eitaa logo
👑بـا خـــدا بـاش پـادشـاهے ڪن👑
21.2هزار دنبال‌کننده
15.4هزار عکس
10.6هزار ویدیو
103 فایل
❤️تازمانیکه سلطان دلت خداست 💛کسی نمیتوانددلخوشیهایت را ویران کند. 💙با خـدا باش پادشاهـ👑ـــی ڪن 💚بی خـدا باش هرچہ خواهی ڪن تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/1898250367C031c8faa73
مشاهده در ایتا
دانلود
مادر! درستایش دنیای پرمهرت ، ترانه ای از اخلاص خواهم سرود وگلدسته ای از مهر بر گردنت خواهم آویخت.🌷🍃 شکوه عشق را در زمزمه های مادرانه ات می یابم وانگیزه خلقت را از قلب پرمهرت می خوانم.🌷🍃 مادر، بوسه بر دستان خسته تو جانم را زنده می کند و دیدار تو عشق را در دلم به ارمغان می آورد.🌷🍃 ایمانم از دعای توست وخدایم را از زبان تو شناخته ام ، عبادت را تو به من آموخته ای ، مادر! ای الهه مهر.🌷🍃 تو گلی خوشبو از بهشت خدایی که گلخانه دلم از عطرتو سرشار است ، از تبار فاطمه ای وگویی وجود تو را با مهر فاطمه سرشته اند پس همیشه دعایم کن چراکه دعایت سرمایه فردای من است.🙏🏻 مادرم ! به پاس آنچه به من داده ای ، به ستایش محبتهای بی اندازه ات ، و به وسعت همه خوبیهایت دوستت دارم🌷🍃 ⚘|❀ ❀|⚘ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
🔸در مراسم عروسی، پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد جلو آمد و‌ گفت: سلام استاد آیا منو می‌شناسید؟ 🔹معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط می‌دانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. 🔸داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید؟! 🔹یادتان هست سال‌ها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچه‌ها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانش‌آموزان را بگردید و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که آبرویم را می‌برید، ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیه‌ی دانش‌آموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سال‌های بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد. 🔸استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست. چون من موقع تفتیش جیب دانش‌آموزان چشم‌هایم را بسته بودم. 🔻تربیت و حکمت معلمان، دانش‌آموزان را بزرگ می‌نماید! 🔺درود بفرستیم به همه معلم هایی كه با روش درست و آموزش صحيح هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان می كارند و هم تخم پاكی و انسانيت و جوانمردی را🙏🌸 ⚘|❀ ❀|⚘ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
✅محمد بن سیرین و زن هوس ران 💫جوانک شاگرد بزاز، بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمی‏دانست این زن زیبا و متشخص که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد می‏کند، عاشق دلباخته او است، و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا بر پاست. یک روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی‏ جدا کردند، آنگاه به عذر اینکه قادر به حمل اینها نیستم، به علاوه پول‏ همراه ندارم، گفت: " پارچه‏ها را بدهید این جوان بیاورد، و در خانه‏ به من تحویل دهد و پول بگیرد ". مقدمات کار قبلا از طرف زن فراهم شده بود، خانه از اغیار خالی بود، جز چند کنیز اهل سر، کسی در خانه نبود. محمد بن سیرین - که عنفوان جوانی را طی می‏کرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچه‏ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد. ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود که خانم هر چه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی که خود را هفت قلم آرایش کرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق‏ گذاشت. ابن سیرین در یک لحظه کوتاه فهمید که دامی برایش گسترده شده ‏خواهش کرد، فایده نبخشید. گفت چاره‏ای نیست باید کام مرا بر آوری. و همین که دید ابن سیرین در عقیده خود پا فشاری می‏کند، او را تهدید کرد، گفت: " اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی، الان فریاد می‏کشم و می‏گویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است که‏ چه بر سر تو خواهد آمد ". موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان می‏داد که پاکدامنی خود را حفظ کن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام می‏شد. چاره‏ای جز اظهار تسلیم ندید. اما فکری مثل برق از خاطرش گذشت. فکر کرد یک راه‏ باقی است، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من‏ دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک‏ لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضاء حاجت، از اطاق بیرون‏ رفت، بعد از کمی با سر و صورت و لباس آلوده از دستشویی برگشت. و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.محمد خود را به نزدیکی آب روانی رساند و خود را شست، تنش برای همیشه بوی عطری بر خود گرفت از هرجا که عبور می کرد همه متوجه می شدند که محمد ابن سیرین از اینجا گذشته است. آری محمد با این نقشه پای بر نفس خویش نهاد و پوزه شیطان را بخاک مالید و از مهلکه نجات یافت. محمد همان ابن سیرین معروف است که به تعبیر خواب معروف است. بزرگان و عارفان گویند هرکه بر شهوت خویش غلبه کند خداوند چون حضرت یوسف بر او علم خوابگزاری عطا نماید. و او نیز یکی از همان مردان بزرگ و وارسته است. ⚘|❀ ❀|⚘ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
✅محمد بن سیرین و زن هوس ران 💫جوانک شاگرد بزاز، بی خبر بود که چه دامی در راهش گسترده شده. او نمی‏دانست این زن زیبا و متشخص که به بهانه خرید پارچه به مغازه آنها رفت و آمد می‏کند، عاشق دلباخته او است، و در قلبش طوفانی از عشق و هوس و تمنا بر پاست. یک روز همان زن به در مغازه آمد و دستور داد مقدار زیادی جنس بزازی‏ جدا کردند، آنگاه به عذر اینکه قادر به حمل اینها نیستم، به علاوه پول‏ همراه ندارم، گفت: " پارچه‏ها را بدهید این جوان بیاورد، و در خانه‏ به من تحویل دهد و پول بگیرد ". مقدمات کار قبلا از طرف زن فراهم شده بود، خانه از اغیار خالی بود، جز چند کنیز اهل سر، کسی در خانه نبود. محمد بن سیرین - که عنفوان جوانی را طی می‏کرد و از زیبایی بی بهره نبود - پارچه‏ها را به دوش گرفت و همراه آن زن آمد. تا به درون خانه داخل شد در از پشت بسته شد. ابن سیرین به داخل اطاقی مجلل راهنمایی گشت. او منتظر بود که خانم هر چه زودتر بیاید، جنس را تحویل بگیرد و پول را بپردازد. انتظار به طول انجامید. پس از مدتی پرده بالا رفت. خانم در حالی که خود را هفت قلم آرایش کرده بود، با هزار عشوه پا به درون اطاق‏ گذاشت. ابن سیرین در یک لحظه کوتاه فهمید که دامی برایش گسترده شده ‏خواهش کرد، فایده نبخشید. گفت چاره‏ای نیست باید کام مرا بر آوری. و همین که دید ابن سیرین در عقیده خود پا فشاری می‏کند، او را تهدید کرد، گفت: " اگر به عشق من احترام نگذاری و مرا کامیاب نسازی، الان فریاد می‏کشم و می‏گویم این جوان نسبت به من قصد سوء دارد. آنگاه معلوم است که‏ چه بر سر تو خواهد آمد ". موی بر بدن ابن سیرین راست شد. از طرفی ایمان و عقیده و تقوا به او فرمان می‏داد که پاکدامنی خود را حفظ کن. از طرف دیگر سر باز زدن از تمنای آن زن به قیمت جان و آبرو و همه چیزش تمام می‏شد. چاره‏ای جز اظهار تسلیم ندید. اما فکری مثل برق از خاطرش گذشت. فکر کرد یک راه‏ باقی است، کاری کنم که عشق این زن تبدیل به نفرت شود و خودش از من‏ دست بردارد. اگر بخواهم دامن تقوا را از آلودگی حفظ کنم، باید یک‏ لحظه آلودگی ظاهر را تحمل کنم. به بهانه قضاء حاجت، از اطاق بیرون‏ رفت، بعد از کمی با سر و صورت و لباس آلوده از دستشویی برگشت. و به طرف زن آمد. تا چشم آن زن به او افتاد، روی درهم کشید و فورا او را از منزل خارج کرد.محمد خود را به نزدیکی آب روانی رساند و خود را شست، تنش برای همیشه بوی عطری بر خود گرفت از هرجا که عبور می کرد همه متوجه می شدند که محمد ابن سیرین از اینجا گذشته است. آری محمد با این نقشه پای بر نفس خویش نهاد و پوزه شیطان را بخاک مالید و از مهلکه نجات یافت. محمد همان ابن سیرین معروف است که به تعبیر خواب معروف است. بزرگان و عارفان گویند هرکه بر شهوت خویش غلبه کند خداوند چون حضرت یوسف بر او علم خوابگزاری عطا نماید. و او نیز یکی از همان مردان بزرگ و وارسته است. ⚘|❀ ❀|⚘ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ شب را بدونِ ✨ افسوسِ امروزِ رفته ✨ بدون آهِ گذشته تمام ڪن ✨ به فردا فڪر ڪن ڪه ✨ روزِ دیگری است ✨ دنیاتون بدون غم و ✨ مملو ازخبرهای خوش.. ✨ شبتون معطربه ✨عطر حضور خدا 🆔:♡••࿐
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اول هفته تون سرشاراز انرژی مثبت امـروز برایت کاروان معجزه های بینظیر را آرزو ‌می کنم خــدا غیر ممکن های  زندگی و‌ آرزوهایت را به خیر و‌ شادی ممکن سازد....🌸🍃
🔸وقتی که را به دخترم آموختم اما عفاف را به پسرم نیاموختم به پسرم یاد دادم که حیا و نجابت فقط مخصوص زن است 🔸وقتی که به دخترم گفتم که باید به برادرش احترام بگذارد اما به پسرم نگفتم که به همان اندازه به خواهرش بگذارد برتر بودن مردانه را به پسرم یادآوری کردم 🔸وقتی که دخترم را برای یک ساعت دیر آمدن به خانه بازخواست کردم اما به پسرم اجازه دادم که آخر شب به خانه برگردد به پسرم آموختم که او بر خلاف خواهرش می‌تواند خطا کند 🔸وقتی که ورزیدن را برای نادرست دانستم اما از رابطه داشتن پسرم با دختری ذوق زده شدم که پسرم بزرگ شده بودن را به پسرم آموختم 🔸وقتی که از کودکی به دخترم یاد دادم که زن باشد، ، و فداکار باشد اما به پسرم فقط آموختم که قوی و قدرتمند باشد تنها نامی از را به پسرم آموختم نه مسئولیت خانواده را وقتی... 🔸بله...من هم مقصرم که را به درستی انجام ندادم من هم به عنوان یک ، مقصرم که به جای اصلاح خودم و صحیح فقط به جامعه ام انتقاد کردم...جامعه هرگز به خودی خود درست نمی‌شود...جامعه نمونه‌ بزرگی از همان خانواده است. ⚘|❀ ❀|⚘ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
✅ بوی بد زناکار در قیامت 💟 امیر المؤمنین علیه السلام درباره بوی گند گناه زنا فرمودند: هنگامی که روز قیامت فرا برسد، خداوند باد بدبویی را به وزیدن مےاندازد که از بوی آن اهل محشر ناراحت مےشوند، تا آنجا که این باد مےخواهد نفس مردم را بگیرد. در این هنگام منادی صدا می زند: آیا می دانید بویی که شما را اذیت کرد، بوی چیست؟ 💟 مردم می گویند: خیر. همین قدر می دانیم که خیلی اذیت شدیم، به حدی که بیش از این امکان نداشت. 💟 به آنان می گویند: این بوی زناکاران است که زنا کرده و بی توبه از دنیا رفتند. آن ها را لعنت کنید که لعنت خدا بر آنان باد. و در صحرای محشر کسی نمی ماند، مگر این که می گوید: خدایا زناکاران را لعنت کن. 📚 ثواب الأعمال و عقاب الأعمال/ ترجمه بندرریگی، ص: ۵۶۵ 🌹✨خوشبو کردن خود با استغفار ✨🌹 🌸 شیخ طوسی در کتاب امالی از امیرمومنان علی علیه السلام نقل می کند که پیامبر صلےالله علیه وآله فرمودند: ▪️«تعطروا بالاستغفارلاتفضحنکم روائح الذنوب؛» 👌 خودتان را با استغفار خوش بو و معطر گردانید تا بوی گناه شما را رسوا و مفتضح نگرداند. 📚 الامالی لشیخ الطوسی، ج۱، ص۳۸۲ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
روزگاری در مرغزاری گنجشکی بر شاخه یک درخت لانه ای داشت و زندگی می کرد .گنجشک هر روز با خدا راز ونیاز و درد دل می کرد و فرشتگان هم به این رازو نیاز هر روزه خو گرفته بودند تا اینکه بعد از مدت زمانی طوفانی رخ داد و بعد از آن ، روزها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت! فرشتگان سراغش را از خدا گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: " می آید، من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می دارد و سر انجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. " فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود: " با من بگو از آنچه سنگینی سینه توست. " گنجشک گفت: " لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز شد. فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت: " ماری در راه لانه ات بود. خواب بودی. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آنگاه تو از کمین مار پر گشودی. " گنجشک خیره در خدایی خدا مانده بود. خدا گفت: " و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام بر خاستی. " اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی در درونش فرو ریخت. های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد... ⚘|❀ ❀|⚘ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
✨﷽✨ ✅عمری را که همچون دقایق می‌گذرد غنیمت شمار ✍پدر پیری در حال احتضار و در بستر بیماری فرزندش را نصیحتی کرد. پدر گفت: پسرم! هرگز منتظر هیچ دستی در هیچ‌جای این دنیا مباش و اشک‌هایت را با دستان خود پاک کن، چراکه همه رهگذرند. پسرم! زبان استخوانی ندارد ولی این‌قدر قوی است که بتواند به‌راحتی سری سخت را بشکند. پس مراقب حرف‌هایت باش. فرزندم! به کسانی‌ که پشت‌ سرت حرف می‌زنند بی‌اعتنا باش؛ آن‌ها جایشان همانجاست، دقیقا پشت‌ سرت، و هرگز نمی‌توانند از تو جلوتر بیفتند. پس نسبت به آنان گذشت داشته باش. پسرم! سن من ۸۰ سال است ولی مانند هشت دقیقه گذشت و دارد به پایان می‌رسد؛ پس در این دقیقه‌های کوتاه زندگی، هرگز کسی را از خودت ناراحت نکن و مرنجان! پسر عزیزم! قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته‌هایت را پیش خدا شکوه و گلایه کنی، نظری به پایین بینداز و از داشته‌هایت شاکر باش! ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
💥قضا شدن نماز صبح 🔸مردي تصميم داشت به سفر تجارت برود خدمت امام صادق عليه السّلام که رسيد درخواست استخاره اي کرد، استخاره بد آمد، آن مرد ناديده گرفت و به سفر رفت اتّفاقاً به او خوش گذشت و سود فراواني هم برد امّا از آن استخاره در تعجّب بود پس از مسافرت خدمت امام صادق عليه السّلام رسيد و عرض کرد: يابن رسول الله ! يادتان هست چندي قبل خدمت شما رسيدم برايم استخاره کرديد و بد آمد، استخاره ام براي سفر تجارت بود به سفر رفتم و سود فراواني کردم به من خوش گذشت. 🌷امام صادق عليه السّلام تبسّمي کردند و به او فرمودند: در سفري که رفتي يادت هست در فلان منزل خسته بودي نماز مغرب و عشايت را خواندي شام خوردي و خوابيدي و زماني بيدار شدي که آفتاب طلوع کرد و نماز صبح تو قضا شده بود؟ عرض کرد : آري . 🌷حضرت فرمودند: اگر خداوند دنيا و آنچه را که در دنياست به تو داده بود جبران آن خسارت (قضا شدن نماز صبح) نمي شد. 📗 جهاد با نفس/ج۱/ص۶۶ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
❁﷽❁ ✴️حکایتی بسیار عجیب و شگفت انگیز 💠✨مردی از حضرت موسی علیه السلام درخواست کرد که برای من دعا کن تا خداوند فلان حاجتم را که خودش می داند برآورد. 🌷حضرت موسی (ع) دعا کرد. 💠✨ساعتی پس از دعا، حیوان درنده ای به آن مرد حمله کرد و به شکل فجیعی او را درید و گوشت بدنش را خورد و او را کشت‼️ حضرت موسی (ع) با تعجب عرض کرد: ✍🏻خدایا، راز این حادثه چه بود؟ خطاب رسید ای موسی (ع)، این مرد از من درخواست از کرد و می دانم که او به آن درجه با اعمالش نمی رسید. او را گرفتار آن درنده کردم که دیدی، تا همین گرفتاری را وسیله ای برای رسیدن او به این درجه نمایم. ✍🏻 بسیاری از بلایایی که بر انسان وارد می شود، یا برای بخشش گناهان و یا برای ترفیع رتبه و مقام در آخرت است... ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
🔥 عذاب بی نهایت 🔥 ✍ کسی نام پیامبر را بشنود و بر او صلوات نفرستد به ۹ عذاب بزرگ دچار می‌شود: 1⃣ اول: آنکه داغ شقاوت بر جبین حالش نهند و رقم بدبختی بر صفحه احوالش کشند . 2⃣ دوم: آنکه خار و بی‌اعتبار و نگون‌سار شود. 3⃣ سوم: آنکه علامت ظهور صفت بخل کامل می‌گردد و او از جمله بخل ورزان خواهد شد. 4⃣ چهارم: آنکه اسم جفاکاری بر او وارد و لایق آید. 5⃣ پنجم: آنکه مجلس ایشان برایشان حسرت و وبال خواهد بود . 6⃣ ششم: موجب حسرت خواهد بود در روز قیامت. 7⃣ هفتم: آنکه راه بهشت را گم کند. 8⃣ هشتم: آنکه موجب دخول در آتش است. 9⃣ نهم: موجب دوری از خداست. 📖 شرح صلوات اردکانی ص۵۴ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
✨﷽✨ 🔴مهم و قابل تأمل ✍چرا شکر گزاری به طرز معجزه آسایی بر روی زندگی ما تاثیر گذار است؟ هنگامیکه در حال شکر گزاری هستید در اصل شما بر روی آنچه که دارید تمرکز و توجه می‌کنید و وقتی چیزی را بیشتر ببینید طبق قانون جهان هستی از آن بیشتر دریافت میکنید شما در حین شکر گزاری، در حالِ بیشتر دیدن نعمت ها هستید. وقتی در حال شکر گزاری هستید شما در اصل بر روی حس مثبت خود تکیه کرده اید و کفه ی حس مثبت ترازوی وجودی شما سنگین تر است. وقتی در حال شکر گزاری هستید بدون هیچ چشم داشت و انتظاری قدردانی میکنید و‌جهان به این قدر شناسی شما جواب خواهد داد و‌چون جهان هستی پر از فراوانی است آن را بیشتر و بیشتر به شما نشان خواهد داد. وقتی شما در حال شکر گزاری هستید ارتعاش مثبت بر روی خواسته خود دارید و به جهان اعلام میکنید که بیشتر دیده اید و بیشتر دریافت میکنید 💫 حس قدر شناسی برابر است با: توجه + احساس مثبت ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
🔴 شکر کدام نعمت خدا را به جا آوردی؟ بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم شيخ صدوق (ره) از ابو هاشم جعفرى نقل می ‏كند كه گفت: از نظر معاش، در تنگناى سختى قرار گرفتم، به حضور امام هادى عليه السّلام رفتم، اجازه ورود داد، وقتى كه در محضرش نشستم، فرمود: «اى ابو هاشم! در مورد كدامين نعمتى كه خداوند به تو داده می توانى شكرانه‏ اش را بجا آورى؟». من خاموش ماندم، و ندانستم كه چه بگويم؟ آن حضرت آغاز سخن كرد و فرمود: «خداوند، ايمان را به تو روزى داد، و به خاطر آن، بدنت را از آتش دوزخ حرام كرد، و عافيت و سلامتى را روزى تو گردانيد، و تو را به اطاعتش يارى نمود، و به تو قناعت بخشيد، و تو را از اينكه خوار گردى و آبرويت برود، حفظ كرد، اى ابو هاشم، من در آغاز، اين نعمتها را به ياد تو آوردم، چرا كه گمان نمودم می خواهى از آن كسى كه آن نعمتها را به تو بخشيده به من شكايت كنى؟ و من دستور دادم صد دينار به تو بپردازند، آن را بگير». منبع: نگاهی بر زندگی چهارده معصوم علیه السلام, شیخ عباس قمی, ص430 ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
🔴امام رضا چرا غریب الغرباس؟ خیانت برادران حضرت امام رضا علیه السلام بخاطر اینکه دور از وطن شهید شد، غریب الغربا نشد. چون اکثر امامان ما دور از وطنشون شهید و به خاک سپرده شدن امام رضا بخاطر این غریب الغربا شد که برخی از برادرانش هم بهش خیانت کردن، برخی از وُکلای پدرش موسی بن جعفر علیه السلام بهش خیانت کردن و برای اینکه اون وجوهات مردم که از خمس و زکات دستشون بود که چندین هزار مثقال طلا بود رو به حضرت ندن، شهادت موسی بن جعفر رو انکار کردن این وکلا و اون امام‌زاده ها که برادران امام رضا بودن باهم هماهنگ بودن و شهادت امام کاظم رو انکار کردن و حتی رفتن به برخی از اصحاب امام کاظم و امام رضا پیشنهاد رشوه چندهزار مثقال طلایی دادن تا اوناهم تایید کنن حرفاشونو، ولی اونا قبول نکردن و از یاری امام رضا دست نکشیدن دورود خدا بر صفوان بن یحیی، یونس بن عبدالرحمان، ریان بن شبیب و.... بخاطر این غریب بود که برخی از بنی‌هاشم بهش خیانت کردن. اذیتش کردن که در امامان قبلی سابقه نداشت. این اذیت به اینجا ختم نشد و چون امام رضا تا چهل و چندسالگی صاحب فرزند نشد، دائما این برادران و وکلا زخم زبان میزدن که دیدید ما میگفتیم علی بن موسی، امام نیست. الان دیگه داره ثابت میشه امام نیست. چون امامی که فرزند پسر نداشته باشه که نسل امامت رو ادامه بده، امامتش معلومه اشتباه بوده، مگر اینکه غایب بشه. خیلی اذیت‌ها کردن امام رضا رو. تا اینکه خدا به امام رضا، جواد الائمه رو داد. بازهم اذیت‌ها تمومی نداشت. گفتن این فرزند رضا نیست، چهره‌ش شبیه نیست. رنگ پوستش فرق میکنه و تهمتهایی از این قبیل کار به جایی رسید که بچه رو بردن به یه نسب‌شناس دادن که تشخیص میداد از خصوصیات پدر و فرزند که پدر بچه کیه. عمداََ چند نفرو بدون امام رضا بردن پیشش گفتن پدر این بچه کدومه؟ اون طرف با دقت چند نفر رو دید گفت اینا پدر بچه نیستن، اون مردی که اون دور وایساده پدرشه. که علی بن موسی الرضا بود. این تهمتشون هم کار به جایی نبرد و از این جهت هست که در روایات داریم که جوادالائمه مبارک‌ترین مولود هست. چون تولد امام جواد، امامت امام رضارو تثبیت کرد و همه تهمت‌ها به حضرت رو خنثی کرد البته ناگفته نمونه اون برادران امام رضا علیه السلام، در مدینه بودند و به ایران نیومدند و در ایران حرم و بارگاه ندارند، برادران وفادار حضرت همراهش به ایران اومدند منابع: عیون اخبار الرضا ج٢، ص٢۵٧ اصول کافی ج١، ص٣١٧ و ص٣٩۵ تاریخ اجتماعی شیعه ج١ ص۶١ اصول کافی ج۶، ص ۴۶١ ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
اثر رضایت پدر در قبر! . آیت الله قرهی نقل میکردند: . آیت‌الله آقا سیّد جمال‌الدّین گلپایگانی عارف بزرگی بودند.ایشان می‌فرمودند: در تخت‌ فولاد اصفهان- که معروف به وادی‌السّلام ثانی است،حالات عجیبي دارد و بزرگان و عرفای عظیم‌الشّأنی در آن‌جا دفن هستند-جوانی را آوردند. من در حال سیر بودم، گفتند:آقا! خواهش می‌کنیم شما تلقین بخوانید. . ايشان فرمودند:آن جوان ظاهر مذهبي داشت و خیلی از مؤمنین و متدّینین براي تشييع جنازه او آمده‌ بودند.وقتی تلقین می‌خواندم، متوجّه شدم که وقتی گفتم:«أفَهِمتَ»، گفت:«لا»، متعجّب شدم! بعد دیدم که دو سه بچّه شیطان دور بدن او در قبر می‌چرخند و می‌رقصند! . از اطرافيان پرسیدم:او چطور بود؟ گفتند:مؤمن. گفتم: پدر و مادرش هم هستند. گفتند: بله، ديدم مادر او خودش را می‌زد و پدرش هم گریه می‌کرد. پدر را کنار کشيدم و گفتم:قضیه این است. . گفت:من یک نارضایتی از او داشتم.گفتم چه؟ گفت:چون او در چنين زماني (زمان طاغوت) متدیّن بود، به مسجد و پای منبر می‌رفت و مطالعه داشت، احساس غرور او را گرفته بود و تا من یک چیزی می‌گفتم،به من می‌گفت: تو که بی‌سواد هستی!با گفتن این مطلب چند مرتبه به شدّت دلم شکست! . ايشان مي‌فرمودند:به پدر آن جوان گفتم: از او راضی شو! او گفت: راضي هستم، گفتم:نه! به لسان جاری کنید که از او راضی هستید- معلوم است که گفتن، تأثير عجیبي دارد.پدر و مادر‌ها هم توجّه کنند،به بچّه‌هایشان بگویند که ما از شما راضی هستیم، خدا این‌گونه می‌خواهد- . وقتي می‌خواستند لحد را بچینند،ایشان فرمودند:نچینید! مجدّد خود آقا پاي خودرا برهنه کردند و به درون قبر رفتند تا تلقین بخوانند. . ايشان مي‌فرمايند: اين بار وقتی گفتم «أفَهِمتَ»، دیدم لب‌هایش به خنده باز شد و دیگر از آن‌ بچّه شيطان‌ها هم خبری نبود.بعد لحد را چیدند.من هنوز داخل قبر را می‌دیدم، دیدم وجود مقدس علی‌بن‌ابی‌طالب فرمودند:ملکان الهی! دیگر از این‌جا به بعد با من است ... . لذا او جواني خوب،متدّین و اهل نماز بود كه در آن زمان فسق و فجور، گناهي نکرده بود امّا فقط با یک حرف خود(تو كه بی‌سواد هستی)به پدرش اعلان كرد كه من فضل دارم،دل پدر را شکاند و تمام شد! شوخی نگیریم. والله! اين مسئله اين‌قدر حسّاس، ظریف و مهم است. ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨
📝اعلام اسامی ائمه توسط پیامبر(ص) 🌿🌸🌿رسول الله صلي الله عليه و آله: 🌱من پیشتر از شما وارد حوض کوثر مى شوم 🌱تو یا على ساقى کوثر هستى و 🌱حسن مدیر آنست ، 🌱حسین فرمانده آن مى باشد، 🌱على بن الحسین سابق بردیگران در رسیدن به آن ، 🌱امام باقر مقسم آن ، 🌱جعفر صادق سوق دهنده به آن ، 🌱موسى بن جعفر شمارنده دوستان و دشمنان و زایل کننده منافقان ، 🌱على بن موسى یار مؤمنان ، 🌱محمد بن على جواد نازل کننده اهل بهشت در درجاتشان و 🌱على بن محمد هادى ، خطیب شیعه و تزویج کننده حورالعین به آنهاست، 🌱حسن بن على عسکرى چراغ اهل بهشت است. مردم از روشنایى آن روشنایى مى گیرند و 🌱مهدى موعود شفاعت کننده آنهاست در مکانى که خدا اجازه شفاعت نمى دهد مگر به کسى که بخواهد و از او راضى باشد». 📚مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏1، ص: 29 ✨✨✨ @ba_khodabash1 ✨✨✨