فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 صرفا جهت مردم آزاری...!
✍عطر نماز
📣نورانی ترین عملیاتِ رزمنده ها نماز بـود!!
✅ نماز اول وقت
✅ نماز جماعت
✅ نماز شب
✅ نمازهای مستحبی
تیر و ترکش و خمپاره هم نمی تونست جلو این عملیات نورانی را بگیره حتی در سخت ترین شرایط
چون بچه ها با خدا بودن ...
چون تفکر عاشورایی داشتند...
و این یعنی رمز تقرب به پروردگار عالم..
🤲اللهم عجل لولیک الفرج
@babamassal
May 11
.
♦️فراخوان جذب خادم یار #امام_زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
📌در مسیرهای منتهی به مسجد مقدس جمکران و بلوار پیامبر اعظم(صلی الله علیه و آله)، جهت خدمت به زائرین در نیمه شعبان ۱۴۰۲
📝 جهت ثبت نام خود به نشانی : https://313pelak.ir/
مراجعه کنید.
🗓مهلت ثبت نام : تا ۲۰ بهمن ماه
همچنین برای کسب اطلاعات بیشتر میتوانید با شناسه
📱@Khadem_pelak313
در پیامرسان ایتا ارتباط برقرار کنید.
.
«ستاد مردمی اجتماعات مهدوی»
https://eitaa.com/setad313
«مهدیه ایران»
https://eitaa.com/Mahdieh_Iran
سلام خدا قوت
در سالهای نه چندان دور کاسبهای دورگرد از آبادی های دیگر مخصوصا کهک به آبادی ما میامدن از قربتی ها بگیر که ابزار آلات کشاورزی مثل قلبیل سرند الک واحشام خر کره خر دیگر لوازم میااوردن و مرتم ( مردم ) ازشون تهیه میکردن بابام ی خر پیر وزوار در رفته داشته برده به قربرتی ها بفروشه خر نو بگیره وقتی خرو معامله میکنه زن ریس قبلیه قربتی ها ( مینا )به شوهرش میگه مسیب با داش اکبر چه کردی میگه خری دادم به داش اکبر که روزی صد بار خر خودشو یاد کنه 😂😂😂حالا نگو خر نو صفر کیلومتر ۲ تومن بوده خر بابامو می گیره ۲ تومن هم سر میگیره ی خر دیونه بش میده 😂😂 اون موقع صحرا را به قربرتی اجازه میدادن اونا هم از بته های گه ون کتیرا میزدن چند تا کاسب بودن که از کهک میامدن سر لوله پشت خودنه عم حسن ( قربان بگی ) پاین مور آقا قال محمه بسات می کردن علی روغه که ی مزدا وات داشت هم رخت می فروخت هم چراغ سازی می کرد چراغ فتیله میکرد نو نوارش میکرد بغل بسات اونم هم زنا سرلوله تو برف ها رخت کهنه بچه می شتن ظرف هاشون هم با خاکستر تاید وریکا نبود بعدا موادی آمد که بش میگفتن پاف در کنار کار هم اختلاد می کردن زنا خوهر چه میکنی اوقاتت تلخه چیزی نیست مش حسین درد به در شده کوفانمو داد ( کتک زد ) زن مقابل برای هم دردی میگفت الهی زلیل شه پنبه بش بمالم گوشتش به گیلیم بچسبه 😂😂😂 زنی دیگر از روبرو وا چرا نفرین میکنی شوهرشه ننه مرده مگه نم بینی مش فاطمه سیا کبودش کرده آخی چه کیفی داشت تو اون فضا خلاصه روبروی اون بسات ها پشت دیوار مش اسماعیل قیصری ی نفر ی لونگی داشت بسات می کرد ی رخت می فروخت ی موتور گازی رکس داشت ما بش میگفتیم مرد اعلا چون برای تبلیغ کارش رخت هاشو ( لباس هاشو ) می گرفت از دو طرف محکم میکشید 😂😂 میگفت ببین چقدر خوبن در کنار اونم مش قاسم ( بز قوله ) بسات می کرد شونه سر گل سینه اینه کوچیک آب نبات هل دارچین گل گاو زبان زن جفیل از این لوازم وسلیه نقلیه اش هم ی خر با خورجین ش بود بیشتر چیز هاش هم ی غران( یک ریال ) بود نمیدونم سرنوشت این بنده های خدا ( کاسب های دور گرد ) چی شد باید از آقا ابراهیم دایی ابولقاسم ( شجری ) که حس ماجراجویی داره پرسید؟؟؟ ناگفته نماند ی بنده خدای هم بود قد بلند با کیف همیشه در دستش با کت شلوار که بهش میگفتن دکتر نوزاری که تو ورجون مرغ داری هم داشت که میآمد آبادی تبابت می کرد ی قرص های بود تو ی جعبه کوچیک به اسم کاشی کالمین که هر کی نا خوش میشد میخوره ۵ زار هم بود اون موقع ها بیشتر مرتم ( مردم ) همه فن حریف بودن مثلا حاج علی حیدری هم بچه ختنه میکرد هم سر میتراشید هم دندون میکشید مثلا بابام چینی بند زن بود ضروف شکسته چینی را بند میزد خیلی هم مهارت داشت خر نعل می کرد ابزار نجاری را خودش درست میکرد حتی دریل دستی با ی چوب وشیر قلاب ( کمر بند ) یا داداش علیم متصدی کارخونه برق بود هم حمون عمومی هم بستی میزد خیلی هم خوشمزه بود خلاصه ما درابادی خودمان خود کفا بودیم امیدوارم با توصیف های که از آن موقع کردم شما را درآن حال و هوا قرار داده باشم
شب جمعه است نثار روح همه آنهای که نام بردم اگر دستشون از این دنیا کوتاه شده بخوانید فاتحه و اگر هم زنده هستن برای سلامتی شون صلوات
گوشه ای از خاطرات کودکی ما
حسن ( داش اکبر ) ومش فاطمه خال آسیه خدا بیامرز 🌹🌹🌹
بابا مثل
سلام خدا قوت در سالهای نه چندان دور کاسبهای دورگرد از آبادی های دیگر مخصوصا کهک به آبادی ما میامدن
ارسالی یکی از اعضای محترم کانال👆
🔸حرف حساب ...!
عصری داشتم میرفتم خیابون. پسرم که روی مبل دراز کشیده بود تا فهمید دارم میرم بیرون گفت: مامان! فردا ورزش دارم آقامون گفته حتماً با کفش مناسب بریم. یه جفت کفش ورزشی هم برای من بخر. گفتم پس پاشو حاضر شو خودتم بیا. گفت: حال ندارم مامان خودت بگیر دیگه.
خریدهامو انجام دادم. یه کفش هم برای پسرم خریدم. وقتی از توی کارتن درش آورد بیاختیار پرتش کرد یه گوشه. ماماااان! این چیه آخه؟؟؟ صد رحمت به کفشهای میرزا نوروز.😠
بعدش هم رفت توی اتاقش.
منم کفش رو جفت کردم و گذاشتم جلوی در که صبح بپوشه. فقط یه یادداشت نوشتم گذاشتم داخل کفشش:
«کسی که زحمت انتخاب را نمیکشد، باید تسلیم انتخاب دیگران باشد»
@babamassal
🌍 جالبه بدونید :
مقصود از ضرب المثل " مثل سگ داره دروغ میگه " این نیست که سگ دروغ میگه🐶
بلکه منظور این ضرب المثل اینه که فلانی مثل تلاشی که یک سگ در رسیدن به هدفش میکنه،تلاش زیادی در دروغ گفتن میکنه!
@zarboolmasall