✨﷽✨
✅ این نامهای است برای من و تو..!
سالها پیش فرماندهای در بلاد مسلمانان، جریدهای سرگشاده به یکی از سربازانش در پهنهای از قلمرو حکومت مینویسد و بهصورت مستقیم او را مورد خطاب قرار داده و جملات مهمی را منتقل میکند. اهمیت این عریضه آنچنان بود که سرباز، مشحون از شوق و محبت حاکم شده و در پاسخ او مینویسد: این دومین باری است که سخنی چنین سودمند مییابم. - و مقصود او از مرتبه اول، سخنان پیامبر (ص) بود. - مضمون نامه را که میخوانی احساسی از درون ندا میدهد که انگار نگارنده همین امروز و حالا برای من و تو آن را نوشته است:
به: عبدالله فرزند عباس
(و البته آیندگانی از نسل بشر)
... همانا انسان گاه خوشحال مىشود به سبب رسيدن به چيزى که هرگز از دستش نمىرفت! و ناراحت مىشود به سبب از دست دادن چيزى که هرگز به او نمىرسيد. ابن عباس! خوشحالى تو از چيزى باشد كه در آخرت براى تو مفيد است، و اندوه تو براى از دست دادن چيزى از آخرت باشد. آنچه از دنيا به دست مىآورى تو را خوشنود نسازد، و آنچه در دنيا از دست مىدهى نیز زارىكنان تأسّف مخور، و همّت خويش را به دنيای پس از مرگ واگذار.
امضاء
علیبنابیطالب (ع)
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
#قصه_و_عبرت
💟 قصه ای واقعی است که یکی از معلمین روایت می کند ؛
دو مرد از وزارت آموزش و پرورش آمده بودند برای بازرسی و تهیه گزارش از کار معلمان که در کلاس آن معلم حضور یافتند .
در این هنگام و جلوی آن دو مرد یکی از دانش آموزان از معلمش پرسید :چرا درس زبان عربی اینقدر مشکل است ؟
((معلم داشت برای آنان صحبت می کرد و این دانش آموز داد زد و چنین گفت))
معلم لحظه ای سکوت کرد سپس گفت :
اگر این طور است اشکالی ندارد درس را به بازی تبدیل می کنم !
دانش أموزان خوشحال شدند و معلم را نگریستند تا ببینند چگونه درس را به بازی تبدیل می کند !
معلم روی تخته یک شیشه که بالای آن تنگ می شد کشید 🍶 سپس درون آن خروسی🐔 رسم کرد ، و روبه دانش آموزان کرد و گفت : چه کسی می تواند راه حلی بیابد برای اینکه این خروس را از شیشه بیرون بیاوریم ؟ به شرطی که شیشه نشکند و خروس را هم نکشیم !
دانش آموزان همه تلاشهای خود را کردند اما هیچ کدام به راه حلی نرسید و آن دو مرد نیز با دقت کار دانش آموزان را دنبال می کردند که عاقبت همه دانش اموزان راه حل هایشان به شکست می انجامید .
درآخر یکی از دانش آموزان ناامیدانه فریاد زد : آقا معلم این خروس بیرون نمیاد الا با شکست شیشه یا کشتنش !
معلم گفت : نه ، نباید از دوشرط گذشت !
دانش آموز گفت : پس به آن کسی که آن خروس را داخل شیشه کرده است باید گفت چگونه این کار را کرده همانگونه نیز آن را بیرون بیاورد !
دانش آموزان خندیدند ...اما خنده شان زیاد طول نکشید چون معلم گفت : درست است ، درست است !
این جواب درست است ، هر کسی آن را در شیشه قرار داده همانکس باید بیرونش بیاورد ، و شما نیز همچنین !!
وقتی درس عربی را برداشتید که بخوانید همان خروس را در شیشه کردید که این درس سخت است ،این را در عقل خود جای دادید ...
وقتی درس عربی را برداشتید آن را آسان بردارید در ذهنتان تا بتوانید آن را آسانتر بخوانید ، آن را جزو درسهای ساده بردارید ...
🌟 این حکایت بسیاری از کارهای ما و اندیشه های ماست ،
وقتی کاری را شروع کردی بسم الله وتوکل برخدا بگو ، سپس بر هر گونه مشکلی غلبه خواهی کرد ، فقط اینگونه خروس را از شیشه خارج خواهی کرد
داستان و مط🍏الب زیبا
🍏🔗
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
6.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شگفتی_آفرینش🐛
☘مراحل دگردیسی پروانه ملکه 🦋
(سوره الرحمن)
#سبحان_الله
📚❦┅┅
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵
.
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
💕داستان کوتاه
قشنگه, بخونید
" شاید در بهشت بشناسمت!"
این جمله سرفصل یک داستان بسیار زیبا و پندآموز است که در یک برنامهی تلوزیونی مطرح شد.
مجری یک برنامهی تلوزیونی که مهمان او فرد ثروتمندی بود، این سوال را از او پرسید: مهمترین چیزی که شما را خوشبخت کرد چه بود؟
فرد ثروتمند چنین پاسخ داد:
چهار مرحله را طی کردم تا طعم حقیقی خوشبختی را چشیدم.
در مرحلهی اول گمان میکردم خوشبختی در جمعآوری ثروت و کالاست، اما این چنین نبود.
در مرحلهی دوم چنین به گمانم میرسید که خوشبختی در جمعآوری چیزهای کمیاب و ارزشمند است، ولی تاثیرش موقت بود.
در مرحلهی سوم با خود فکر کردم که خوشبختی در به دست آوردن پروژههای بزرگ مانند خرید یک مکان تفریحی و غیره است، اما باز هم آنطور که فکر میکردم نبود.
در مرحلهی چهارم اما یکی از دوستانم پیشنهادی به من داد. پیشنهاد این بود که برای جمعی از کودکان معلول صندلیهای مخصوص خریده شود، و من هم بیدرنگ این پیشنهاد را قبول کردم.
اما دوستم اصرار کرد با او به جمع کودکان رفته و این هدیه را خود تقدیم آنان کنم. وقتی به جمعشان رفتم و هدیهها را به آنان تحویل دادم، خوشحالی که در صورت آنها نهفته بود واقعا دیدن داشت! کودکان نشسته بر صندلی خود به شادی و بازی پرداخته و خنده بر لبهایشان نقش بسته بود.
اما آن چیزی که طعم حقیقی خوشبختی را با آن حس کردم چیز دیگری بود!
هنگامی که قصد رفتن داشتم، یکی از آن کودکان آمد و پایم را گرفت! سعی کردم پای خود را با مهربانی از دستانش جدا کنم اما او درحالی که با چشمانش به صورتم خیره شده بود این اجازه را به من نمیداد!
خَم شدم و خیلی آرام از او پرسیدم: آیا قبل از رفتن درخواستی از من داری؟
این جوابش همان چیزی بود که معنای حقیقی خوشبختی را با آن فهمیدم...
او گفت: میخواهم چهرهات را دقیق به یاد داشته باشم تا در لحظهی ملاقات در بهشت، شما را بشناسم.
در آن هنگام جلوی پروردگار جهانیان دوباره از شما تشکر کنم!
📚❦┅┅
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵
.
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
💎آن را که حلالزادگی عادت و خوست
عیب همه مردمان به چشمش نیکوست
معیوب، همه عیب دگران مینگرد
"از کوزه همان برون تراود که در اوست"
#ابوسعید_ابوالخیر
📚❦┅┅
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵
.
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
کودکی وارد ارایشگاه شد، مرد ارایشگر در گوش مشتری خود گفت :این احمق ترین کودک جهان است
الان برایت ثابت میکنم
سپس مرد ارایشگر اسکناس یک دلاری در یک دست و در دست دیگر یک سکه ۲۵ سنتی گذاشت، و به کودک گفت کدام را میخواهی
کودک سکه ۲۵ سنتی را برداشت و خارج شد ، مشتری پس از خروج از آرایشگاه پسر را دید و از او پرسید :
چرا هر بار سکه ۲۵ سنتی را برمیداری؟!
پسر پاسخ داد : چون اگر یک دلاری را بردارم بازی تمام میشود
📚❦┅┅
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵
.
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
🗯🌸🗯🌸🗯🌸🗯🌸🗯
🌸🗯🌸🗯
🗯 🌸
🌸
🔥 داستان واقعی #حق_الناس
💫 #قسمت_پایانی
😔واقعا امروز ماهم گاهی همچین کارهایی میکنیم و وقتی کسی آزمون ایراد میگیره داغ میکنیم بجای اینکه کمی واقعا فکرمون رو بکار ببریم...
😔مثلا تو مولودی خوانی ها و بزرگداشت یاد پیامبرمان کلی پول صرف میکنیم ولی سنتهاشو رها کردیم....
👌🏼خلاصه چند سالی گذشت و یک روز مطلع شدم که خانواده حسن آقا تصمیم گرفتند که مال و ثروت رو بین وراث تقسیم کنند خوشبختانه عالم مسجد نزدیک خونشون رو واسه تعیین ارث و میراث آورده بودند که من با ایشون میونه خوبی داشتم....
🔸رفتم و جریان رو برای اون عالم مسجد هم تعریف کردم گفت اگه دوباره منو دعوت کنند برای تعیین ارث و میراث اول از همه باهاشون حرف میزنم و این 253 هزار رو کنار میزارم بعد ارث رو تعیین میکنم.
😥ولی متاسفانه بازم کارمون گیر کرد و اونا کار ارث و میراث رو به دادگاه کشوندندن و سپردند دست وکیل و دادگاه من به کل از اونا نامید شدم.
🏚دو سال پیش خونه جدید درست کردیم و من خونه خودم جدا شد و داداشم و پدرم هم جدا شدم
💴پس تصمیم گرفتم پول رو پس انداز کنم و 253 هزار رو پرداخت کنم ولی متاسفانه کار از کار گذشت...
😭یک روز صبح زود یک خبر وحشتناک بهم رسید که چراغ امید رو تو دلم خاموش کرد
😔 استاد رحمان دیشب ایست قلبی کرده و فوت کردند وای خدای من چی میشنیدم پاهام نای ایستادن نداشتند وای خدایا من حالا چیکار کنم راننده سه چرخه رو از کجا پیدا کنم
😞خیلی به این در و اون در زدم ولی هیچی گیرم نیومد تا امروزم خیلی تلاش کردم ولی هیچ نتیجه ای نگرفتم.
😔 باور کنید هرسال هم خانواده حسن آقا کلی خرج قربانی میکنند و فقط چهار میلیون تو سنگ قبر خرج کردند منم جریان رو با یکی از ماموستا های مورد اعتمادم در جریان گذاشتم و ایشون هم نظر من رو داشتند که 250 هزار بدم به بچه های یتیم استاد رحمان و 3 هزار هم صدقه بدم به نیت راننده سه چرخه....
🌸 پایان
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال داستان و پند
🗯
🌸🗯
🗯🌸🗯
🌸🗯🌸🗯🌸
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
❄️وَمِنْ آيَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ..
💞و از نشانه هاى او اينكه از نوع خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدانها آرام گيريد و ميانتان دوستى و رحمت نهاد💞
📚 سوره الروم آیه۲۱
🌸
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
حکایت📚
آورده اند كه در مجلس شيخ ابوالحسن خرقانی سخن از كرامت مي رفت و هر يک از حاضران چيزي مي گفت.
شيخ گفت: كرامت چيزي جز خدمت خلق نيست.
چنان كه دو برادر بودند و مادر پيري داشتند. يكي از آن دو پيوسته خدمت مادر مي كرد و آن ديگر به عبادت خدا مشغول مي بود.
يک شب برادر عابد را در سجده، خواب ربود. آوازي شنيد كه برادر تو را بيامرزيدند و تو را هم به او بخشيدند.
گفت: من سالها پرستش خدا كرده ام و برادرم هميشه به خدمت مادر مشغول بوده است، روا نيست كه او را بر من رجحان نهند و مرا به او بخشند.
ندا آمد:
آنچه تو كرده اي خدا از آن بي نياز است و آنچه برادرت مي كند، مادر بدان محتاج...
📚❦┅┅
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵
.
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شگفتی_آفرینش🕊
🌿 شکوه مرغ بهشتی💚
🎋رفتارجالب مرغ بهشتی برای جفت یابی
📚❦┅┅
✵━━┅═🌸‿🌸═┅━✵
.
✨✨✨
@ba_khodabash1
✨✨✨