eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
74 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 🍁🍂*سینه زنی شور زیبا _سالروز تخریب قبور ائمه بقیع صلوات الله علیهم اجمعین _ کربلایی حنیف طاهری*🍁🍂 [(مدینه، همیشه بوی غم داره 2 مدینه ، از اسمش غربت میباره تو این شهر هنوزم حیدر بی یاره 2 ) 2 از این مدینه 2 ، دل غرق درده 2 قبرای خاکی پیرمون کرده .... آه و واویلا ... *** ( نه زائر ، نه زیارتنامه اینجا 2 نه خادم نه صحن و نه گنبد طلا خالیه چقدر جای سینه زن ها 2 ) 2 تو دردا یاره 2 ، قلب اسیرت 2 یادش می افتم گریم میگیره آه و واویلا ... *** همون که آورد آتیش در خونه 2 این روزا بقیعو کرده ویرونه باز زهرا دلش از این دنیا خونه 2 چشمای دنیا 2 ، ابر بهاره 2 مکر سقیفه شده بازم کاری آه و واویلا ... *** میرسه روزای خوب این دنیا 2 ( نزدیکه طلوع خورشید زهرا میسازیم بقیعو روزی با آقا ) 2 ( میسازه آقا 2 کل وجودو 2 میریزه خون آل سعودو )2 آه و واویلا ... *** ( ثارالله به عشق تو من مجنونم 2 ثارالله به لطف چشمات مدیونم ثارالله نگاهت کرده دیوونم ) 2 زنده ام آقا 2 ، از دعای تو 2 یک عمره هستم زیرپای تو سالار زینب ... *** ثارالله تو دادی مسیرو یادم 2 تا هستم نمیره لطفت از یادم یک عمره گدای حسین آبادم 2 میمونم با تو 2 ، تا دم آخر 2 خونم حلالت ، آقای بی سر سالار زینب ..... ┄┅═══••✾❀✾••═══┅
1_13851600.mp3
1.01M
🍁🍂*سینه زنی شور زیبا _سالروز تخریب قبور ائمه بقیع صلوات الله علیهم اجمعین _ کربلایی حنیف طاهری*🍁🍂
💠 بقیع غربت آباد ديار آشنايى ها، بقيع همدم ديرينه غمهاى ناپيدا، بقيع در تو حتّى لحظه ها هم بى قرارى مى كنند اى تمام واژه هاى اشك را معنى بقيع در تو، خون ديده ها دريا شد و صاحبدلان جرعه جرعه عشق نوشيدند از اين دريا بقيع سنگ فرش كوچه هايت داغ هاى سينه سوز شمع فانوس نگاهت چشم خون پالا بقيع تو بلور روشنايى هاى شهر يثربى چون نگينى مانده در انگشتر بطحا بقيع همصدا با قرنها مظلومى آل رسول حنجرى كو؟ تا در اين غربت كند آوا، بقيع وسعت تنهايى ات دل هاى ما را مى برد! تا خدا ـ تا عشق ـ تا تنهايى مولا بقيع قصّه مظلومى اش را با تو گفت آن شب كه داشت در گلو، بُغضِ غريب ماتم زهرا، بقيع در هجوم تيرگى ها، در شب سرد سكوت حسرتى مى بُرد خورشيد جهان آرا بقيع اى مزار هرچه خورشيد از ديار روشنى اى شكوه نور در آئينه غبرا بقيع كاش چشمى بود و اشكى، اشتياق مويه اى با تو مى مانديم ـ تا موعود ـ تا فردا بقيع اى بهشت آرزو، گم كرده دلهاى پاك اى زيارتگاه يك عالم دل شيدا بقيع سيل اشك عاشقان بگذار تا دريا شود چشمه اى از چشم جان بيدلان بگشا بقيع دارم امّيد آنكه در محشر پناهم مى دهد سايه ديوار اين «آشفته»حالى ها بقيع شاعر:جعفر رسول زاده
جلوه جنت به چشم خاکیان دارد بقیع یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقیع گرچه محصولش بظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه مىتابد بر او خورشید سوزان حجاز از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع میتوان گفت ازگلاب گریه اهل نظر بى نهایت چشمه اشک روان دارد بقیع بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع تا سروکارش بود با عترت پاک رسول کى عنایتبا کم و کیف جهان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجتبنور ماه نیست در دل هر ذره خورشیدى نهان دارد بقیع اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع چون شد ابراهیم قربان حسین فاطمه پاس حفظ این امانت را بجان دارد بقیع فاطمه بنت اسد عباس عم، ام البنین اینهمه همسایه عرش آستان دارد بقیع در پناه مجتبى در ظل زین العابدین ارتباط معنوى با قدسیان دارد بقیع باقر علم نبى و صادق آل رسول خفتهاند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع قرنها بگذشته بر این ماجرا اما هنوز داغ هجده ساله زهراى جوان دارد بقیع کس نمیداند چرا یا قرة عین الرسول منظر فصل غم انگیر خزان دارد بقیع آخر اینجا قصه گوى رنجبى پایان تست غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع خفته بین منبر و محرابى اما بازهم از تو اى انسیه حورا نشان دارد بقیع راز مخفى بودن قبر ترا با ما نگفت تا بکى مهر خموشى بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها میشود با خلوت روحانىاش اى مدینه انتظار میهمان دارد بقیع شب که تاریک است و در بر روى مردم بستهاست زائرى چون مهدى صاحب زمان دارد بقیع کاش باشد قبضه خاکم در آن وادى «شفق» چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع شاعر:محمد حسین بهجتی(شفق)
💠 بقیع می رسد از مدینه بوی غم فاطمه باز دیده گریان شد چونکه قبر چهار فرزندش در حریم بقیع ویران شد آتش کینه شعله ها دارد از دل سر سپرده های یهود لعنت حق به هر چه وهابی لعنت فاطمه به آل سعود قصد دارند ریشه را بزنند صحبت از قبرها بهانه بُوَد ریشه و بغض و کینه اینان آتش و دود و تازیانه بُوَد لعنت حق بر آن کسانی که اولین شعله را به پا کردند حق پیغمبر معظم را با لگد پشت در ادا کردند در مدینه ز بعد پیغمبر ناله های بلند ممنوع است در مرام پلید این مردم زن زدن از امور مشروع است گریه کردند آسمانی ها با نوای حزینۀ زهرا (س) به گمانم که باز تازه شده داغ مسمار و سینۀ زهرا (س) بعد از آنکه زدند مادر ما را کینه های قدیم سر وا کرد کاش روزیِ هیچکس نشود ضربِ سنگین سیلیِ نامرد کاش مهدی بیاید و با او ریشه فتنه را براندازیم عاقبت بهرِ مادر سادات گنبد و بارگاه می سازیم با نیابت ز قبر مادرمان سوی ام البنین سلام کنیم دست بر سینه در مقابل او مثل عباس احترام کنیم شاعر:یحیی نژاد سلامت
✍ اشعار هشتم شوال 💠 سالروز تخریب حرم ائمه بقیع علیهم السلام کاش یک شب شمع بودم در شب تار بقیع تا سحر می‌سوختم چون قلب زوار بقیع کاش می‌شد مخفی از وهابیان سنگدل می‌نهادم نیمه شب صورت به دیوار بقیع قبه و قبر و رواق و خانه و گلدسته داشت ای مدینه از چه ویران گشت آثار بقیع نیست حق گریه‌اش بر چار قبر بی‌چراغ زائری کز راه دور آید به دیدار بقیع ماه، زائر، اختران، اشکند و گنبد، آسمان صورت مهدی شده شمع شب تار بقیع آب، خون و دانه اشک و ناله‌اش سوز جگر هر که شد مرغ دل زارش گرفتار بقیع گر زنان را نیست ره در این گلستان، غم مخور شب که خلوت می‌شود زهراست، زوار بقیع اینکه آثارش بوَد باقی میان دشمنان دست حق بوده‌ست از اول نگهدار بقیع گر به دقت بنگری بر این امامان غریب می‌چکد پیوسته اشک از چشم خونبار بقیع بس که آغوشش پر است از لاله‌های فاطمه بوی جنت خیزد از دامان گلزار بقیع ✍ شاعر:حاج غلامرضاسازگار
💠 اشعار هشتم شوال سالروز تخریب بقیع ✍ یاسر مسافر تخریب کرده اند حرم و بارگاهتان آنها که زنده اند به لطف نگاهتان بر روی مهربانیتان چشم بسته اند با خود نگفته اند چه بوده گناهتان از نسل هیزم آورشان که عجیب نیست آتش زنند دوباره دل پر زآهتان روز سقیفه بود اگر بی حرم شدید یا بین کوچه بود که بستند راهتان اول زدند مادر و بعدش حسینتان افتاد بین تیغ و نیزه و شد قتلگاهتان وقتی رسید یوسف کنعان فاطمه با او بنا کنیم حرم دلبخواهتان فعلا نشسته است و زغم آه می کشد کنج بقیع در شب تار و سیاهتان
1_13823025.mp3
1.1M
💠 گریه کردم عقده ی دل وا شود اما نشد 💠 در مدینه گشتم و گم گشته ام پیدا نشد
1_13822934.mp3
1.04M
💠 سلام من به بقیع ....
💠 اشعار هشتم شوال سالروز تخریب بقیع ✍ قاسم نعمتی گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام من زائر قبور خراب مدینه ام آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست آنجا که بغض سینه گلو گیر می شود حتی جوان ز غربت آن پیر می شود خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است از گریه های فاطمه آیینه کاری است اهل مدینه باب عداوت گشوده اند بر اهل بیت ظلم فراوان نموده اند هرکس دم از علی زده تخریب میشود صدیقه مطهره تکذیب می شود دنبال بی کس اند که تنها ترش کنند صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند ازنسل هیزمند و به آتش علاقه مند تفریحشان تمسخر هر ناله بلند در خواب هم نشان حیارا ندیده اند نیروی خویش را به رخ زن کشیده اند بغض علی زبانه کشد از وجودشان رنگ ریا گرفته همه تاروپودشان روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد باضربه ای حریم ولایت شکسته شد ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است تصویر چادریست که در کوچه خاکی است امواج یک صدا دلم آزار میدهد گویا صدای صورت و دیوار میدهد گویا به گوش میرسد ازقصه فدک آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک» تصویر هرچه درد از آن صحنه شد بدیع یک گوشه ای زغربت آن لحظه شد بقی اوراق خاطرات غیورانه نیلی است هرچه که هست صحنه یک ضرب سیلی است بی درد مردمان زمان جان مرتضی مارا رها کنید بمیریم زین عزا روزی رسد زسینه غم آزاد می کنیم همراه منتقم حرم آباد می کنیم گلدسته میزنیم چونان صحن کربلا گنبدبنا کنیم چونان مشهد الرضا ماداغ دار سیلی ناحق مادریم چشم انتظار منتقم آل حیدریم
💠 اشعار هشتم شوال سالروز تخریب بقیع ✍ یوسف رحیمی دلم امشب به مجلس روضه خسته و بی قرار می آید یک کبوتر شده و از سمتِ حرمی پر غبار می آید ** گرد غربت نشسته بر روی پر و بال کبوترانهٔ دل می چکد لاله لاله اشکِ درد امشب از خلوت شبانهٔ دل ** با من ای دل بگو کجا رفتی که پر از ماتم و شراره شدی تو چه دیدی در آن دیار غریب که شکستی و پاره پاره شدی ** گفت رفتم به سرزمینی که عطر اندوه و بغض و ماتم داشت خاک آنجا همیشه دلگیر و آسمانش همیشه شبنم داشت ** به خدا رنگ خاک می گیرد پر و بال کبوتران بقیع روز ها هم همیشه در آن جا آفتاب است سایه بان بقیع ** نه حرم، نه رواق، نه گنبد نه ضریح و نه صحن و گلدسته هست آنجا مزار خاکیّ چار مرد غریب و دل خسته ** در نواحی نوحه و ناله شعلهٔ بی کرانه ای دارد نه فقط قبر چار مرد غریب بانوی بی نشانه ای دارد ** این زمین دل شکسته از آهِ غربت و ناله های مادر بود هم دم اشک های مادرمان یک بغل لاله های پرپر بود ** و در این باغ آتش سرخی در دل سبز یاسمن گل کرد شعلهٔ زهرِ کینه ها بین جگر پارهٔ حسن گل کرد ** چند روزی گذشت و خاک بقیع عطر غم ناک اشک و ناله گرفت و به دست همان کمان داران بدن یاس رنگ لاله گرفت ** این زمین یک زمین ساده که نیست این زمین خاک غربت آباد است این زمین دلشکسته داغِ گریه های امام سجاد است ** این زمین از تبار اشک و آه به خدا هر سپیده زائر داشت آسمانی پر از ستاره از روضه های امام باقر داشت ** خاک های غریب این صحرا روزگاری تب شقایق داشت تا سحر در کبود چشمانش اشک سرخ امام صادق داشت ** این زمین یک زمین ساده که نیست باغی از داغ لاله و یاس است در تبِ ناله های محزونِ مادر بی قرار عباس است ** در حوالی این دیار غریب از غم یار آشنا می خواند در مدینه کنار خاکِ بقیع روضهٔ سرخ کربلا می خواند
کاش همچون لاله سوزم در بیابان بقیع تا شبانگاهى شوم شمع فروزان بقیع کاش سوى مکه تازد کاروان عمر من تا کنم بیتوته یک شب در شبستان بقیع کاش همچون پرتو خورشید در هر بامداد اوفتم بر خاک قبرستان ویران بقیع آرزو دارم بمانم زنده و با سوز حال در بغل گیرم چو جان، قبر امامان بقیع آرزو دارم ببینم با دو چشم اشکبار جاى فرزندان زهرا را به دامان بقیع آرزو دارم بیفتم بر قبور پاکشان تا که گردم حایل خورشید سوزان بقیع آرزو دارم که اندر خدمت صاحب زمان قبر زهرا را ببوسم در بیابان بقیع آرزو دارم که همچون گوهر غلطان اشک از ارادت رخ نهم بر خاک ایوان بقیع اندر آنجا خفته چون قربانیان راه حق اى موید جان عالم باد قربان بقیع استاد موید