سلام دوستان
مهمون امروزمون برادر حمزه هست🥰✋
*زندگے در ڪانادا و شهادتــــ در سوریه*🕊️
*شهید حمزه علی یاسین🌹*
تاریخ تولد: ۷ / ۱۱ / ۱۳۷۲
تاریخ شهادت: ۳ / ۵ / ۱۳۹۳
محل تولد: کانادا
محل شهادت: سوریه
*🌹راوی← مهم نیست اهل کجایی...🪐مهمّ این است که در راه حقّ باشی،🌙عشق و علاقه به سیدالشهدا و اهل بیت فقط مختص به کشور ایران و اطراف آن نیست🍃حمزه یکی از آنهاست که در شهر مونترال کانادا🌙در خانوادهای لبنانی الاصل به دنیا آمد💫شهر مونترال، دومین شهر بزرگ کشور کانادا🌙 پس از پایتخت این کشور است که در شرق کانادا و جنوب غرب استان کبک قرار گرفته است🍁این شهر بهدلیل وجود تعداد قابل توجه مهاجر ایرانی و لبنانی دارای شیعیان زیادی است🌙خانواده حمزه اصالتا از اهالی روستای عباسیه، واقع در جنوب لبنان هستند💫و از اقوام همسر دبیرکل حزبالله یعنی سید حسن نصر الله بهشمار میروند🌙حمزه چند سال قبل از شهادت به لبنان برگشت🕊️ و به عضویت حزبالله لبنان درآمد💫 با آغاز جنگ علیه تروریستهای وهابی در سوریه🥀 حمزه جهت شرکت در جنگ💥 برای دفاع از حرم مطهر حضرت زینب کبری (سلاماللهعلیها) عازم این کشور شد🕊️ و در تاریخ ۳ مرداد ۱۳۹۳ در سن ۲۱ سالگی💫ندای هل من ناصر ینصرنی سیدالشهدا را لبیک گفت🌙و در این جهاد مقدس به شهادت رسید🕊️ پیکر مطهر این شهید بزرگوار در وطن پدریاش💫 به خاک سپرده شد*🕊️🕋
*شهید حمزه علی یاسین*
*شادی روحش صلوات*💙🌹
*zeynab_roos313*
#لبخند_های_پشت_خاکریز_سوریه
قبل از عملیات بود...
داشتیم با هم تصمیم میگرفتیم اگر گیر افتادیم چطور توی بی سیم به همرزم هامون خبر بدیم...
که تکفیریا نفهمن...🤔
یهو سیدابراهیم(شهید صدرزاده)
بلند گفت:آقا اگر من پشت بی سیم گفتم همه چی آرومه
من چقدرخوشبختم...بدونید دهنم سرویس شده......😂
#شهیدمصطفےصدرزاده
#نحن_المجاهدون
#ما_همان_نسل_ظهوریم_اگر_بر_خیزیم
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Tagharrob_be_Khoda_va_EmamAsr_2.mp3
13.92M
🔰 انگشتری که از حاج قاسم سلیمانی به شهید مدافع حرم و پسرش رسید؛
🔹شهید مدافع حرم عباسعلی علیزاده، نخستین شهید مدافع حرم جویبار، در ۲۹ آذر ۱۳۹۴ قبل از آنکه ۵۰ سالش شود، در حالی که ذکر یا حسین (ع) بر لب داشت در جاده خانطومان به آرزویش رسید.
🔹همرزمان این شهید نقل میکنند که «عباسعلی علیزاده» در درگیری با گروهکهای تروریستی در سوریه توانسته بود تانک خودی را که بین نیروهای خودی و داعشیها گیر افتاده بود به تنهایی به عقب برگرداند و جان ۱۷ تن از مستشاران ایرانی را نجات دهد.
🔹حاج قاسم به پاس شجاعتهایش، پیشانیاو را بوسید و انگشتر متبرک به انگشتان حضرت آقا را به عباسعلی علیزاده پیشکش کرد و گفت: من فعلاً چیزی به همراه ندارم که به عنوان هدیه بدهم، ولی این انگشترم مال شما.
🔹این انگشتر به عنوان یادگاری در دست شهید علیزاده بود تا اینکه شب عملیات انگشترش را در آورد و به همرزمش داد و به او گفت: من فردا در سیلو شهید میشوم.
این انگشتر را بعد از شهادت به پسرم سینا بده.
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
#خاطره
قاسم مجروح شده بود. برای درمان او را به مشهد فرستاده بودند. چون شکمش ترکش خورده بود از زیر قفسه سینهاش تا روی مثانهاش را باز کرده بودند و وضع بدی داشت. ۴۶-۴۵ روز کسی نمیدانست قاسم سلیمانی زنده است یا شهید شده. در آن زمان هم فرمانده گردان بود که مجروح شد. بالاخره شهید موحدی کرمانی پسر همین آقای موحدی کرمانی قاسم را در مشهد پیدا کرد و گفت طبقه سوم یک بیمارستان در مشهد است. پزشک حاج قاسم از منافقین بود و میخواست حاج قاسم را بکشد، به همین دلیل شکم قاسم را باز گذاشته بود که منجر به عفونت شده بود. یک پرستار باشرف کرمانی به خاطر حس کرمانی و ناسیونالیستیاش قاسم را شب دزدیده بود، جایش را با دو مریض دیگر در یک طبقه دیگر عوض کرد و به دکتر گفته بود قاسم را از اینجا بردند. قاسم باز یک دوره دیگر از ناحیه دست مجروح شد تا میگفتند برو دکتر میترسید، تا میگفتند برو بیمارستان در میرفت. فضای ما در جنگ این بود. من از هویت ملی و اعتماد به نفسی صحبت میکنم که جنگ با خودش آورد و این ملت را آبدیده کرد
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
🥀در بهشت زهرای تهران قطعه ۵۰، شهیدی خوابیده است که قول داده برای زائرانش دعا کند🤲 سنگ قبر ساده او حرفهای صمیمانه اش و قولی که به زائرانش می دهد دل آدم را امیدوار میکند.
*📜بخشی از وصیتنامه:*
📝شما چهل روز دائم_الوضو باشید خواهید دید که درهای رحمت خداوند چگونه یک به یک در مقابل شما باز خواهد شد.
📝نمازهای واجب خود را دقیق واول_وقت بخوانید، خواهید دید درهای اجابت به روی شما باز میشود👌
📝سوره واقعه را هر شب یک مرتبه بخوانید، خواهید دید که چگونه فقر از شما روی برمی گرداند. از شما بزرگواران خواهشی دارم، بعد از نمازهای یومیه #دعای_فرج فراموش نشود و تا قرائت نکردید از جای خود بلند نشوید🚷 زیرا امام منتظر دعای خیر شما است.
📝اگر درد دل داشتید و یا خواستید مشورت بگیرید بیایید سر مزارم به لطف خداوند حاضر هستم. من منتظر همه شما هستم. دعا می کنم تا هرکسی لیاقت داشته باشد شهید شود. خداوند سریع الاجابه است پس اگر می خواهید این دعا را برای شما انجام دهم شما هم من را با خوشی یاد کنید.
خواندن فاتحه و یاد شما بسیار موثر است برای من، پس فراموش نکنید🤲🏻
#شهید_سجاد_زبرجدی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
📚#طرفدار_امام_حسین (ع) یا #طرفدار_صدام_حسین
پیرمرد عراقی تعریف می کرد:
در جریان انتفاضه شیعیان عراق درسال 1991 میلادی، عده ای از ماها را در کربلا دستگیرکردند و به بیابانی بردند و بر روی تپه ای از ریگ پیاده کردند. کامل حسین داماد صدام و مأمور حمله به حرم حضرت امام حسین (ع) درآنجا بود، همه را روی ریگ ها نشاندند، کامل حسین جلو آمد و یک تفنگ از دست سربازی گرفت و در جلوی ما ایستاد و گفت:
شما هاطرفدار امام حسین(ع) هستی یا طرفدار صدام حسین، کسی جواب نداد، بار دوم گفت هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود و هر کس طرفدار صدام حسین است بنشیند، کسی بلند نشد، ناگاه یک جوان 16 ساله بلند شد و گفت: من طرفدار امام حسین (ع) هستم. کامل حسین گفت: برو آنجا بایست: او رفت در مقابل همه ایستاد، بار دیگر کامل حسین گفت: هرکس طرفدار امام حسین (ع) است بلند شود کسی جرأت نکرد بلند شود، کامل حسین سلاح را به طرف آن جوان 16 ساله گرفت و او را به شهادت رساند.
بار دیگر روکرد به ماها وگفت :طرفدار امام حسین (ع)هستی یا طرفدار صدام حسین، جوانی دیگر بلند شد وگفت: من طرفدار امام حسین(ع) هستم، کامل حسین او را نیز به شهادت رساند و بعد ازآن ،هرچه گفت : کدام از شما ها طرفدار امام حسین (ع) هستی، کسی جواب نداد. لذا ماها را به شهرآوردند وآزاد کردند، شب در خواب حضرت امام حسین (ع) را دیدم که کنار ضریح مطهر ایستاده و جنازه آن جوان 16 ساله را آوردند، حضرت فرمودند کنار شهدا دفنش کنید. او را دفن کردند و سپس جنازه شهید دومی را آوردند، حضرت فرمود او را درضریح دفن کنید. برای من این سؤال پیش آمد که چرا امام حسین (ع) میان این دو شهید تفاوت قائل شدند، لذا از آن حضرت علتش را پرسیدم. حضرت فرمودند: جوان اولی نمی دانست سرنوشتش چه می شود ولی در عین حال بلند شد و طرفداریش را از ما اعلام کرد. لذا جزء شهدا دفن شد ولی جوان دومی با این که دید آن یکی به شهادت رسید ه ولی باز هم بلند شد و طرفداریش از ما را اعلام کرد گفتم :در ضریح دفنش نمایند.
#منبع: #خواندنیهای_تاریخ
#تالیف : #علی_سپهری_اردکانی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
4_5773979223278488579.mp3
13.37M
🔊 صحبتهای مهم استاد رائفیپور درباره تحقیق و تفحص مجلس از شرکت #فولاد_مبارکه و حواشی آن
🔹 پاسخ محکم استاد رائفیپور به تهمتزنندگان به مؤسسه مصاف در این موضوع
🔸 لزوم بررسی عملکرد مالی شرکتهای دولتی و بانکهای خصوصی
🎧 کیفیت 128kbps
🍃
🦋🍃 @takhooda ✨
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Tagharrob_be_Khoda_va_EmamAsr_6.mp3
12.09M
#خبر_شهادت
با خنده میگفت: شهید میشم و دعام کنید...
به شوخی گفتم : مومن بادمجون بم آفت نداره ...
جواب داد : نه خبر شهادتم رو یک شهید داده ...
گفتم :کی؟...
گفت : شهیدشوشتری {قبل از شهادتشون} وقتی که اومده بود تو پادگانمون (لشگر 8 نجف اشرف) تا چشمش به من افتاد بهم اشاره کردو گفت: تو شهید میشی ...خوشحال بود و میخندید...
عبدالمهدی جدی گرفته بود و ما به شوخی می گفتیم : انشاءالله
الان دلتنگیم فقط همین ...دلتنگ واحسرتا جامونده ایم از شهدا...
شهدا از قبل انتخاب شده اند.
#شھید_مدافع_حرم_عبدالمهدی_کاظمی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
#رزمندهای_که_همقد_اسلحهاش_بود!!
🌷در عملیات مسلم بن عقیل در سومار من یک ژ۳ برداشته بودم که تقریباً همقد خودم بود. شب باران آرامی شروع به باریدن کرد و عراقیهایی که اطراف سنگرها قدم میزدند به داخل سنگرهایشان رفتند و کار ما راحتتر شد. بعد از پایان عملیات قرار شد چهار نفر از اسرا را به من و شهید اسماعیل سپردند تا با خود به عقب ببریم. آنها را در خواب و با لباس خواب اسیر کرده بودند.
🌷آنها قوی هیکل بودند و من قدری میترسیدم. یکی از بچههای محل شهید محمدحسین حسینزاده را دیدم، خوشحال شدم و با خود گفتم خوب شد، محمد مرا دید و در محل به همه خواهد گفت که یوسف اسیر با خود میبرد. او با موتور آمد، مرا بوسید و مقداری آجیل به من داد و رفت. اما قبل از اینکه به محل برود و از من تعریف کند به شهادت رسید. (میخندد)
🌹خاطره ای به یاد شهید معزز محمدحسین حسینزاده
راوی: رزمنده دلاور ۱۳ ساله یوسف صارمی از نیروی اطلاعات عملیات لشکر ۳۱ عاشورا در جنگ (راوی اولین کتاب طنز لشکر ۳۱ عاشورا)
منبع: شبکه اطلاع رسانی دانا
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊
هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
Tagharrob_be_Khoda_va_EmamAsr_4.mp3
14.98M
ماجرای جالب گفتوگوی شهید #محمدخانی با تکفیریها
یکی از بیسیمهای تکفیریها افتاد دست ما. سریع بیسیم را برداشتم. میخواستم بد و بیراه بگم
🌷عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که دشمن را عصبانی نکن.
گفتم پس چی بگم به اینا؟!
🌷گفت: «بگو اگه شما مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلولههایی که شما به سمت ما می زنید باید وسط اسرائیل فرود میومد...»
سوال کردند شما کی هستید و چرا با ما میجنگید؟
🌷گفت: «به اونها بگو ما همونهایی هستیم که صهیونیستها رو از لبنان بیرون کردیم.
ما همون هایی هستیم که آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم.
ما لشکری هستیم از لشکر رسول الله...
هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیستها و آزادی قبله اول مسلمون ها، مسجدالاقصی است...
..بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت اذان..
بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیریها تسلیم ما شدند. میگفتند «از شما در ذهن ما یک کافر ساخته اند.»
کتاب «عمار حلب»، زندگینامهی
#شهید_محمدحسین_محمدخانی
🥀🕊 @baShoohada 🥀🕊