هدایت شده از آرامش حس حضور خداست
11.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎬 #کلیپ عرفه میهمان نمیخواهی هوس کربلای تو کردم ....
🔻به همراه تصاویر زیبا از حرمین شریفین
🎤 #محمد_حسین_پویانفر
🍃 پیشنهاد ویژه برای دانلود👌
🍃
🌼🍃 @takhooda 🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥صدایی ماندگار از یک شهید والا مقام تا حساب و کتاب این دنیا بیاد دستتون....
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
『🌱✨
.
•
+گفــت:اصــلبـده!😁
-گفتـم:مـادرم کنیز ربـاب...(:
بـابـام هم غلام عبــاس...
برادرم غلامــ علے اکبر...
خودمم کنیــز زینـــب...(★_★)
مــا اصل و نصبمــون غلامــ در خــونه حسـینهــ...
جــد در جــدموننــوکرشبــودن.
غلامـ خانـه زادشیــم...☺️
+گفــت: تُ دنیــا چے دارے؟😃
-گفتــم:یــه چادر که رنگــش مشکیــه
چــون تا ابد عــزادار حسیـنِ
و یه سَر که اگــه لایق بــاشــه افتاده زیــر پــاشون...🙂
+خندید و گفتــ:روانے خدا شفات بده😂
-گفتــم:بیمارِ حسیــنم شــفا نمیخــوام
و جــــزحسیـ♥️ـــــن و کربـ✨ــــلا از خــ😍ـدا چیــزے نمیخوام...
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
یکی از دوستانم فرمود: در منطقه آذربایجان غربی درگیری ایجاد شد و به همراه حدود 12 نفر به این منطقه رفتیم و در راه به ما کمین زدند و از زمین و آسمان بر ما گلوله بارید به قدری بود که دو سه نفر از همراهانم شهید و بی سر شدند و بدنشان دست و پا می زد.
از ماشین پایین افتادم و طرف راست ما صخره بزرگی بود و پشت آن پرتگاه بود و دسته گل های ما یکی پس از دیگری بر زمین می افتادند و پرپر می شدند و امام زمان را صدا می زدیم. گلوله ها از بالای سر ما رد می شد و یکی از رزمندگان ما از ناحیه گلو تیر خورد و در چند قدمی ما افتاد و با هر نفس از رگ های بریده او خون بیرون می زد و به من اشاره کرد به او آب برسانم دوست دیگر ما که رفت به او آب دهد به رگبار بسته شد و من گریه کنان قمقمه آب را برداشتم به بالای سر دوستم رفتم و خم شدم به او آب دهم که گلوله ای به دستم اصابت کرد و قمقمه افتاد و بعد گلوله ها به دست دیگر و پهلو و پاهایم خورد و افتادم مدتی به همان حال ماندم که دشمن خود را به آن منطقه رساند و کسانی که زنده بودند را تیر خلاص می زدند و بالای سرم که رسیدند گفتند این یکی زنده است خلاصش کنید، سرباز دشمن با پوتین هایش روی چهره ام کوبید و بینی و دهانم پاره شد و گلوله ای دیگر به من زدند و از پشت سر نیز چند گلوله خوردم و ترکش بر بدنم نشست.
قدرت تکلم نداشتم ما را زیر کامیونی انداختند تا از روی بدن ما رد شوند تنها یک لحظه توانستم خود را قدری کنار بکشم یک دفعه سبک بار شدم و از بالا جسم خودم را دیدم و همچنین روح دوستان شهیدم که یکی از پس از دیگری از کنارم می گذشتند و به عرش می رفتند به قدری احساس خوبی داشتم که دلم نمی خواست آن احساس را از دست دهم دنبال شهدا رفتم که ندایی به من گفت تو باید برگردی من گفتم اجازه دهید بیایم دیگر نمی خواهم برگردم گفت تو خودت خواستی شهید نشوی برگرد تا وقتت برسد یک دفعه دیدم روی جسم خودم افتادم و سنگینی و درد شدیدی را احساس کردم.
شادی روح پر فتوح همه شهدا بخصوص این دوست جانباز شهیدم صلوات
ارسالی کاربران
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🌸عید قربان آمده
🎊ای دوستان شادی کنید
🌸یادی از پیغمبر
🎊توحید و آزادی کنید
🌸او که در راه خدا
🎊از مال و فرزندش گذشت
🌸بنده پاک خدا و پیرو الله شد
🎊نامش ابراهیم بود اماخلیله الله شد
🌸عید قربان مبارک
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
سلام دوستان
مهمون امروزمون داداش رضا هست🥰✋
*خــبــر از شهادت*🕊️
*شهید محمد رضا زارع الوانی*🌹
تاریخ تولد: ۲ / ۱ / ۱۳۶۱
تاریخ شهادت: ۷ / ۷ / ۱۳۹۵
محل تولد: همدان
محل شهادت: سوریه
🌹همسرش← یک دفعه امامزاده عبدالله(ع) بودیم گفت برویم با هم ساندویچ فلافل بخوریم🥖 چون خیلی علاقمند فلافل بودند من گفتم برویم خانه شام درست میکنم🍲 رضا گفت: *این آخرین فلافل عمر من است*🕊️ و اگر این را نخورم دلت میسوزد و من جدی نمیگرفتم و میگفتم شاید میخواهد این کار را کند تا ابراز محبت کنم💞حتی سه مرتبه گلزار شهدا رفتیم *و او با انگشتاشاره به مزار دوست شهیدش محمدرضا غفاری اشاره کرد و گفت اینجا جای من است*🌷 یعنی با یقین میگفت و حتی در وصیت نامه خود گفته بود مرا بالای سر شهید غفاری دفن کنید🌷 *او رفت و طبق حرفش شهید شد*🕊️ همرزم← داعشی ها خیلی بچه ها را اذیت میکردند💥 *و کسی جرأت نزدیک شدن نداشت*💫 به همین خاطر خودش جلو رفت تا حواس او را پرت کند و بقیه تیربارچی را هدف قرار دهند💥 اما وقتی جلو میرود، *تک تیراندازهای داعش از پشت تیر میزنند و تیر به قلبش میرود و از سینهاش بیرون میزند🥀🖤* به طوری که در لباس ایشان در پشت به اندازه یک تیر کوچک پاره شد🥀 *ولی از جلو قسمت زیادی شکافته شده بود🥀در نهایت در همان جایی که خودش گفته بود*🌷 به خاک سپرده شد🕊️🕋
*شهید محمد رضا زارع الوانی*
*شادی روحش صلوات*
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊