهادت رابرای کسی که لیاقت شهادت دارد عقب میاندازد چه برسد به کسی که هنوز لایق شهادت بودن را نشان نداده
شهید مدافع حرم سجاد عفتی
صبحتون شهدایی✋
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
موسیقی (جدید)_(47).mp3
5.17M
حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی)
ما آقامون رو خوب معرفی نکردیم
فرمانده ارتش میگه این رهبری سید علی از هفت جنگ قطعی مارو عبور داده
پوتین: رهبری هرچه تحلیل و پیشبینی میکنه همون میشه
🎙فایل صوتی فوق رو تا آخر گوش دهید.
💥جهاد تبیین💥
📄هرچقدر اعتقاد و ارادت به ولایت امام خامنهای دارید نشر دهید📃
#ولایت_مطلقه_فقیه
#امام_خامنه_ای
#امام_انقلاب
#جهاد_تبیین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از نایت کویین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#این کلیپ رو خیلی دوست دارم گفتم شما هم ببینید و لذت ببرید 😉
🍃دید بچهه داره گریه می کنه رفته سرگرمش کنه که آروم بشه 😍😂
👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1758068790Cb493204a3a
.
#شھادٺ یعنۍ✋🏼
متفاوٺ بھ آخر برسیم
وگرنھ ..
مرگ پایانِ همہی قصہهاست
.
شهیدعلاءحسننجمــہ⚘
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
🥀🕊#وقتی_گاز_خردل_بوی_بهشت_میدهد!!
🌷آخرین باری که میخواست اعزام شود، همراهش رفتم تا او را برسانم، در بین راه گفت: مادرجان! برگرد، تو حالت مثل اینکه خوب نیست؛ گفتم: برای چی بَرگردم؟ تو مگر مادرت را دوست نداری؟ انگار فهمیده بود در دلم چه می گذرد. گفت: مادرجان! الهی فدایت شوم؛ انشاءالله خداوند آنقدر به من قدرت بدهد که فردای قیامت بتوانم پایت را ببوسم. مادرجان! میدانم که از درون میسوزی و دلت نمیآید به من بگویی ولی دعا کن خدا شهادت را نصیب پسرت بکند. مادرجان! این آخرین خداحافظی من و توست، حلالم کن. از حرفهای رحمتاله بی تاب و سرگردان شده بودم و فقط منتظر بودم که به من بگویند: رحمتاله آسمانی شد.
🌷روزها و شبها برایم به سختی میگذشت و همه فکرم شده بود رحمتاله.... سوم فروردین سال ۱۳۶۵ در ادامه عملیات والفجر ۸، دشمن منطقهای از فاو را شیمیایی زد. بچهها داشتند از شدت گاز میسوختند، رحمتاله و دوستانش حیرت زده شده بودند و نمیدانستند چه کار کنند، هیچکس جرأت نمیکرد برای نجات بچه ها به طرف منطقه برود. رحمتاله عبا و عمامهاش را در آورد، تویوتا را از دست رانندهاش گرفت تا برود مجروحین را به عقب منتقل کند. دوستانش مانع او شدند ولی حرف رحمتاله یکی بود و باید میرفت، انگار گازخردَل بوی بهشت میداد. به او گفتند: حداقل ماسک بزن. گفت: وقت نیست بچهها دارند پَر پر میشوند.
🌷سه بار با تویوتا به جلو رفت و مجروحین را به عقب آورد. چهارمین باری که میخواست برود، از شدت گاز خردل بیحال شده بود و گفت: مرا بگیرید، دیگر تحمل ندارم، جگرم دارد میسوزد. او را به بیمارستان صحرایی بردند و از آنجا هم با هلیکوپتر، مجروحین را به بیمارستان بقیة الله تهران انتقال دادند. ما هم خبردار شدیم، به تهران رفتیم تا او را ببینیم. پاسداران بیمارستان وقتی که فهمیدند من، مادرِ رحمتاله هستم. گفتند: مادرجان! چه شیر پاکی به پسرت دادی که او با این حال وخیمش فقط دارد خدا را شکر میکند. به ما اجازه نمیدادند رحمتاله را ببینیم. بالاخره با هزار مکافات و اصرار و گریههای زیاد من، من و عروسم رفتیم داخل، به ما گفتند: ماسک بزنید ولی ما قبول نکردیم، دلمان نمیآمد.
🌷چند قدمی دیگر نمانده بود، به رحمتاله برسم که صدای رحمتاله بلند شد: - مادرجان! فدای صدای پایت شوم. آمدی مادرم؟ آمدی رحمتاله را ببینی؟ وقتی وضعیتش را دیدم، بدنی کوچک شده، پُر از تاول و زخمهای عمیق، با خودم گفتم: آیا این رحمتالهِ من است؟ رحمتالهِ من که اینجوری نبود؟ بیحال شدم و افتادم. گفت: مادرجان! خوش آمدی. صبر داشته باش، خودت را نگه دار، با آبرویم بازی نکن. من خون ریختم، زهر خوردم. مادرجان! گریه نکن. من با خدا ملاقات دارم. کوتاه نیا و استوار باش. خیلی برایم سخت بود، پسرم جلوی چشمانم داشت زجر میکشید و پَر پر میشد. هر چقدر تعریف کنم کسی نمیداند مادر شهید در آن لحظه چه میکشد؟!
🌷بعد از چند روز رحمت اله را به لندن منتقل کردند که در آنجا هم دوام نیاورد و همانجا به آرزویش رسید و آسمانی شد و خدا این هدیه ناقابل را از من پذیرفت....
🌹خاطره ای به یاد سردار شهید رحمتاله اسدی معاون گردان امام محمد باقر (ع) لشکر ۲۵ کربلا
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊