eitaa logo
رفاقت با شهدا
3.6هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
641 ویدیو
15 فایل
بِســـمِ الله الرّحمـــنِ الرّحیـــم أُوْلَئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهـمْ لِلتَّقـوَی آن‌ها کســانی‌اند که خدا قلب‌هاشان را برای تقـــوا امتحان کرده🕊 تأسیس1399/2/25
مشاهده در ایتا
دانلود
Ostad_Raefipour_Jonoud_Aghl_&_Jahl_Jalase_30_1400_02_12_Tehran_48kb.mp3
26.42M
🎬 استاد 🔖 «جنود عقل و جهل - جلسه ۳۰» 🗓 ۱۲ اردیبهشت ماه ۱۴۰۰ 🎧 کیفیت 48kbps 🎋🎋🦋🎋🎋🎋 ✨ @Lootfakhooda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
قرار بود در نزديكي منزل ماپنج شهيد گمنام را به خاك بسپارند. من يكي از مخالفين دفن شهدا بودم!با اينكه به شهدا ارادت داشتم اما حس ميكردم منزل ما در كنار قبرستاان قرار خواهد گرفت در نتيجه ارزش مالي خود را از دست خواهد داد لذا پيگيري كردم كه شهدا در جايي ديگر دفن شونداما پيگيري من عملي نشد! پنج شهيد گمنام در كنار منزل ما در شهرك واوان در اطراف تهران به خاك سپرده شدند. من هم بسيار ناراحت!فشار رواني وناراحتي من بيشتر بخاطر پسرم بود . پسر ۱۲ساله من مدتها بود كه از ناحيه استخوان پا دچار مشكل بود به طوري كه قادر به راه رفتن نبود . بعد از دفن شهدا بيشتر ناراحت بودم وبه كساني كه در كنار مزار شهدا بودند به چشم حقارت مي نگريستم ... تا اينكه يك شب در عالم خواب ديدم جواني خوش سيما نزديك من آمد . چهره بسيجيان زمان جنگ را داشت . ايشان جلو آمد .سلام كرد .وگفت: ما حق همسايگي را خوب ادا مي كنيم !ا گرچه نمي خواستي ما دركنار منزل شما دفن شويم اما حالا كه همسايه شديم حق گردن ما داريد!بعد در مورد فرزند مريضم صحبت كردوگفت:براي شفاي پسرت روبه قبله بايست وسه مرتبه باتوجه بگو الحمدالله . در همين حال هيجان زده از خواب پريدم روبه قبله ايستادم باتوجه وحضور قلب سه بار گفتم : الحمدالله بعد هم نماز خواندم وخوابيدم. صبح پسرم مرا از خواب بيدار كرد !به راحتي راه مي رفت . انگار تاكنون هيچ مشكلي نداشته ،بيماري پسرم به طور كامل برطرف شده بود . اين عنايت خدابود كه ما همسايگان به اين خوبي پيدا كرديم کرامات شهدا راوي: يكي از خادمين شهدا               منبع:  سايت خمول (بنياد حفظ آثار) 🌹🕊🌹🕊🌹🕊 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 آن شهیدی که شب ۱۱ ماه رمضان حضرت بقیه الله (عج) را دید به ما میگوید: اگر ذره ای از ولایت فاصله بگیریم، شکستمان نه؛ نابودیمان حتمی است. 👈 به نقل از پدر شهید مدافع حرم اسماعیل خانزاده در دیدار با رهبر انقلاب 🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#« توبه لوطیها » شهید محراب مرحوم حضرت آیه اللّه سید عبدالحسین دستغیب نوشته : یك نفر حاجی مؤ منی كه از ارادتمندان به مرحوم شیخ محمد تقی مجلسی رضوان الله تعالی علیه بود یك روز لوطیهای محل دورش را می گیرند و می گویند امشب می خواهیم بخانه تو بیائیم. حاجی از یك طرف می ببیند اگر آنها بیایند با وسائل لهو ولعب می آیند و مشغول فسق و فجور می شوند از طرف دیگر اگر آنها را ردّ كند و جواب رد گوید چگونه با لوطیها طرف شود مرتباً برایش مزاحمت ایجاد می كنند. ناچارا قبول می كند بعد هم سراسیمه خدمت مرحوم مجلسی پناهنده شده و گرفتاریش را ذكر می كند. مرحوم مجلسی فكری می كند و می فرماید: اشكالی ندارد بگو بیایند، من هم می آیم. حاجی، مجلسی مهیا میکند. شیخ مجلسی زودتر از لوطی ها وارد می شود، لوطیها آمدند همین كه وارد خانه شدند دیدند که مرحوم مجلسی در مجلس نشسته است. لوطی باشی ناراحت شد که الان عیش و لهو ولعب جلوی آقا نمی شود كرد و آقا، موی دماغش شده و با بودن اوهیچ كاری نمی شود كرد. اجمالا پیش خود خیال كرد حرفی بزند تا مرحوم مجلسی قهر كند برود و آن وقت آنها آزاد باشند. گفت : جناب آقا مگر راه و روش ‍ ما لوطیها چه عیبی دارد كه بما اعتراض می كنند؟ مرحوم مجلسی فرمود: چه خوبی درشما هست كه آنرا مدح كنیم . گفت هزارها عیب داریم اما باز نمك شناسیم اگر نمك كسی را خوردیم دیگر به او خیانت نمی كنیم تا آخر عمرمان یادمان نمی رود. مرحوم مجلسی فرمود: این صفت خوبی است ولی آن را در شما نمی بینم . لوطی باشی گفت : در این اصفهان از هركس می خواهی بپرس، ببینید ما نمك چه كسی را خورده ایم كه به او بد كرده باشیم؟ مرحوم مجلسی فرمود: خود من گواهی می دهم كه شما همه نمك بحرامید، آیا با خدای خود چه می كنید ای كسی كه نمك خدا را می خوری و نمكدان می شكنی؟ این همه نعمت خدا را خوردن و استفاده كردن و این جور سركشی كردن و پیروی از هوای نفس نمودن ؟! نمك خدا خوردن و نمكدان او را شكستن ... این كلمات مرحوم مجلسی كه عین واقع و حقیقت بود در آنها اثر كرده، همگی سرخجلت به زیر انداختند و هیچ سخن نگفتند و پس از مدتی همه رفتند. صبح اول وقت، لوطی باشی در خانه مرحوم مجلسی را می کوبد. مرحوم مجلسی در را باز میکند و می بیند لوطی باشی است . لوطی باشی می گوید : دیشب ما را آتش زدی، ما را آگاه كردی، ما را توبه ده که از كرده های خود پشیمانیم، مرحوم مجلسی نیز آنها را به عمل توبه و تدارك از گذشته ها راهنمایی می نماید. التوابين يا داستان توبه کنندگان / علي ميرخلف زاده 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❓چگونه شهید شویم؟! 👤استاد ماندگاری: به این جملات به خوبی دقت کنید: 👈شهادت بالاترین مدال آسمانی برای اهل زمین است. 👈شهادت مزد و پاداش زندگی مجاهدانه است. 🔸اگر کسی اهل مجاهدت در انواع جهاد باشد، مزد و پاداش او شهادت در راه خداست. 🔸 کسی که می‌خواهد شهید شود، چه مرد و چه زن، مسیرش فقط و فقط از جبهه و جنگ و تیر و ترکش نمی‌گذرد. جنگ نظامی برای همه و در همه زمان‌ها و مکان‌ها نیست بلکه اگر او در طول عمر، زندگی‌ای مجاهدانه داشته باشد (جهاد اکبر و جهاد کبیر)، شهادت خود به استقبال او می‌آید. 🔸 همان گونه که در مورد شهید صیاد شیرازی، شهید احمدی روشن، شهید رضایی نژاد و بسیاری دیگر از شهدا اتفاق افتاد. 🔸 بنابراین نیاز نیست عاشقان شهادت با اصرار فراوان، راه رفتن به سوریه را برای رسیدن به شهادت، بیازمایند. (البته حضور به قدر کفاف نیاز است) شهادت مقامی است که اولیای خدا به آن می‌رسند و ممکن است کسی در بستر بمیرد ولی به مقام شهادت رسیده باشد. 🔸 به روایتی زیبا در این زمینه اشاره می‌کنیم: امام صادق(علیه السلام) فرمودند: نیست هیچ مانعی وحشتناک تر و هیچ مقامی تیره‌تر، میان بنده و پروردگار، از نفس امّاره و خواهش‌های او؛ یعنی: این دو چیز بیشتر از همه، بنده را از خدا دور می‌کنند و قلع و قمع این دو ، میسّر نیست مگر به پناه بردن به پروردگار و عجز و استغاثه به او نمودن و همراه شدن با گرسنگی و تشنگی و سحرخیزی را مواظبت نمودن. پس اگر در حین این نبرد و جهاد با نفس، موت به او رسید و دعوت حقّ را اجابت نمود، پاداش و اجر گرفته و ثوابش برابر ثواب شهید است و در قیامت با شهدا محشور می‌شود و اگر زیست و به همین حال ماند و انحرافی در او راه نیافت، عاقبت او رضوان اکبر است که رضای الهی باشد.» [مصباح الشریعه، ص:۱۶۹] 📗گزیده‌ای از کتاب سوژه‌های سخن۱۰ (سبک زندگی مجاهدانه) استاد ماندگاری 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم : ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن   رحمی به من سوخته ی بی سر و پا کن 😔✋ اغثنی یااباصالح المهدی ادرکنی 💬شهید مهدی زین الدین رحمه الله علیه 📌هرکس شب جمعه شهدا را یاد کند شهدا هم اورا پیش یاد می کنند...❤️ اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ‏ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم #اولیا_خدا #شب_جمعه❤️ 📌فرستادن و در شب وعصر جمعه هدیه به امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداه فراموش نشود. اللهم انانرغب الیک فی دوله الکریمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*مکاشفه شهیدعبدالحسین برونسی با حضرت زهرا( س )* موضوع: شهدائی 🔰شهید برونسی فرمانده است توی عملیات رمضان، تیربار دشمن می گیره تو گردان عده ای شهید میشن گردان زمین گیر میشه. 😞 سید کاظم حسینی میگه : من معاون شهید برونسی بودم، اصلا بچه ها نمی تونستن سرشونو بلند کنن، یه دفه دیدم شهید برونسی بیسیم چی و پیک و همه رو ول کرد و رفت یه جاافتاد به سجده رفتم دیدم آروم آروم داره گریه می کنه، میگه یا زهرا مدد، مادر جان مدد...😭 بهش گفتم: حالا وقت این حرفا نیس ، پاشو فرماندهی کن !بچه های مردم دارن شهید میشن، ولی شهید برونسی انگار مرده بود و اصلا توجهی به این خمپاره ها و حرفهای من نداشت. گفت : بعد از لحظاتی بلند شد و گفت: سید کاظم ؟ گفتم: بله ؟ گفت: سیدکاظم اینجا که من ایستادم قدم کن، 25 قدم بشمار بچه های گردان رو ببر سمت چپ، بعد 40 قدم ببر جلو. گفتم : بچه ها میتونن سرشونو بلند کنن عراقی ها تیربارو گرفتن تو بچه ها. چی میگی؟ گفت : خون همه بچه ها گردن من، من میگم همین. گفت : وقتی این دستورو داد آتیش دشمنم خاموش شد، 25 قدم رفتم به چپ، 40 قدم رفتم جلو، بعد یه پیرمردی بود توی گردان ما خوب آرپیچی می زد دفه شهید برونسی گفت فلانی آرپیچی بزن، گفت : آقای برونسی من که تو این تاریکی چیزی نمی بینم 😳 گفت : بگو یا زهرا و شلیک کن. می گفت : یا زهرا گفت و شلیک کرد و خورد به یه تانک و منفجر شد. تمام فضا اتیش گرفت و روشن شدفضا، گفت اون شب 80 تانک دشمن رو زدیم و بعد عقب نشینی کردیم 💪 چند روز بعد که پیش روی شد و رفتیم شهدا رو بیاریم، رفتم اونجا که شهید برونسی به سجده افتاده بود و می گفت یا زهرا مدد 😭 نگا کردم دیدم جلومون میدون مین هست.😳 قدم شماری کردم 25 قدم به چپ دیدم معبریه که دشمن توش تردد می کرده اگر من 30 قدم می رفتم اونورتر توی مین ها بودم 40 قدم رفتم جلو دیدم میدان مین دشمن تموم میشه رفتم دیدم اولین تانک دشمن رو که زدن فرمانده های دشمن با درجه های بالا افتادن بیرون و کشته شدن. شهدا رو که جمع کردیم برگشتیم تو سنگر نشستم، گفتم آقای برونسی من بچه ی فاطمه ام ، من سیدم، به جده ام قسم از پیشت تکون نمی خورم تا سِر اون شب رو بهم بگی، تو اون شب تو سجده افتادی فقط گفتی یا زهرا مدد، چی شد یه دفه بلند شدی گفتی 25 قدم به چپ؟ 40 قدم جلو، بعد به آرپیچی زن گفتی شلیک کن؟ شلیک کرد به یه تانک خورد که فرماندهان دشمن تو اون تانک بودن ؟ قصه چیه؟ گفت سید کاظم دست از سرم بردار! گفتم نه تا این سِر رو نگی رهات نمیکنم، گفت میگم ولی قول بده تا زنده ام به کسی نگی☝️ گفتم باشه! گفت : تو سجده بودم همینطور که گفتم یا زهرا مدد، (توعالم مکاشفه) یه خانومی رو دیدم به من گفت چی شده؟ گفتم بی بی جان موندم؛😔 اینا زائرین کربلای حسین تو هستند، اینجا موندن چه کنم؟😭 گفت : آقای برونسی جلوت میدون مینه، حرکت نکن، 25 قدم برو به سمت چپ، اونجا معبر دشمنه، از اونجا بچه ها رو 40 قدم ببر جلو میدون مین تموم میشه فرمانده های دشمن یه جا جمع شدن تو تانک جلسه دارن آرپیچی رو شلیک کن ایشالا تانک منفجر میشه و شما ان شاء ا... پیروز میشی😍 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌼‌سلامتی اون دخترا که وقتی دو تا لات👬 میبینن عوض لبخند ومحکم میگیرند 🍃سلامتی دخترایی که چادرشون و گلی و خیس میشه ولی از سرشون بازنمیشه…… 🌿سلامتی دخترای که سرشون بره چادرشون نمیره……. 👣سلامتی دخترایی که آروم قدم برمیدارن و سنگین که مبادا دل بلرزه……..💔 🌹سلامتی دخترایی? که زیباییشونو عرضه‍ نمیکنن به هر کس و ناکسی…….👥👤 🌼سلامتی دخترایی که از هر کس و ناکسی دل نمیبرن………..💑 🍂سلامتی دخترایی که بهشون میگن👩‍❤️‍👩 امل ولی سرشار فهم و ان و بازم میکنن تا مبادا ترک بردارد چینی نازک شون……..👍 🌷وسلامتی دخترایی که میراث )سلام الله(رو خوب حفظ کردن👌 🌱سلامتی همشون ...📿 🔸🔸🔸🔸🔹🔹🔹🔹 اللهم صَل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🕊 @baShoohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨«خاطره ای ازشهید همت» شهيد بزرگوار، حاج همت، پيش ازعمليات خيبر، درجمع نيروهاي لشكر27 محمدرسول الله گفت:✨براي اينكه خدا لطفش ورحمتش و آمرزشش شامل حال ما شود، بايد داشته باشيم؛براي اينكه ما اخلاص داشته باشيم، سرمايه مي خواهد كه ما ازهمه چيزمان بگذريم،وبراي اينكه از همه چيزمان بگذريم، بايد شبانه روزدلمان و وجودمان وهمه چيزمان باخدا باشد. اين قدرپاک باشيم كه خدا كلا ازما راضي باشد. قدم برمي داريم براي ، حرف مي زنيم براي رضاي خدا، شعارمي دهيم براي رضاي خدا، مي جنگيم براي رضاي خدا،همه چي،همه چي بايد براي خدا باشد كه اگر اينطوربود، پيروزيم. چه بكُشيم و چه كشته شويم، پيروزيم وهيچ ناراحتي نداريم و شكست معنا ندارد. شاید همه مون این خاطره رو بارها شنیده باشیم،اما چقدربهش فکرکردیم؟! دانستن کافی نیست ! باید به دانسته ی خود عمل کنیم ! 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
شهیدی‌که‌اهلبیت‌براش‌یه‌هفته‌عزاداربودن😳😳👇 یه بنده خدایی میگفت : یه شوهرخاله داشتم مغازه ی خوار و بار داشت خیلی به شهدای مدافع حرم گیر میداد ...😞 همش میگفت رفتن بجنگن واسه بشار اسد و سوریه آباد بشه😒 و به ریش ما بخندن و ... خیلی گیر میداد به مدافعان حرم گاهی وقتا هم میگفت اینا واسه پول میرن ☹️خلاصه هرجا که نشست و برخواست داشت پشت شهدای مدافع حرم بد میگفت تا اینکه خبر شهادت💔 شهید محسن حججی خبرساز شد و همه جا پر شد از عکس و اسم مبارک این شهید👌 شبی که خبر شهادت شهید_حججی رو آوردن خاله اینا مهمون ما بودن شوهرخاله ی منم طبق معمول میگفت واسه پول رفته و کلی حرفای بد و بیراه😐ما خیلی دلگیر میشدیم مخصوصا از حرفایی که در مورد شهید_حججی گفت بغض گلومو فشار میداد😢 و اما هرچی بهش میگفتیم اشتباه میکنی گوشش بدهکار نبود اخرشم عصبی شد و از خونمون به حالت قهر رفت😞یه هفته بعد از جلو مغازش که رد میشدم چشمام گرد شد😳😳 چی میدیدم اصلا برام قابل باور نبود . یه عکس بزرگ از شهیدحججی داخل مغازش بود همون عکسی که شهید دست به سینه ایستاده باورتون نمیشه چشمام داشت از حدقه درمیومد رفتم توی مغازه احوالپرسی کردم یهو دیدم زارزار گریه کرد😭. گفتم : چی شده چه خبره این عکس شهید این رفتارای شما😕شوهرخالم گفت : روم نمیشه حرف بزنم کلی اصرار کردم آخرش با خجالت گفت : اون شبی که از خونتون با قهر اومدم بیرون رفتم خونه ، شبش خواب دیدم روی یه تخت دراز کشیدم یه آقایی اومد خونمون کنار تختم نشست☺️ به اون زیبایی کسی رو توی عمرم ندیده بودم ، هرکاری کردم نتونستم بلند بشم، توی عالم رویا بهم الهام شد که ایشون قمر بنی هاشم حضرت_ابوالفضل علیه السلام هستن😭سلام دادم به آقا،آقا جواب سلاممو دادن و روشونو برگردوندن 😭گفتم آقا چه غلطی کردم من، چه خطای بزرگی از من سر زده😭آقا با حالت غضب و ناراحتی فرمودند : آقای فلانی ما یک هفته هست که برای شهید محسن عزاداریم تو میای به شهید ما توهین میکنی ؟ 😭😭یهو از خواب پریدم تمام بدنم خیس عرق بود ولی میلرزیدم 😞متوجه شدم چه غلطی ازم سر زده شروع کردم توبه کردن و استغاثه توروخدا گول حرفای بیگانگان رو نخورید به خدا شهدا راهشون از اهل بیت جدا نیست😔 تموم بدنم میلرزید و صدای گریه هامون فضای مغازشو پر کرده بود 😭😭بمیرم برای غربت و عزتت محسن جان حالا میفهمم چرا رهبرم گفت حجت بر همگان شدی 😔😭💔 روحت شاد و یادت گرامی 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 .. گناه نمیکردن، ولی عوضش برا خدا ناز میکردن، خدا هم نازشون و میخرید! ◽️حاج احمد کریمی تیر خورد، رسیدن بالا سرش.. گفت: من دلم نمیخواد شهید بشم! گفتن: یعنی چی نمیخوای شهید بشی؟! برا خدا داری ناز میکنی؟؟؟ گفت: آره؛ من نمیخوام اینجوری شهید بشم، من میخوام مثل اربابم ارباً اربا بشم... . ◽️حاج احمد حرکت کرد سمت آمبولانس، بیسیمچی هم حرکت کرد، علی آزاد پناه هم حرکت کرد، سه تایی با هم. یک دفعه یه خمپاره اومد خورد وسطشون، دیدم حاج احمد ارباً اربا شده. ◽️همه‌ی حاج احمد شد یه گونی پلاستیکی! 🥀🥀🥀🥀🥀 🕊 @baShoohada 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا امام رضا علیه السلام سیدی ومولای نگاهی به ما کن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تبسم شیرین در قبر وقتی صلوات مردمی که برای تشییع پیکر محمدرضا دیرینه حقیقی آمده بودند تمام شد، پیکر شهید را درون قبر گذاشتند. لحظاتی بعد محمدرضا آرام تر از همیشه، درون قبر خوابیده بود. تا این لحظه همه چیز روال عادی خود را طی می کرد. اما هنوز فرازهای اول تلقین تمام نشده بود که عموی شهید فریاد زد: «الله اکبر! شهید می خندد!» او که خم شده بود تا برای آخرین بار چهرة پاک، آرام و نورانی محمد رضا را ببیند، متوجه شده بودکه لب های محمد رضا در حال تکان خوردن است و دو لب او که به هم قفل و کاملاً بسته شده بود، در حال بازشدن و جداشدن است و دندان های محمدرضا یکی پس از دیگری در حال نمایان و ظاهرشدن است. عموی او می گفت: اول خیال کردم لغزش حلقه های اشک در چشمان من است که باعث می شود لب های شهید را در حال حرکت ببینم، با آستین، اشک هایم را پاک کردم و متوجه شدم که اشتباه نکردم. لب های او در حال بازشدن بود و گونه های او گل می انداخت. پدر و مادر شهید را خبر کردند. آن ها هم آمدند و به چهرة پاک فرزند دلبندشان نگریستند. اشک شوق از دیدن چنین منظره ای به یک باره، بار غم و رنج فراق محمدرضا را از دل آن ها بیرون آورد. مادرش فریاد زد: «بگذارید همه بیایند و این کرامت الهی را ببینند» تمام کسانی که برای تشییع پیکر شهید به بهشت آباد اهواز آمده بودند، یکی پس از دیگری بالای قبر محمدرضا آمده و لبخند زیبای او را به چشم دیدند. روی قبر را پوشاندند، در حالی که دیگر آن لب ها بسته نشد و تبسم شیرین و لب های باز شدة شهید باقی بود. دست نوشتة شهید در دفترچة یادداشت: روی بنما و وجود خودم از یاد ببر خرمن سوختگان را گو همه باد ببر روز مرگم نفسی وعدة دیدار بده وانگهم تا به لحد خرم و دلشاد ببر این سخن شهید دربارة تبسم لحظة تدفین است که پس از شهادت، در خواب به مادر می گوید: مادرم! آنچه را که شما فکر می کنید در دنیا و آخرت بهتر از آن نیست، مشاهده کردم! (مجلة راه راستان/ سال دوم/شماره11/ مردادماه86) شهید 🕊 @baShoohada 🕊