eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.2هزار دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
45 ویدیو
568 فایل
🔸کانال فروشگاه محصولات فرهنگی↶ @babolharam_shop ثبت سفارش 👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس: شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی پلاک 50 فروشگاه بابُ الحَرَم
مشاهده در ایتا
دانلود
بسکه در کوی و گذر وقتِ تماشا ریختند کودکانت بر زمین از ضربِ پاها ریختند عده‌ای شاگردهایم عده‌ای دیگر کنیز کوچه کوچه پیشِ پایم نان و خرما ریختند در شلوغیِ مسیرِ کاخ هِی روی خاک دختران از هول دادنهای آنها ریختند بارها ما بر زمین خوردیم از ما رد شدند مثلِ آنروزی که با در رویِ زهرا ریختند نیزه داران موقع اُطراق هرجایی که شد اینهمه سر را به روی هم همانجا ریختند آتشِ خیمه ، کشیدن‌های تا کوفه چه کرد گیسوان بچه‌ها یا سوخته یا ریختند بی هوا بر ناقه‌ها زد تا که از آن ارتفاع دخترانت پشتِ هم در بینِ صحرا ریختند* مردمانی که درِ این خانه می‌خوردند نان کُنجِ زندان با قُل و زنجیر ما را ریختند با لب و دندانِ تو با چوب بازی کرد و زد آه دندانهای تو آنقدر زد تا ریختند خوب پیدا هست از بویی که دارد موی تو در تنورِ روشنی دیشب سرت را ریختند *حرام زاده‌ای بنام سهیل ابن عُرَیف تا دروازه کوفه با سیخی که در دست داشت برناقه‌ها میزد تا کودکان از آنها بیافتند(تذکره الشهدا ودیگرمقاتل) ۹۷/۰۶/۳۱
خواهرت تفسیر کرد آیات قرآن تورا سنگ‌خوردم تا نبینم سنگ باران تورا چندشب پیشم نبودی گیسویت اشفته شد بعد من کی شانه‌ زد موی پریشان‌ تو را ؟! خواستم سر را بگیرم باز سرگردان شدم کی تمامش میکنند این دستگردان‌ تورا بر سر هر کوچه اول سرشماری میکنم چندجا گم گرده ام‌ طفل هراسان تورا چشم‌ سنگین دردش از‌ دستان‌ سنگین بدتر است هرکجای کوفه دیدم آشنایان‌ تورا نان با منت به ما دادند آن‌ هم نان خشک مردمی که‌ خورده بودند از ازل نان تورا نیزه ات را عامدانه بین‌ زنها میبرد ای خدا لعنت کند آقا‌ نگهبان تو را گرچه من داغ برادر دارم اما کوفیان جشن میگیرند اینجا عید قربان تورا کشتی امن نجاتم! فکر طوفان را مکن تا گرفته خواهرت در دست سکان تورا
مصائب کوفه نوحه عبدالله بن عفیف اِبنِ عفیف جانفدا گشته بر عشق یار مبتلا گشته در مجلس ابن زیاد محشر به پا کرد خود را فدای عشق شاهِ کربلا کرد مظلوم حسین جان... با دیدهٔ بسته آن سَروَر آنجا نمود نَهیِ از مُنکَر در بِین بی دین ها اسیرِ رنج و غم شد آن پیرِ نابینا مدافعِ حرم شد مظلوم حسین جان... فداییِ عشق ارباب است مثل حبیب جُزوِ اصحاب است آخر به وادیِ محبت زار و محزون شد زائر کوی حسین با روی پر خون مظلوم حسین جان...
نوحه امّ حبیبه دل بی شَکیبه،امّ حبیبه بانوی خود را دیده در رَختِ اسارت که میشود بر او زِ دشمن ها جسارت واغربتا واغربتا... زینب بِگُفتا،با سوز و آوا امّ حبیبه او مرا نور دو عین بر روی نِی سرِ بریدهٔ حسین است واغربتا واغربتا... مقتل نبودی،یاس کبودی میزد صدا ای پسرم ای نور عینم لب تشنه شد سرت جدا مظلوم حسینم واغربتا واغربتا...
نوحه اسارت اهل بیت علیهم السلام اهل بیت عصمت و،سختیِ اسارت و دشمن و جسارت و،ظلم و جور و غارت و رنج و درد و غربت و روی نِی سر،دُختِ حیدر داده از کف نورِ عین وامصیبت وامصیبت آه و واویلا حسین واویلا واویلا... کوفه و شام بلا،سخت تر از کربلا دل به مِحنت مبتلا،غرقِ در اشک عزا عترت خیرالنسا در عزاشان،گشته گریان چشم اهل عالَمین وامصیبت وامصیبت آه و واویلا حسین واویلا واویلا...
من کنار توام ، تا که ببینم سرت ۲ کاخ دشمن خراب ، ز خطبه ی خواهرت بر علی دخترم / وارث حیدرم ۲ نیزه نشین یارم - داغ تو را دارم ۲ مظلوم حسین جانم ۲ دستِ بسته اگر ، عصمت حق شد اسیر ۲ به خدا لحظه ای ، نشد ذلیل و حقیر گر بلاها بوَد / همه زیبا بوَد ۲ این دین زینب بود - آیین زینب بود ۲ مظلوم حسین جانم ۲ از سرِ نیزه کن مرا تماشا حسین ۲ خود ببین که کنم محشر کبری حسین روی نی قاری ام / کن مرا یاری ام ۲ بگو مسلمانیم -پیرو قرآنیم ۲ مظلوم حسین جانم ۲ کانالی پرازسبک،نوحه جدیدبراهمه مناسبتهای مذهبی ✧✾═════✾🔶✾═════✾✧
نوحه جا ماندن دختری امام حسین علیه السلام از کاروان اسرا بین راهِ کوفه تا شام در یکی از این منازل دختری جا مانده در دشت با غم و اندوه در دل تشنه و گرسنه و ناتوان می دَویده در پیِ کاروان یا حسین یا حسین یا حسین... در فِراق عمّه زینب اشک سرخ او روانه ناز او را میکشیدند دشمنان با تازیانه مُضطَرِب میانِ صحرا شده روی او شبیه زهرا شده یا حسین یا حسین یا حسین... در مسیر دین و قرآن ما و دل از خود گُسَستَن درسِ این ریحانه بر ما هست از هستی گذشتن ذکر یا حسین عبادت بود اوج عاشقی شهادت بُوَد یا حسین یا حسین یا حسین...
میان شام می آید سری پشت سری دیگر به زنجیر آمده همراه سر ها لشکری دیگر گذشته کاروان تا از شلوغی های این کوچه رسیده باز هم در ازدحام مَعبری دیگر عقیله خاک را تا می تکاند از تن طفلی به روی خاک می افتد دوباره دختری دیگر به غیر از آستین ناموس حق در بین این مردم ندارد خاک عالم بر سر من معجری دیگر به یاد خاتم بابا سکینه با خودش میگفت: ندارد ساربان ما مگر انگشتری دیگر میان سنگ باران ها به جز آغوش عمه نیست برای دختران داغ دیده سنگری دیگر ندارد زجر جز زجر سه ساله در غل و زنجیر میان کوچه ها تفریح از این بهتری دیگر شبیه مرتضی ، زینب به روی ناقه ی عریان دوباره خطبه میخواند ولی بر منبری دیگر سر دشمن به زیر افتاد با تیغ کلام او میان شام زینب کرده فتح خیبری دیگر نوشته در دل تاریخ تا روز قیامت هم نمی آید به قرآن مثل زینب خواهری دیگر
من، آن گلم که خفته به خون باغبان من نه گل، نه غنچه مانده، به باغ خزان من مرغ بهشت وحی‌ام و از جور روزگار ویرانه‌های شام شده آشیان من هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب هجده سر بریده شده سایبان من زن های شام خنده به ناموس من زدند این بود احترام من و خاندان من زنجیرها به زخم تن من گریستند دشمن نکرد رحم به اشک روان من افتاد روى خاک به سنگ یهودیان از روى نی سر پدر مهربان من شام بلا و طشت طلا و سر حسین گردید قاتل پدرم، میزبان من من سیل اشک ریختم و او شراب ریخت با آن که بود آیه ی کوثر به شأن من من سخت ناله می‌زدم، او چوب خیزران من تن به مرگ دادم و او سوخت جان من
اسیری که با طناب بسته بشه میمونه توو سختیا چیکار کنه وقتی که با تازیونه میزنن نمیتونه هیچ طرف فرار کنه نگاشون به سر عباس میخوره بچه ها رو بی‌بهونه میزنن غیرِ مادر، بچه‌ی آغوشی رَم گاهی وقتا تازیونه میزنن لج‌شون گرفته تازیونه شون به سرای روی نی نمیرسه چه بلایی قراره شروع بشه؟ زینبِ کبری چقدر دلواپسه غُصّه‌ی زینب یکی دوتا که نیست! تازیونه نرسه، سنگ میرسه بعد صحرا و بیابون گردیا نوبت کوچه‌های تنگ میرسه غُصّه همسفری با حرمله غُصّه های ازدحام از یه طرف غُصّه‌ی دلتنگیِ بی‌بی رباب غُصّه‌ی سنگای شام از یه طرف میزنن پروانه های خسته رو روی نی خون به دل شمع میکنن بچه‌های شهر برا بزرگاشون میرن از کوچه‌ها سنگ جمع میکنن توی کوچه و گذر سنگ میزنن جَوونا به سمت خورشید و قمر از پس پنجره ها پیرِ زنا میزنن به قصد اُفتادن سر چون بلندِ نیزه ها و شهر شلوغ سرا رو، رو نی عمیق‌تر میزنن اونا که رفتن روی پشت بوما سنگا رو خیلی دقیق‌تر میزنن نشونه‌ گیریاشون فرق میکنه! بین ازدحام و توی هلهله ... بعضیا میخوان خودی نشون بدن جلوی تیر و کمون حرمله بعضیا که ماهِرن توو سنگ زدن سنگاشون به طرف سقّا میره بعضیا عجولن و بی حوصله بیشتر سنگاشونم خطا میره مثلاً "عون" و نشونه میگیرن سر "عبدالله" میفته رو زمین چشم "عباس" و نشونه میگیرن سر "ثارالله" میفته رو زمین بارون سنگ میباره اینجا کجاست؟ شده این محله با یه سر طرف انگاری محله‌ی "اَزرقه" که "قاسم" و سنگ میزنن از هر طرف
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم غزل زبان حالِ حضرت زینب سلام اللّه علیها روضه‌هایِ بعدِ عاشورا بر رویِ شانه بارِ غمِ یار می‌کشم دارم عَلم به جایِ علمدار می‌کشم پایِ سرِ تو همسفرِ قاتلت شدم پایِ سر از دوپایِ گُلت خار می‌کشم دیدم چه‌ها سرِ تو به گودال آمده دیدی چه‌ها که من سرِ بازار می‌کشم از روی نِی ببین که به روزم چه آمده؟! دیگر به زحمت این تنِ تب‌دار می‌کشم قرآن بخوان به خاطرِ آرامشم حسین من را ببخش از دو لبَت کار می‌کشم عیسایِ نیزه‌ها به دَمی زنده کن مَرا کُشتی مرا ولی نفس اِنگار می‌کشم یا اَیُّهاَالعزیز شده صحبت از کنیز نازِ سه‌ساله جایِ علمدار می‌کشم از سنگ بدتر است همین نانِ خشک‌ها آه از فراق تا دمِ دیدار می‌کشم
. صُوت قرآن تو صبرم را رُبود از دل، حسین ز آن سبب سر را زدم بر چوبة محمل، حسین من ز طفلی بر سر دوش نبّی دیدم تو را از چه بگرفتی کنون بر نوک نی منزل، حسین؟ این تویی بالای نی ای آفتاب فاطمة؟ یا شده خورشید گردون بر زمین نازل، حسین می‌خورد بر هم لبت، گوئی تکلّم می‌کنی گاه با من، که بطفلان، گاه با قاتل، حسین ای هلال من ز بس در خاک و خون پوشیده‌ای دیدنت آسان، شناسائی بود مشکل، حسین اختیار دیده را پای سرت دادم ز دست ترسم از اشکم بماند کاروان در گِل، حسین با تنت در قتلگه بنشسته جانم در عزا با سرت بر نوک نی اُلفت گرفته دل، حسین با تمام دردها و غصّه‌ها و رنج‌ها نیستم آنی ز طفل کوچکت غافل، حسین هر چه پیش آید خوش آید، سینه را کردم سپر با اسارت نهضتت را می‌کنم کامل، حسین سوز و شور «میثم» بی‌دست و پا را کن قبول گوچه شعرش هست در نزد تو ناقابل حسین
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم چهارپاره وفات شهادت‌گونه‌یِ حضرت اُمِّ‌کلثوم سلام‌اللّه‌علیها روضه می‌خوانْد و گریه‌هایش را هدیه بر شاهِ بی‌کفن می‌کرد گاه‌گاهی حسین وایْ حسین گاه‌گاهی حسن حسن می‌کرد روضه می‌خوانْد و گریه‌هایش را هدیه بر روحِ مادرش می‌کرد گاه با روضه‌هایِ کوچه‌یِ غم گاه گودال خوانده غش می‌کرد روضه می‌خواند و پایِ هر روضه رنگِ او می‌پرید و تب می‌کرد یادی از خیمه‌هایِ سوخته و .... غیرتِ فارسُ‌العرب می‌کرد روضه می‌خواند و اشکِ چشمانش رویِ گونه چو لاله گل می‌کرد یادی از اکبرِ زمین‌گیر و .... هِقْ‌هِقِ خاتمِ رُسل می‌کرد روضه می‌خواند و با نوایِ خود آسمان و زمین پریشان کرد العجل گفت و روضه‌خوان‌ها را بر سرِ خوانِ ندبه مهمان کرد روضه می‌خواند و یادِ آن روزی که حرم پابرهنه شد را کرد مثلِ زینب دعا برایِ فرج ناله‌ها از فراقِ آقا کرد
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم زمزمه ۲۳ رمضان بعد از شهادت حضرت علی علیه السلام سبک از زندگی...... بابا دلم چقدر برات تنگه این کوفه سرزمینِ نیرنگه تویِ سینه‌َش به جایِ دل سنگه به فکر جنگه/۲/ دلشوره داره دخترِ زهرا می ترسم از این کوچه‌ها بابا چند سال دیگه بازم میام اینجا همراهِ سرها حسین‌ِمن حسین‌ِمن اِی‌وای/۳/برات بمیرم/۲/ باید غمِت تو قلبِ من باشه وارثِ غصّه‌هات حسن باشه جسمِ حسینم بی‌کفن باشه رو خاک صحرا/۲/ به رویِ نیزه‌ای سرِ همدم همسفرم یه عدّه نامحرم به ضربِ کینه می‌شه قدَّم خَم شبیه زهرا /۲/ حسین‌ِمن حسین‌ِمن اِی‌وای/۳/برات بمیرم/۲/ عشقه امیرالمؤمنین عشقه سینه زدن به عشقِ دین عشقه دلواپسیِ اربعین عشقه حسینو عشقه/۲/ راهَم بده بازم به دربارت جانمونم از خیلِ زَوّارت به حقِّ عبّاسِ علمدارت حسینو عشقه حسین من...
4_5785198545439033624.m4a
566.4K
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم دودمه اوّل محرّم حضرت مسلم علیه‌السلام قاصدت می‌ترسد از این کوچه و بازارها '۲' کوفه و کفتارها '۲' وای از زخمِ زبان و طعنه و آزارها '۲' کوفه و کفتارها'۲' @babollharam
4_5785198545439033623.m4a
1.52M
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم زمزمه _ نوحه واحد اوّل محرم حضرت مسلم علیه‌السلام سبک دور مَنیم اِی آرخام الیم دور.... وای چی می‌بینم از رویِ دار چه شلوغه کوچه بازار اگه دارم می‌زنم زار پیش چشمامِه سرِ یار وای کاش قلم شِه دوتا دستام چی نوشتم واسه آقام اگه جاری شده اَشکام خیلی دلواپس و تنهام دلِشون یه تیکّه سنگه شهرِشون به فکرِ جنگه آخرین حربه‌یِ کوفی تو گودال و خیمه چنگه چنگِشون سر‌ ُو می‌گیره مویِ دختر و می‌گیره گوشواره می‌کَّنه بعدش... پرِ معجر ُو می‌گیره یاحسین میا‌ به کوفه ۴ وای قافله اَمون نداره کوفی پا رو قول می‌ذاره سخته بابا واسِه مادر نعشِ بچّه‌َشو بیاره وای جایزه داره سرِ یار زدنِ چشمِ علمدار حرمله چون زدی طفلو... از حرم گوشواره بردار می‌بُرن سرِت رو برگرد زینبو می‌زنه نامرد ناموسِت می‌ره سفر آه همراه یه عدّه ولگرد راه طفلِتو می‌بندن گریه می‌کنه می‌خندن نیا که کنجِ خرابه قبرِ دخترت رو کَندن یاحسین میا‌ به کوفه ۴ @babollharam
با غصه های آل عبا گریه می کنی در اوج روضه های عزا گریه می کنی ما با گناه اشک تو را در می آوریم از سوز بی وفایی ما گریه می کنی ای صاحب عزا، تو به این روضه های ما می آیی و بدون صدا گریه می کنی «گاهی نجف، مدینه، گهی کربلا و گاه» در مشهد امام رضا گریه می کنی بر کشته ی فتاده به هامونِ کربلا بر داغ سید الشهدا گریه می کنی این روزها به حال دل زینب اسیر در ماجرای شام بلا گریه می کنی بر رأس های رفته به بالای نیزه ها با خیزران و طشت طلا گریه می کنی حالا دوباره چشم تو را خون گرفته است با غصه های آل عبا گریه می کنی
با دست بسته است ولی دست بسته نیست زینب سرش شکسته ولی سرشکسته نیست هرچند سربه زیر... ولی سرفراز بود زینب قیام کرده چون از پا نشسته نیست زینب اسیر نیست دو عالم اسیر اوست او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم داغ سه ساله دیده ولی باز خسته نیست حتی اگر به صورت او سنگ می خورد هیهات بند معجرش از هم گسسته نیست
من، آن گلم که خفته به خون باغبان من نه گل، نه غنچه مانده، به باغ خزان من مرغ بهشت وحی‌ام و از جور روزگار ویرانه‌های شام شده آشیان من هفتاد داغ دارم و در سوز آفتاب هجده سر بریده شده سایبان من زن های شام خنده به ناموس من زدند این بود احترام من و خاندان من زنجیرها به زخم تن من گریستند دشمن نکرد رحم به اشک روان من افتاد روى خاک به سنگ یهودیان از روى نی سر پدر مهربان من شام بلا و طشت طلا و سر حسین گردید قاتل پدرم، میزبان من من سیل اشک ریختم و او شراب ریخت با آن که بود آیه ی کوثر به شأن من من سخت ناله می‌زدم، او چوب خیزران من تن به مرگ دادم و او سوخت جان من
شِکوِه دارم ای برادر از تمام مردمان بر مصیبت های من خون گریه کرده آسمان امنیت دارند اینجا هم مسلمان هم یهود دختر حیدر چرا اینجا نبوده در امان؟! کار دنیا را ببین! من سفره دار عالمم... پیش من انداخته پیرزنی یک تکه نان در مدینه سایه ام را هم ندیده هیچکس می روم حالا میان خولی و شمر و سنان وضع ما را دیده ای از روی نیزه تا به حال؟! مسخره کردند ما را یک به یک، پیر و جوان به اسیران، "خارجی" گفتند؛ "بَر خورده" به من خواهشاً با صوت داوودی خود قرآن بخوان بچه ها اینجا همیشه "سنگ بازی" می کنند من که دیدم دستشان بوده فقط تیر و کمان... ...پس مراقب باش از نیزه نیفتی بر زمین کاش با تو مهربان تر " تا کند " این ساربان وضع لبهای تو بدجوری به هم خورده حسین بس که بوسیده لبانت را، لبان خیزران قدر یکصد سال غم دیدم در این شهر بلا شد بهار عمر من در شام یکباره خزان 💠اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ💠