#حاج_محمدرضابذری
#جلسه هفتگی محرم۹۸
#خیلی_سخت_بود_که_ببینم
خیلی سخت بودکه ببینم
به اسیری میبرن اهل حرم را
خیلی سخت بودکه ببینم
باغل وزنجیربستندخواهرم را
خیلی سخت بودکه ببینم
چشم نامحرم سوی حرممیفته
خیلی سخت بودکه ببینم
آتیش ازبام به روی سرم میفته
یادم نمیره دستای درطنابا
یادمنمیره اشک چشم ربابا
یادم نمیره اون مجلس شرابا
آه من یادگارکربلام
آه من سوگواره کربلام
خیلی سخت بودکه ببینم
دست ناموسماباسلسله بستند
خیلی سخت بودکه ببینم
شامیان بگن ایناخارجی هستند
خیلی سخت بودکه ببینم
خواهرم رقیه راباگوش پاره
خیلی سخت بودکه ببینم
صورتش نیلی کف پاش پره خاره
یادم نمیره آتیش وخیمه گاهو
یادم نمیره اطفاله بی پناهو
یادم نمیره جسم توقتله گاهو
آه من یادگارکربلام
آه من سوگوارکربلام
خیلی سخت بودکه شنیدم
داره قران میخونه رونیزه بابام
خیلی سخت بودکه شنیدم
تواسارت میدادندبه ماهادشنام
خیلی سخت بودکه شنیدم
خنده های حرمله پیشه ربابا
خیلی سخت بودکه شنیدم
خنده وطعنه های بزم شرابو
یادم نمیره نمک به زخممونو
یادم نمیره اون چوب خیزرونو
یادم نمیره لبهای پرزخونو
آه من یادگارکربلام
آه من سوگوارکربلام
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
✅کانال سبک وشعر باب الحرم
#حاج_محمدرضا_بذری
#جلسه هفتگی محرم ۹۸
#روضه
تادلم ازکرده های خویش نادم میشود
بیشترازپیش چشمم گریه لازم میشود
اشک بال پرزدن دروادی معراج هاست
گریه کن درروضه جبریل عوالم میشود
شمع باشی یاکه پروانه چه فرقی میکند
سوخت هرکس که درونش عشق حاکم میشود
هرکه سنگِ طعنه های خلق راتاب آورد
حتم دارم شیشه هم باشدمقاوم میشود
گرچه هی درمیزنم کشکول من راپرنکن
دستِ سائل تاکه خالی شدمزاحم میشود
..بم یادبده همیشه بیام آقادرخونت یادبده رفت وآمدم مداوم باشه...
این خرابت رابیاولطف کن بیرون نکن
قول خواهددادکه یک روزسالم میشود
تاگناهی میکنم زهراوساطت میکند
پشت مادرطفل بازیگوش قایم میشود
آه ای ماه هزاروچندساله، توبگو
سهم من تاکی سیاهیه مداوم میشود
هرزمان ناحیه میخوانم تصورمیکنم
روح ِمن تاکربلایش باتوعازم میشود
گریه تنهادرمیان روضه ی جدت حسین
اشک هرچه میدهی خرج مراسم میشود
لااقل این جسم عریان مانده رادفنش کنید
نامروت هاکسی انقدظالم میشود
آن ردا وآن عباوآن عمامه بس نبود
کهنه پیراهن مگرجزو غنائم میشود
نشستم باحالِ خراب خودم
شدم نی که ازغم حکایت کنم
گلوماگرفته یه بغض عجیب
میخوام قصه ای راروایت کنم
ابوحمزه میگه که واردشدم
توی خونه ی سیدالساجدین
دیدم آسمونِ چشاش ابریه
بازم خیسه سجاده روی زمین
تحمل نکردم به حرف اومدم
باگریه میگفتم که جونم فدات
چهل ساله که حال وروزت اینه
چقدگریه آخه فدای چشات
شده زخم پلکات بمیرم برات
چقدگریه آخه گل فاطمه
شهادت که ارثِ تبارشماست
شهادت که ارث بنی هاشمه
مگه حمزه کشته نشدتواحد
مگه سجده گاه علی خون نشد
نیفتادزهرامگه پشت در
مگه مجتبی تیربارون نشد
رسیداینجاتاحرف دیدم امام
هنوزم دلش انگاری کربلاست
صدازدابوحمزه رحمت به تو
شهادت همیشه توتقدیرماست
ولی میدونم تاکه یادم میاد
میگم کاش عمرم به فردانبود
شهادت آره ارثِ ماطایفس
اسارت ولی ارثِ ماهانبود
نبودی ندیدی که توکربلا
چطورخواهرام میدویدن روخار
فرارکردن ازخیمه هاعمه هام
بیاودیگه رودلم دست نزار
نبودی ندیدی که ازکربلا
گلایی که ازغصه پژمرده ان
چقدسخت برماگذشت این مسیر
چقدبچه هامون کتک خورده اند..
نبودی ندیدی زن وبچه ها
که ازفرط ظلم وستم خسته اند
مگه میشه گریه نکردونسوخت
که دستای ناموسمابسته اند
نبودی ندیدی توشامِ بلا
منامیده هرلحظه یادش عذاب
بگم تاکجاحرمت ازماشکست
کشوندن ماهارابه بزمِ شراب..وای وای
من هفته بعدوروداهل بیت به شامامیخونم روزاول صفرکه چه کردندبااهل بیت..دوسه روزدیگه محرم تموممیشه آقاازت ممنونم اجازه دادی محرم برات گریه کنم..فرموداسارت حق مانبودبرماتحمیل کردند..من دست بسته رقیه رادیدم ..من صدای ناله رباب هنوزتوگوشمه.من عمه قامت خمیده راتوصف دیدم آخ..صبح اهل بیت اومدن شام ازدروازه ساعات تاکاخ یزیدنیم ساعتم راه نیست اماصبح اومدندغروب رسیدن..ازبس توکوچه هاگردوندنشون ومحله به محله بردنشون..فرمودقبل اینکه ماراببرن به بزم یزیدمارابردن توخرابه که هم مهمونای یزیدبرسه هم بزم شرابش مهیابشه هم ماراکه بهم ریخته بودیم یه نظمی بمابدندفرمودیه طناب بسیاربلندآوردندیه سرطناب رابستندبه گردن من یه سرش رابه بازوی عمم زینب..خاک برسرت روضه خون..بین من وعمه زینب زن وبچه هارم باهمون طناب بستند..گردن بچه هاحلقه انداختن دوربازوی زناحلقه انداختن..اونقدربی ادبی وجسارت کردند.حالامیخوان ماراببرن به بزم یزید..بردندچه بردنی میخواستم سریع قدم بردارم زودترمسیرتموم شه زن هازودترمیومدن ولی بچه هاکممیاوردن نمیتونستن ..این قدمهابهم گیرمیکردمیفتادندروزمین تامیفتندباتازیانه بچه هارامیزدند..میخواستم آهسته قدم بردارم ازپشت عمم زینبامیزدند..دونه دونه واردبزم یزیدشدند..اول آقاامام سجادبعددونه دونه زنا بچه ها..امامیبینن هرچی آخراین سلسله رامیکشنددخترعلی نمیادیعنی اینجاجای دخترعلی نیست جای ناموس علی نیس..گفتندحالاکه نمیادبزنیدزینبا..انقدبه بازوی زینب زدندانقدجسارت کردند..من هروقت باینجامیرسم دلم جای دیگه میره ..رفقاقصه آشناست..کجاقبلایکیامیکشیدند.یروزتومدینه زهرانمیزاشت علی راببرندانقدبازوی زهرارا زدندپیرهن تودست زهرابود پاره شد..ای حسین
✼═══┅🔶🍁🔶┅═══✼
✅کانال سبک وشعر باب الحرم