eitaa logo
کتیبه و پرچم باب الحرم
10.1هزار دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
66 ویدیو
568 فایل
فروشگاه باب الحرم↶ @babolharam_shop ثبت سفارش👇 @babolharam_shop_admin شماره تماس: 📞09052226697 ☎️ 02155970902 ☎️ 02155970903 آدرس:شهرری خیابان آستانه نبش کوچه شهید رجبی سایت فروشگاه↶ 🌐 shop.babolharam.net زیر نظر کانال متن روضه👇 @babolharam_net
مشاهده در ایتا
دانلود
من کوفه را چون مردگان بی‌درد دیدم نـامردهاشان را بـه شکل مـرد دیـدم ایـن نـاسپاسان جمـله اشبـاح‌الرجال‌اند خصم رسـول و حیـدر و قـرآن و آلند اینان به آن دستی که بـا من عهد بستند عهـد مـن و فـرق مـرا با هم شکستند تنهـا نـه در کوفـه مـرا آواره کردنـد قلبم دریدنـد و لبـم را پـاره کردنـد این شهر را پیوسته نـامردی بـه من بود این قوم تنها مـردشان یـک پیرزن بود زن‌هـا ز نـامردان کوفـه وانماندنـد از بام‌ها بر فرق من آتش فشاندنـد مـن جـان‌نثار عترت خیرالانـامم صیدبـه‌خـون غلتیدۀ بـالای بامم وقتی که خود را از عطش بی‌تاب دیدم عکس لب خشک تـو را در آب دیدم در موج خون دریای «لا»را دیدم امروز از بـام کوفـه کربلا را دیـدم امروز انگـار می‌بینم جراحـات تنـت را خونين به چنگ گرگها، پیراهنت را انگـار می‌بینم گُلان پـرپـرت را پاشیده از هم عضوعضو اکـبرت را انگار می‌بینم که بعد از قتـل یـاران هم تیرباران می‌شوی هم سنگ‌باران انگـار مـی‌بینم ذبیـح کـوچکت را زخم گلوی شیرخواره‌کودکت را انگار می‌بینم که با اشک دو دیـده داری به روی دست خود دستِ بریده انگار بينم غرق خـون آیینه‌ات را جای سم اسبان و زخم سینه‌ات را انگار می‌بینم که شمر ‌آید بـه گودال انگار می‌بینم زدی در خون پر و بال انگار دیدم جان شیـرینت فـدا شد زهرا نگه کرد و سرت از تن جدا شد من بهترین مهمان شهـر کوفـه هستم مهمـان قصابـان شهـر کـوفـه هستم لب‌تشنـه از پیکر جـدا گردد سر من آویـزه گـردد بـر قنـاره پیکـر من تنهـا نـه ايـن نامردمردم می‌کُشندم در کـوچه‌های شهر کوفه می‌کِشندم «میثم!»شرار از نظم جانسوزت فشاندی بس کن که دل‌ها را به بحر خون نشاندی استاد حاج غلامرضا سازگار
(ع) سره گودال غریبانه بهم میریزد زیرخنجرتن شاهانه بهم میریزد قامت زینب ازاین واقعه گردیده کمان دشمنی خیمه ی دردانه بهم میریزد بین گودال سرت بودکه خنجرمیخورد عشق زینب بی تو این لانه بهـم میریزد به پریشانی زینب همگی خندیدند مو که یک شب نخورد شانه بهم میریزد درکنارجسدت تابه سحرسوخته ام گرخورد شعله به "پروانـه" بهم میریزد اشک های دیدگانم همه هِـق هِـق شده بود دخترت گوشه ی ویرانه بهم میریزد -آرمین غلامی (مجنون کرمانشاهی)
◾️ورود مسلم ابن عقیل به کوفه: پس از دعوت كوفيان از امام حسين (علیه‌السلام) و ارسال نامه‌های بی‌شمار برای وی و درخواست از آن حضرت جهت رفتن به كوفه و برعهده گرفتن رهبری قيام بر ضد يزيد بن معاويه آن حضرت، پسرعمويش مسلم‌بن عقيل(علیه‌السلام) را با نامه‌اي به سوی كوفيان اعزام كرد. مسلم‌بن عقيل(علیه‌السلام) در پانزدهم ماه مبارك رمضان سال 60 قمری از مكه معظمه خارج گرديد و از آن جا به مدينه منوره رفت و پس از تجديد ديدار با خانواده خويش و زيارت قبر شريف پيامبر(صلی الله علیه و آله) و وداع با آن مضجع مطهر به سوی كوفه حركت كرد و در روز پنجم شوال همان سال وارد شهر عظيم كوفه گرديد و در خانه مختاربن ابی عبيده ثقفی كه از شيعيان مبارز و از مخالفان سرسخت بني‌اميه بود، سكونت گزيد. تاریخ پنجم شوال همزمان با ورود حضرت  مسلم(علیه السلام) به کوفه دراین روز به سال 60هجری قمری حضرت مسلم(علیه السلام) سفیر امام‌حسین(علیه السلام) وارد کوفه شد و مردم را برای بیعت با حضرت دعوت کرد . مردم کوفه دسته دسته به خدمتش شتافتند و نامه‌ای که امام برای اهل کوفه نوشته بودند استماع کردند، سپس با حضرت مسلم بیعت کردند تا اینکه 18هزار نفر شدند. پس از آن حضرت مسلم(علیه السلام) به امام‌حسین(علیه‌السلام) نامه‌ای نوشتند و از بیعت نمودن کوفیان اطلاع دادند و امام‌حسین (علیه‌السلام) را به کوفه دعوت نمودند. امام‌حسین(علیه‌السلام) طى نامه و پیامى جداگانه که خطاب به مردم کوفه نوشت، تکلیف مردم و ماموریت مسلم را روشن ساخت. متن نامه امام چنین بود: «بسم الله الرحمن الرحیم»  از حسین‌بن على، به جماعت مؤمنان و مسلمانان اما بعد، سعید و هانى، با نامه‌هایتان نزد من آمدند. آنان آخرین کسانى بودند از فرستادگانتان که نزد من آمدند. من تمام مقصود و هدفى را که ذکر کرده بودید فهمیدم. بیشتر سخن شما این بود که: ما را امام و پیشوایى نیست، پس بشتاب! شاید خدا ما را به واسطه تو بر هدایت، هماهنگ و مجتمع کند. اینک، من برادرم، عموزاده‏ام و شخص مورد اعتمادم از خانواده‏ خویش «مسلم‏بن عقیل‏» را به سوى شما فرستادم و او را مامور کردم که از حال شما و از کار و نظرتان به من گزارش بفرستد. اگر به من چنین گزارش دهد که راى بزرگان و صاحبان فضل و خرد شما، همانند چیزى است که قاصدان شما گفتند و در نام ه‌هاى شما نوشته شده است ‏به خواست‏ خدا بزودى به سویتان خواهم آمد. به جانم سوگند پیشوا و امام، تنها و تنها کسى است که به کتاب خدا حکم و عمل کند و به قسط رفتار نماید و به حق، گردن بنهد و خود را وقف و پای بند فرمان خدا سازد، والسلام.»  وقایع الشیعه ص۱۷۷ کوفه میا حسین جان کوفه وفا ندارد کوفی بی مروت شرم وحیا ندارد (*حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان)
💐✨⭐️✨🌟✨⭐️✨💐 نوحه ببین تو ناله های محزونم ببین که زار و دل پریشونم نیا به کوفه ای آقا جونم (مولای خوبم) ببین شده سفیرت آواره آواره ی کوچه و بازاره مسلم تو بیکس و بی یاره(مولای خوبم) [میا به کوفه ای حسین جانم(۳)آقای مظلوم]۲ دیدی که شد شکسته دندانم دیدی که بر قناره مهمانم ببین که بیقرار طفلانم (نیابه کوفه) تا که حسین نام تو رُ بردم آتیش و سنگ و ناسزا خوردم ازغصه ی زینبِ تو مُردم ( نیابه کوفه) بی کَسَم و تو کوچه می گردم بدون تو آقا پُرِ دردم هستیِ خود را وقف تو کردم (دلم شکسته) داری میای ولی پشیمونم از حالا من روضتو میخونم با گریه هام شبیه بارونم (دلم شکسته) کربلایی مرتضی شاهمندی حضرت مسلم (ع) نوحه
پُر از غم و غربته حال و هوای بقیع با بی کسی میشه سر روز و شبای بقیع این حِسه ، غریبونه رو هیچ جای ، دنیا نداره اشک آ ، سمون و زمین ازاین درد ، داره میباره قبر عزیزای پیمبر مونده میون گرد و خاکا ندارن حتی سایبونی مزار بچه های مولا (واویلا بقیع حرم نداره ۳ ) ......... حُزن عجیبی داره شبیه ماتم سَراست می تابه گرمای تُند شاهد این غم خداست دلگیره ، دَمِ غروباش خورشید از ، غَمِش میسوزه بیچاره ، کبوتری که از هُرم ، دَمِش میسوزه غَرقه گِل و لا میشه خاکِش اون وقتی که میزنه بارون موج غریبی راه می اُفته خالیه جای صحن و ایوون (واویلا بقیع حرم نداره ۳) ......... همیشه توو روضه ها تَر میشه صحن چشام با پای دل راهیه مدینه یا کربلام شبهای ، بین الحرمین هر لحظه ، داره مسافر امّا شب ، ها توی بقیع خالیه ، جای یه زائر حاجت سینه زن همینه یه آرزو داره توو سینه کِی میرسه روزی که بین ؟ صحن امام حسن بشینه (واویلا بقیع حرم نداره ۳)
گرد و غبار غم زده خیمه به سینه ام من زائر قبور خراب مدینه ام آنجا که گریه ها همه خاموش و بی صداست هرکس بمیرد از غم آن سرزمین رواست آنجا که بغض سینه گلو گیر می شود حتی جوان ز غربت آن پیر می شود خاکش همیشه سرخ و هوایش غباری است از گریه های فاطمه آیینه کاری است اهل مدینه باب عداوت گشوده اند بر اهل بیت ظلم فراوان نموده اند هرکس دم از علی زده تخریب می شود صدیقۀ مطهره تکذیب می شود دنبال بی کس اند که تنها ترش کنند صیاد بلبل اند که خونین پرش کنند ازنسل هیزمند و به آتش علاقه مند تفریحشان تمسخر هر نالۀ بلند در خواب هم نشان حیا را ندیده اند نیروی خویش را به رخ زن کشیده اند بغض علی زبانه کشد از وجودشان رنگ ریا گرفته همه تار و پودشان روزی که راه حضرت صدیقه بسته شد با ضربه ای حریم ولایت شکسته شد ظلمی اگر که هست از آن لحظه حاکی است تصویر چادریست که در کوچه خاکی است امواج یک صدا دلم آزار می دهد گویا صدای صورت و دیوار می دهد گویا به گوش می رسد از قصۀ فدک آوای نیمه جان و ضعیف «علی کمک» تصویر هر چه درد از آن صحنه شد بدیع یک گوشه ای ز غربت آن لحظه شد بقیع اوراق خاطرات غیورانه نیلی است هر چه که هست صحنۀ یک ضرب سیلی است بی درد مردمان زمان جان مرتضی ما را رها کنید بمیریم زین عزا روزی رسد ز سینه غم آزاد می کنیم همراه منتقم حرم آباد می کنیم گلدسته می زنیم چونان صحن کربلا گنبد بنا کنیم چونان مشهد الرضا ما داغ دار سیلی ناحق مادریم چشم انتظار منتقم آل حیدریم 🔸شاعر: ________________________
⚜زمینه ی جدید ویژه ی هشت شوال و سالروز تخریب قبور ائمه ی بقیع: بند اول: خاکی صحن و سرای بقیع دل می سوزه برای بقیع نورانی اطرافشه و تاریکه هر جای بقیع نه خادمی داره نه زائری داره نه گنبد و گلدسته و صحن و حرمی داره نه پارچه سیاهی نه شال عزایی نه دسته ی سینه زن و شور و علمی داره واویلا از این همه غربت بقیع واویلا ظلمت شده قسمت بقیع بند دوم: حرف از روضه زدن ممنوع با گریه اومدن ممنوع حتی بُردن یک مُهر و یه مفاتیح، ابداً، ممنوع نه حوض و حیاطی نه آینه کاری نه حتی رواق و شبِ شعر و غزلی داره فضای پُر از غم غروب غم انگیز چه غربت سخت و مِحَن بی مثلی داره واویلا از این همه غربت بقیع واویلا ظلمت شده قسمت بقیع شعروسبک:
. فکری برای بُغضهایِ در گلو کن آقایِ من چشمت ببند و آرزو کن این صحنِ خاکی می کشد ما را به وَالله برگرد و اوضاعِ بقیع را زیر و رو کن صحنی بساز از جنسِ زرّینِ دلِ خود حاجاتِ ما را در حرم رفع و رجوع کن سنگِ صبورِ مادرِ سادات گاهی ... با سینه زنهای مدینه گفتگو کن آئینه کاری در حریمت نیست امّا.... آئینه را با خاک صحنت روبه رو کن شفّافیِ خاکِ تو از آئینه کم نیست آئینه را با این حقیقت رو به رو کن پیشِ مزار مادرِ عبّاس حوضی... زیبا بنا کرده ...‌ وَ با آبش وضو کن ای انتظارِ هر شب و هر روزِ مادر فکری برایِ بغضهای در گلو کن .