eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
46 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
جان مادر! چند روزی چهره پوشیدی ز من از چه می‌پیچی به خویش و ساکتی؟ حرفی بزن! دخترم! از دردِ مادر با پدر چیزی مگو! با علی از داستان میخ در چیزی مگو! جان مادر! روگرفتی دست بر پهلو چرا؟ فاش برگو نیست در فرمان تو بازو چرا؟ دخترم! جای غلاف تیغ را تو دیده ای آفرین بر تو که حتی از حسن پوشیده ای جان مادر! بیشتر از ما چرا گرید حسن؟ او چه دیده بین کوچه که ندیده چشم من؟ دخترم! از ماجرای کوچه تا هستم نپرس! زین سخن صرف‌نظر کن از برادر هم نپرس! چشم مادر! پس به من از چادر خاکی بگو! ماجرای چادر خاکی و هتاکی بگو! دخترم! چشمم سیاهی رفته و خوردم زمین مجتبی دستم گرفت و خانه آوردم؛ همین! جان مادر! گوشواره از چه بر گوش تو نیست؟ اشک می‌ریزی و جز خون‌جگر نوش تو نیست؟ دخترم! یک گوشواره بود بر گوشم، شکست گریه ام بر غربت بابای مظلوم تو هست جان مادر! پس چرا در نزد بابا ساکتی مخفی از او روز می‌نالی و شب‌ها ساکتی دخترم! مخفی‌ست تا روز قیامت درد من هم ز تو هم از پدر هم از حسین هم از حسن رضا سازگار   @babollharam
دخترم خوش آمدی جای تو در دنیا نبود بی وجود تو صفا در در گلشن عقبا نبود جان بابا بارها مرگ از خدا کردم طلب بی تو جز خون جگر در دیده زهرا نبود دخترم روزی که من دست علی دادم تو را جای پنج انگشت سیلی بر رخت پیدا نبود بر رخ زهرا نقش این سیلی گواهی می دهد از علی مظلوم تر مردی در آن دنیا نبود دخترم روزی که بر ما رخت سیلی زدند هر چه می پرسم بگو آیا علی آنجا نبود جان بابا بود اما دستهایش بسته بود هیچ کس در بین دشمن یار آن مولا نبود دخترم آیا حسینم دید مادر را زدند در میان کوچه آیا زینب کبری نبود رضا سازگار
به وقت مرگ پر کردم ز خون چشم تر خود را که تنها می گذارم بین دشمن شوهر خود را فتادم سخت در بستر، الهی برندارم سر که سر بنهاده بر دیوار، بینم همسر خود را خدایا! اولین مظلوم عالم را تو یاری کن که امشب می دهد از دست، تنها یاور خود را دلم خواهد که برخیزم ز جا و بازویش گیرم دل شب چون نهد بر قبر پنهانم، سر خود را اجل ای کاش، در آن ماجرا می بست چشمم را نمی دیدم نگاه دردناک دختر خود را الهی! تا جهان باشد، نبیند دیده ی طفلی کنار خانه زیر تازیانه، مادر خود را شهادت می دهد، فردای محشر عضو عضو من که کشتند این جماعت، دختر پیغمبر خود را علی جان گریه کن تا عقده ای از سینه بگشایی مکن حبس این قدر، آه دل غم پرور خود را براى بار دوّم، زانویت خم مى شود فردا که امشب مى دهى از دست، رکن دیگر خود را حلالم کن حلالم کن حلالم کن حلالم کن خداحافظ، که گفتم با تو حرف آخر خود را اگر شد شاخه های نخل عشقت باربر ای میثم نریزی جز به پای عترت و قرآن بر خود را رضا سازگار