#على_را_زنده_سوزاندند!!
🌷در سال ١٣٥٩ وقتى كه از "ديدگاه" به طرف مركز شهر سنندج به حركت درآمديم، تا رسيدن به خيابان ادب در چند نقطه با دشمن درگيـر شـديم. بـا زحمات فراوان به سه راه ادب رسـيديم. محوطـه هاى فعلى دانـشگاه آزاد اسلامى و استاديوم احمدپناه زمين باير بود. دشـمن در جوانـب مختلـف آن اقدام به ايجاد سنگرهاى محكمى كرده بود كه از طريق كانال به هـم ارتبـاط داشتند.
🌷درگيرى بسيار شديدى بود. تعداد نيروهاى ما خيلى كـم بـود، امـا عـده دشمن بسيار زياد. در خيابان ادب متوجه شديم كه يك خانم حدوداً ٦٠ ساله مجروح شده و به شدت نيازمند كمك است. در وضعيت نابسامانى گير كرده بوديم. دشمن حجم سنگينى از آتـش را متوجـه نيروهـاى مـا كـرده بـود و حركت ما هم بسيار كند بود. على وقتى متوجه شد كه آن خانم مجروح، طلب كمك مى كند، گفـت: من براى كمك به ايشان مى روم.
🌷....گفتم: مگر وضعيت را نمـى بينى؟ اگـر از اينجا تكان بخورى كشته مى شوى! گفـت: مگـر مـا بـراى نجـات مـردم نيامده ايم؟ مگر اين خانم مجروح از همين مردم نيست؟ مـن بايـد ايـشان را نجات دهم! على در زير آتش سنگين دشمن، خودش را به مجـروح رسـاند و قـصد داشت ايشان را به نقطه امنى انتقال دهد كه توسط دشمن محاصره شد و بـه اسارت آنان درآمد.
🌷على غفورى دانشجو بـود و اطلاعـات بـسيار خـوبى در مـسائل دينى داشـت. در همـان لحظه اول اسـارت شـروع بـه نـصيحت گروهكها كرد و با صدايى رسا آيات قرآن را مى خواند، امـا آنهـا بـه جـاى بحث منطقى با على او را زير ضربات سنگين قنداق سلاحهـاى خـود قـرار دادند. هنوز هم فريادهـاى الله اكبر علـى در گوشـم طنـين انداز اسـت. سـنگر گروهكها با سنگر ما فاصله اى بيش از چند متر نداشت.
🌷آنها در سه راه ادب، على را به تير برق بستند، بر روى او بنزين ريختند و او را زنـده زنـده آتـش زدند. او در ميان شعله هاى خشمگين آتـش فريـاد الله اكبر و لا اله الا الله سـر مى داد و تا لحظه اى كه جان به جان آفرين تسليم كرد، لبانش از ذكر و تهليـل باز نايستادند! خانمى هم كه على براى نجات او اين خطر را پذيرفته بود، پس از ديدن صحنه دلخراش شهادت على، خودكشى كرده بود! آرى! شهيدان ما اين گونه مردند تا درس زندگى را به همه بياموزند!
🌹خاطره اى به ياد شهيد معزز على غفورى
راوى: آقاى داريوش چاپارى فرمانده عمليات وقت سازمان پيشمرگان مسلمان كُرد
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#پست_ویژه
#شب_های_جمعه_هوای_حرم
ای نام تو بهترین سرآغاز
بی نام تو نیست برزبانم
السلام علیک یا اباصالح المهدی ادرکنی
{از تو یک عمر شنیدیم وندیدیم تورا
به وصالت نرسیدیم وندیدیم تو را}😔
💬شهید مهدی زین الدین رحمه الله علیه
📌هرکس شب جمعه شهدا را یاد کند شهدا هم اورا پیش #اباعبداالله یاد می کنند...❤️
اَلسَّلامُ عَلَيْكُمْ يا اَوْلِيآءَ اللَّهِ وَاَحِبَّائَهُ
اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم
#قرار_دلتنگی#اولیا_خدا
#قرار_عاشقی#شب_جمعه#کربلا❤️
📌فرستادن #صلوات و #سوره_قدر هدیه به امام عصر ارواحنا لتراب مقدمه الفداه فراموش نشود.
#لیله_الرغائب...یعنی شبی به اندازه ی تمام سال برای کسانی که اهل طلب هستند...
پس امشب رو غنیمت شمارید....
زندگی نامه ی شهید #محسن حججی
درمان دلی و مرهم هر دردی
گفتی به همه دوباره بر می گردی
نور سَرُ عطرِ تن تو می پیچد
ای مرد! خوش آمدی .... صفا آوردی😍
شهید محسن حججی در تاریخ ۱۳۷۰/۴/۲۱در نجف اباد اصفهان چشم به جهان گشود. در خانواده ای ۷ نفره با ۳ خواهر و ۱ برادر بزرگ شد . دوران کودکی و نوجوانی خود را با شیطنت گذراند.
در تاریخ ۱۳۸۵/۱۲/۱۷ وارد مؤسسه ی شهید کاظمی شد و فعالیت خود را در زمینه ی ترویج و تبلیغ کتاب شروع کرد؛ به فعالیت های خیریه و کمک به محرومیت زدایی در مناطق محروم کشور پرداخت و همچنین از خادمین راهیان نور در مناطق عملیاتی دوران دفاع مقدس بود .
در تاریخ ۸/۱ سال ۱۳۸۷ با دادن کنکور و قبولی رشته تکنولوژی کنترل وارد دانشگاه علمی کاربردی علویجه شد.
دوسال بعد به سربازی رفت و بعد از اتمام سربازی بلافاصله ازدواج کرد.💑
چند سال بعد در سپاه استخدام شد و برای آموزش تخصصی به شیراز فرستاده شد.
درسال ۱۳۹۵ هم به قول شهید حججی ثمره عشقشون 😍 پسری به نام علی وارد زندگیشون شد . که اعزام اول ایشون به سوریه قبل از به دنیا آمدن علی کوچولو بود؛ که نتیجه ای جز مجروح شدن نداشت.
بعد از دوسال مجدداً به سوریه اعزام شد . روز دوشنبه ۱۶ مرداد ۹۶ به اسارت درامد و این خبر توسط خبرگزاری اسپوتینگ نیوز(خبرگزاری وابسطه به داعش) پخش شد .
بلافاصله از سپاه به دیدن خانواده ایشون رفتند و توضیح دادند صحنه هایی که توی عکس وجود داره فتوشاپه و قصدشون از انتشار این عکس مبادله است ولی پدر مادر ایشون راضی به این کار نشدند و دلیلش رو هم عشق فرزندشون به شهادت می دونستند.
چند روز بعد یعنی هجدهم مرداد ، داعش خبر شهادت وی را اعلام کرد .😭
شهید محسن حججی با الگو گرفتن از شهدای دوران هشت سال دفاع مقدس شهدایی همچون : شهید احمد کاظمی ، شهید ابراهیم هادی و... برای رسیدن به هدف خود تلاش کرد و مقامی بالاتر از آنچه که لیاقتش بود را دریافت کرد.
عشق است چنین لاله ای پرپر دادن
در راه شما علی اکبر دادن
آقا سر ودل فدایی زینبتان
دلداده شدن خوش است با سر دادن
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
سرگيجه_دشمن
🌷یك روز ابوالقاسم تعریف مى كرده: در حاليكه گلوله هاى آر.پى.جى هفت را به پشت خود حمل مى كرده به تانكهاى دشمن نزدیك مى شود با آر.پى.جى یكى از تانكها را مورد هدف قرار مى دهد كه به آن اصابت نكرد وقتى گلوله به تانك اصابت نكرد خدمه آن سر از تانك بيرون آورده و با مسلسل او را مورد هدف قرار داد در حاليكه بر پشت ابوالقاسم گلوله هاى آر.پى.جى قرار داشت!!
🌷ابوالقاسم مى گفت: دیگر داشتم شهادتين خود را مى گفتم چون مطمئناً آن گلوله ها بر پشت من باید منفجر مى شد اما با كمال تعجب دیدم هيچ اتفاقى نيفتاد. لذا بلافاصله از جایم بلند شدم آن خدمه تانك كه از این مسئله گيج شده بود، بى اختيار دستانش را بالا برد و من او را به اسارت گرفتم.
🌹خاطره اى به ياد شهيد ابوالقاسم قرين دوست
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
#ماجراى_نيمه_شب....
🌷شب عمليات وقتى در ميدان مين توانستيم آخرین مين را خنثى كنيم و چاشنى آن را بيرون آوریم قصد داشتيم از معبرى كه باز كـرده بودیم به عقب برگردیم تا نيروها بتوانند از آن معبر عبور كنند. هنگام عقب آمدن اسلحه دوستم حسين به درختى گير كرد و صدا كرد. چون در شب صدا بيش از روز انعكاس دارد با كمال تعجب مشاهده كردیم از سنگرى كه تا آن زمان فكر مى كرديم خالى است یك سرباز عراقى بيرون آمد و بالاى معبر در فاصله سه مترى ما بالاى سرمان ايستاد!
🌷وقتى او به ﺩﻗت همه جا را وارسى كرد هر لحظه احساس كردم او حتماً ما را كه در آن دشت، سه مترى او دراز كشيده ایم مى بيند و با دیدن ما بلافاصله تيراندازى مى كند وقتى نگاه او به ما كه نگاهش مى كرديم افتاد چون اولين بارى بود كه از نزدیك یك سرباز عراقى را مى دیدیم احساس كرديم اسير شده ايم لذا كم مانده بود فرياد بزنيم و از او بخواهيم كه شليك نكند.
🌷ولى از آنجا كه خدا با ما بود او مثل اینكه كور شده و نمى تواند ما را ببيند لذا پس از چند لحظه دوباره به سنگر بازگشت و ما هم سراسيمه و به سرعت به عقب آمدیم. وقتى ماجرا را براى بچه ها تعریف مى كرديم با خوشحالى ما را در آغوش مى گرفتند و مى بوسيدند و مى گفتند؛ این از امداد خدا بوده كه اسير نشده اید.
راوى: شهيد معزز عباس عسكرى
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از نایت کویین
سبک زندگی شاد-۸.mp3
8.11M
#سبک_زندگی_شاد ۸
حواست باشه هر شادی و خوشی، خوب نیستا...❗️
شادی که در اثر گناه، معصیت، مخالفت با خدا، جهالت و حماقت باشه، خطرناکه و در ذات خودش غم انگیز.😔
#استاد شجاعی 🎤
💫💫💫💫💫💫
http://eitaa.com/joinchat/1758068790Cb493204a3a
#معبر_ملكوتى
🌷به شهيد غلامعلى سعيدى فر گفتم: آقا غلام اين دفعه رفتنى هستى. نگاهى كرد و گفت: خدا از دهانت بشنود. گفتم: پس در اين صورت قول بده شب اول شهادتت به خوابم بيايى. با آن لبخند هميشگى گفت: نه، شب اول كه سرم شلوغ است، شب دوم مى آيم.
🌷پس از آن، زمانى كه عمليات بيت المقدس ٢ انجام شده بود، من به دليل مجروحيت در بيمارستان بسترى بودم. آن روز كه راديو اعلام كرد عمليات بيت المقدس ٢ انجام شده، شبش غلام را در خواب ديدم كه با تن مجروح و بادپيچى شده وارد بيمارستان شد، جلو آمد و به من گفت: بلند شو برويم. گفتم: من مجروحم و نمى توانم. گفت: مى توانى، بلند شو.
🌷برخواستم و پشت سرش حركت كردم. در معبرى ملكوتى! ايشان از جلو و من از عقب مى رفتيم. انتهاى آن معبر با يك پرده جدا شده بود، شهيد عزيزمان از آن پرده گذشت و من همچنان اين سو ماندم....
🌹خاطره اى به ياد شهيد معزز غلامعلى سعيدى فر
راوى: رزمنده دلاور حسن كارگر
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊@baShoohada 🕊
پسر اول گفتـــ:
_مادر جون برم جبهہ؟
گفتـــ:
_ برو عزیزم.❤️
رفتــ و والفجر مقدماتی شهید شد!
#شهید_احمد_تلخابی✨
پسر دوم گفتــ:
_مادر، داداش کہ رفت من هم برم؟
گفتـ:
_ برو عزیزم.💚
رفت و عملیات خیبر شهید شد! #شهید_ابوالقاسم_تلخابی ✨
همسرش گفتـــ:
_ حاج خانم بچهها رفتند،
ما هم بریم تفنگ بچهها روی زمین نمونہ،رفت و والفجر 8 شهید شد!💛 #شهید_علی_تلخابی ✨ مادر به خدا گفتـــ:
_ همه دنیام رو قبول کردے، خودم رو هم قبول کن.😔✋🏻
رفتــــ و در حج خونین شهید شد! #شهیده_کبری_تلخابی 💖
#دل_را_چنین_پایانے_آرزوس
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
شهیدی كه بدنش با اسيد هم از بين نرفت👆
مجید ملامحمدی ماجرای اسارت و شهادت شهید نوجوانی که بعد از 16 سال با بدنی سالم به وطن بازگشت را به نگارش درآورد:
شهید محمدرضا شفیعی مجروح که شد ، به اسارت دشمن در آمد و همانجا به شهادت رسید. بعثي ها او را دفن کردند و شانزده سال بعد ، هنگام تبادل جنازه ی شهدا با اجساد عراقی ، جنازه محمد رضا شفیعی و دیگر شهدای دفن شده رو بیرون میآورند تا به گروه تفحص شهدا تحویل دهند. اما جنازه محمد رضا سالم مانده ، سالمِ سالم...
صدام گفته بود این جنازه اینطور نباید تحویل ایرانیها داده بشه. اونو سه ماه زیر آفتاب سوزان گذاشتند ، اما تفاوتی نکرد. ، رو پیکرش آهک و اسيد پاشیدند ولی باز هم بیتأثیر بود..
مادرش و یکی از همرزم هاش که همیشه باهاش بود و کامل می شناختش می گفت می دونین برا چی جنازه ش سالم موند؟
گفت راز سالم موندن جنازه ش چند چیزه:
ـ اهتمام جدی به نماز شب داشت
ـ دائماً با وضو بود و مداومت بر غسل جمعه داشت
ـ هیچوقت زیارت عاشورایش هم ترک نمیشد
ـ هر وقت براي امام حسین(ع) گریه میکرد ، اشکهايش رو به بدنش میمالید
مادرش هم میگفت: به امام زمان (عج) ارادت خاصّی داشت و هر وقت به قم میاومد ، رفتن به جمکران را ترک نمیکرد.
نقل از کتاب قصه ستاره ها و ساکنان ملک اعظم/ ج2/ ص 76
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
🕊 فرمانده خستگیناپذیر جبهه میانی تفحص شهدا "سردار علیرضا گلمحمدی" بههمراه همرزمش "محمود حاجی قاسمی" به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند.
💠 منَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضَىٰ نَحْبَهُ وَمِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ...
🌷 در شب لیله الرغائب، فرمانده دلاور جبهه میانی تفحص شهدا " سردار شهید علیرضا گلمحمدی" بههمراه همرزمش "محمود حاجی قاسمی" در جریان عملیات تفحص شهدا به درجه رفیع شهادت نائل گردیدند.
فرمانده شهید "علیرضا گلمحمدی" که برادر ایشان نیز در دوران دفاع مقدس به شهادت رسیده بود، چندین مرحله در جریان عملیات تفحص شهدا به درجه رفیع جانبازی نائل آمد و تا مرز شهادت پیش رفت.
تقدیر الهی بر این بود تا برات شهادتش در لیله الرغائب امضا گشته و به آرزوی دیرینهاش برسد.
شهید "محمود حاجی قاسمی" نیز از رزمندگان و جانبازان مدافع حرم بود که
بههمراه شهید گلمحمدی در زرباطیه عراق، در اثر برخورد با مین به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
#گذرے_برسیره_شہیــد
زن که وارد مغازه شد چهرهء محمود در هم رفت .
سرش را انداخت زیر ، لبش داشت زیر دندان هایش پاره می شد .
هرچه زن می پرسید :
پسته کیلویی چند ؟
جواب نمی داد .آخرش هم گفت :
ما جنس نمی فروشیم .
زن با عصبانیت گفت :
مگه دست خودته ؟ پس چرا مغازه ات را نمی بندی ؟
همان طور که سرش زیر بود گفت :
هر وقت حجابت را درست کردی بیا تا بهت جنس بدم .
شہیــد محمــود ڪــاوه
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
گفتم : «با فرمانده تون کار دارم.»
گفت « الان ساعت یازده است، ملاقاتی قبول نمی کنه.»
رفتم پشت در اتاقش . در زدم ؛
گفت « کیه ؟»
گفتم« مصطفی منم.»
گفت « بیا تو.»
سرش را از سجده بلند کرد،
چشم های سرخ ، خیس اشک . رنگش پریده بود. نگران شدم.
گفتم« چی شده مصطفی؟ خبری شده ؟ کسی طوریش شده ؟»
دو زانو نشست . سرش را انداخت پایین . زل زد به مهرش . دانه های تسبیح را یکی یکی از لای انگشت هایش رد می کرد.
گفت « یازده تا دوازده هر روز را فقط برای خدا گذاشته ام . برمیگردم کارامو نگاه می کنم . از خودم می پرسم کارهایی که کردم برای خدا بود یا برای دل خودم.»
روحانی شهید مصطفی ردانی پور
🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊
هدایت شده از آرامش دلم تنها خداست
4d974a4d93fd709743f0e18a1718194d0faecd5f.mp3.mp3
9.48M
#سبک_زندگی_شاد ۹
👈 بهشت و جهنم همین جاست!
بهشت یا جهنم؛
بواسطه ی قوانینی در همین عالَم، خَلق و اداره میشن!
❤️ تو هم می تونی بهشت رو در نَفسِ خودت تولید کنی و به شادی جاودانه برسی!
#استاد شجاعی 🎤
🎋🎋🦋🎋🎋
✨ @Lootfakhooda ✨
💐شهیدی که خودش مهمان های مراسم را دعوت می کند...💐
#شهید_سرتیپ_جواد_حاج_خدا_کرم
دختر شهید بزرگوار تعریف می کنند:
به مناسبت سالگرد پدرم یک تعدادی مهمان دعوت کرده بودم منزل و متأسفانه غیر از یک نفر آنها بقیه نیامدند...
من آن شب که مهمان هارا دعوت کردم و تشریف نیاوردند خیلی ناراحت شدم چون مراسم سالگرد پدرم بود و من خیلی دوست داشتم مهمان هایی که دعوت کرده ام تشریف بیاورند...
من به شدت گریه کردم و همان شب پدرم را خواب دیدم که ایشان آمده اند و پای تلفن نشسته اند...یک دفتر تلفن بزرگ جلوشان باز است و دارند تلفن می زنند...
از اتاق بیرون آمدم و بهشان گفتم: بابا چکاری انجام می دهید؟
گفتند: باباجان!چرا ناراحت می شوی؟ این مهمان هایی که برای مراسم من می آیند همه را من خودم دعوت می کنم و اگر نیامدند دعوت نشده اند، شما ناراحت نشو...
از آن سال هر کس را که برای مهمانی ایشان دعوت می کنم و تشریف نمی آورند اصلا ناراحت نمی شوم چون می گویم حتما پدرم ایشان را دعوت نکرده و مطمئنم که بهشت زهرا آمدن هم دعوت شهداست...
ان شالله خداوند توفیق ادامه دادن راه شهدا را به ما عنایت بفرمایند...
#نگاه_شهدا_را_به_خودمان_جلب_کنیم
🥀🥀🥀🥀🥀🥀
🕊 @baShoohada 🕊