هدایت شده از #رمان های جذاب و واقعی📚
tanha_masir_6.mp3
13.88M
#تنها مسیر
#جلسه چهارم
#واعظ استاد پناهیان
#پیشنهاد ویژه دنبال کردن جلسات 👌👇
💦⛈💦⛈💦⛈
https://eitaa.com/joinchat/1758068790Cb493204a3a
#چشمکی_برای_خدا...!
🌷نیمه شبی از خواب برخواستم و نماز شب خواندم. صبح شهید رفیعی به من گفت: «اگر میخواهی با ما باشی، از خدا شهادت نخواسته باش زیر ما فعلاً کار داریم و تا جولان میخواهیم برویم، ما را که میبینی، کافی است، یک چشمک به خدا بزنیم.»
🌷مدتی بعد در عملیات خیبر حدود ده کیلومتر با الغدیر فاصله داشتیم. شهید رفیعی قدمهای بلندی برمیداشت. خودم را به او رساندم و گفتم: «یعنی ممکن است اسیر شویم؟» نگاهی به من کرد و لبخندی زد که تیری به سرش اصابت کرد و با گفتن «یا حسین» به زمین افتاد. تیر به کلاه خورد، طرف دیگرش مثل یک غنچه باز شده بود.
🌷کنارش دراز کشیدم و صورت به صورتش چسباندم. با او حرف میزدم، خون داغ سرش حباب میشد و به صورتم میپاشید. حس کردم کالک عملیات را همراه دارد. آن را درآوردم. آرم سپاه را از روی سینهاش کندم. همه مدارک خود و او را چند متر آن طرفتر با نارنجک منفجر کردم. پی.ام.پی عراقی نزدیک شد و مرا اسیر کرد اما او چشمک را زده بود.
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز ابوالفضل رفیعی سیج
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🕊🥀🕊🥀🕊🥀
@baShoohada
5.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴🎥 شوخی شهید مدافع حرم مصطفی صدرزاده با هواپیمای جنگنده
🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
#شلواری_که_یخزده_بود...!
🌷ﺩﺭ ﻭﺍﻟﻔﺠﺮ ۸، ﺍﺯ ﻧﺎﺣﯿﻪ ﺩﺳﺖ ﻭ شکم ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺷﺪ، ﺍﻣﺎ کمتر کسی ﻣﯽﺩﺍﻧﺴﺖ که ﺍﻭ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ. اﮔﺮ کسی ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺣﻀﻮﺭﺵ ﺩﺭ ﺟﺒﻬﻪ سئوال میکرد؛ ﻃﻔﺮﻩ ﻣﯽﺭﻓﺖ ﻭ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽﮔﻔﺖ.
🌷یکدفعه ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺍﺯ یک ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺩ ﺷﻮﯾﻢ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ بود و ﻫﻮﺍ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﺳﺮﺩ. ﺷﻬﯿﺪ پلارک ﺭﻭ ﺑﻪ ﺑﻘﯿﻪ کرد ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺍﮔﺮ یک ﻧﻔﺮ ﻣﺮﯾﺾ ﺑﺸﻮﺩ، ﺑﻬﺘﺮ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ که ﻫﻤﻪ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﻮﻧﺪ.»
🌷یکی یکی ﺑﭽﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ کشید ﻭ ﺑﻪ ﻃﺮﻑ ﺩﯾﮕﺮ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺮﺩ. ﺁﺧﺮ کار ﻣﺘﻮﺟﻪ ﺷﻠﻮﺍﺭ ﺍﻭ ﺷﺪﯾﻢ ڪﻪ ﯾﺦ ﺯﺩﻩ ﻭ ﭘﺎﻫﺎﯾﺶ ﺧﻮﻧﯽ ﺷﺪﻩ بود...
🌹خاطره ای به یاد شهید سید احمد پلارک، شهیدی که مزارش بوی عطر میدهد.
❌ مسئولین حواستون هست؟!
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
✅ #برشی_از_وصیتنامه_شهدا_
#شهيد_محمود_احمدی🥀
⬅️ دست از اين ماه تابان [امام خمينی] برنداريد كه روزنهی اميد مستضعفان جهان و ايران است. پيرو خط امام كه همان خط حزبالله است، باشيد.
🕊🥀🕊🥀🕊🥀🕊
@baShoohada
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش مهدی هست🥰✋
*طلوع و غروب در یک روز*🕊️
*شهید مهدی ثامنی راد*🌹
تاریخ تولد: ۲۲ / ۱۱ / ۱۳۶۱
تاریخ شهادت: ۲۲ / ۱۱ / ۱۳۹۴
محل تولد: ورامین
محل شهادت: سوریه
*🌹همسرش← زمانی که تصمیمش برای رفتن قطعی کرده بود🕊️ همه اطرافیان و دوستانش میگفتند که تو یک دختر هفت ماهه داری🌸حتی فرماندهاش نیز گفته بود که با وجود دخترت نرو🥀اما مهدی در جواب گفته بود:🍂 برای مواظبت از بچهی من مادرم و همسرم هستند🍃 ولی مثل بچهی من در سوریه زیاد هستند🥀 همرزم← مهدی خیلی شجاع بود🍃 در منطقهای که بودیم چند نفر میخواستند تک تیرانداز دشمن را بزنند💥ولی کسی جرات نمیکرد🥀من خودم جرات نکردم🥀از بین ما مهدی جلوی تک تیرانداز نشست🍃 اما دشمن زودتر او را هدف قرار داد💥 یک گلوله بالای پیشانی اش خورد🥀 گلوله مجال پلک زدن هم به او نداد🥀و همان لحظه در روز تولدش🎊 به شهادت رسید🕊️ آتش تکفیری ها زیاد بود خواستیم او را به عقب بیاوریم🍂 که دوباره شلیک کردند💥 و یک تیر هم به پایش خورد🥀به دلیل شرایط منطقه دستور عقب نشینی صادر شد‼️و توان برگرداندن او را نداشتیم🍂 مهدی و تعدادی دیگر از شهدا پیکرشان جا ماند🍂و تکفیری ها پیکرهای آنها را مبادله نکرد و تحویل نداد.»🥀گذشت تا اینکه بعد از چهار سال پیکرش به وطن آمد*🕊️🕋
*شهید مهدی ثامنی راد*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos_313*