#خانهای_در_آخرت_داشت....
🌷مگر تو نماینده امام نیستی؟ همه فرماندهان شاهد بودند که عبدالله میثمی در اوج زهد و قناعت و ساده زیستی زندگی میکرد و هیچ ادعایی نداشت. یکی از دوستان درباره ساده زیستی او میگفت: عبدالله در زندگی شخصیاش همیشه دستش خالی بود. خانهای نداشت.
🌷برای تردد بین جبهه و اصفهان از وسایل نقلیه عمومی استفاده میکرد. گاهی پدرش اعتراض میکرد: «مگر تو نماینده امام در جبهه جنوب نیستی؟ پس چرا یک وسیله دولتی زیر پایت نیست؟»، اما این اعتراضها فایدهای نداشت. او هرگز برخلاف عقیده باطنیاش عمل نمیکرد.
🌷یک روز پدرش گفت «پسرم، اینطور که نمیشود. خانوادهات در اهواز زیر یک سقف شش متری زندگی میکنند. این خانه در شأن تو نیست. به فکر خانهای برای خودت باش.» عبدالله تبسمی کرد و گفت که خدا نکند من در دنیا، خانهای از مال دنیا بسازم.
🌹خاطره ای به یاد شهید روحانی حجتالاسلام عبدالله میثمی
راوی: حاج محمدصادق آهنگران
📚 کتاب "با نوای کاروان، تاریخ شفاهی دفاع مقدس" روایت محمدصادق آهنگران
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊 @baShoohada 🕊
#پس_از_اتمام_سفارش_علی....
🌷علی سفارش کرده که بعد از شهادتش برایش ۵ روز روزه بگیرند و تا یک سال نماز بخوانند. تا ۵ روز همه خواهرانش با هم برایش روزه گرفتند، و پدر تا یک سال سفارش علی را در مورد نمازها بجا آورد. بعد از اتمام یک سال پدر که میدانست علی برای جمعآوری بیشتر توشه آخرت سفارش به خواندن نماز کرده بود یکبار دیگر برای ادامه راه او، قصد خواندن نماز را نمود که....
🌷که با اقتدا نمودن به اولین نماز پس از اتمام سفارش علی، به گفته وی، علی پیش رویش ظاهر گردید و از پدر بسیار تشکر نمود و گفت که میزان نمازهای من به اتمام رسیده و دیگر راضی به زحمت و سختی شما نیستم.
🌷خاطره ای به یاد شهید معزز علی رمضانی
راوی: خواهر گرامی شهید
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊 @baShoohada 🕊
حواست به جوونیت باشه ، نکنه پات بلغزه ؛
قراره با این پاها تو گردان صاحب الزمان (عج) باشی .
- شهید حمید سیاهکالی مرادی
🌺🌺🌺🌺
📣 قرائت میلیونی سوره مبارکه «نصر» برای پیروزی رزمندگان غزه
✅ میخواهیم برای نصرت رزمندگان غزه و ان شاالله نابودی غده سرطانی «اسراییل» و شریک بودن در ثواب جهاد رزمندگان اسلام پویش میلیونی ختم سوره مبارکه «نصر» را آغاز کنیم.
🌷 خواهشا سه مرتبه صلوات بفرستید و سوره مبارکه را قرائت فرمایید و سپس این پویش را در تمام گروهها نشر دهید.
بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
إِذَا جَاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَالْفَتْحُ ﴿١﴾ وَرَأَیْتَ النَّاسَ یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجًا ﴿٢﴾ فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّابًا ﴿٣﴾
🙏قبل از ارسال حتما قرائت فرمایید.
#فلسطین
#طوفان_الاقصی
شهید محمد مسرور را از قبل میشناختم. چند مرتبه با هم به جبهه رفته بودیم. قبل از عملیات والفجر هشت، مدتی را با هم در گردان امام محمد باقر (ع) بودیم. انگار نه انگار که شوهر خواهرش شهید خنکدار، فرماندهی گردان بود. هر وقت میگفتیم: «تو که مشکل نداری، دامادتان همه کارهی گردان است.» ناراحت میشد. حتی راضی نبودبه شوخی هم شده، چیزی را به شهید خنکدار نسبت دهیم. با اینکه از نظر سنی بزرگتر از شهید خنکدار بود ولی آنقدر در مقابل او تواضع به خرج میداد، که آدم شک میکرد او بزرگتر است. محمد میگفت: اصغر زمینی نیست، آسمانی است.
وقتی قبل از عملیات کربلای پنج محمد را دیدم، خیلی خوشحال به نظر میرسید. مرا سخت به آغوش کشید. با اینکه جعفر از قبل به من گفته بود برای ساختن منزل شهید اصغر، محمد مسرور سنگ تمام گذاشته است ولی دلم نیامد موضوع را از دهان خودش نشنوم. گفتم: «کم به جبهه میآیی، حاجی حاجی مکه!» آهی کشید و گفت: «در این مدت داشتم منزل اصغر را تمام میکردم. دلم نیامد زن و فرزندان اصغر را بیسر پناه ببینم. باور کن الان احساس سبکی میکنم. بار سنگینی بود که از دوشم برداشته شد
شهید معزز محمد مسرور و شهید علیاصغر خنکدار
🥀🕊 @baShoohada 🕊