eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
45 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دیدۀ مست ِ تو را باده غلام است و بس خاص‌ترین جام می ‌‌پیش تو عام است و بس صحبت شیر و شکر پیش لبت کافری است مدحت قند و عسل بی تو حرام است و بس @babollharam
شعار جهان مرگ بر آمریکاست خروش زمان مرگ بر آمریکاست به ایران اسلامی آهنگ رزم کران تا کران مرگ بر آمریکاست پیام امام است و هم رهبری که صلح و امان مرگ بر آمریکاست خرد تجربه علم منطق، گواه سخن همچنان مرگ بر آمریکاست ندای تمامیِ آزادگان ز پیر و جوان مرگ بر آمریکاست همه ملییَتها و با هر نژاد به فریادشان مرگ بر آمریکاست فلسطین مظلوم،سر میدهد که نفرین مان مرگ بر آمریکاست و از کعبه تا قدس، فریادها عیان و نهان مرگ بر آمریکاست شهید منا تا شهید حرم ز خونش عیان مرگ بر آمریکاست عراق و یمن،غزه و سوریه فلک را فغان مرگ بر آمریکاست تسلای دلهای ماتم زده به فصل خزان مرگ بر آمریکاست سرود مسلمان،مسیحی، یهود زمین،آسمان مرگ بر آمریکاست برائت ز کفار و از مشرکین به یک ترجمان مرگ بر آمریکاست صدای هوار حقوق بشر سرِ دشمنان مرگ بر آمریکاست مقدم تر از مرگ بر اسرائیل به فریادمان مرگ بر آمریکاست نوشته به هر موشک دور برد که این یادمان مرگ بر آمریکاست کنون ملت ما نشان میدهد که ورد زبان مرگ بر آمریکاست به فرجام برجام خواهیم دید شعار جهان مرگ بر آمریکاست @babollharam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خوب است که از زینب کبری بنویسم از حضرت صدیقه صغری بنویسم تا نقش ببندد به دلم نام عقیله از آمدن دختر زهرا بنویسم از حال و هوای قدم تازه رسیده از پشت در و جمع گداها بنویسم با کسب اجازه بنویسم خود زهرا یا روی زمین شاخه طوبی بنویسم وقتی شده چون فاطمه سر تا قدم او شاید بشود ام ابیها بنویسم تنها نه فقط چشم مدینه شده روشن از روشنی چشم دو دنیا بنویسم من منتظرم حضرت جبریل بیاید یک اسم پر از عطر و مُسما بنویسم جبریل کنار پر قنداقه رسیده باید ملکی محو تماشا بنویسم حالا که رسیده به علی مژده مولود بگذار که من زینت بابا بنویسم بانو به خدا زیر قدم‌های تو جنت دستان تو را عرش مُعلی بنویسم وقتی که به لبهای حسین آمده لبخند بد نیست که یک چند تمنا بنویسم  هر چند که دیری ست تمنای من این است از کربُ و بَلای شده امضا بنویسم @babollharam
با خبر کرد نسیمی همه دنیا را متلاطم شده دیدند دل دریا را گل سرخی که می ‌از قطره شبنم می‌زد مست می‌کرد ز بوی نفسش صحرا را چه صفایی چه هوایی چه دلی داشت زمین شور می‌داد ز حال خوش خود بالا را چشم‌هایی به روی چشم دگر وا شد و بعد دل مجنون کسی برد دل لیلا را بین آغوش برادر چقدر آرام است چقدر ناز ربودست دل بابا را گوییا بار دگر حضرت پیغمبر دید عکسی از ماه رخ کودکی زهرا را زینت خانه مهتاب به دنیا آمد زینب حضرت ارباب به دنیا آمد چهره‌اش منعکس از طلعت روی زهراست عشق بازیش از آن حال و هوایش پیداست حضرت زینب کبری خودش اقیانوسی‌ست گرچه چشمان پر از گوهر نابش دریاست اگر عباس علمدار صف کرب و بلاست از ازل تا به ابد پرچم زینب بالاست مادری کرد برای سه امامش زینب پس ولایت به پرستاری او پا برجاست سوره مریم قرآن نمی ‌از تفسیرش وسعت روح بزرگش چقدر نا پیداست بهترین خوبترین خواهر دنیا آمد حضرت فاطمه دیگر دنیا آمد @babollharam
بار دیگر سلام بر نورت مبدأ عشق، از ولادت توست مثل زهرا سراسرت خیر است کرم و لطف و عشق، عادت توست تو چنان در عبادتی بی بی که عبادت پیِ عبادت توست به خداوندیِ خدا سوگند عشق تو کرده عشق را در بند از همان ابتدا شدی آرام تو به اعجاز رنگ و بوی حسین وسط آن همه بهشتی رو باز شد چشم تو به سوی حسین بی گمان اینکه شد برادر تو آبرو بود و آرزوی حسین چشمت افتاد بر جمال جمیل گریه  تو به خنده شد تبدیل @babollharam
تصویر تمام کربلا زینب بود تفسیر پیام کربلا زینب بود در عشق و فداکاری و ایمان و وفا زهرای قیام کربلا زینب بود 💐💐💐 زیبایی گلشن علی زینب بود پرورده دامن علی زینب بود بر خصم شکست داد ولی خود نشکست آیینه نشکن علی زینب بود @babollharam
مرو ای نور چشم و جان حیدر مرو ای دختر پاک پیمبر نگر حیدر شده تنهای تنها مرو از پیش من ای دخت طاها نگر یا فاطمه بر حال زینب که روز دخترت گشته چنان شب ببین اشک حسن نور دو عینم کنار بسترت گرید حسینم شرر زد اشک تو بر تار و پودم مکن ناله تو ای یاس کبودم مرو ای بانوی پهلو شکسته علی غمگین کنار تو نشسته وصیت کردی و خون شد دل من شرر زد این سخن بر حاصل من نگر بر این همه رنج و ملالم مگو بر من که حیدر کن حلالم مرو ای‌ همسر قامت خمیده کسی چون تو غم دوران ندیده چه ها دیدی پس از داغ پیمبر چه شد یا فاطمه در پشت آن در چگونه در، ز ظلم و کینه وا شد شدی نقش زمین محسن فدا شد چرا با سوز و آهنگ حزینی بگفتی پشت در فضه خذینی چرا ای یاس من پژمرده ای تو درون بسترت افسرده‌ای تو شده بیت الحزن کاشانه ی تو تو شمعی و علی پروانه ی تو اگرچه از ستم قامت کمانی چه گردد فاطمه پیشم بمانی مرو ای یاور و همسنگر من مرو ای دختر پیغمبر من @babollharam
راضی به هر قضایِ خدا می روی علی چون نوح سمتِ موج بلا می روی علی   دارم به فتحِ خیبر تو فکر می کنم با دستهای بسته کجا می روی علی   ای سرشناس شهر، برای تو خوب نیست مسجد چرا بدون عبا می روی علی   آشفته حالِ فاطمه ی پشتِ در نباش قدرِ خودت به هول و ولا می روی علی   آیینه ی شکسته ی این کوچه ها منم از من شکسته تر تو چرا می روی علی   بی رحمیِ مغیره عجب شمرگونه است داری چه زود کرببلا می روی علی   این کوچه، آخرش ته گودال می رسد داری میان حرمله ها می روی علی   @babollharam
خیلی زوده که وداع من و تو سر برسه با جدایی چرا این قصه به آخر برسه   جای مادر کی حسینت رو در آغوش بگیره به خدا زوده که زینب به برادر برسه   در نفهمید مگه قلب یل خیبری تو بذا دستای من این بار به این در برسه   کار دنیا رو ببین من باید اینجا باشم و در به پهلوی گلِ فاتح خیبر برسه   سخته زن جارو کنه خونه رو با دست کبود حال زن بد باشه و خوب به شوهر برسه   سر سفره تو بشین، من به حسین لقمه می‌دم سخته دستای کبود تو به اونور برسه   خوب می‌شد کاشکی که زخمات آخه اینجوری علی چی بگه وقتی دوباره به پیمبر برسه   همدم ابوتراب! قرار نبود تنها بری چادر خاکی تو تنها به حیدر برسه   میدونی چی به سر علی میاد اون شبی که از یتیمات ناله‌ی : مادر مادر ... برسه   کی می‌دونه که چقدر خون میشه قلب باغبون وقتی بالای سر لاله‌ی پرپر برسه   بذا بند کفنو وا کنم و موی حسین بار آخر به سر انگشتای مادر برسه   بذا برداره نسیم خاکتو معلوم آخه نیست که طواف حرمت کی به کبوتر برسه   @babollharam  
می‌شود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر هست اما بخشش تو از گناهم بیشتر بسکه تن دادم به عصیان و خطا این روزها دور شد از خانه‌ات اینگونه راهم بیشتر احتیاجی نیست در آتش بسوزانی مرا می‌کِشَد آتش مرا این سوز و آهم بیشتر معصیت می‌آورم، آب و غذایم می‌دهی می‌چکد خجلت از این طرزِ نگاهم بیشتر کوله بارم از گناهم پر شد، اما آمدم باز هم این بار از تو عذرخواهم بیشتر دارم از زهرا ز دست خود خجالت می‌کشم شرمسار از روی تو رویِ سیاهم بیشتر چند وقتی می‌شود آواره بودم، باز هم چادری خاکی مرا داده پناهم بیشتر زیر بار معصیت بالم به هم پیچیده بود یک نگاه مادرم شد تکیه گاهم بیشتر @babollharam  
گفتم که بي قرار تو باشم ولي نشد تنها در انتظار تو باشم ولي نشد گفتم به دل که جلب رضايت کند نکرد گفتم که جان نثار تو باشم ولي نشد گفتم ميان جذر و مد اشک و آه شب در گردش مدار تو باشم ولي نشد گفتم که مي رسي تو و من هم دعا کنم در دولت تو يار تو باشم ولي نشد گفتم که تا اجل نرسيده ست لحظه اي در خيمه ات کنار تو باشم ولي نشد گفتم که خاک پاي تو را تاج سر کنم چون خاک رهگذر تو باشم ولي نشد گفتم به قدر آه دل دلشکستگان در عهد و روزگار تو باشم ولي نشد گفتم دعا کنم که بيايي ببينمت مانند مهزيار تو باشم ولي نشد گفتم شميم ماه محرم که مي رسد در روضه بي قرار تو باشم ولي نشد @babollharam
دوبار تیر فــــراقت مرا نــــــشانه گرفت درون قلب شکـــــسته غـم تو خـانه گرفت تمام درد و غم هــــجر تو نهـــــفته به دل چو آتــــشی بروی قلـــب من زبانه گرفت خوشا بحـــال کسی که در این زمانه پست میـان کــوچه ی عشــق تو اشــیانه گرفت ز بعد فصل زمـــــستان رسد بگـوش همه گل بـــهار ظهـــور شما جــــوانه گرفت نظر نـــما به دلـی که میان خلـــــوت شب فقط برای شـــما حـــال عاشـــقانه گرفت @babollharam  
آتش به جان گلشن طاها فتاده است کوثر میان شعله آتش فتاده است بابا میان کوچه، دلش پشت در بماند مادر میان معرکه تنها فتاده است دست فرشته ها همه از غم به صورت است نقشی کبود بر رخ زهرا فتاده است فضه برس به داد که مادرزدست رفت جای درنگ نیست همین جا فتاده است بازوی او بگیر و بزن آب بر رخش از پا به راه یاری بابا فتاده است بانو نشسته سینه زنان آه می کشد تا ریسمان به گردن مولا فتاده است @babollharam  
از لاله زار توحید آتش زبانه می زد گل گشته بود پرپر، بلبل ترانه می زد در گلشن ولایت، یک نوشکفته گل بود گر می گذاشت گلچین، آن گل جوانه می زد من ایستاده بودم دیدم که مادرم را دشمن گهی به کوچه، گاهی به خانه می زد گاهی به پشت و پهلو گاهی به دست و بازو گاهی به چشم و صورت گاهی به شانه می زد گردیده بود قنفذ هم دست با مغیره او با غلاف شمشیر این تازیانه می زد وقتی که باغ می سوخت، صیاد بی مروت مرغ شکسته پر را در آشیانه می زد با چشم خویش دیدم جان دادن پدر را از ناله ای که مادر در آستانه می زد این روزها که می دید موی مرا پریشان با اشک دیده می شست با دست، شانه می زد هنگام شرح این غم، از قلب زار (میثم) مانند خانه ی ما آتش زبانه می زد @babollharam  
ابر ماتم بر سر کاشانه ام سایه کشید قامت طوبای باغ من خداوندا خمید شادی ام این بود یاری دارم آن هم فاطمه است ای دریغا این امیدم هم به نومیدی رسید دست بسته بودم و در کوچه افتادم ز پا ناله واغربتایم را یهودی هم شنید..! کس ندیده در میان شعله افروخته کودک شش ماه ای با مادرش گردد شهید من خودم دیدم که فضه با چه حال مضطری از میان شعله ها یاس مرا بیرون کشید قنفذ بی چشم و رو زهرای زخمی مرا آنقدر در کوچه ها زد تا امانش را برید باغبانم باغبان باغ در هم ریخته...! باغبانی که به جز غم از نهال خود نچید داس را با ساقه یاسی که تا خورده چه کار؟ ای خدا گلچین گل یاس مرا از ریشه چید بس که خون رفت از تن پاک و شریف فاطمه گشت رخسار کبود و زخمی یاسم سفید آن قدر هول و هراس پشت در بسیار بود که همان دم گوهر یک دانه ام شد نا پدید حالیا من ماندم و یک آرزوی سوخته فاطمه رفته است با صد داغ و روی سوخته @babollharam  
عجب به عهد رسول خدا وفا کردند فزون ز حد توان بر علی جفا کردند به جای لاله و گل بار هیزم آوردند شراره هدیه به ناموس کبریا کردند هزار مرتبه خشم خدا بر آن امت که قصد سوختن خانه ی خدا کردند به جای مزد رسالت زدند فاطمه را نه از خدا نه ز پیغمبرش حیا کردند غلاف تیغ گواهی دهد که سنگدلان چگونه فاطمه را از علی جدا کردند چهار کودک معصوم در دل دشمن به مادر و پدر از سوز دل دعا کردند خدا گواست که از بیم آه فاطمه بود اگر ز بازوی مولا طناب وا کردند چه اتفاق عظیمی به پشت در رخ داد چه شد که محسن شش ماهه را فدا کردند علی ولی خدا را که جان احمد بود پی رضایت شیطان دون رها کردند خدا گواست قلم شرم می کند میثم از اینکه شرح دهد با علی چه ها کردند @babollharam  
بس که دل بى ماه رویت در دلِ شب ها گریست آسمان دیده ام زین غصّه یک دریا گریست باغبان عشق، در سوگت نه تنها ناله کرد اى گل پرپر به حالت بلبل شیدا گریست بارالها! بین دیوار و درى، آن شب چه شد؟ کآسمان بر حال زار زُهره زهرا گریست گشت خون آلوده چشم اختران آسمان بس که زهرا تا سحر بر غربت مولا گریست شد کویر تشنه سیراب اى فلک از بس على داغ بر دل، لاله آسا، در دل صحرا گریست تا نبینند اشک او را، تا سحر هر شب على یا حدیث دل به چَهْ گفت از غریبى، یا گریست شیر میدان شجاعت بود و یک دنیاى صبر من ندانم اى فلک با او چه کردى تا گریست سوخت همچون شمع و از او غیر خاکستر نماند بس که از داغ تو خورشید «جهان آرا» گریست @babollharam  
دست دشمن یار تنهای مرا ازمن گرفت حامی افتاده از پای مرا از من گرفت بشکند دستی که دیدم در میان خانه ام با غلاف تیغ زهرای مرا از من گرفت روزگارش چون شب هجران یارم تیره باد آنکه ماه عالم آرای مرا از من گرفت بشکند آن دوزخی پائی که از ضرب لگد در بهشت وحی طوبای مرا از من گرفت قلب صد چاک مرا همچون پر پروانه سوخت آنکه شمع آرزوهای مرا از من گرفت غنچه را نشکفته چید و شاخه را در هم شکست آنفدر گویم که زهرای مرا از من گرفت فاطمه با هر دمش بر جسم من می داد روح آسمان تنها مسیحای مرا از من گرفت تا بخندد دشمن بی رحم بر تنهائیم یاور تنهای تنهای مرا از من گرفت (میثم) از قول علی بنویس با خون جگر مرگ زهرا کلّ دنیای مرا از من گرفت @babollharam
با گریه عقده از دل من وا نمی‌شود زخم جگر به اشک، مداوا نمی‌شود تا دست من ورم نکند از غلاف تیغ بند ستم ز دست علی وا نمی‌شود شرمنده ام ز شوهر مظلوم خود علی دست شکسته حامی مولا نمی‌شود بر روی قبر من بنویسید دوستان سیلی زدن مودت زهرا نمی‌شود بر باب خانه ام بنویسید رهبری مثل امام فاطمه تنها نمی‌شود گفتم ز حبس دل کنم آزاد ناله را دیدم کنار زینب کبری نمی‌شود جز طفل من که یار علی گشت پشت در شش‌ماهه ای فدایی بابا نمی‌شود من پشت در ز پای فتادم یکی نگفت زهرا چرا ز روی زمین پا نمی‌شود سقط ‌جنین و سیلی و ضرب غلاف تیغ این احترام ام‌ابیها نمی‌شود میثم بدون لطف و عنایات فاطمه یک بیت از کتاب تو امضا نمی‌شود @babollharam  
هزار بار شکستند رکن مولا را یکی نگفت چرا می‌زنید زهرا را همین که فاطمه اش بر روی زمین افتاد سیاه دید علی روی آسمان‌ها را کسی که شیعه بود مادرش بود زهرا خدا گواست که کشتند مادر ما را فراق فاطمه بر کشتن علی بس بود روا نبود ببندند دست مولا را هزار مرتبه نفرین بر آن ستم‌گستر که کشت حامی تنها امام تنها را برای مادر سادات گریه منع شده که بهر گریه گرفته است راه صحرا را علی چگونه ببیند بر آن رخ نیلی شرار تابش خورشید و سوز گرما را کنار سایه ی نخلی در آفتاب گریست شب از عناد بریدند نخل خرما را رواست عالمیان جان دهند از این غصه که جای پنجه ی دیو است روی حورا را قسم به سوره ی یاسین و هل‌اتی میثم که پیش چشم علی می‌زدند طاها را @babollharam  
من آن شاخه گل افسرده بودم که در نشکفتگی پژمرده بودم زسوز سینه ام می نالم ای کاش که در پشت همان در مرده بودم چنان از ضرب سیلی رفتم از هوش که راه خانه را گم کرده بودم مغیره گر نبود در آن کشاکش علی را من به خانه برده بودم نمودم روی خود مخفی زمولا زدشمن چون که سیلی خورده بودم اگر دشمن نمی شد سد راهم علی را من به خانه برده بودم مدینه محشر کبری به پا بود رسن برگردن شیر خدا بود دو صد گلچین و یک گل، من چه گویم گل حیدر به زیر دست و پا بود @babollharam  
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود پشت در جان علی مرتضی افتاده بود دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته آیه ای از سوره ی کوثر جدا افتاده بود گوش ناموس خدا شد پاره همچون برگ گل گوشواره من نمی‌دانم کجا افتاده بود دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست پای دشمن باز شد زهرا ز پا افتاده بود مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت کل قرآن در میان کوچه ها افتاده بود کاش ای آتش بسوزی در شرار قهر حق هرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود مادر مظلومه می‌پیچید پشت در به خود دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود غیر زهرا غیر محسن غیر آتش غیر در کس نمی‌داند که پشت در چه ها افتاده بود فاطمه نقش زمین گردید میثم آه آه فاطمه نه بلکه ختم‌الانبیا افتاده بود @babollharam
  یا که خدا به خلق پیمبر نمی دهد یا گر دهد پیمبر ابتر نمی دهد   حتی اگر چه فیض الهی به هیچ کس غیر از رسول سوره ی کوثر نمی دهد   دختر در این قبیله تجلی کوثر است بی خود خدا به فاطمه دختر نمی دهد   زینب رشیده ای است که بر شانه ی کسی تکیه به غیر شانه ی حیدر نمی دهد   زینب شکوه خواهری اش را در عالمین دست کسی به غیر برادر نمی دهد   او مظهر صفات جلالی حیدر است یعنی به راحتی به کسی سر نمی دهد   زینب همان کسی است که در راه عفتش عباس می دهد نخ معجر نمی دهد     @babollharam