eitaa logo
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
32.4هزار دنبال‌کننده
16.8هزار عکس
12هزار ویدیو
113 فایل
❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙با خـدا باش پادشاهـ👑ـــی ڪن 💚بی خـدا باش هرچہ خواهی ڪن تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1898250367C031c8faa73
مشاهده در ایتا
دانلود
معجزه رضويه - شفاى بيمار و نيز جناب ميرزاى مرحوم نقل فرمود از جناب شيخ محمد حسين مزبور كه ايشان به قصد تشرف به مشهد حضرت رضا عليه السلام از عراق مسافرت مى كند و پس از ورود به مشهد مقدس ، دانه اى در انگشت دستش آشكار مى شود و سخت او را ناراحت مى كند، چند نفر از اهل علم او را به مريض خانه مى برند، جراح نصرانى مى گويد بايد فورا انگشتش بريده شود و گرنه به بالا سرايت مى كند. جناب شيخ قبول نمى كند و حاضر نمى شود انگشتش را ببرند. طبيب مى گويد اگر فردا آمدى بايد از بند دست بريده شود، شيخ برمى گردد و درد شدت مى كند و شب تا صبح ناله مى كند، فردا به بريدن انگشت راضى مى شود. چون او را به مريض خانه مى برند ، جراح دست را مى بيند و مى گويد بايد از بند دست بريده شود، شيخ قبول نمى كند و مى گويد من حاضرم فقط انگشتم بريده شود، جراح مى گويد فايده ندارد و اگر الان از بند دست بريده نشود به بالاتر سرايت كرده و فردا بايد از كتف بريده شود، شيخ برمى گردد و درد شدت مى كند به طورى كه صبح به بريدن دست راضى مى شود؛ چون او را نزد جراح مى آورند و دستش را مى بيند مى گويد به بالا سرايت كرده و بايد از كتف بريده شود و از بند دست فايده ندارد و اگر امروز از كتف بريده نشود فردا به ساير اعضا سرايت مى كند و بالاخره به قلب مى رسد و هلاك مى شود. شيخ به بريدن دست از كتف راضى نمى شود و برمى گردد و درد شديدتر شده تا صبح ناله مى كند و حاضر مى شود كه از كتف بريده شود، رفقايش او را براى مريض خانه حركت مى دهند تا دستش را از كتف ببرند، در وسط راه شيخ گفت اى رفقا! ممكن است در مريض خانه بميرم ، اول مرا به حرم مطهر ببريد پس ايشان را در گوشه اى از حرم جاى دادند، شيخ گريه و زارى زيادى كرده و به حضرت شكايت مى كند و مى گويد آيا سزاوار است زائر شما به چنين بلايى مبتلا شود و شما به فريادش نرسيد:((وَاَنْتَ اْلاِمامُ الَرّؤُفُ)) خصوصا در باره زوار، پس حالت غشوه عارضش مى شود در آن حال حضرت رضا عليه السلام را ملاقات مى كند، آن حضرت دست مبارك بر كتف او تا انگشتانش كشيده و مى فرمايد شفا يافتى ، شيخ به خود مى آيد مى بيند دستش هيچ دردى ندارد. رفقا مى آيند او را به مريضخانه ببرند، جريان شفاى خود رابه دست آن حضرت به آنها نمى گويد چون او را نزد جراح نصرانى مى برند جراح دستش را نگاه مى كند اثرى از آن دانه نمى بيند به احتمال آنكه شايد دست ديگرش باشد آن دست را هم نظر مى كند مى بيند سالم است ، مى گويد اى شيخ آيا مسيح عليه السلام را ملاقات كردى ؟! عنايت و صله حضرت رضا(ع ) شيخ فرمود: كسى را كه از مسيح عليه السلام بالاتر است ديدم و مرا شفا داد پس ‍ جريان شفا دادن امام عليه السلام را نقل مى كند. منبع: داستان های شگفت آیت الله دستغیب JoiN➧ ◈‌┅═❧═┅┅┄┄ ‌ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
‍ 🔴 "تسویف" چیست❓ شنیدم بیشترین ناله اهل جهنم بخاطر تسویف هست ، درسته؟ پاسخ : تسویف به معنای تأخیر انداختن ، امروز و فردا کردن و کار امروز را به فردا انداختن است. یکی از مهمترین راههایی نفوذ شیطان تسویف است. گاهی حالتی در انسان به وجود می آید که می داند در کاری اشتباه می کند و قصد توبه هم دارد ؛ اما گویی توان اقدام کردن را از دست داده و هرگاه تصمیم به بازگشت می گیرد، وسوسه می شود که هنوز فرصت هست. این حالت، ممکن است هم درکارهای مادی پیش آید و هم در کارهای معنوی. به این حالت «تسویف» یا «مطال» گفته می شود. همان طور که «تسویف» در امور مادی و دنیوی، انسان را از تنگی وقت غافل می کند و از انجام کار باز می دارد، در امور معنوی نیز باعث غفلت او از خدا، مرگ و قیامت می شود و از اعمال نیک باز می دارد. در آموزه های معصومان (ع) به شدت چنین حالتی تقبیح و به عواقب آن هشدار داده شده است. امام علی(ع) در دعای کمیل از این حالت به خدا شکایت کرده، می فرماید: «و خدعتنی الدنیا بغرورها و نفسی بجنایتها و مطالی؛ و دنیا مرا با غرور (و ظاهر فریبنده اش) فریفته است، و نفسم با جنایتش، و با مماطله کردنم (مرا بازداشته است)» امیر المؤمنین علیه السلام می فرماید : ترک گناه آسانتر از توبه کردن است و در روایت دیگر فرمودند: بیشترین ناله اهل جهنم بخاطر تسویف هست. ┏━━✨✨✨━━┓ ❤️ ❤️ ┗━━✨✨✨━━┛ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
🔰ماجرای عجیب و در قبر ✅این جریان از عجیب‌ترین اتفاقاتیست که در قبرستان تخت فولاد اصفهان اتفاق افتاده است که شیخ بهایی در کشکول خود به آن اشاره کرده و به گفته آیت الله ..... (ره) نیز در جلسه درس اخلاق خود آن را بیان کرده است: نقل می‌کند: روزی در تخت فولاد اصفهان از مرد عارفی که اهل ریاضت بود پرسیدم آیا خاطره ای داری که برای من نقل کنی او فکر و تامّلی کرد و بعد گفت : ⭕️روزی همین جا نشسته بودم ، دیدم جمعیّتی جنازه ای را آوردند در آن گوشه قبرستان دفن کردند و رفتند. 💢 چندی نگذشته بود که احساس کردم بوی عطر خوشی به شامّه‌ام می‌رسد. به اطراف نگاه کردم دیدم جوانی خوش‌صورت و خوش لباس و خوشبو وارد قبرستان شد و فهمیدم این بوی خوش از اوست، آن جوان رفت کنار همان قبر و ناگهان دیدم آن قبر شکافته شد و آن جوان داخل قبر رفت و قبر به هم آمد. من غرق در تعجّب و حیرت شدم که خواب می‌بینم یا بیدارم. 💢 در همین حال، احساس کردم بوی بد و نفرت‌انگیزی به شامّه‌ام می‌رسد، دیدم سگی وحشت‌انگیز ، بدقیافه و بدبو وارد قبرستان شد. با عجله رفت کنار همان قبر، قبر شکافته شد و او داخل قبر رفت و باز قبر به هم آمد. من تعجّب و حیرتم بیشتر شد که چه صحنه‌ای دارم می‌بینم. ⭕️لحظاتی گذشت، دیدم باز آن قبر شکافته شد و آن جوان زیبا در حالی که سر و صورتش خونین و لباس‌هایش پاره و کثیف شده بود از قبر بیرون آمد؛ خواست از قبرستان بیرون برود من دویدم جلو و او را قسم دادم که بگو تو که هستی و جریان چیست ؟ 💢 گفت : من اعمال نیک آن میّت هستم، مامور شدم پیش او بروم و تا روز قیامت با او باشم. آن سگ هم اعمال بد اوست که پس از من وارد قبر شد. ما با هم نمیتوانستیم بسازیم، با هم گلاویز شدیم و او چون از من قوی‌تر بود بر من غلبه کرد و با این وضع از قبر بیرونم کرد. 👹 حال آن سگ تا روز قیامت با او خواهد بود. ⭕️شیخ بهایی بعد از نقل این حکایت گفت: این حکایت، عقیده شیعه مبنی بر تجسم اعمال را تأیید می‌نماید 📚خزینه الجواهر، ص 541 / ماه رمضان فصل شکوفایی انسان در پرتو قرآن، آیت الله سیدمحمد ضیاء‌آبادی، جلد 2 صفحه 19 الی 22 ┏━━✨✨✨━━┓ ❤️ ❤️ ┗━━✨✨✨━━┛ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
✅ده‌ فرمان ‌کلیدی‌ علی‌بن‌موسی‌الرضا علیه‌السلام 🔅فرمان اول: در خوشحال کردن مردم بسیار بکوشید تا در قیامت خدا خوشحال تان کند. 🔅فرمان دوم: تا می توانید سکوت اختیارکنید که سکوت موجب محبت می شود و راهنمای هر خیری است. 🔅فرمان سوم: در خواندن سوره حمد استمرار بورزید که جمیع خیر در امور دنیا و آخرت درآن گرد آمده 👌🏻 🔅فرمان چهارم: به روزی اندک خدا راضی باشید تا خدا نیز از عمل کم شما راضی باشد. 🔅فرمان پنجم: در برقرار کردن صله رحم👥 ثابت قدم باشید که بهترین نوع آن خودداری از آزار خویشاوندان است. 🔅فرمان ششم: به کسی که از خدا نمی ترسد امیدنداشته باشید که نه تعهد دارد، نه نجابت ونه کرم 🔅فرمان هفتم: بسیار احسان کنید که خداوند در قیامت یک نصفه خرما را مانند کوه احد بزرگ می کند. 🔅فرمان هشتم: حق الناس را رعایت کنید که دوستی محمدوآل محمد بدون آن پذیرفته نیست. 🔅فرمان نهم: از بخششی که زیانش برای تو بیش از سودی است که به دیگران میرسد، حذر کن☝️🏻. 🔅 فرمان دهم: بسیارمراقب کردار خود باشید تا مورد تهمت و اتهام قرار نگیرید،که در آن صورت حق ملامت نخواهید JoiN➧ ◈‌┅═❧═┅┅┄┄ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
پدرم با موهای سپیدش با پاکی قدومش صفای وجودش سنگینی سکوتش بانجابت و غرورش و بازمزمه کلامش در جذبه محراب گستره وسیع جنت بود و من فقط پدرمیخواندمش ┏━━✨✨✨━━┓ ❤️ ❤️ ┗━━✨✨✨━━┛ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅بزرگترین اقیانوس جهان "آرام" است ✌️پس آرام باش تا بزرگ شوی... ┏━━✨✨✨━━┓ ❤️ ❤️ ┗━━✨✨✨━━┛ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
⚠️ تــلنگر امـروز ❣دل مثل باغ است تـوی باغِ دلت هر چیزی نڪار!! صفا و صمیمیت و یڪـــدلی بڪـــار نه ڪـــینه و دشـــمنی و عــداوت... ┏━━✨✨✨━━┓ ❤️ ❤️ ┗━━✨✨✨━━┛ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
خیانت به همسر: خیانت به مردی هوسران (واقعی) در آخرين روزهای تابستان 8 سال قبل زمانی که در اوج شور و حال جوانی قرار داشتم به مشهد مسافرت کردم و به همراه خانواده‌ام در يک هتل ساکن شديم آن روزها تلاقی نگاهم با نگاه جوان 23ساله‌ای به نام احمد مسير زندگی‌ام را تغيير داد ديگر عاشق شده بودم و از هر فرصت و بهانه‌ای برای خلوت کردن با احمد استفاده می‌کردم او پسر مدير هتل بود و من هم به بهانه‌های مختلف در هتل می‌ماندم تا بيشتر با احمد آشنا شوم که در اين ميان گاهی نيز پا را از صحبت و گفت وگو فراتر گذاشتيم. درحالی که خانواده‌ام از اين ارتباط پنهانی بی‌خبر بودند، مدتی بعد مشهد را به مقصد شهرمان ترک کرديم اما من دل باخته احمد بودم و ارتباط تلفنی ما با يکديگر ادامه داشت تا اين که روزی مادرم متوجه موضوع شد ومن هم به ناچار پرده از اين ارتباط پنهانی برداشتم. به همين خاطر 6 ماه بعد و در ايام نوروز دوباره به مشهد آمديم و با وجود مخالفت‌های هر دو خانواده با يکديگر ازدواج کرديم در چند ماه اول ازدواجمان چيزی نمی‌ديدم و تمام خوبی‌های دنيا را در وجود احمد خلاصه می‌ديدم اما کم کم به روابط نامشروع و دوستی او با دختران ديگر پی بردم. باورم نمی‌شد اما حقيقت داشت. تصميم گرفتم به اين عشق ناخالص پايان دهم و به شهرم بازگردم اما التماس‌های مادر احمد مرا از اين تصميم منصرف کرد. در همين اثنا و درحالی که چند ماه از تولد فرزندم می‌گذشت دختر همسايه‌مان نيز از رابطه‌اش با احمد گفت. اگرچه به او قول دادم چيزی در اين باره نگويم اما ديگر تحمل اين زندگی برايم سخت بود چرا که احمد هيچ توجهی به من و فرزندم نداشت و مهر و محبت از زندگی ما رخت بربسته بود. در همين روزها بود که با رامين آشنا شدم و با انگيزه انتقام، من هم خیانت به همسر را با ادامه رابطه‌ام با رامین شروع کردم. ديگر هر روز بيشتر از يکديگر فاصله می‌گرفتيم که متوجه شدم احمد اين بار با يکی از بستگانش ارتباط دارد. اين درحالی بود که او پی به ارتباط خيابانی من و رامين نيز برده بود و با شکايت همسرم، به تحمل ده‌ها ضربه شلاق محکوم شدم اما نمی‌توانستم بدون مدرک پرده از ارتباطات خيابانی زیرهمسرم بردارم. تنفرم از او شدت گرفته بود که فهميدم زن ديگری را به عقد موقت خودش درآورده است. تصميم به طلاق گرفتم اما احمد برای شکنجه دادن من حاضر به طلاق نيست. دو نکته در این داستان خیانت به همسر برجسته است. اول اینکه رابطه‌ای که اشتباه و با چشمانی بسته شروع شود به احتمال زیاد پایان خوشی نیز نخواهد داشت. نکته دوم نابرابری حقوقی و اجتماعی زنان در جامعه است که راه را به سمت انتقام‌گیری‌های اشتباه باز می‌کند. ┏━━✨✨✨━━┓ ❤️ ❤️ ┗━━✨✨✨━━┛ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
ﺷﻌﺮی ﻓﻮﻕ ﺍﻟﻌﺎﺩه از ایرج میرزا ﺭﻭﺯﯼ ﺑﻪ ﺭﻫﯽ ﻣﺮﺍ ﮔﺬﺭ ﺑﻮﺩ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﻩ ﺟﻨﺎﺏ ﺧﺮ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺧﺮ ﺗﻮ ﻧﮕﻮ ﮐﻪ ﭼﻮﻥ ﮔﻬﺮ ﺑﻮﺩ ﭼﻮﻥ ﺻﺎﺣﺐ ﺩﺍﻧﺶ ﻭ ﻫﻨﺮ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺟﻨﺎﺏ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﮐﻪ ﻭﺿﻊ ﺑﺎﺷﺪ ﻋﺎﻟﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﯿﺎ ﺧﺮﯼ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﺁﺩﻡ ﺷﻮ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺻﻔﺎﮐﻦ ﮔﻔﺘﺎ ﮐﻪ ﺑﺮﻭ ﻣﺮﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﺯﺧﻢ ﺗﻦ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﺍ ﺩﻭﺍ ﮐﻦ ﻧﻪ ﻇﻠﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻧﻤﻮﺩﯾﻢ ﻧﻪ ﺍﻫﻞ ﺭﯾﺎ ﻭ ﻣﮑﺮ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺭﺍﺿﯽ ﭼﻮ ﺑﻪ ﺭﺯﻕ ﺧﻮﯾﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺳﻔﺮﮤ ﮐﺲ ﻧﺎﻥ نَرُﺑﻮﺩﯾﻢ ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐُﺸﺪ ﺧﺮﯼ ﺭﺍ؟ ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺑَﺮﺩ ﺯ ﺗﻦ ﺳﺮﯼ ﺭﺍ؟ ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﮐﻢ ﻓﺮﻭﺷﺪ ؟ ﯾﺎ ﺑﻬﺮ ﻓﺮﯾﺐِ ﺧﻠﻖ ﮐﻮﺷﺪ ؟ ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﺷﻮﻩ ﺧﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﯾﺎ ﺑﺮ ﺧﺮ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ؟ ﺩﯾﺪﯼ ﺗﻮ ﺧﺮﯼ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﭘﯿﻤﺎﻥ؟ ﯾﺎ ﺁﻧﮑﻪ ﺯ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺮﺩ ﻧﺎﻥ؟ ﺩﯾﺪﻡ ﺳﺨﻨﺶ ﻫﻤﻪ ﻣﺘﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﻣﺎﯾﺶ ﺍﻭ ﻫﻤﻪ ﯾﻘﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺯ ﺁﺩﻣﯽ ﺳﺮﯼ ﺗﻮ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎ ﺧﺮﯼ ﺗﻮ ﺑﻨﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﺁﺭﺯﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ ﺑﺮ ﺧﺎﻟﻖ ﺧﻮﯾﺶ ﺭﻭ ﻧﻤﻮﺩﻡ ﺍﯼ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﻗﺎﻧﻮﻥ ﺧﺮﯾﺖ ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﯿﺖ ... ┏━━✨✨✨━━┓ ❤️ ❤️ ┗━━✨✨✨━━┛ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
┏━━✨✨✨━━┓ ❤️ ❤️ ┗━━✨✨✨━━┛ حاکمی هر شب در تخت خود به آینده دخترش می اندیشید ...که دخترش را به چه کسی بدهد مناسب او باشد .. در یکی از شبها وزیرش را صدا زد و از او خواست که شبانه به مسجد برود تا جوانی را مناسب دخترش پیدا کند که مناجات و نماز شب را بر خواب ترجیح دهد ... از قضا آن شب دزدی قصد دزدی در آن مسجد را کرده بود تا هرچه گیرش بیاید از آن مسجد بدزدد...پس قبل از وزیر و سربازانش به آنجا رسید ...در را بسته یافت و از دیوار مسجد بالا رفت و داخل مسجد شد .. هنگامی که به دنبال اشیاء بدرد بخورش می گشت وزیر و سربازانش داخل شدند و دزد صدای در راشنید که باز شد بنابراین راهی برای خود نیافت الا اینکه خود را به نماز خواندن مشغول کرد .. سربازان داخل شدند و اورا در حال نماز دیدند ، وزیر گفت : سبحان الله ! چه شوقی دارد این جوان برای نماز.... و دزد از شدت ترس هرنماز را که تمام می کرد نماز دیگری را شروع می کرد .. تا اینکه وزیر دستور داد که سربازان مراقب باشند از نماز که تمام شد نگذارند نماز دیگری را شروع کند و او را بیاورند ، و اینگونه شد که وزیر جوان را نزد حاکم برد . و حاکم که تعریف دعا ها ونمازها ی جوان را از وزیر شنید ، به او گفت : تو همان کسی هستی که مدتهاست دنبالش بودم و می خواستم دامادم باشد ، اکنون دخترم را به ازدواج تو در می آورم و تو امیر این مملکت خواهی بود ... جوان که این را شنید بهت زده شد و آنچه دیده و شنیده بود را باور نمی کرد، سرش را از خجالت پایین آورد و با خود گفت: خدایا مرا امیر گرداندی و دختر حاکم را به ازدواجم در آوردی، فقط با نماز شبی که ازترس آن را خواندم ! اگر این نماز از سر صداقت و خوف تو بود چه به من می دادی و هدیه ات چه بود اگر از ایمان و اخلاص می خواندم ! ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
⁉️ 🍃از عالمي پرسیدند بالاترین وزنه چند کیلو است که یه نفر بزنه و بهش بگن پهلوان . گفت بالاترین وزنه یه پتوی یک کیلویی است که هنگام نمازصبح بتواند از روی خودبلند کند❗️ ┏━━✨✨✨━━┓ ❤️ ❤️ ┗━━✨✨✨━━┛ ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨
┏━━✨✨✨━━┓ ❤️ ❤️ ┗━━✨✨✨━━┛ ‍ 🚩ﺳﺨﻨﯽ ﺍﺯ ﺟﻨﺲ ﻃﻼ!👌 💎ﺍﺯ ﺧﺪﻣﺖ ﺑﻪ ﺧﻠﻖ ﭘﺸﯿﻤﺎﻥ ﻣﺸﻮ... ﻭ ﺍﮔﺮ ﮐﺴﯽ ﻗﺪﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﻧﺴﺖ، ﻏﻤﮕﯿﻦ ﻣﺸﻮ! 💎ﭼﻮﻥ ﮔﻨﺠﺸﮏﻫﺎ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﺁﻭﺍﺯ ﻣﯽﺧﻮﺍﻧﻨﺪ ﻭ ﻫﯿﭻﮐﺲ ﺗﺸﮑﺮ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ!ﻭﻟﯽ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﺁﻭﺍﺯﺷﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽﺩﻫﻨﺪ... 💎ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻣﺘﻔﺎﻭﺕ ﺍﺳﺖ... ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺑﺪ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ،ﻭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ! 💎ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺟﺬﺍﺏ، ﻭ ﺷﺨﺼﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﺣﺴﺎﺏ ﻧﻤﯽﮐﻨﺪ! 💎ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺘﯽ ﻣﯽﺑﯿﻨﺪ، ﭘﺲ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﻘﺼﻮﺩ ﻭ ﻣﺮﺍﺩ ﺧﻮﺩﺕ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺪﻩ...! ✨✨✨ 🌸 @ba_khodabash1 🌸 ✨✨✨