انگشتر1⃣
سید شخصیت عجیبی داشت .در مواقع خنده و شوخی سنگ تمام میگذاشت اما از حد خارج نمیشد .
یک روز جمعه برای انجام غسل جمعه به حمام عمومی دانشکده رفتیم .تا جایی که به یاد دارم هیچ گاه غسل جمعه سید ترک نشده بود .حمام عمومی بود و سید شروع به شوخی کرد یکبار آب سرد به طرف ما میپاشید و یکبار آب گرم .
خلاصه بساط خنده به راه بود .
وقتی سید مشغول شستن خودش بود و حواسش نبود یک لگن آب سرد به سمتش پاشیدم سید متوجه شد و جا خالی داد .ولی اتفاق بدی افتاد .
سید انگشترهایش را درآورده بود و کنار حوض گذاشته بود .وقتی اب را پاشیدم رنگ از چهره سید پرید .او به دنبال انگشترهایش میگشت .سید چند تا انگشتر داشت یکی از آنها از بقیه زیباتر بود .بعد از مدتی فهمیدم این انگشتر هدیه ازدواجش بوده .شدت آب انگشترها را به داخل چاه برده بود .دیگر کاری نمیشد کرد .
به شوخی گفتم : این به دلیل دلبستگی تو بود .تو نباید دل ببندی .
گفت : راست میگویی .ولی این هدیه همسرم بود، خانمی که ذریه حضرت زهرا (س) است .اگر بفهمد همین اول زندگی هدیه اش را گم کرده ام بد میشود .
خلاصه روز بعد به همراه سید برای مرخصی راهی مازندران شدیم .
در حالی که جای خالی انگشتر در دست سید کاملا مشخص بود .هنوز ناراحتی را در چهره اش حس میکردم .او به منزلشان رفت و من هم به سمت بابلسر رفتم .دو روز مرخصی ما تمام شد و سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شدیم .سرم را گذاشتم روی شانه سید .خواب چشمانم را گرفته بود .چشمانم در حال بسته شدن بود که یکدفعه نگاهم به دست سید افتاد .
خواب از سرم پرید .
دستش را در دستانم گرفتم .
***
همراهان گرامی در ادامه این خاطره با ما همراه باشید .
🥀🕊 @baShoohada 🕊
رفاقت با شهدا
انگشتر1⃣ سید شخصیت عجیبی داشت .در مواقع خنده و شوخی سنگ تمام میگذاشت اما از حد خارج نمیشد . یک روز ج
انگشتر 2⃣
دستش را در دستانم گرفتم .با چشمانی گرد شده از تعجب گفتم :" این همون انگشتره ؟"
خیلی آهسته گفت :" آروم باش."
دوباره به انگشتر خیره شدم خود خودش بود .من دیده بودم که یکبار سید به زمین خورد و گوشه نگین این انگشتر پرید .
بعد هم که دیده بودم همان انگشتر به داخل فاضلاب حمام افتاد .و هیچ راهی هم برای پیدا کردن مجدد آن نبود .
حالا همان انگشتر در دستان سید بود .
باتعجب گفتم :" تو را خدا بگو چی شده ؟"
هر چه اصرار کردم بی فایده بود .سید حرف نمیزد .مرتب میخواست موضوع بحث را عوض کند .اما این موضوعی نبود که بتوان به سادگی از کنارش گذشت .
راهش را بلد بودم .وقتی رسیدیم تهران و اطراف ما خلوت شد به چهره سید خیره شدم .بعد سید را به حق مادرش قسم دادم .
کمی مکث کرد .به من نگاه کردو گفت :" چیزی که میگویم تا من زنده هستم جایی نقل نکن چون تو را به خرافه گویی متهم میکنند ."
سید گفت :" وقتی آن شب از هم جدا شدیم من با ناراحتی به خانه رفتم .مراقب بودم همسرم دستم را نبیند .قبل از خواب به مادرم متوسل شدم ."
گفتم:" مادر بیا و آبروی من را بخر ."
بعد هم طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابیدم .نیمه شب بود که برای نماز شب بیدار شدم .مفاتیح من بالای سرم بود مسواک و تنها انگشترم را روی آن گذاشته بودم .
موقع برخواستن مفاتیح را برداشتم و به بیرون اتاق رفتم .وضو گرفتم و آماده نماز شب شدم .قبل از نماز به سمت مفاتیح رفتم تا انگشترم را در دست کنم .یکباره با تعجب دیدم دو انگشتر روی مفاتیح است .وقتی با تعجب دیدم انگشتری که در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت با همان نگینی که گوشه اش پریده بود نمیدانی چه حالی داشتم .
**
خاطره برگرفته از کتاب علمدار
🥀🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صحبتهای مهم استاد #رائفی_پور درباره دور دوم انتخابات ریاست جمهوری
فرق میکند به چه کسی رای بدهیم
چرا نباید به #پزشکیان رای بدیم
🗓 ۱۱ تیر ماه ۱۴۰٣
#سیاسی
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
واکنش کاربران شبکههای اجتماعی به توهین پزشکیان به شهید سلیمانی
🥀🕊 @baShoohada 🕊
روحت شاد
تو موی دماغ نبودی😔
بلکه ذوالفقار ایران بودی.
سردار دلها بودی.
خار در چشم دشمنان و استخوان در گلوی دشمنان اسلام بودی...
اما شرمندهایم که شخصی امشب برای رسیدن به منافع شخصی و حزبی خودش اینگونه شما را خطاب قرار داد
روحت شاد شیر مرد ایران😔
🥀🕊 @baShoohada
472.9K
🔻صحبت صمیمانه همسر شهید باکری با هموطنان آذریزبان
🚩 اگر آقامهدی باکری امروز زنده بود، امکان نداشت به پزشکیان رأی دهد.
🥀🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیام_همت
سردار شهید حاج ابراهیم همت در این ایام برای شما پیامی دارد ....
#استاد_مسعود_عالی
🥀🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از گلچین برترین ها 😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺حضور حاج مهدی رسولی در روستاهای اطراف زنجان برای تبیین انتخابات
#انتخابات
🪴 https://eitaa.com/joinchat/3093234336C811d28df6b
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
43.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖥مصاحبه استاد #رائفی_پور با شبکه «المیادین» پیرامون انتخابات ریاستجمهوری
🗒 ۱۲ تیرماه ۱۴۰۲
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
مگذارید دگر شنبه ورق بر گردد
جای یاد شهدا، رقص و عرق بر گردد
مگذارید رئیسی شود از ما دلگیر
چشم سردار از این غفلت ما تر گردد
#انتخابات
#انتخاب_اصلح
#مشارکت_حداکثری
🕊أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
🥀🕊 @baShoohada 🕊
خنده زیبای شهید
✅شهید بزرگوار محمدرضا حقیقی از شهیدان با اخلاق و دوست داشتنی و همیشه خندان مسجد امام موسی ابن جعفر (ع) کوی انقلاب اهواز بود که اینک بواسطه این معجزه الهی در تمام کشور شناخته شده است .
🍃وقتی صلوات مردمی که برای تشییع پیکر شهید خندان اهوازی محمدرضا حقیقی آمده بودند تمام شد ، پیکر شهید به آرامی از داخل تابوت درون قبر قرار داده شد. لحظاتی بعد محمد رضا آرام تر ازهمیشه درون قبر خوابیده بود.
🍃تا این لحظه همه چیز روال عادی خود را طی می کرد. اما هنوز فرازهای اول تلقین تمام نشده بود که عموی شهید فریاد زد: «الله اکبر! شهید می خندد!»
🍃او که خم شده بود تا برای آخرین بار چهره ی پاک،آرام ونورانی محمد رضا را ببیند، متوجه شده بودکه لب های محمد رضا در حال تکان خوردن است و دو لب او که به هم قفل و کاملاً بسته شده بود ، درحال باز شدن و جدا شدن است و دندان های محمدرضا یکی پس از دیگری در حال نمایان و ظاهرشدن است.
🍃عموی او می گفت: ابتدا خیال کردم لغزش حلقه های اشک در چشمان من است که باعث می شود لب های شهید را در حال حرکت ببینم، با آستین، اشک هایم را پاک کردم و متوجه شدم که اشتباه نکردم. لب های او در حال باز شدن بود و گونه های او گل می انداخت.
🍃پدرومادر شهید را خبر کردند.آن ها هم آمدند و به چهره ی پاک فرزند دلبندشان نگریستند. اشک شوق از دیدن چنین منظره ای به یک باره بار غم و رنج فراق محمدرضا را از دل آن ها بیرون آورد. مادرش فریاد زد: «بگذارید همه بیایند و این کرامت الهی را ببینند»
🍃تمام کسانی که برای تشییع پیکر شهید به بهشت آباد اهواز آمده بودند، یکی پس از دیگری بالای قبر محمدرضا آمده و لبخند زیبای او را به چشم دیدند.
🍃روی قبر را پوشاندند، درحالی که دیگر آن لب ها بسته نشد و تبسم شیرین و لب های باز شده ی شهید باقی بود.
🍃دست نوشته ی شهید در دفترچه ی یادداشت:
روی بنما و وجود خودم از یاد ببر
خرمن سوختگان را گو همه باد ببر
روز مرگم نفسی وعده ی دیدار بده
وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر
🍃این سخن شهید در خصوص تبسم لحظه ی تدفین است که پس از شهادت در خواب به مادر می گوید: مادرم! آن چه را که شما فکر می کنید در دنیا و آخرت بهتر از آن نیست، مشاهده کردم.
🥀🕊 @baShoohada 🕊