بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_روز_یازدهم
#سیدپوریا_هاشمی
برخیز دارم میروم بازور ازینجا
همراه دخترها به جایی دور ازینجا
پیش همه با اقتدارم کن دوباره
برخیز بر ناقه سوارم کن دوباره
برخیز ای بی سر که صدها درد دارم
راهم ببر راهم ببر پادرد دارم
آن احترام و عزتی که داشتم رفت
چادر نماز قیمتی که داشتم رفت
اهل و عیالت را ببین آواره کردند
تسبیح زهرا بود دستم! پاره کردند
هشتاد و چهار آواره ایم و در عذابیم
گردن به گردن ماهمه بین طنابیم
دریای صبرم پر تلاطم شد برادر
دیشب نبودی دخترت گم شد برادر
بازاست آب!اما نمینوشم حسین جان
سنگین شده از ضربه ها گوشم حسین جان
اما خیالت جمع با تو عهد بستم
درکوفه و در شام علمدار تو هستم
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسمالله الرحمن الرحیم
#حضرت_زینب_س_روز_یازدهم
#سیده_اسما_اسماعیلی
ظهر روز واقعه دیدم که جانم میرود
جان به کف سمت عدو سرو روانم میرود
سرو من سرمست بود و سر سپرد و جان فشاند
سرفراز از وادی نی سایه سارم میرود
خیمه های شعله ور تکرار دیوار و درند
باغ ما آتش گرفت و باغبان هم میرود
داغ دیدم پشت داغ و صبر کردم پشت صبر
عمر من همگام با اندوه و ماتم میرود
جان من بر نیزه و جسمم میان کاروان
من به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
روی همچون ماه تو خونین و خاکآلوده است؟
یا منم اینجا که نور از دیدگانم میرود
جسم پاکت مانده جا در آستان نینوا
زین جدایی تا مدینه سوز آهم میرود
باز میگردم به سویت وعده ما اربعین
گرچه با این اربعین عمر گرانم میرود
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#اشعار_شهادت_و_مصائب_اهل_بیت
#شهادت_امام_سجاد_ع
نوحه شهادت امام سجاد(ع) -(شده زین العِباد به ماهِ غم شهید)
شده زین العِباد به ماهِ غم شهید
ز جورِ بی حدِ هشام و هم وَلید
شد مسموم کینه،مظلومِ مدینه
واویلا واویلا...
تمامِ عُمرِ خود به غم بوده اسیر
سِتم ها شد رَوا به آن مِهرِ مُنیر
روز و شب با زاری،بوده اشکش جاری
واویلا واویلا...
شده پاره جگر چو عَمّ خود حَسَن
وَ گِریَد بر غمِ شَهِ دور از وطن
غریبِ بی مُجیب،شاهِ شَیبُ الخضیب
واویلا واویلا...
شاعر: #امیر_عباسی
4_5834746074144705508.mp3
1.29M
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_زمان_عج_مناجات_محرمی
#مناجات_اول_مجلس
#علی_سپهری
#محمدجواد_شیرازی
▶️
این دل آلودهام دلبر نمیخواهد مگر؟!
حضرت صاحب زمان نوکر نمیخواهد مگر؟!
بال پرواز مرا سوزاند نارِ معصیت
مرغِ دل تا بامِ دلبر، پر نمیخواهد مگر؟!
غفلت از تو اوج بدبختیِ ما شد ای دریغ
چارهای این دردِ زجرآور نمیخواهد مگر؟!
راه گم کردم بیا یابنالحسن دستم بگیر
ظلمتِ این سینه پیغمبر نمیخواهد مگر؟!
چند وقتی میشود از زندگی سیرم دگر
نوکرت چیزی ز تو دیگر نمیخواهد، مگر_
_روزیِ یکبار روضه در شبِ جمعه حرم
من یقین دارم... دعا باور نمیخواهد مگر؟!
" إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ..." یعنی دل آلودهام...
...شعلهای در زیر خاکستر نمیخواهد مگر؟!
خواستم گریه کنم فرمود: "...فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ ..."
گریه بر ارباب، چشمِ تر نمیخواهد مگر؟!
مادری از عرش آمد سمت خاک کربلا
گفت: این پیکر، کفن آخر نمیخواهد مگر؟!
دست بردار از سرش ای ساربانِ بی وفا
یک سؤال... ارباب انگشتر نمیخواهد مگر؟!
گوشوار دخترش بردید؟! باشد... بس کنید
دخترِ سبطالنبی معجر نمیخواهد مگر؟!
#مناجات_امام_زمان_علیه_السلام_محرم
#مناجات_محرمی_امام_زمان_عج
وداع باپیکر حسین(ع)
می روم اما دلم اینجاست، یا شیب الخضیب
دیده ام بهر تو چون دریاست، یا شیب الخضیب
می روم اما یکی تصویر آزارم دهد
پیکری عریان در این صحراست، یا شيب الخضیب
زنده ام اما مرا این زندگانی نیست، نیست
زندگی با تو فقط زیباست، یا شیب الخضیب
آن زمانی که هجو م آورد دشمن بر حرم
خواهرت فهمید بس تنهاست، یا شیب الخضیب
بر خیام افتاد آتش، خیمه هایت سوخت، سوخت
درنظر چون خانه زهراست، یا شیب الخضیب
وای از نعل ستوران وبدنهای شما
دشمنت با این عمل رسواست، یا شیب الخضیب
می برندم سوی کوفه با اسارت جان من
کوفه ای که مشهد باباست، یا شیب الخضیب
شمس من از روی نی بر خواهر خود، باز، تاب
راس تو مصباح در شبهاست، یا شیب الخضیب
شعر:اسماعیل تقوایی
یا زینب کبری(س)
هر طرفی که میروم در سرمن هوای تو
هست ضیاء دیده ام راس زتن جدای تو
بردلم آتشی شده آنچه به قتلگه گذشت
خنجر کین شمر دون قطع سر از قفای تو
پیکر پاره پاره ات نقش زمین رها شده
زینت دوش مصطفی این نبود سزای تو
دشت بلا چو آمدم دور وبرم محارمم
حال برون روم زآن بی تو و اقربای تو
قامت من کمان شده در غمت ای عزیز جان
خاطرم آید هردمی روی خدا نمای تو
قلبم اسیر عشق تو، جسمم اسیر دشمنت
مرگ مرا رها کند از غم جانفزای تو
همچو اسیر می روم شهر امارت پدر
غمرده خواهرت بود ملتمس دعای تو
چشم ببند روی نی برمن وتازیانه ها
دیدن ظلم جانیان سخت بود برای تو
شعر:اسماعیل تقوایی
کوفه وزینب(س)
سلام ای شهر کوفه شهر حیدر
منم بنت علی(ع)وبنت کوثر(س)
به کوی وبرزن تو آشنایم
زمانی بوده در اینجا سرایم
حریم من در اینجا محترم بود
سرای زینبی کوی کرم بود
علی بابای من آقای امت
زمانی کرده در اینجا حکومت
توحق داری که نشناسیم کوفه
دلیلش می کنم تفهیم کوفه
بدان این مردم تو بی وفایند
به ظاهر حق پرست،از حق جدایند
حسین فاطمه دعوت نمودند
ولی پشت وپناه او نبودند
حسینم ماند وخیل دشمنانش
حسینم ماند و جمع کاروانش
زمین کربلا محشر بپا شد
جدال شرک واصحاب خدا شد
بپا شد جنگ خونین،نابرابر
زما هفتاد ودو،زانسوی لشگر
به عاشورا شدم غرق مصیبت
نصیبم شد غم واندوه وحسرت
به ضرب تیغ کین مردمی پست
عزیزان خودم را دادم از دست
ز گلهای گلستان خدایی
نصیبم شد غم ودرد جدایی
لب تشنه حسینم سر بریدند
تن صد پاره اش در خون کشیدند
به یکروزه شدم بی یار ویاور
میان لشگر خصم ستمگر
جدا سر از تن جیش خدا شد
سر آلاله ها بر نیزه ها شد
غروب روز عاشورا وغارت
جسارتهای دشمن با اسارت
به یکروزه خمیده قامتم شد
شبیه پیر زالی صورتم شد
کنون آوردهاند ما را اسیری
به شهری که علی کرده امیری
برایت کوفه این همواره ننگست
به قلب مردمان تو شرنگ است
شریک قتل گلهای بتولید
به محشر شرمساران رسولید
شعر:اسماعیل تقوایی
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
غزل زبان حالِ حضرت زینب سلام اللّه علیها
روضههایِ بعدِ عاشورا
بر رویِ شانه بارِ غمِ یار میکشم
دارم عَلم به جایِ علمدار میکشم
پایِ سرِ تو همسفرِ قاتلت شدم
پایِ سر از دوپایِ گُلت خار میکشم
دیدم چهها سرِ تو به گودال آمده
دیدی چهها که من سرِ بازار میکشم
از روی نِی ببین که به روزم چه آمده؟!
دیگر به زحمت این تنِ تبدار میکشم
قرآن بخوان به خاطرِ آرامشم حسین
من را ببخش از دو لبَت کار میکشم
عیسایِ نیزهها به دَمی زنده کن مَرا
کُشتی مرا ولی نفس اِنگار میکشم
یا اَیُّهاَالعزیز شده صحبت از کنیز
نازِ سهساله جایِ علمدار میکشم
از سنگ بدتر است همین نانِ خشکها
آه از فراق تا دمِ دیدار میکشم
#کوفه #شام #بعد_از_عاشورا
#امام_حسین_علیه_السلام #یا_سید_الشهدا
4_5938404375394256842.mp3
324.9K
نوحه عبور از قتلگاه
تنت بروی خاک وسرت برروی نیزه
بمیرم از برایت، برادر جان حسینم
کند دشمن جسارت برد ما را اسارت
بود خالی تو جایت، برادر جان حسینم
برادر جان حسینم، برادر جان حسینم4
_______________________
روم رو سوی کوفه خداحافظ عزیرم
دعا کن خواهرت را، برادر جان حسینم
قدم همچون کمان و ز هجرت پیر گشتم
چو دیدم پیکرت را، برادر جان حسینم
برادر جان....
________________________
گذشته سخت مارا، حسین شام غریبان
شب آتش وغارت، برادر جان حسینم
به دنبال یتیمان دویدم به بیابان
عدو کرده جسارت، برادر جان حسینم
برادر جان....
________________________
بدنهای شهیدان به زیر آفتاب است
دل زینب کباب است، برادر جان حسینم
جواد دخترت را بده ای گل زهرا
سکینه در عذاب است، برادر جان حسینم
شعر :اسماعیل تقوایی
وداع باپیکر حسین(ع)
می روم اما دلم اینجاست، یا شیب الخضیب
دیده ام بهر تو چون دریاست، یا شیب الخضیب
می روم اما یکی تصویر آزارم دهد
پیکری عریان در این صحراست، یا شيب الخضیب
زنده ام اما مرا این زندگانی نیست، نیست
زندگی با تو فقط زیباست، یا شیب الخضیب
آن زمانی که هجو م آورد دشمن بر حرم
خواهرت فهمید بس تنهاست، یا شیب الخضیب
بر خیام افتاد آتش، خیمه هایت سوخت، سوخت
درنظر چون خانه زهراست، یا شیب الخضیب
وای از نعل ستوران وبدنهای شما
دشمنت با این عمل رسواست، یا شیب الخضیب
می برندم سوی کوفه با اسارت جان من
کوفه ای که مشهد باباست، یا شیب الخضیب
شمس من از روی نی بر خواهر خود، باز، تاب
راس تو مصباح در شبهاست، یا شیب الخضیب
شعر:اسماعیل تقوایی
درد دل زینب(س)
سر که از پیکرت جدا کردند
ای حسینم به ما جفا کردند
تاکه بی پاسبان حرم دیدند
قصد غارت به خیمه ها کردند
آتش افتد به جانشان، آتش
در میان حرم بپا کردند
گوشواره زگوشها بردند
غرق خون جمله گوشها کردند
رحم بر کودکان، زنان،هرگز
در بیابان خدا خدا کردند
برشهیدان ما بتازاندند
خون به قلب تمام ما کردند
پسرت را گرفته تا بکشند
آمدم بینشان رها کردند
شد جدا سرزپیکر شهدا
همه سرها به نیزه ها کردند
جسم پاک همه شهیدان را
بی کفن بر زمین رها کردند
آل پیغمبر واسارت،وای
این ستم مسلمین به ما کردند
برشترهای بی کجاوه سوار
عازم شهر بی وفا کردند
وای از آن دم که وارد کوفه
جمله اولاد مرتضی کردند
بی وفایان کوفه جمع شدند
گریه ها از برای ما کردند
یادشان رفته عهد بشکستند
وتو را اینچنین رها کردند
سخنان مرا چو بشنیدند
طلب بخشش از خدا کردند
قصر کوفه حضور ابن زیاد
با سرپاک تو چها کردند
خیزران را به پیش چشم همه
با لبان تو آشنا کردند
همچو حیدر سخنوری کردم
ناتوان قصد جان ما کردند
کاروان را زبعد رسوایی
عازم شام پر بلا کردند
شاعر : اسماعیل تقوایی
🍂نوحه یازدهم محرم🍂
🍁سبک جاده واسب مهیاست بیا تا برویم🍁
سنگها منتظر توست برو خواهر من
سر من همسفر توست برو خواهر من
به هدرمی رود این خون حسین گر نروی
صبر کن هر چه که تا زخم زبان می شنوی
شمع من اشک تر توست برو خواهر من
سنگها منتظر توست بور خواهر من2
بعد من قافله سالار تویی یا زینب
جای عباس علمدار تویی یا زینب
فتح بابم سحر توست برو خواهر من
سنگها منتظر توست برو خواهر من2
می روی خواهر من راه پر آه ودردی
من دعا گوی تو بر نیزه که تا برگردی
سایه ی من به سر توست برو خواهر من
سنگها منتظر توست برو خواهر من2
نروی خون حسین تو بجا می ماند
کربلا نیز دراین کرب وبلا می ماند
پر من بال وپر توست برو خواهر من
سنگها منتظر توست برو خواهر من2
کوفه تا شام تورا با دل خونبار برند
کوچه کوچه همه جا تا سر بازار برند
شام،روز ظفر توست برو خواهر من
سنگها منتظر توست برو خواهر من2
🌼التماس دعا🌼
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_مصائب
#حسن_کردی
روضه ی سوختن کرب و بلا را دیده
او وداع حرم و خون خدا را دیده
قاتل و مقتل کلِّ شهدا را دیده
عصر آن واقعه قحطی حیا را دیده
هر چه ما روضه شنیدیم تمامش را دید
آتش و سوختن اهل خیامش را دید
دیده پاهای مغیلان زده ی خواهر را
درد شرمندگی از سوختن معجر را
خنده ی شمر و سنان زجر به یکدیگر را
ساربان و پدر و قصه ی انگشتر را
کاش در کرب و بلا این همه نیرنگ نبود
کاش انگشتر و انگشت بهم تنگ نبود
روز تشییع پدر تیر سه پر پیرش کرد
قبر کوچک،تن سقا،چقدر پیرش کرد
روی نیزه شدن آن همه سر پیرش کرد
خیزران و لب و دندان پدر پیرش کرد
زیر زنجیر تمام بدنش زخمی بود
تا چهل سال دلش مثل تنش زخمی بود
شام بر روح و تنش تیغه ی تکفیر کشید
آتش از بام که افتاد سرش تیر کشید
درد بسیار تر از خنجر و شمشیر کشید
یکسر از قهقهه ی حرمله تحقیر کشید
مرد تنهای اسیران شده باشی سخت است
شاهدی بر صدقه نان شده باشی سخت است
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_مصائب
#وحید_محمدی
▶️
روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود
روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد
ماجرای آب آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود
یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب
پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید
هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت
هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود
آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت
عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته... می زدند
تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود
با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
اوجوان بود آه امّا پیر بود
ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست
کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود
بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت
درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید
بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی
نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود
خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_مصائب
#عادل_حسین_قربان
▶️
با تماشای آب میگرید
یادِ طفلِ رباب، میگرید
روزها گریه میکند، شبها،
دیده اش جای خواب، میگرید
هرکه پرسید، هرچه از این مرد،
در ازای جواب، میگرید
با دلی غم گرفته و قلبی،
از مصیبت کباب، میگرید
ظهرِ روزِ دهم، چه دیده مگر
که چنین بیحساب، میگرید؟
وارثِ کربلا، چرا اینقدر،
شده خانه خراب، میگرید؟
سرِ بازار، روی دستِ اسیر،
تا ببیند طناب، میگرید
یادِ آن صورتی که در صحرا،
شده با خون، خضاب، میگرید
"دَخَلَتْ زَيْنَبُ عَلَي ابنِ زِياد"
یادِ بزمِ شراب، می گرید
بسمالله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_شهادت
#امام_سجاد_ع_مصائب
#مجید_تال
▶️
آزار دیدم
خود را میان معرکه بیمار دیدم
در خیمه بودم
هفت آسمان را برسرم آوار دیدم
در بین گودال
آیینۀ جسم پدر را تار دیدم
بابای خود را
دربین یک لشکر بدون یار دیدم
اینها بماند
از شام دیدم هرچه من آزار دیدم
شبهای بسیار
در بین صحرا عمه را بیدار دیدم
صد بار مردم
وقتی به پای خواهرانم خار دیدم
ای وای از شام
گهواره را در بین یک بازار دیدم
بزم شراب و...
بی حرمتی در مجلس اغیار دیدم
نامحرمان را
نزدیک محرم های خود بسیار دیدم
هدایت شده از کانال متن و روضه مجمع الذاکرین اهل بیت علیه السلام🎤
می رودزینب اسیری سوی کوفه ای خدا
یاحسین سرجدا
میکنم رسوا عدویت را به کوفه یااخا
یاحسین سرجدا
دودمه
#شب_دوازدهم
🍃🌷﷽🌷🍃 ❣غــُلــامــِ قــَنــبــَرَمــ❣:
#واحدزمزمه_ای_امام_سجاد_ع
#سبک_امون_ازغریبی
#جداشدتابابا
🌷🌷🌷
✅بنداول
جدا شد تا بابا
سر از پیکر تو
دیدم روی تل زد
به سر خواهر تو
تا دستهای ساقی
که از تن جدا شد
چادر مشکی اون
پر از رد پا شد
یکی می زدش ضربه با تازیونه
یکی می زدش با لگد وحشیونه
بمیرم برای غریبیه عمه
سیلی خرده و صورتش ارغوونه
بابا جون بابا جون
________________
✅بنددوم
پس از تو یه عمری
می بینم تا اب و
می افتم به یاد
رضیه رباب و
می افتم به یاد.
لب خشک اصغر
در اغوش تو شد
لب تشنه بی سر
می افتم به یاد یه باغ اقاقی
یاد صحرا و یاد افتاب داغی
می افتم به یاد یه فرق دریده
می افتم به یاد لب خشک ساقی
باباجون باباجون
______________
✅بندسوم
به یادم اومد از
سرای بریده
ازون ضربه ها از
لگد از کشیده
یاد بغض وگریه
یاد اشک وناله
به یاد سکینه
به یاد سه ساله
به یاد رقیه دلم درعذابه
هنوزم دله من به یادش کبابه
یادلحظه ای که بابا بابا میگفت
همون لحظه که جون میداد توخرابه
بابایی بابایی
4_5839394070572568149.mp3
1.4M
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
#شهادت_امام_سجاد
#روضه_واحدزمینه_شورقتلگاهی
#سبک_همه_کاره
#امام_متقین_منم
🌷🌷🌷
✅بنداول
امام متقین منم
سیدساجدین منم
از کودکی تابه حالا
ازغصه هاحزین منم
💦
اگرچه که کاری شده
بربدنم زهرجفا
ولی میشم راحت دیگه
ازغصه های کربلا
💦
لحظه های اخرمه
خیلی میسوزه جگرم
میادبازم درنظرم
لبهای خشک پدرم
واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا
💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦
✅بند دوم
یادم اومدلحظه ای که
شمرلعین وبی حیا
نشسته بود روسینه ی
زخمی و پر تیر بابا
💦
حرومیا باسنگ و چوب
ریخته بودن توقتلگاه
هرکی بایک سلاح اومد
زدبه بابای بی گناه
💦
بابام به زیر نیزه ها
نمیدونم که چی کشید
که یکدفه شمر لعین
سرش رو از قفا برید
💦
واویلتا واویلتا واویلتا واویلتا
💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦💦
✅بندسوم
اگرچه یاد کربلا
همیشه جانسوزه برام
ولی دایم میگم خدا
امون امون از شهر شام
💦
وقتی که روی نیزه ها
هجده سر بریده بود
جون تموم بچه ها
دیگه به لب رسیده بود
💦
خدایی به رقیه مون
تواین سفر چه بدگذشت
طفلکی روسر بابام
توی خرابه درگذشت
واویلتا واویلتا واویلتا
4_5839394070572568196.mp3
1.23M
ــــــــــــــــــ
«کانالِ سبک و شعرِ بابُ الحَرَم»
@babollharam
بسم الله الرحمن الرحیم
#امام_سجاد_ع_مصائب
#وحید_محمدی
روضه برپا بود هر جا آب بود
روضه هایش ذکر بابا آب بود
مقتل جانسوز آقا آب بود:
تشنه لب بود آه اما آب بود
روضه خوانش گاه ظرفی آب شد
گاه گاهی روضه خوان قصاب شد
ماجرای آب آبش کرده بود
غصه ی ارباب آبش کرده بود
مادری بی تاب آبش کرده بود
دختری بی خواب آبش کرده بود
یا خودش بارید دائم یا رباب
روضه می خواندند هر دم با رباب
پیکری را بر زمین پامال دید
شمر را در گودی گودال دید
عمه را بالای تل بی حال دید
لشکری را در پی خلخال دید
هجمه ی شمشیرها یادش نرفت
سنگ ها و تیرها یادش نرفت
هم به تن رخت اسارت دیده بود
خیمه را در وقت غارت دیده بود
از سنان خیلی جسارت دیده بود
از حرامی ها شرارت دیده بود
آتش بی داد دنیا را گرفت
شمر آمد راه زن ها را گرفت
عمه را با دست بسته می زدند
با همان نیزه شکسته می زدند
بچه ها را دسته دسته می زدند
می شدند آنقدر خسته... می زدند
تازیانه جای طفلان خورده بود
زین جهت خیلی به زینب برده بود
با تنش زنجیرها درگیر بود
در غل و زنجیر امّا شیر بود
از نگاه حرمله دلگیر بود
اوجوان بود آه امّا پیر بود
ماجرای شام پشتش را شکست
غصه های شام پشتش را شکست
کوچه های شام پیرش کرده بود
شهر و بار عام پیرش کرده بود
سنگ روی بام پیرش کرده بود
طعنه و دشنام پیرش کرده بود
بی هوا عمامه اش آتش گرفت
مثل زهرا جامه اش آتش گرفت
درد و رنج و غصه ی بسیار دید
از زبان شامیان آزار دید
خواهرانش را سر بازار دید
عمه را در معرض انظار دید
بزم مِی بود و سر و طشتی طلا
خیزران بود و عزیز مصطفی
نیزه بازی با سرش هم جای خود
بوریا و پیکرش هم جای خود
دست بی انگشترش هم جای خود
ماجرای خواهرش هم جای خود
خاک را همسایه ی افلاک کرد
خواهرش را در خرابه خاک کرد