🔴داستان دختر زیبا و مرد حیله گر عیاش
روزگاری یک دهقان در قریه زندگی می کرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.
دهقان دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد دهقان نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر دهقان ازدواج کند قرض او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت:...
اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر تو باید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگر سنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که با من ازدواج کند و بدهی نیز بخشیده می شود، اما اگر او حاضر به انجام این کار نشود باید پدر به زندان برود.
این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دو سنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!
سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.
دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.
در همین لحظه دخترک گفت:آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....
و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.
📚هزارویک حکایت
┏━━✨✨✨━━┓
❤️ @ba_khodabash1 ❤️
┗━━✨✨✨━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایت خر مقدس و مقدسین خر....
حتمأ ببینید و برای دوستان تون ارسال کنید👌
┏━━✨✨✨━━┓
❤️ ❤️
┗━━✨✨✨━━┛
💥👩🍳 @ashpazi22👩🍳💥
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 بیایید در این عصر زیبا
🌺 تمام احساس های پوچ را مچاله کنیم
🌸 و منتظر شکوفه های اجابت شویم
🌺 آرزو دارم در این عصر زیبا
🌸 هر چه آرزو بر دلتان گذشت ،
🌺 مورد استجابت قرار بگيرد
🌸عصر زیباتون دلپذیر عزیزان
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سوره غم میرسد،
آیات مریم میرسد
عطر سیب و بوی اسپند
محرم میرسد
دست خود را روی سینه
میگذارم با ادب
آه، دارد مادری با
قامت خم میرسد
السلام علیک یا اباعبدالله الحسین🖤🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣️ یک دقیقه مطالعه
رو هر بندش یک دقیقه فکر کن
➊ می دونی چرا شیشه ی جلوی ماشین انقدر بزرگه ولی آینه عقب انقدر کوچیکه؟ چون گذشته به اندازه آینده اهمیت نداره. بنابراین همیشه به جلو نگاه کن و ادامه بده.
➋ دوستی مثل یک کتابه. چند ثانیه طول می کشه که آتیش بگیره ولی سالها طول می کشه تا نوشته بشه
➌ تمام چیزها در زندگی موقتی هستند. اگر خوب پیش می ره ازش لذت ببر، برای همیشه دوام نخواهند داشت. اگر بد پیش می ره نگران نباش، برای همیشه دوام نخواهند داشت
➍ اغلب وقتی امیدت رو از دست می دی و فکر می کنی که این اخر خطه ، خدا از بالا بهت لبخند می زنه و میگه: آرام باش عزیزم ، این فقط یک پیچه نه پایان
➎ وقتی خدا مشکلات تو رو حل می کنه تو به توانایی های او ایمان داری. وقتی خدا مشکلاتت رو حل نمی کنه او به توانایی های تو ایمان داره...!❤️
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅هر روز 5 دقيقه خودتو تشويق كن
کلیپ_انگیزشی
#ورود ... 👇👇
🆔 🌹👈
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
مـــادرم مسافر دریا بود
مسیح که می آمد،
بر قایقی نشست و
به آسمان رفت
در این پنجشنبه به همه مادر های
سفرکرده صلوات هدیه کنید😔🌹
#اگه_عاشق_پدرومادرتی_بیا👇
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
#قسمت اول
#داستان زندگی سوگل
ضربه های سنگین به سر سوگل چهار ساله او را تا دروازه مرگ برد.نامادری او به اتهام کودک آزاری به پرداخت 700 میلیون تومان دیه محکوم شد.
سوگل نام دخترک خردسالی است که دو سال قبل کتک خوردن های پی در پی و ضربه های سنگین به سرش او را تا لبه پرتگاه مرگ برد اما دخترک عمرش به دنیا بود.بعد از آن پدر سوگل و نامادری اش به نام نفیسه به اتهام کودک آزاری دستگیر شدند.
اما شاید سوگل تنها قربانی زندگی های نابسامان نباشد.دختر هجده ماهه نفیسه که در زندان به دنیا آمده و دختر دیگر نفیسه که 13 سال دارد و روزهای سیاهی را در نبود مادرش می گذراند هم قربانیان بخش های شفا نیافته این داستان هستند.قربانی شخصیت های متزلزل که در مسیر زندگی در انتخاب راه از بیراهه ناکام ماندند.
داستان تلخ این زندگی های به هم گره خورده را از زبان نفیسه درزندان زنان در این گزارش بخوانید.
همسایه مادر سوگل بودم و صدای شکنجه می شنیدم
نفیسه زن جوان 37 ساله ای است که دختر هجده ماهه بازیگوشش را در آغوش گرفته و با چشم گریان روبرویم می نشیند.او دو سال است که در زندان زنان زندگی می کند و می گوید از زندگی در زندان خسته است.داستان زندگی نفیسه که حالا به زندان زنان ختم شده است،قصه ای هولناک و پرماجرا است.
عنوان اتهامت آدم را بهت زده می کند!
همین عنوان بهت آور باعث شده خانواده ام از من روگردان شوند.حتی خجالت می کشم در موردش با وکیل حرف بزنم.گاهی دلم می خواهد از کسی کمک بخواهم.اما فکر می کنم بروم چه بگویم؟بگویم که اتهامم مشارکت در کودک آزاری است؟!!
ماجرای این اتهام را تعریف کن.
قصه زندگی من خیلی مفصل است.همه چیز از روزی شروع شد که از همسرم جدا شدم.آن روزها زندگی سختی داشتم.در اول جوانی بیوه شده بودم و نگاه سنگین اقوام و دوستان روی زندگی ام بود و آزارم می داد.تصمیم گرفتم با دخترم به جایی دور از خانواده ام بروم و بی سر و صدا زندگی کنم.برای همین خانه ای دورتر از محل زندگی مان در شهریار اجاره کردم.آنجا بود که با فرامرز و خانواده اش همسایه شدم.
منظورت از فرامرز پدر سوگل است؟
بله.البته من تا مدت ها فرامرز را ندیده بودم.خانه مان در یک طبقه بود.اما ساعت رفت و آمدمان با هم یکی نبود.اوایل فقط سر و صدای همسر فرامرز را می شنیدم.از صبح تا شب در خانه اش رفت و آمد بود.گاهی اوقات صدای جیغ و فریادش را می شنیدم که با فرامرز دعوایش شده بود.وقتی هم فرامرز در خانه نبود صدای داد و بیداد او را سر سوگل می شنیدم.آن موقع سوگل فقط 4 سال داشت اما از سر و صداهای خانه شان به خوبی می شد فهمید که حسابی از مادرش کتک می خورد.
چرا مادر سوگل کتکش می زد؟
نمی دانم.صداها واضح نبود.وقتی صدایشان بالا می رفت می فهمیدم دارد بچه را می زند.تا اینکه یک بار سراسیمه مقابل خانه مان آمد و گفت دخترش در دستشویی خانه شان بیهوش شده است و از من کمک خواست.من که به خانه شان رفتم دیدم که سوگل کف توالت افتاده بود و سیاهی چشمانش بالا رفته بود.بچه را بغل کردم و توی صورتش آب پاشیدم تا به هوش بیاید.بعد که در بغل من به هوش آمد محکم به من چسبید و بغل مادرش نمی رفت.انگار وحشت کرده بود.مادرش می گفت از دستش عصبانی شدم و دستش را کشیدم اما یکدفعه غش کرد.من باورم نشد که سوگل فقط به خاطر کشیده شدن دستش بیهوش شده باشد.اما به روی مادرش نیاوردم.می خواستم سوگل را بغل مادرش بدهم و خانه مان بروم اما بچه دوست نداشت بغل مادرش برود.برای همین من از مادرش خواستم که چند دقیقه ای او را با خودم به خانه مان ببرم.او هم اجازه داد.آن موقع دختر بزرگ من 9 ساله بود.سوگل را که به خانه مان بردم کمی با هم بازی کردند و از آن به بعد گاهی اوقات سوگل از مادرش اجازه می گرفت و به خانه ما می آمد.
مرد غریبه از پنجره خانه مادر سوگل به کوچه پرید
رابطه تو و مادر سوگل هم دوستی صمیمانه ای بود؟
نه اصلا.مادر سوگل اصلا دلش نمی خواست رابطه مان از حالت رسمی خارج شود.البته خود من هم حال و حوصله دوستی و رفاقت را نداشتم.مخصوصا اینکه احساس می کردم زندگی مادر سوگل حالت طبیعی ندارد.او رفت و آمدهای مشکوکی داشت و همیشه با فرامرز دعوا و کتک کاری داشتند.بالاخره هم همین رفت و آمدهایش کار دستش داد.
ادامه دارد......
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا
چرا نااُمید باشم! وقتی تو هستی
وقتی تو زندگیم همیشه، شاهدِ مُعجزاتت بودم من اُمیدم فقط خُداست،
حتی اگه همه ی عالم نااُمیدم کنن!
چاره ساز، فقط خُداست
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خـدایـا
در آرامش و سکوت
زیبای شب
چه بسیار دلها که
غمگین و پراضطرابند
چه بسیار به امید
نگاهت هستند
خـدایـا❤️
آرام دلشان باش
و امیدشان را نا امید نکن
آمیـــن یا رَبَّ 🙏
قبل از خواب زمزمه کنیم...
لَا تَحْـزَنْ ، إنَّ اللهَ مَعَنـا
اندوه به خود راه مده ، خدا با ماست
شبتون آروم و در پناه خدا
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللهِ وَعَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائِکَ ، عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَبَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ
اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْن
وَ عَلی عَلَیِ بْن الْحُسَین
وَ عَلی اَوْلادِ الْحْسَیْن
وَ عَلی اَصحابِ الْحُسَین
دمید روح غم اندر تن مه غم عالم
تو نوحه سر بده چون شد عزای اشرف آدم
لباس تیره به تن کن، ز داغ نوحه تو سر کن
که گشته ماه عزا و دوباره گشت محرم
فرا رسیدن ماه محرم تسلیت باد🖤🥀
#التماس_دعا🙏🖤
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
#قسمت اول #داستان زندگی سوگل ضربه های سنگین به سر سوگل چهار ساله او را تا دروازه مرگ برد.نامادری او
#قسمت دوم
زندگی سوگل
یک روز از خانه شان صدای جیغ و کتک کاری شنیدم.همسایه هم در کوچه همهمه می کردند.کنار پنجره رفتم و دیدم که یک جوان با لباس سربازی از بالکن خانه فرامرز وسط کوچه پرید.از طبقه دوم با شتاب روی سقف یک پژو خورد که بعدا شنیدم هر دو پایش شکست.آن شب فرامرز که با رابطه همسرش با مرد غریبه مشکوک شده بود سر زده وارد خانه شده بود.اما آن مرد غریبه پا به فرار گذاشت.بعد هم فرامرز زنش را از خانه بیرون کرد.
مادر سوگل بعد از اینکه از خانه رفت دخترش را نبرد؟
فرامرز می گفت که او لیاقت بزرگ کردن بچه را ندارد و برای همین به او اجازه نداد سوگل را ببرد.بعد هم از همسرش به دلیل خلوت با نامحرم شکایت کرد.فرامرز می گفت همسرم 12 سابقه داشته که آنها را نمی دانستم و قبل از ازدواج با من دختر فراری بود.
با پدر سوگل ازدواج کردم
ماجرای ازدواجت با فرامرز را تعریف کن.
مادر سوگل از خانه رفته بود و سوگل بهانه گیر شده بود.یک روز فرامرز مقابل خانه ما آمد و گفت سوگل بهانه شما و دخترتان را می گیرد.من هم قبول کردم که گاهی اوقات از سوگل نگهداری کنم.تا اینکه یک روز فرامرز به من پیشنهاد ازدواج داد.می گفت سوگل به من عادت کرده و چون خودم هم دختر دارم می توانم شرایط زندگی اش را درک کنم.من هم قبول کردم با او ازدواج کنم.فکر می کردم همین که سایه یک مرد روی زندگی ام باشد خوب است.اما اگر می دانستم فرامرز داروی اعصاب مصرف می کند و به مواد مخدر اعتیاد دارد هرگز این کار را نمی کردم.چون دلیل جدایی من از همسر اولم هم اعتیاد او بود.زندگی با همسر اولم سخت بود اما زندگی با فرامرز زندگی ام را نابود کرد.
زندگی ات با فرامرز خوب بود؟
فرامرز هم مثل مادر سوگل عادت به کتک زدن بچه داشت.هر بار سوگل را تا سر حد مرگ کتک می زد.سوگل از شدت گریه بالا می آورد و فرامرز به خاطر کثیف کردن خانه باز هم کتکش می زد.دختر من از اوضاع متشنج خانه ناراحت می شد و گریه می کرد و من از دیدن عذاب کشیدن دخترم و آزارهایی که سوگل می دید گریه می کردم و به فرامرز فحش و بد و بیراه می گفتم.زندگی مان جهنم شده بود.اما فکر می کردم اگر از او جدا شوم سوگل را می کشد.از طرفی برایم سخت بود که برای بار دوم مهر طلاق را در شناسنامه ام تحمل کنم.
چه شد که کارت به اینجا کشیده شد؟
یک شب فرامرز عصبانی شد و دوباره سوگل را به باد کتک گرفت.یکدفعه دیدم سوگل تشنج کرد.چشم هایش مثل همان روزی شد که در خانه شان حالش بد شده بود و مادرش از من کمک خواست.من خیلی ترسیده بودم.به فرامرز التماس می کردم که او را به درمانگاه ببریم اما فرامرز می گفت چیزی نیست و خوب می شود.او خونسرد بود و انگار دیدن سوگل در آن حال و اوضاع برایش عادی بود.سوگل تا صبح حالش بد بود و نزدیک صبح او را بیمارستان بردیم.در بیمارستان،پزشکان و پرستاران متوجه شدند که سوگل به شدت کتک خورده است.می گفتند دلیل تشنج دختر بچه ضربه های سنگینی است که به سرش خورده است.بعد با پلیس تماس گرفتند و فرامرز بازداشت شد.
به اتهام کودک آزاری بازداشت شدم
چه شد که تو هم بازداشت شدی؟
فرامرز بعد از دستگیری ادعا کرده بود که مادر سوگل می خواسته او را ببیند و این اتفاق نزد مادرش برای آن بچه رخ داده بود.اما شواهدی وجود داشت که مشخص شد فرامرز دروغ می گوید.بعد از آن ادعا کرد که من بچه را کتک زده بودم.فردای روز بازداشت شدن فرامرز به اداره آگاهی رفته بودم که به فرامرز سر بزنم که یکدفعه به دستانم دستبند زدند و بازداشت شدم.هر چه گفتم من اگر مجرم بودم با پای خودم به اداره آگاهی نمی آمدم کسی باور نکرد.
بعد مادر سوگل هم از تو شکایت کرد؟
نه او دیگر سراغ بچه را نگرفت و شکایتی هم نکرده است.پدر فرامرز به عنوان قیم سوگل از من شکایت کرد اما به فرامرز رضایت داد! حالا من باید به خاطر اینکه فرامرز بچه اش را کتک زده به او 700 میلیون تومان دیه بدهم!
فرامرز دختر تو را هم کتک می زد؟
نه تا به حال روی او دست بلند نکرده بود.
اگر او ناراحتی اعصاب داشت باید نسبت به دختر تو بی رحم تر از فرزند خودش می شد!
از سوگل به خاطر مادرش کینه داشت.
ادامه دارد.....
🌹🌱صلوات دهه اول محرم به تعداد حروف ابجد🌱🌹
🌷روز اول ماه محرم:
بنام حضرت مسلم ابن عقیل
170بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷روز دوم محرم:
بنام امام حسین(ع)
128 بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷روز سوم محرم:
بنام حضرت رقیه(س)
315 بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷روز چهارم محرم:
بنام جناب حر و بچه های حضرت زینب
218 بار صلوات
🌴⚫🚩
🌷روز پنجم محرم:
به نام جناب زهیر و عبدالله ابن الحسن
222صلوات
🚩🌴⚫
🌷روز ششم محرم:
بنام جناب قاسم ابن الحسن(ع)
201 بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷روز هفتم ماه محرم:
بنام حضرت علی اصغر(ع)
1401 بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷روز هشتم ماه محرم:
بنام حضرت علی اکبر(ع)
333 بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷روز نهم محرم:
حضرت ابالفضل(ع)
133 بار صلوات
⚫🌴🚩
🌷روز دهم محرم:
جناب امام حسین(ع)
128 بار صلوات
🚩🌴⚫
🌷59 بار صلوات به نیت تعجیل در فرج حضرت مهدی موعود(عج)
🚩🌴⚫
🌹🌱اللهم عجل لولیک الفرج🚩🚩
@ba_khodabash1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🌺هفت درس عالی در زندگی
🍃درس اول
عشق را بی معرفت معنا مکن
زر نداری مشت خود را وا مکن
🍃درس دوم
گر نداری دانش ترکیب رنگ
بین گلها، زشت یا زیبا نکن
🍃درس سوم
پیرو خورشید یا آیینه باش
هر چه عریان دیده ای افشا مکن
🍃درس چهارم
ای که از لرزیدن دل آگهی
هیچ کس را هیچ جا رسوا مکن
🍃درس پنجم
دل شود روشن زشمع اعتراف
با کس ار بد کرده ای، حاشا مکن
🍃درس ششم
زر بدست طفل دادن ابلهی ست
اشک ر ا نذر غم دنیا مکن
🍃درس هفتم
خوب دیدن شرط انسان بودن است
عیب را در این و آن پیدا مکن
.
@ba_khodabash1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 بیایید در این عصر زیبا
🌺 تمام احساس های پوچ را مچاله کنیم
🌸 و منتظر شکوفه های اجابت شویم
🌺 آرزو دارم در این عصر زیبا
🌸 هر چه آرزو بر دلتان گذشت ،
🌺 مورد استجابت قرار بگيرد
🌸عصر زیباتون دلپذیر عزیزان
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هر کاری را در دنیا میتوانی انجام دهی
فقط "ناشکر" نباش
همواره شکرگزار باش گویی که از قبل
رویاهای خود را جذب کرده ای
برای آنچه که در زندگی ات داری،
قدردان و سپاسگزار باش و نیز
برای هرچه که میخواهی، شکرگزاری کن
گویی آنها را دریافت کرده ای
اینگونه بر اساس قانون جذب،
به زندگی ات راه می یابند
افکار قدرتمند خود را به کار بگیر
تا فراوانی و نعمت ها را
به زندگی ات جذب نمایی ...
خدایا شکرت 🙏🏻
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
پیرمرد عصا بدست گفت؛
فرزندم،مثل عصا باش
هزار بار زمین بخور
اما اجازه نده
اونی که بهت تکیه کرده
حتی یکبار زمین بخوره!
✅به جملات زیبا بپیوندید👇
🆔:
❤️ @roman222 ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امروزتون
قشنگ و شاد🍃🌼
دستهاتون پرگل
شادیاتون پاینده🍃🌺
زندگیتون عاشقانه
و خنده ارزانی چشماتون🍃🌸
سلام
روزتون بخیر و شادی☀️
✅به جملات زیبا بپیوندید👇
🆔:
❤️ @roman222 ❤️
🍃 : ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺍﻟﻠّﻪ ( جل جلاله)
ﺩﺭ ﺩﻧﻴﺎ ﺯﻳﺎﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﺩ :
❣ 1 : ﺟﻮﺍﻥ ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺎﺭ
❣ 2 : ﭼﺸﻢ ﮔﺮﻳﺎﻥ
❣ 3 : ﻗﻠﺐ ﺧﺎﺷﻊ
🍃 : ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻨﺎﺭ ﮔﺬﺍﺷﺖ :
❣ 1 : ﭼﺎﭘﻠﻮسی
❣ 2 : ﺍﺳﺮﺍﻑ
❣ 3 : ﻏﻤﺎﺯی
🍃 : ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﻧﮕﻬﺪﺍﺷﺘﻦ
ﻭﺍﺟﺐ ﺍﺳﺖ :
❣ 1 : ﺯﺑﺎﻥ
❣ 2 : ﺍﻋﺼﺎﺏ
❣ 3 : ﻧﻔﺲ
🍃 : ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ
»جل جلاله« ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﺎ :
❣ 1: ﻫﺪﺍﻳﺖ
❣ 2 : ﻓﺮﺯﻧﺪﻧﻴﻜﻮ
❣ 3 : ﺷﻔﺎﺀ
🍃 : ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﻋﻼﻣﺖ ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﻲ
ﺧﺎﻧﻮﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ :
❣ 1 : ﻋﺸﻖ
❣ 2 : ﺳﻜﻮﻥ
❣ 3 : ﺳﺎﺯﮔﺎﺭی
🍃 : ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ
ﻳﺎﺩﮔﺎﺭ ﺑﮕﺬﺍﺭ :
❣ 1 : ﻋﻠﻢ ﺳﻮﺩﻣﻨﺪ
❣ 2 : ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺻﺎﻟﺢ
❣ 3 : ﺻﺪﻗﻪ ﺟﺎﺭیه
🍃: ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺯﻳﺎﺩ ﻓﻜﺮ ﻛﻦ :
❣ 1 : ﺍﺯ ﭼﻪ ﺧﻠﻖ ﺷﺪﻩ ﺍی
❣ 2 : ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻪ ﺧﻠﻖ ﺷﺪﻩ ﺍی
❣ 3 : ﺑﻪ ﻛﺠﺎﻣﻴﺮﻭی
🍃: ﺳﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﺍ ﺣﺘﻤﺎً ﺣﺎﺻﻞ ﻧﻤﺎ :
❣ 1 : ﻋﻔﺖ ﻭ ﭘﺎﻛﺪﺍﻣﻨﻲ
❣ 2 : ﻋﺰﺕﻧﻔﺲ
❣ 3 : ﺧٌﻠﻖ ﻧﻴﻜﻮ
🍃 : ﺳﻪ ﭼﻴﺰ عاقبت ﺧﻴﺮ ﻧﺪﺍﺭﺩ :
❣ 1 : ﺭﺷﻮت ﺳﺘانی
❣ 2 : ﻓﺮﻳﺐ دادن مردم
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
شش پند زندگی
1.با آشنا معامله نکن!
2.با همکارانت دوست صمیمی نشو.!
3. آشنا رو با خودت همکار نکن !
4. چیزی که قطعی نشده رو به کسی نگو !
5. خوشحالی و موفقیتت رو جار نزن !
6. زود میفهمی آدم یکی از غریبه میخوره ، ده تا از خودی !
👌👌👍
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
#قسمت دوم زندگی سوگل یک روز از خانه شان صدای جیغ و کتک کاری شنیدم.همسایه هم در کوچه همهمه می کردند.
قسمت سوم
#زندگی سوگل
تو قبل از جدایی مادر و پدر سوگل هم با پدر او ارتباط داشتی؟
نه اصلا.
مگر می شود دادگاه فقط صرفا به خاطر ادعای فرامرز تو را محکوم کرده باشد؟یعنی هیچ ادله ای علیه تو نبود ولی محکوم شدی؟
سوگل من را دوست داشت.مادر خودش را به اسم کوچک صدا می زد اما به من می گفت مامان! حتی پدر فرامرز هم می دانست که سوگل عاشق من بوده است اما نمی دانم چرا حرفم را باور نکردند.
متهم به کودک آزاری در زندان بچه دار شد
نگاهی می کنم به دختر هجده ماهه اش که دارد با چسب کفش قرمزش بازی می کند.دختر بچه بانمکی است که موهایش را دو گوش بسته و به زمین و زمان بند نیست.بی اعتنا به حرف ها و گریه های مادرش غرق در عالم کودکانه خود مشغول کشف جهان است! برای او نه دعوای ناموسی اهمیت دارد و نه خیانت و نه کودک آزاری!
پدر این دخترک فرامرز است؟
نه.من بعد از بازداشت دیگر فرامرز را ندیدم.به خاطر تهمتی که به من زد دیگر نمی خواهم او را ببینم.مدتی بعد از زندانی شدن،به مرخصی رفتم.دخترم نزد پدرش رفته بود و به خاطر دیدن دخترم دوباره همسر اولم را دیدم و با هم آشتی کردیم.گفت اعتیادش را ترک کرده و باز با هم عقد کردیم.بعد از مرخصی وقتی به زندان برگشتم متوجه شدم باردارم و دخترم در زندان به دنیا آمد.
حسابی هم به ظاهر دخترت رسیده ای!
او تمام زندگی من است.اگر امید به حضور او نبود اینجا دوام نمی آوردم.
احساس تو نسبت به سوگل با احساست نسبت به دخترانت فرق داشت؟
دروغ است اگر بگویم دقیقا مثل بچه خودم بود.اما من یک مادرم و عاطفه مادری ای که دارم به ن اجازه نمی دهد با هیچ بچه ای بدرفتاری کنم.سوگل را هم دوست داشتم و به او خیلی رسیدگی می کردم.
حالا چطور می خواهی دیه سوگل را بپردازی؟
من به دادگاه تقاضای اعسار در پرداخت دیه داده ام.من خانواده فقیری دارم که یک دهم این پول را هم نمی توانند بپردازند.باید همین جا در زندان روزهای جوانی ام را سر کنم و فرزندم هم محکوم است کنار من بماند.
ادامه دارد....
خدای مهربانم
شکرت که در خانه هستم نه در بیمارستان.
شکرت که روی مبل نشستم نه در بستر بیماری.
شکرت که راحت نفس میکشم نه با مشقت و درد.
شکرت که طعم غذاها را میچشم و لذت میبرم نه اینکه با بیمیلی و به زور غذا بخورم.
شکرت که دلتنگ عزیزانم هستم که یک ماهه ندیدمشون اما امیدوارم بزودی در آغوش بگیرمشون نه اینکه امیدی به دیدار دوبارهشون نداشته باشم.
شکرت که صدای عزیزان راه دوری که یک سال انتظار کشیدم تا نوروز ملاقاتشان کنم را میشنوم هر چند نبینمشان.
شکرت که خورشید با مهر و بیمنت بر سرمان می تابد.
شکرت که امروز قدر همه داشتههایم رو بیشتر از قبل میدانم و شکرت که شکرگزارم.
خدای مهربانم همه بیماران را شفا ببخش و به دست توانایت سایه ی این بیماری را از سر تمام دنیا بردار .
خدای مهربان برکت بی پایانی را در ادامه زندگی دوستانم جاری ساز.آمین❤️
┏━━✨✨✨━━┓
🖤 🖤
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
💖🍃🌸🍃💖🍃🌸🍃
❤ امام علی علیهالسلام فرمودند:
🔹عقل، درختى است كه
ريشه آن " تقوا "
شاخه هايش " حياء "
و ميوه آن " پارسايى " است.
🔹" تقوا " به سه چيز دعوت میكند:
دين شناسى،
بى رغبتى به دنيا،
و دل بستگى به خداوند...
🔹و " حيا " به سه چيز دعوت میكند:
يقين،
خوش اخلاقى
و تواضع...
🔹و " پارسايى " بهسه چيزدعوت میكند:
راستگويى،
سرعت و شتاب در نيكى ها،
و دورى از كارهاى شبهه ناك...
📚مواعظ العددية، ص 160
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایمان داشته باش!!!
ایمان یعنی اینکه حتما آن چیزی که میخواهی اتفاق خواهد افتاد؛
هیچ شکی وجود ندارد،
هیچ اما و اگری وجود ندارد،
هیچ شایدی وجود ندارد...
هرچه هست یقین هست!
اگر به رخ دادن اتفاقی یا تجلی آرزویی ایمان داشته باشی،حتما نتیجه خواهید داد
❤💛
┏━━✨✨✨━━┓
🌸 🌸
┗━━✨✨✨━━┛
✨✨✨
🌸 @ba_khodabash1 🌸
✨✨✨