eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
49 ویدیو
568 فایل
🔸فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 👈زیر نظر گروه جهادی باب الحرم و کانال متن روضه 🆔 @babolharam_net آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ حضرت رقیه سلام الله علیها 🔻استاد حاج غلامرضا سازگار من کیستم سلاله‌ی دامان کوثرم من زینب سه ساله ی زهرای اطهرم باب الحسین فاطمه، باب الحوائجم بر سه امام، عمّه و فرزند و خواهرم از جانب امام زمانم سفیر شام تنها نه یک سفیر که پیغام آورم از کودکی مجاهد راه خدا شدم گویی برای کرب و بلا زاد مادرم تا بنگرید فاتح پیروز شام کیست یک لحظه رو کنید به قبر مطهّرم هم سنگر سه ساله ی زینب پس از حسین کرب و بلا و کوفه و شام است سنگرم گر رو به سوی حشر نیارند اهل بیت من یک تنه شفیعه ی فردای محشرم جای کفن به پیکر رنجور، وقت دفن پیراهن اسیری من بود در برم سنّم کم است و کوچکم امّا به اقتدار آیینه دار قاسم و عبّاس و اکبرم رخسار زرد، سرخ ز خون سرم شده لب های خشک، تر شده از دیدهء ترم آن شب به یاد فاطمه تا صبح گریه کرد زینب چو خاک ریخت بر اندام لاغرم... سلام الله علیها
✅ مناجات با امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف 🔻محمدجوادشیرازی ما را برای روضه، مادر اگر خبر کرد دارم یقین دعای صاحب زمان اثر کرد هرچند پر گناه و پر اشتباه بودیم آن قدر مهربان بود آقا به ما نظر کرد وقتی که پشت کردند بر ما تمام عالم خیلی حمایت از ما فرزندها پدر کرد هر کس تلاش کرده، جز در رضای مهدی در بندگی عقب ماند، در زندگی ضرر کرد ای کاش تا ببینیم در این دو ماه روضه شام فراق ما را شمس رخش سحر کرد دیگر وصال جنت را آرزو ندارد هر کس به اذن آقا تا کربلا سفر کرد خشکیده بود چشمم، لطف امام عصرم چشم مرا میانِ بزم حسین، تر کرد قربان آن شکافِ پیشانیِ شکسته سنگی زدند و ما را آن سنگ خونجگر کرد تیری که حرمله بر قلب مطهرش زد آنقدر اذیتش کرد، خارج ز پشت سر کرد فرمود قاتل من آن دو خلیفه هستند مجروح بود و یاد زهرا به پشت در کرد ارواحنا فداه
✅ حضرت رقیه سلام الله علیها 🔻علی انسانی از خیمه ها که رفتی و دیدی مرا به خواب داغی بزرگ بر دل کوچک نهاده ای گرچه زمن لب تو خداحافظی نکرد می گفت عمّه ام به رخم بوسه داده ای من با هوای دیدن تو زنده مانده ام جویای گنج بودم و ویرانه نشین شدم ممکن نشد که بوسه دهم بر رخت به نی با چشم خود ز خرمن تو خوشه چین شدم تا گفتگوی عمّه شنیدم میان راه دیدم تو را به نیزه و باور نداشتم تا یک نگه ز گوشه ی چشمی به من کنی من چشم از سر تو دمی بر نداشتم با آنکه آن نگاه، مرا جان تازه داد اما دوپلک خود ز چه بر هم گذاشتی یکباره از چه رو، دو ستاره افول کرد گویا توان دیدن عمّه نداشتی من کنار عمّه سِتادم به روی پای مجروح پا و اِذن نشستن نداشتم دستی سیاه بی ادبی کرد با سرت من هم کبود دست روی سر گذاشتم با آنکه دستبرد خزان دیده ای و لیک باغ ولایت است که سر سبز و خرّم است رخسار توست باغ همیشه بهار من افسوس از اینکه فرصت دیدار بس کم است ای گل اگر چه آب ندیدی ولی بُوَد از غنچه های صبح لبت نو شکفته تر از جورها که با من و عمـّه شد مپرس این راز سر به مُهر، چه بهتر نهفته تر هر کس غمم شنید، غم خود زیاد برد بر زاری ام ز دیده و دل، زار گریه کرد هر گاه کودک تو، به دیوار سر گذاشت بر حال او دل در و دیوار گریه کرد ای مه که شمع محفل تاریک من شدی امشب حسد به کلبه ی من ماه می برد گر میزبان نیامده امشب به پیشواز از من مَرَنج، عمّه مرا راه می برد گر اشک من به چهره ی مهتابی ام نبود ای ماه، این سپهر، اثَر از شَفَق نداشت معذور دار، اگر شده آشفته موی من دستم بر شانه به گیسو رَمَق نداشت ویرانه،غصّه،زخم زبان،داغ، بی کسی این کوه را بگو، چون کاه چون کِشَد؟ پای تو کو؟ که بر سَرِ چشمان خود نَهم دست تو کو؟ که خار ز پایم برون کشد سیلی نخوره نیست کسی بین ما ولی کو آن زبان؟ که با تو بگویم چگونه ام دست عَدو بزرگ تر از چهره ی من است یک ضربه زد کبود شده هر دو گونه ام یکبار سر به گوشه ی ویران بزن، ببین من خاک پای تو به جبین می کشم بیا کن زنده یاد مادر خود را ببین چسان خود را از درد روی زمین می کشم بیا گر در بَرَت به پای نخیزم ز من مپرس اما ببخش، نیست توانی به پای من نه شمع در خرابه، نه تو گفتگو کنی مشکل شده شناختن تو برای من ای آرزوی گمشده پیدا شدی و من دست از جهان و هر چه در آن هست می کشم سیلی، گرفته قوّت بینایی ام من تا شناسمت به رخت دست می کشم ای گل، زعطر ناب تو آگه شدم، تویی ویرانه، روز گشته اگر چه دل شب است انگشت ها که با لب تو بوده آشنا باور نمی کنند که این لب همان لب است سلام الله علیها
✅ حضرت رقیه سلام الله علیها 🔻 علی اکبر لطیفیان پایش ز دست آبله آزار می کشد از احتیاط دست به دیوار می کشد در گوشه ی خرابه کنار فرشته ها "با ناخنی شکسته ز پا خار می کشد" دارد به یاد مجلس نامحرمان صبح بر روی خاک عکس علمدار می کشد او هرچه می کشد به خدای یتیم ها از چشم های مردم بازار می کشد گیرم برای خانه تان هم کنیز شد آیا ز پرشکسته کسی کار می کشد؟ چشمش مگر خدای نکرده چه دیده است؟ نقشی که می کشد همه را تار می کشد لب های بی تحرک او با چه زحمتی خود را به سمت کنج لب یار می کشد سلام الله علیها
✅ مدح و مرثیه حضرت رقیه سلام الله علیها 🔻 سعید نسیمی آیینه دار عصمت کبرا رقیه بالا نشین عالم بالا رقیه بابای او باب نجات امت است و باب ورود قلب این بابا رقیه دنیا اسیر دست های کوچک اوست فردا امیر عرصهٔ عقبی رقیه ابر کرم، باران رحمت، رود جود است عالم کویر تشنه و دریا رقیه با هر نفس از نای عاشق روضه خیزد دم یا حسین و بازدم هم یا رقیه هم‌ کوثر و‌ هم‌ کاف ها یا عین صاد است زینب ترین زهرای عاشورا رقیه با یک نگاه از گوشهٔ چشم کبودش حاجات ما را می کند امضا رقیه از اربعین جا ماند اما ماند رزقِ مشّایهٔ ما سینه زن ها با رقیه از کربلا تا شام با صدها مغیره شد قاب عکس روضهٔ زهرا رقیه دوران هجرانش سر آمد تا سر آمد بر زانویش بنشاند بابا را رقیه حالا خرابه هیئت و او ‌روضه خوان است گشته گریزش بوسه بر رگها رقیه سلام الله علیها ۱۴۰۱
ثابت شده به گریه کنان منورش.. عزت فقط برای حسین است و نوکرش طبق حدیث هرکه دراین داغ گریه کرد آقا نشسته است دوزانو برابرش آهی ز دل کشیدم و گریه حساب کرد ریز و درشت ثبت شده بین دفترش از پرچم عزای حسین دل نمیکنم گوهر شناس چشم نپوشد ز گوهرش من خاک بر سرم اگر این خاک کربلاست هرکس که خاک پاش نشد خاک بر سرش آن منبری که وقف عزای حسین نیست چوب است چوب خشک نخوانید منبرش.. تا نقد هست فکر نسیه نمیکنم اول ز چای روضه بخور بعد کوثرش منت سرم‌گذاشت و اینجا مرا کشاند جایی که ایستاده دم در پیمبرش شکر حسین میکنم آخر سپرده است کار تمام گریه کنان را به دخترش ما تربیت شدیم به دست رقیه اش بیراه نیست گرکه بخوانیم مادرش این روز ها رکوع و سجودش مصیبت است از بس شکسته است همه جای پیکرش
خودم را می‌کِشم سویت دو پایِ ناتوان را نَه غمم از یاد بُردم   طعنه‌های کودکان را نَه سرِ تو رفت و قولت نه   یقینم بود می‌آیی به عمه صبر دادی  دخترِ شیرین‌زبان را نَه تمام دختران خوابند زیرِ چادرِ عمه یتیمت را ببر  سربارم  اما  عمه‌جان را نَه خداصبرت دهد دیدی که می‌خندند بر وضعم که بر هر زخم طاقت داشتم  زخم زبان را نَه شنیدم غارتت کردند و عُریانت  به خود گفتم که دزدان را نمی‌بخشم  خصوصا ساربان را نَه حلالت می‌کنم ای تازیانه سنگ خاکستر حلالت می‌کنم ای خار  اما خیزان را نَه همینکه چوب می‌خوردی لبانم چاک می‌خوردند به او گفتم بزن من را  ولیکن آن دهان را نَه طنابی در تمام شهر دورِ گردنِ ما بود فقط گفتم بکش مویم  ولی این ریسمان را نَه گذشتم با مکافات از حراجیِ یهودی‌ها من عادت داشتم بر درد ، درد استخوان را نَه به من برمی‌خورَد ما سفره‌دارِ عالمی هستیم بیاندازید سویم سنگ  اما تکه نان را نَه اگرچه کودک و پیرش هولم دادند و مو کندند پدر بخشیدم آنان را   ولی پیرِزنان را نَه
کجایی؟ تو بدون من نمی‌رفتی آخه جایی... ببین رو گردنم ردِّ طناب افتاده بابایی کجایی تا ببینی که نمیتونم پاشم از جام نشستم کنج ویروونه میگیرم خار از پاهام هجوم آوردن و بی تو توو قلب من تلاطم شد تموم خاطراتمون میون شعله ها گم شد کشیدن از پاهام خلخال نمونده گردن آویزی سرم ریخت-آتیش ِ خیمه نمونده از موهام چیزی کتک از حرمله(لع) خوردم بدم میاد ازش بی حد رباب(س) و گریه می انداخت به عمه حرف بد میزد گمونم گوشهٔ ابروم شکسته...مضطرم کرده یه شب افتادم از ناقه با پهلویِ ورم کرده واسه اینکه من از عمه جداشم زجر(لع) میومد همش محکم رو دستم با غلافِ خنجرش میزد دلم آتیشه بیتابم برا داغِ عمیقِ تو سنان(لع) داره یه انگشتر شبیه اون عقیقِ تو یه روز گوشواره م و دید و دوید و زد سرم فریاد کشید از گوشم و میگفت به گوش ِ دخترم میاد می مُردم تا که می دیدم به جایِ روی ماهِ تو نشسته شمر(لع) با خنده به روی ذوالجناحِ تو!
: سالها بر درگهت خدمتگذارم یاحسین وین زمان بر لطف تو امیدوارم یا حسین مادرم بودت کنیز و من ترا هستم غلام ای غلامی تو تاج افتخارم یا حسین ای ید مشکل گشایت بر همه عالم محیط مشکلی لاینحل افتاده بکارم یا حسین تشنه گان در انتظار آب و من در پیش آب غرقه در خون تاب ره رفتن ندارم یا حسین اذن آب آوردنم دادی ولی ممکن نشد زین جهت از پیشگاهت شرمسارم یا حسین گرچه چشمم بسته شد از خون ولی در راه تو باز باشد دیده گان انتظارم یا حسین دشمن از تیغ جفا انداخت دستم را چو دید دست از دامان مهرت برندارم یا حسین ای تو صاحب اختیارم رحمتی کز یک عمود رفته از دل تاب و از کف اختیارم یا حسین گر برادر خواندمتبود از کمال اشتیاق ورنه در کویت غلامی جان نثارم یا حسین در ولادت دیده بگشودم بدامان علی در شهادت سربپایت می گذارم یا حسین در حضورت گرنه برخیزم مرا معذور دار چون که دیگر طاقتی بر جان ندارم یا حسین بر (مؤید)التفاتی کن به جان اکبرت کزدل سوزان شد اینسان سوگوارم یا حسن
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🏴سبک شور احساسی آقا اباعبدالله الحسین علیه السلام ویژه ی ایام محرم الحرام 🏴بند اول دوای دردای منی تویی که رویای منی خیلی دوسِت دارم حسین (آخه تو دنیای منی)۲ دلیله اشکای منی تو ماه زیبای منی من به تو مجنونم حسین (تویی که لیلای منی)۲ دستای خالیمو بیا پُر کن آقا آقا با یه نگات نوکرتو حُر کن آقا آقا سیدناالغریب حسین (آقام)۳ 🏴بند دوم ای علت دیوونگیم شدی تموم زندگیم خیلی تورو میخوام آخه (تویی حسینِ بچگیم)۲ توروبراخودت میخوام خیلی عزیزی چون برام غصتو میخورم حسین (تا که سفید بشه موهام)۲ داری هوای منو تو بی شک آقا آقا باتو کارام میُفته رو غلطک آقا آقا دستای خالیمو بیا... سیدناالغریب حسین (آقام)۳ 🙏التماس دعای خیر ✍♩کربلایی امیرحسین سلطانی
4_5825791784592083684.mp3
1.13M
❣﷽❣ 🔳 🔳 🔳 سلام علی ساکن کربلا 🔳 امیری حسین و نعم الامیر منم نوکرِ پادشاه وفا به حقِّ علی ابن موسی الرضا به این اشک و این بیرق و روضه ها الهی بیام اربعین کربلا سلامٌ علی ساکن کربلا(۴) اجازه بده صاف و ساده بیام بده تو توان و اِراده بیام بذار از نجفِ علی یاحسین تا صحن تو پای پیاده بیام حسین... ندای تمام جهان یاحسین نوای لب عاشقانه یاحسین الهی بیام تا حرم اربعین با مهدی صاحب زمان یاحسین حسین.... (حضرت عباس) تو بی دستی و می گیری دستمو می ذاری توی دستای شاه دین شنیدم که روضه یِ تو اینه که... با صورت آقا افتادی رو زمین علمدار من ای علمدار من(۴) کمر حسینو شکسته غمت پاشو نذار زینب آواره شه پاشو غیرتی و نذار گوشایِ.... یه دختر با چنگ کسی پاره شه علمدار من.... ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
4_5994676461380832803.mp3
915.7K
❣﷽❣ 📿 س 📿 📿 امیری حسین و نعم الامیر اگرچه تو بی تابِ آبی، بمان تو آرام قلب ربابی بمان تو همنام با بوترابی بمان علی جان مبادا بخوابی، بمان تو دیگر دلم را نسوزان، علی چه کرده لب خشک تو با حسین که اینجا شده از وسط تا، حسین نگفتی تو یکبار: بابا حسین اگر خسته جانی بگو یا حسین تو آرام جانی نده جان، علی 📿علی یا علی, یا علی یا علی چونان گرگ از هر طرف می زنند عروسی گرفتند و دف می زنند برای کماندار، کف می زنند همیشه به قلب هدف می زنند گلی را به همراه گلدان، علی ببین مرگ من را دعا می کنند ببین حرمله را صدا می کنند چه تیر بزرگی رها می کنند علی جان سرت را جدا می کنند ذبیح من ای پور عطشان، علی 📿علی یا علی, یا علی یا علی حسودند و زنگ خطر می زنند تو از بس قشنگی نظر می زنند سه شعبه به قلب پدر می زنند گلوی تو را سر به سر می زنند گلوی خودت را بپوشان! علی مگر وقت هل من مبارز شده مگر کشتن طفل، جایز شده؟ چرا رنگ قنداقه قرمز شده؟ پدر پیش درد تو عاجز شده تو ای ماهی سرخ بی جان، علی 📿علی یا علی, یا علی یا علی اگر قلب من را تو راضی کنی بخندی و با خنده نازی کنی تو را می برم خیمه، بازی کنی به شرطی که کمتر تلظّی کنی دعا می کنم بهر باران، علی نباشی دل ما ترک می خورد و بر چهره آب، لک می خورد دل عرش سنگ محَک می خورد نباشی رقیه کتک می خورد تسلای قلب یتیمان، علی... 📿علی یا علی, یا علی یا علی (آقای عباس احمدی) ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ ⁠⁠⁠⁠⁠
❣﷽❣ 🥀 خرابه نشینان پدر آمده شب هجر ما را سحر آمده تنی بی کفن ، مانده در کربلا سری غرق خون ، از سفر آمده 🥀حسین یا حسین اگر تازیانه زده دشمنت فدای سر تو ، فدای تنت بگو که کجا بر سرت خورده سنگ بگو که بریده رگ گردنت 🥀حسین یا حسین تمام تنم گشته نیلو فری ز پروانه ات ، مانده خاکستری خودت بین خوابم به من گفته ای که امشب مرا همرهت می بری 🥀حسین یا حسین پدر جان زد این غصه آتش به جان اسیری ما ، خنده ی شامیان در این روز غربت ، عمویم کجاست که می ترسم از خولی و ساربان 🥀حسین یا حسین ❣﷽❣ ➖ گل من چه زیبا شکوفا شدی اجل شد عسل ، غرق احلی شدی به زیر سم اسب این دشمنان تو ای نو نهالم چه رعنا شدی ➖یتیم حسن ای یتیم حسن مزن دست وپا پیش چشم ترم مکش پا به روی زمین در برم گل مجتبی این تن پاره را در آغوش خود میبرم تا حرم ➖یتیم حسن ای یتیم حسن پر از خاک و خون ، حجله گاهت شده یتیمی تو و این گناهت شده رسیده ز صحرا شمیم حسن عجب دیدنی قتلگاهت شده ➖یتیم حسن ای یتیم حسن ❣﷽❣ ✨ شده بسته مهریه ی مادرم عطش سایه کرده به چشم ترم حرم تشنه و تشنه تر از حرم بود ای خدا ، نازنین اصغرم ✨لالایی علی لایی لایی علی دو چشم چو دریای تو دیدنی است تمنای بابای تو دیدنی است اگرچه تمام حرم تشنه اند ترک های لبهای تو دیدنی است ✨لالایی علی...... فلک با دل ما چها کرده ای چه خون بر دل لاله ها کرده ای الهی بسوزی تو ای حرمله که طفلی ز مادر جدا کرده ای ✨لالایی علی....... (زبانحال حضرت رباب سلام الله علیها) بیا آسمان شور باران بخوان بیا با دوچشمان گریان بخوان بیا مادری را تسلا بده بیا روضه ی طفل عطشان بخوان ✨لالایی علی....... دل مادری را به محنت مده گل سرخ او را به غارت مده لب کوچکی از عطش پر شده دگر مادرش را خجالت مده ✨لالایی علی..... (زبانحال حضرت علی اصغر علیه السلام) علی هستم و دست تو منبرم به شمشیرها گو که من حیدرم بیا حرمله با سه شعبه بزن ببین که سپر میشود حنجرم ✨حسین یا حسین فلک تو اسیرم به دنیا مکن به گهواره ی غصه تنها مکن نمی خواهم آبی ، پدر ،جان من از این سنگ دلها تمنا مکن ✨حسین یا حسین ❣﷽❣ 🕊 دلا گریه کن در عزای حسین بخوان نوحه ی کربلای حسین قدم نه به صحن و سرای حسین سفر کن به پایین پای حسین 🕊سلام علی علی ابن الحسین به آیینه ی تو قمر بوسه زد به زخم تن تو ، جگر بوسه زد لب تشنه ات را بهانه نمود لب تشنه ات را پدر بوسه زد 🕊سلام علی… پس از تو جهان شب شده وای من پریشان چو زینب شده وای من تو را در عبا چیدم اما دریغ تنت نامرتب شده وای من 🕊سلام علی… دو تا فرق تو همچو حیدر شده برای تو ساقی پیمبر شده سر تو شکسته ز ضرب عمود تنت بوسه باران خنجر شده 🕊سلام علی… چه شد یوسفم با تن اطهرت ببوسم لب و روی پیغمبرت چه گرگی تو را پاره پاره نمود نه پیراهنی مانده نه پیکرت 🕊سلام علی… ❣﷽❣ ⚜ خدایا به خون خفته آب آورم بر این پاره تن ، نوحه خوان مادرم نمانده سری تا به دامن نهم نمانده تنی تا به خیمه برم ابو فاضلم ای ابو فاضلم برای غمت خون ببارد حرم تو گر جان دهی،جان سپارد حرم بخواب ای دو چشمان خونین ولی دگر خواب راحت ندارد حرم ⚜ابو فاضلم ای...... دو دستت جدا تا ز پیکر شده ببین دشمنم بی حیا تر شده میان عدو صحبت از غارت است میان حرم حرف معجر شده ⚜ابو فاضلم ای..... ز داغت برادر قدم گشته تا دو دست علمگیرت از تن جدا سرت را بر آور ز خاک و ببین چه آید پس از تو سر خیمه ها ⚜ابو فاضلم ای.... 👇👇 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
سبک ده سبک ⏫⏫⏫⏫⏫
‍ ای دختر غم پرور بابا🕊 برخیز که آمد سر بابا 😭 امشب شده ازمقدم این سر سرتاسر این خانه منور برخیز که مهمان تو آمد بی اکبرو بی قاسم و اصغر برخیزو نشین در بر بابا🕊 برخیز که آمد سر بابا 😭 بااو سخن ازسیلی بسیار نگویی ازسنگ جفا برسر بازار نگویی او طاقت آزار تو را هیچ ندارد باگل سخن از سرزنش خار نگویی ای غنچه نیلوفر بابا🕊 برخیز که آمد سر بابا 😭 بانوای مداح اهلبیت ع🎤 👌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی من آمدم که تو را با سپاه و تیغ بگیرم مرا به تیر نگاهی تو بی‌سپاه گرفتی چگونه آب نگردم؟ که دست یخ‌زده‌ام را دویدی و نرسیده به خیمه‌گاه گرفتی! چنان به سینه فشردی مرا که جز تو اگر بود حسین فاطمه! می‌گفتم اشتباه گرفتی شنیده‌ام که تو نوحی! نه، مهربان‌تر از اویی که حُرِّ بد شده را هم تو در پناه گرفتی نشانده‌ای به لبانت، چنان تبسم گرمی که از دلِ نگرانم مجال آه گرفتی چه کرده‌ام، که سرم را گرفته‌ای تو به دامن؟ چه شد که دست مرا از میان راه گرفتی؟ به روی من تو چنان عاشقانه دست کشیدی که شرم را هم از این صورت سیاه گرفتی
من آن حرم که حریّت عطا کرده است مولایم مخوانیدم دگـر حــرّ یزیـدی، حــر زهرایم   اگر چـه ذره ام، در دامـن پـرمهـر خورشیدم اگرچـه قطـره بودم، وصـلِ دریا کرد دریایم   اگر دامـان مهـرش را نگیـرم، اوفتـد دستم گر از کویش گذارم پای، بیرون، بشکند پایم   اگر عباس گوید دست و سر، سازم به قربانش وگـر اکبــر پسنـدد، کشتـه ی آن قد و بالایم   ز چشمم اشک خجلت بود جاری، بخت را نازم که هم بخشید، هـم اذن شهادت داد مولایم   تمنایم فقط ایـن است از ریحـانه ی زهرا که با خون جبینم آبرو بخشد بـه سیمـایم   صـدای گریـه ی اصغـر ز قحـط آب، آبـم کرد لـب خشکیده ی عبـاس، آتـش زد بـه اعضایم   چه بی رحمید اهل کوفه! من با چشم خود دیدم ترک خورده است از هرم عطش لب های آقایم   تماشایی ست لبخندم اگر بـا چشم خود بینم کـه مولایـم کنـد بـا پیکـر خـونین تماشایم   بسوزانید و خاکستـر کنیـد از پـای تـا فرقم من آن پروانه ای هستم کز آتش نیست پروایم   ز خجلت خواست تا از تن شود روحم برون «میثم!» حسین بـن علـی بـا یـک تبسـم کـرد احیایم  
آرامشم ده تا که طوفان تو باشم آئینه‌ام کن تا که حیران تو باشم آزاده‌ام امّا گرفتار تو هستم خارم که خواهم در گلستان تو باشم  من سر به زیر و سرشکسته آمدم باز  تا سربلند لطف و احسان تو باشم  دیشب حواسم را که جمع خویش کردم دیدم فقط باید پریشان تو باشم  ایمان چشمانت مرا بیدار کرده باید چه گویم؛ تا مسلمان تو باشم؟   بر گیسوانم گرد پیری هست امّا من آمدم طفل دبستان تو باشم دیروز کمتر از پشیزی بودم؛ امروز باارزشم؛ چون جنس دکان تو باشم  دیروز تحت امر شیطان بودم؛ امروز  از لطف چشمت تحت فرمان تو باشم  دیروز یک گرگِ بیابانگرد و بی عار  امروز می خواهم که اصلان تو باشم  هر چه شما فرمایی؛ امّا دوست دارم  تا در مِنای عشق، قربان تو باشم  شادم نمودی که قبولم کردی آقا  من آمدم تا بیت الاحزان تو باشم  خواهم که خاک پایتان باشم نه اینکه  چون خار در چشمان طفلان تو باشم آقا اگر راضی نگردد زینب از من دیگر چگونه بر سر خوانِ تو باشم؟  
بِینِ میدان چقدر بَلوا بود دو بدن بود هزاران پا بود دو گلو بود و دو نِی بالا بود دو سر اما سَرِشان دعوا بود وای از خنده به غمهایِ حسین از یکی زود زِرِه را کَندَند از یکی جوشَنَش از جا کَندَند وقتِ غارت همه یِکجا کَندَند بود دایی تکُ تنها کَندَند آه از حالتِ سیمایِ حسین بینِ خون دید امانت ها را بعد از آن غربت و غارت ها را دست گردانِ غنیمت ها را باز هم گفتنِ قیمت ها را خواهرش در پِیِ سقایِ حسین شد غروب و دو پسر را می دید بر سرِ نیزه دو سر را می دید دو سرِ خورده تبر را می دید دورِ خود چند نفر را می دید مانده اما به تماشای حسین غمِ فرزند نمیدانی چیست دو سه تا چین رویِ پیشانی چیست در پیِ نیزه پریشانی چیست بین نا محرم و حیرانی چیست کیست زینب تک و تنهای حسین حسن لطفی
  قسمت این بود دلت از همه جا پر باشد قلبت آماده ی یک چند تلنگر باشد همه دیدیم کسی سمت حرم می آید تا مگر در دل دریای جنون، در باشد   «پیرهن چاک و غزلخوان و صُراحی در دست» باید این بغض پریشان زمان، حر باشد بعد از آن توبه از شرم پریشان، باید کاخها در نظرت پاره ای آجر باشد شام دشنام شود؛ باک نداری ای مرد سهم چشمان تو از کوفه تمسخر باشد شادمان باش؛ حسین از تو رضایت دارد حق ندارد کسی از دست تو دلخور باشد آمدی سوی حرم ـ آه ـ برایت ای حرّ بیتی آنگونه نداریم که در خور باشد
*جامعُ‌الاَسرار خدا زینب است منبع‌ُالانوار خدا زینب است کاشف‌ُالآیاتِ کتابُ لَه و اعظمِ اذکار خدا زینب است منتهی لآمالِ همه انبیا کعبه‌ی ابرارِ خدا زینب است معنی نورالثقلین است او عینِ حسن عینِ حسین است او هست اگر بارِ دگر فاطمه بارِ دگر هست اگر فاطمه نیست بجز نیست بجز زینبش نیست مگر نیست مگر فاطمه جمعِ حسین و حسن و زینبین هست علی ضرب در فاطمه   اوست که خاتون دو عالم شود فاطمه وقتی که مجسم شود چادرِ او از جبروت آمده‌است مقنعه‌اش از ملکوت آمده‌است رفته به معراج زمانِ نماز یاکه پیمبر به هبوط آمده‌است چشمِ حسین است به دستان او تاکه دو دستش به قنوت آمده‌است شیرترین حیدرِ بعد از حسین حضرتِ پبیغمبرِ بعد از حسین ای همه وصفِ تو صفاتِ علی ای کلماتت کلماتِ علی عالمه‌ی عامِله‌ی کامله جامعِ نورِ جلواتِ علی ریخته از چادر تو بر زمین جلوه به جلوه برکاتِ علی در همه اوقات سلامُ علیک عمه‌ی سادات سلامُ علیک قامتِ تو قامتِ غم را شکست دختِ علی را نتوان دست بست دست به دامان تو هر آنچه بود گوش به فرمان تو هرآنچه هست ای شرفُ العِشق بتاب و ببار تا که مسلمان بشود بت پرست خواست که غم دستِ تو بندَد ولی غم که بُوَد در بَرِ دُختِ علی * * * با دو پسر آمده یا ذوالفقار یا که علی آمده با ذوالفقار چادر زهرا به کمر بسته و باخودش آورده دوتا ذوالفقار گفت برادر سه سپر را ببین گفت که ای شاه بیا ذوالفقار بیرقِ تو بیرقِ زهرایی است با دو عَلَم رزم تماشایی است با کمری خُرد غمم را ببین دار و ندارِ حرمم را ببین موقعِ پیریِ من و هیچ نیست با نظرِ لطف کمم راببین ای نفَسَم با دو نَفَس آمدم آه دم و بازدمم را ببین هیچ نگفتی و به سر آمدم جایِ همه با دو جگر آمدم آه جوانمرده سه جان با من است شکرِ خدا این دو جوان با من است بعدِ علی‌اکبرت آقا چه غم گفت محمد که اذان با من است نعره‌ی عبدالهِ من را ببین : بعدِ ابالفضل کمان با من است آمده هنگام جدایی‌شان هردویشان رفته به داییشان داغِ جوان دیده‌ای ای موسپید آمده‌ام تا که شوم رو سپید پیر شدی بعدِ علی‌ات چه زود وای حسینم شده اَبرو سپید اِذن بده ورنه در این لحظه من می‌شوم از دردِ تو گیسو سپید چاک گریبان کُنَمَت رَد مکن موی پریشان کُنَمَت رَد مکن آب اگر نیست دو دریا که هست نیست کسی زینبِ کبری که هست باز پس از این دو غمی نیست نیست مادرشان روزِ مبادا که هست غصه ندارم اگرم رد کنی تا قسمِ حضرت زهرا که هست اذن گرفتند و به میدان زدند بوسه بر آن مادرِ گریان زدند موقع رزم دو برادر رسید نیزه ولیکن دوبرابر رسید پشت به پشتِ هم و رو بر همه تیزترین تیغِ دو پیکر رسید تشنگی انداختشان از رمق رزم ولی زود به آخر رسید لشکر دشمن چقدر نیزه داشت هرکه رسیده‌است دو سرنیزه داشت  تاکه خجالت نکشد آه ، شاه مادرشان مانده در این خیمه‌گاه این یکی از تیغ فقط گفت آی آن یکی از دشنه لبش گفت آه آی حسین است و دوتا نیمه جان آی حسین است و دوتا قتله‌گاه مادری از بی پسری سوخت سوخت در دل خیمه جگری سوخت سوخت حسن لطفی
تن من را به هوای تو شدن ریخته اند علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند جلوۀ واحده را بین دو تن ریخته اند این حسینی است که در غالب من ریخته اند ما دو تا آینه رو به روی یکدگریم محو خویشیم اگر محو روی یکدگریم ای به قربان تو و پیکر تو پیکرها ای به قربان موی خاکی تو معجرها امر کن تا که بیفتند به پایت سرها آه در گریه نبینند تو را خواهرها از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داری مگر از یاد تو رفته است که زینب داری حاضرم دست به گیسو بزنم- رد نکنی خیمه را با مژه جارو بزنم- رد نکنی حرف از سینه و پهلو بزنم- رد نکنی شد که یک بار به تو رو بزنم- رد نکنی؟! تن تو گر که بیفتد تن من می افتد تو اگر جان بدهی گردن من می افتد دلم آشفته و حیران شد و... حرفی نزدم نوبت رفتن یاران شد و... حرفی نزدم اکبرت راهی میدان شد و... حرفی نزدم در حرم تشنه فراوان شد و... حرفی نزدم بگذار این پسران نیز به دردی بخورند این دو تا شیر جوان نیز به دردی بخورند نذر خون جگرت باد، جگر داشتنم سپر سینه ی تو "سینه سپر" داشتنم خاك پای پسران تو پسر داشتنم سر به زیرم مکن ای شاه به سر داشتنم سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست خواهری که به فدایت نشود خواهر نیست راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند به حرم بر روی بال و پر تو برگردند له شده مثل علی اکبر تو برگردند دست خالی اگر از محضر تو برگردند... دستمال پدرم را به سرم می بندم وسط معرکه چادر، کمرم می بندم تو گرفتاری و من از تو گرفتارترم تو خریداری و من از تو خریدارترم من که از نرگس چشمان تو بیمارترم به خدا از همه غیر از تو جگردار ترم امتحان کن که ببینی چه قدر حساسم به خداوند قسم شیرتر از عباسم بگذارم بروی، باز شود حنجر تو؟! یا به دست لبه ای کند بیفتد سر تو جان انگشت تو افتد پی انگشتر تو می شود جان خودت گفت به من خواهر تو؟ طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد ذره ذره به روی نیزه سرت می ریزد علی اکبر لطیفیان
تشنگی از نفس انداختشان عاقبت در قفس انداختشان قصد جان دو برادر کردند نیزه ها را دو برابر کردند از دو سو از دو طرف با خوناب نوک سرنیزه خود تر کردند آنقدر بر تنشان ضربه زدند که شبیه تن اکبر کردند هیچ نفر نیست بگوید اینان هیچ فکر دل مادر کردند؟ تا خیال همگی راحت شد سرشان نیت خنجر کردند دید زینب به بدن ها سر نیست هیچ دلی مثل دل مادر نیست حسن لطفی
دوباره در دل من خیمه‌ی عزا نزنید نمک به زخم من و زخم خیمه‌ها نزنید شکسته‌تر ز منِ پیر دیگر این جا نیست مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید برای آن که نمیرم ز شرم مادرتان میان این همه لبخند دست و پا نزنید خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان فقط نه این که دو بی‌کس، دو تشنه را نزنید که در برابر چشمان مادری تنها سر دو تازه جوان را به نیزه‌ها نزنید حسن لطفی