eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.7هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
657 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰مادر می گفت: با نذر و نیاز به دنیا اومد و بزرگش کردم. هفت بار واسش قربونی کردم تو این سالها تا ۱۹ ساله شد. رفت تو شلمچه روز عید قربان در راه خدا قربانی شد.... 🔹وصیت نامه: مادر جان! شفاعت شما را در روز قیامت نزد فاطمه زهرا(س) می کنم.... عباس رمضانی‌قرا 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5805140800148869001.mp3
24.95M
🔊 سخنرانی استاد رائفی‌‌‌‌‌پور 📑 «شرح دعای ندبه» - جلسه ۱۲ 🗓 ۱۱ شهریور ماه ۱۴۰۱ - تهران، هیئت مع امام منصور 🎧 کیفیت 48kbps 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام بر امام زمان (عج‌) همان هایی که امام خود را ندیده عاشقند و برای آمدنش از جان،مایه می گذارند. 😔 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✅ محرم در راه بود، قرار شده بود ڪه با عملیات‌هایے اطراف حرم بی‌بی(سلام الله علیها) از اشغال تروریست‌هاے تڪفیرے، پاڪ‌سازے شده تا مردم محرم امسال بتوانند به‌راحتے و در امنیت ڪامل، در ایام شهادت سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) عزادارے ڪنند. محمودرضا نیز مانند بقیه براے شروع عملیات لحظه شمارے می‌ڪرد، خیلے خوشحال به نظر می‌رسید. با شادے فوق‌العاده‌اے از حضورش بر بالاے گلدسته‌هاے حرم جهت شناسایے دشمن تعریف می‌ڪرد و از عڪس‌هاے نابے می‌گفت  ڪه از حرم مطهر و گنبد و بارگاه حضرت زینب(س) براے خود تهیه ڪرده بود. 🔺 🔺 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ 🕊🖤 ‍🕊﷽ ‌ ●شب ، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم. ‌ ●طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌ ●موقع نماز صبح، از خواب . نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم. ●مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم. ●من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود... ✍ به روایت همسر بزرگوار شهید ‍ 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️شبی تو خواب دیدمش؛ بهم گفت: به بچه ها بگو سمت گناه هم نرن... اینجا خیلی سخت می گیرن...! ▪️بابت مداحی هیچ صله‌ای دریافت نمی‌ کرد. می‌گفت: صله من رو باید خود آقا بدهد.. ▪️اتاقشان به حرم خیلی نزدیک بود، شب شهادت حضرت زهرا(س) رو به حرم حضرت زینب (س) ایستاده بود و رو به خانم گفت: ۱۵سال نوکری کردم، یک شبش رو قبول کن و امشب سند شهادتم رو امضا کن.. فرداش در عملیات انتحاری که در نزدیکی حرم صورت گرفته بود حین کمک رسانی به مصدومان از ناحیه پهلو و بازوی چپش ۴۰ ترکش خورد و شهید شد. ▪️آخر وصیتنامه اش نوشته بود: وعدۂ ما بهشت... بعد روی بهشت را خط زدہ بود اصلاح کردہ بود: وعدۂ ما "جَنَّتُ الْحُسِیْن علیه السلام" طلبه، بسیجی، ذاکر اهل بیت(ع)، خادم شهدا حجت اسدی 🥀🕊 @aShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Ekhlas_Tanha_Rahe_Tagharrob_4.mp3
11.51M
چرا تنها راه است ؟ استاد علیرضا پناهیان ی چهارم 🎤 🍃🦋🍃🦋🍃🦋🍃 🍃 🦋🍃 @takhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺بسم رب الشهدا و الصدیقین🌺 قبل از انقلاب رفته بود سربازی. جناب سرهنگ گفته بود خدمت ات را باید در منزل من بگذرانی. کارش این بود که کارهای منزل سرهنگ رو انجام بده. به محض ورود به منزل، دید همسر سرهنگ وضع زننده ای داره. سریع از خونه زد بیرون و برگشت پادگان. سرهنگ برای این کار تنبیه اش کرد. هجده توالت را باید به تنهایی می شست. بعد از گذشت یک هفته از این تنبیه سرهنگ اومد و گفت: حالا دوست داری برگردی تو خونه من کار کنی یا نه؟ عبدالحسین بهش گفت: اگه تا آخر خدمت مجبور باشم همه کثافت های توالت رو در بشکه خالی کرده و به بیابان بریزم، باز هم پا توی خونه شما نمی ذارم. بیست روز دیگه هم این تنبیه ادامه پیدا کرد. تا اینکه مسئولین پادگان خودشون خسته شدند و رهایش کردند. منبع: خاک های نرم کوشک 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهــدا صدایت زده اند دست دوستے دراز ڪرده‌اند بـہ سویتـــ... همراهے با شهـدا سخت نیستـــــ... یا علے ڪہ بگویـے خودشان دستتـــــ را میگیرند‌‌ تردیـد مڪن... 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷خاطره‌ای‌از‌شهیدسیدحسن‌ولی‌🌷 💬 كبوترعاشق‌روى‌جنازه‌شهید🕊 ◽️شهيدسیدحسن‌ولی‌ بسیار به ڪبوتر و پرورش آن‌ها علاقه داشت و به آن‌ها عشق می‌ورزید، خواهر این شهید بزرگوار می‌گويند: وقتے حسن دو دستش را باز می‌كرد ڪبوتران یک به یک روے دستانش می‌نشستند و وقتے شهید قرار بود به جبهه اعزام گردد این ڪبوتران تا بالاے اتوبوسے ڪه سید حسن با آن روانه مى‌شد رفته و برگشتند ◽️ظاهراً فهمیده بودند حسن قرار است شهید شود. بعد از خبرشهادت سید حسن به خانواده‌اش، مادرش اصرار ڪرد دو ڪبوترش را با خود براے تحویل پیڪر شهید ببریم. ◽️مادرش می‌گفت: پسرم خیلے این ڪبوترها رادوست‌داشت،بنابراےن خانواده شهید وقتے داشتند براے تحویل پیڪر شهید روانه بنیاد شهید شهرستان آمل مى‌شدند دو ڪبوتر این شهید را هم با خود بردند، ◽️ یک ڪبوتر سفید و یک ڪبوتر مشڪے وقتے آنها به بنیاد شهید رسیدند و موقع تحویل جنازه رسید مادرش دو ڪبوتر را بر روے سینه شهید قرار داد وڪبوتر سفید به محض دیدن پیڪر بی‌جان شهید در دم جان داد و با شهید همراه گشت… ✍ راوی:مادر بزرگوارشهید 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚫️ ①① 🖤شهید مدافع‌حرم ▪️روز عاشورا، وقتی که با بچه‌های هیئت، سرگرم پذیرایی از دسته‌جات عزاداری بودیم، وسط هیئت زنجیرزنان چهره‌ای آشنا دیدم! باورم نمی‌شد که خودش باشد اما نزدیکتر که رسیدم، خودش بود. با شال عزا چشمانش را بسته بود و با چشمِ دل راه می‌رفت. ▪️بغلش کردم و گفتم «امین جان! چشمانت؟» خندید و گفت «کُلُّنا عبّاسکِ یا زَینب» و رفت! بعد از شهادتش فهمیدم که در سوریه، آنها را کنار حرم عمه‌ی سادات، جا گذاشته بود. ◼️ 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⚘﷽⚘ 📌همیشه دوست داشت شهید شود و میگفت توی سربازی شهید شدم که شدم، نشدم میروم مدافع حرم میشوم در صورتی که آن زمان زیاد مدافع حرم در کشور جا نیفتاده بود. بعد از شهادتش زیاد به خواب مادرش می‌آید و همه چیز را جلو جلو به او میگوید حتی مهمان‌های خاصی که میخواهند برای تجلیل از شهید به خانه شان بیایند او از قبل خبر میدهد به مادرش، زیاد اهل مسجد و عزاداری امام حسین بود تولد آخریش نزدیک محرم بودژ لباس مشکی پوشیده بود و میگفت من عزادار امام حسینم، گره در کار کسی نمی‌انداخت و کار همه را راه می‌انداخت. مجید عابدی 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
◀️خوابی که مادربزرگ شهید جهاد مغنیه چند روز بعد از شهادت او دید. 🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊