الغاب حضرت کاظم (ع)
#امام_کاظم_علیه_السلام
◼️ باب الحوائج، حتّی از نگاه مخالفین...
ابن حجر مکّی [عالم اهل تسنن که در رد شیعه کتاب نوشته است و وقتی در معرفی ائمه به امام موسی کاظم(علیه السلام) می رسد]، می گوید :
يُدْعَى بِبَابِ قَضَاءِ حَوَائِجِ اَلْمُؤْمِنِينَ أَی مِنْ أَهْلِ السُّنَةِ
▪️اهل سنت از او به عنوان باب الحوائج یاد می کردند.
و در عبارتی دیگر آمده است که ؛
کَانَ مَعْرُوفَاً عِنْدَ أَهْلِ الْعَرَاقِ بِبَابِ قَضَاءِ الْحَوَائِجِ عِنْدَالله
▪️امام موسی بن جعفر(علیه السلام) در عراق به باب الحوائج معروف بوده است.
📚الصّواعق المحرقه ابن حجر مکی، ج۲، ص۵۹۰
#امام_کاظم_علیه_السلام
◼️ به فدای آن امامی که تاوان گناه شیعیان را به جان خرید...
از امام موسى بن جعفر(علیه السلام) نقل شده است که فرمودند :
إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ غَضِبَ عَلَى الشِّيعَةِ فَخَيَّرَنِي نَفْسِي أَوْ هُمْ فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِی
▪️خداوند عزوجل بر شيعیان غضب كرد، پس مرا مخير ساخت كه يا من و يا آنها فدا شويم، بخدا من با دادن جان خودم ايشان را حفظ كردم.
📚الكافی کلینی، ج۱، ص۶۴۶
🔹تاریخ اینگونه وضعیت امام(علیه السلام) را شرح می دهد که؛
لا یَزالُ یَنتَقِلُ مِن سِجنٍ اِلَی سِجنِ
▪️آن حضرت همواره از زندانی به زندان دیگر منتقل می شد.
📚مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۲
تا اینکه امام(علیه السلام
) مظلوم به زندان مخوف و تاریک سِندی بن شاهک ملعون منتقل شد و تحت شکنجه های شدید آن لعین قرار گرفت.
تا جایی که در پی این شکنجه ها، امام(علیه السلام) برای خلاصی از زندان، این دعا را می کردند :
یَا سَیِّدِی! نَجِّنِی مِنْ حَبْسِ هَارُونَ وَ خَلِّصْنِی مِنْ یَدِهِ یَا مُخَلِّصَ الشَّجَرِ مِنْ بَیْنِ رَمْلٍ وَ طِینٍ وَ مَاءٍ وَ یَا مُخَلِّصَ اللَّبَنِ مِنْ بَیْنِ فَرْثٍ وَ دَمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ الْوَلَدِ مِنْ بَیْنِ مَشِیمَهٍ وَ رَحِمٍ وَ یَا مُخَلِّصَ النَّارِ مِنْ بَیْنِ الْحَدِیدِ وَ الْحَجَرِ وَ یَا مُخَلِّصَ الرُّوحِ مِنْ بَیْنِ الْأَحْشَاءِ وَ الْأَمْعَاءِ خَلِّصْنِی مِنْ یَدَیْ هَارُون
▪️ای مولای من! مرا از زندان هارون و از دست او نجات عنایت فرما.
ای رویاننده ی درخت از بین شن و خاک و آب!
و ای جاری کننده ی شیر از بین سرگین و خون!
ای به دنیا آورنده فرزند از بین رحم و ای آزاد کننده آتش از بین آهن و سنگ و ای آزاد کننده روح از بین احشاء و اعضای بدن!
مرا از دست هارون نجات عنایت فرما!
تا اینکه امام(علیه السلام) سالیان سال، پس از تحمل این شکنجه ها به شهادت رسیدند.
📚بحارالأنوار مجلسی، ج۴۸، ص۲۲۰
◼️ ماجرای شهادت غریب زندان های بغداد، امام کاظم علیه السلام
هارون الرشید ملعون میدید روز بروز بر عظمت امام کاظم (علیه السلام) افزوده میشود و شیعیان بسیاری از او پیروی میکنند و به امامت او اعتقاد دارند، احساس خطر کرد و تصمیم گرفت تا آن حضرت را مسموم کند.
مقداری خرما طلبید، چند عدد از آن را خورد، سپس یک کاسه طلبید و بیست عدد خرما در آن نهاد، و سوزنی با نخ آماده کرد و آن نخ را به زهر میآلود و آن سوزن را با نخش داخل خرماها میکرد، به این ترتیب خرماها را زهر آلود نمود،
آنگاه آن کاسه را به خادم داد و گفت:
این خرما را نزد موسی بن جعفر (علیه السلام) ببر و بگو امیر مؤمنان (هارون) از این خرما خورده و این مقدار را برای شما فرستاده و شما را به حقش سوگند میدهند که همة این خرماها را بخورید، که از دستچین خود من است و به هیچکس از آن ندادهام و فقط آن را برای تو برگزیده ام».
خادم خرما را به زندان نزد امام کاظم (علیه السلام) آورد و پیام هارون را به آن حضرت ابلاغ کرد، و آن حضرت خلالی طلبید، و از آن خرما مقداری تناول نمودند ...
📚اقتباس از عیون اخبار الرضا ج۱ ص۱۰۰
📚بحار الانوار ج۴۸ ص۲۲۳
🔹در نقلی دیگر وارد شده است :
سِندی بن شاهک، مقداری خرمای زهرآلود در نزد آن حضرت گذاشت، و آن حضرت ده عدد از آن خرما را خورد.
سندی بن شاهک گفت: بیشتر بخورید.
آن حضرت فرمود:
حَسْبِکَ قَدْ بَلَغْتَ ما یَحْتاجُ اِلَیْهِ فِیما اُمِرْتَ بِهِ.
▪️همین مقدار کافی است، و با همین مقدار تو به آنچه مأمور بودی و مقصود تو بود نائل شدی
امام کاظم (علیه السلام) پس از آنکه مسموم گردید، سه روز بر اثر آن در بستر شهادت قرار گرفت و از دنیا رفت.
سندی بن شاهک (برای ظاهر سازی) چند نفر قاضی و افراد عادل نما را احضار کرد تا گواهی دهند که موسی بن جعفر (علیه السلام) مسموم نشده است، و هیچگونه بیماری و ناراحتی مزاجی ندارد.
امام کاظم (ع) متوجّه آنها شد و فرمود:
«گواهی دهید که من مدّت سه روز است که مسموم شده ام، ظاهراً سالم هستم ولی مسموم شدهام و بزودی بر اثر این
مسمومیّت از دنیا میروم، در آخر روز سوم از دنیا رفت.
📚عیون المعجزات ص۹۵
📚 الارشاد مفید ج۲ ص۲۳۴.
https://eitaa.com/babsvd
✅كلمات شريفه
1. قالَ الكاظِمُ (ع): مَنِ اسْتَوى يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ.(3)
هر كسى كه دو روزش مساوى باشد (و روز بعد بهتر از روز قبل نباشد) مغبون است.
2. قالَ (ع): قِلَّةُ الْعِيالِ اَحَدُ الْيَسارَيْنِ.(4)
كمى عيال يكى از دو آسايش است.
3. قالَ (ع):كَفَّارَةُ عَمَلِ السُّلْطانِ اَلاِْحْسانُ اِلىَ الاِْخْوانِ.(5)
كفاره خدمتكارى در حكومت سلطان، نيكى كردن به برادران دينى است.
4. قالَ (ع): اَلْمَعْرُوفُ غُلٌّ لا يَفُكُّهُ اِلاّ مُكافاةٌ اَوْ شُكْرٌ.(6)
نيكى نمودن غلى است بر گردن نيكى شده، كه بيرون نمىآورد آن را مگر به نيكى متقابل و يا سپاسگويى از نيكى كننده.
5. قالَ (ع): مثلُ اَلْمُؤْمِنِ مثلُ كَفَّتى الْميزانِ كُلَّما زيدَ فى ايمانِهِ زيدَ فى بَلائِهِ.(7)
مؤمن همانند دوكفه ترازو است، هر چه در ايمانش افزوده گردد به همان مقدار در بلايش اضافه خواهد شد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1 . منتهى الآمال فى تاريخ النبىّ والآل، ج2، ص189.
2 . بحار الأنوار، ج 48، ص 174، باب 7، ح 16؛ منتهى الآمال فى تاريخ النبى و الآل، ج 2، ص188.
3 . بحار الأنوار، ج 78، ص 326، باب 25، ح 5.
4 . همان، باب 25، ح 4.
5 . همان، ج10، ص 247، باب 16، ح 5.
6 . همان، ج75، ص 43، باب 36، ح 10.
7 . همان، ج 67، ص 243، باب 12، ح 82.
📚برگرفته شده از كتاب خاندان عصمت عليهم السلام - تاليف سيد تقى واردى
https://eitaa.com/babsvd
📗حکايت 👈روزي امام كاظم ـ عليه السلام ـ بيمار شد، طبيب يهودي را آوردند تا معالجه كند امام ـ عليه السلام ـ فرمود كمي صبر كن من دوستي دارم با او مشورت كنم آنگاه روي از طبيب برگردانيد و به جانب قبله توجه نمود اين دوشعر را خواند.
اَنْت اَمْرَضْتَنيِ وَ أنْتَ طبيبي فتفضَّلْ بِنَظْرَةٍ يا حَبِيبي
وَاسْقِنيِ مِنْ شَرابِ وَ دِّكَ كَأساً ثُمَّ زِدْنيِ حلاوَةَ التَّقْريبِ
خدايا تو مرابيمار كرده اي و تو نيز طبيب مني به فضل خويش نظري به اين بنده بيفكن. از شراب دوستي و عشق خود مرا جامي بده و شيريني مقام قربت را بر آن اضافه نما.
هنوز حضرت اين ابيات را تمام نكرده بود كه اثر بهبودي در بشرة مباركش ظاهر شد و همان لحظه تمام مرض از او زائل گشت.
طبيب با تحير عجيب مي نگريست! پس از مشاهده اين پيشامد گفت: اي سرور من اول گمان كردم تو بيماري و من طبيب اكنون آشكار شد كه من بيمارم و از تو خواهش مي كنم مرا معالجه كن.
امام ـ عليه السلام ـ اسلام را بر او عرضه داشت طبيب مسلمان شد.
. لطائف الطوائف، ص50.
✅ امام موسى كاظم (ع) و هدايت ِبشر حافى
روزى امام كاظم (ع) از كوچه اى در بغداد عبور مى كرد. به خانه اى رسيد كه صداى ساز و آواز و پايكوبى از درون آن به گوش مى رسيد و نشان مى داد كه اهل اين خانه در ناز و نعمت و هوا و هوس و خوشگذرانى غرقند.
در اين هنگام كنيزى براى ريختن خاكروبه از خانه بيرون آمد. امام كاظم (ع) از او پرسيد: آيا صاحب اين خانه آزاد است يا بنده؟ كنيز پاسخ داد: آزاد است. امام (ع) فرمود: راست گفتى، اگر بنده بود از مولاى خويش پروا مى كرد.
كنيز به درون خانه برگشت. بُشر (صاحب خانه) از او پرسيد: چرا در ريختن خاكروبه تأخير داشتى؟ كنيز جريان گفتگو با مرد غريب - امام كاظم (ع)- را براى او شرح داد. پيام امام (ع)، بُشر را به خود آورد و او را از خواب غفلت بيدار كرد و چنان تأثيرى در جان او نهاد كه بىاختيار از جا برخاست و بدون اين كه لباس و كفش خود را بپوشد در پى امام (ع) به راه افتاد و شتابان خود را به ايشان رساند و از امام (ع) خواست كه آن كلمات دلنشين را دوباره براى او بيان كند.
امام (ع) سخنانى چند درباره دورىِ از گناه و رها كردن مظاهر فريبنده دنيا و دنياپرستى و نيز توجه به معنويات و عبادات با او گفت. بيانات امام (ع)، آبى سرد بر آهن گداخته بُشر بود، جان او را تكان داد و تغييرى در وى به وجود آورد، به طورى كه در محضر امام (ع) اظهار شرمندگى كرده و به دست آن حضرت توبه نمود و از آن زمان، به سلك عارفان پيوست و دنياپرستى را رها كرد و به بُشر «حافى» (پابرهنه) معروف شد؛ زيرا هنگامى كه به دنبال امام (ع) دويد و به دست امام (ع) هدايت يافت، پا برهنه بود و از آن پس تا آخر عمرش پابرهنه ماند.
https://eitaa.com/babsvd
2. توصيه امام موسى كاظم(ع) به والى «رى» درباره مراعات حقوق برادر دينى
در شهر رى، مردى شيعه مذهب مسكن داشت كه به حاكم قبلى، خراج سنگينى بدهكار بود. حاكم تازهاى، از كاتبان يحيى بن خالد برمكى، از سوى خليفه عباسى بر رى حكومت يافت و به تنظيم و تصدىِ امور پرداخت.
اين مرد شيعى مىگويد: با آمدن حاكم جديد، مرا بيم فراگرفت و مترصد بودم كه هر لحظه مرا فراخواند و به دادن خراج مجبورم سازد كه اگر امتناع كنم به مجازات سنگينى محكوم مىگردم و اگر اجابت كنم و خراج را بپردازم تهىدست و بيچاره مىگردم و از هستى ساقط مىشوم. اين انديشه، مرا بسيار آزار مىداد تا اين كه برخى از دوستان به من گفتند: حاكم جديد، اهل مذهب ما است، گرچه نمىتواند آن را آشكار كند. نزد وى برو، و شرح حال خود را بازگو كن، شايد به تو ترحمى كند و تخفيفى دهد.
اما من باز هم مىترسيدم؛ زيرا ممكن بود حاكم جديد، شيعه نباشد و شيعه بودن من براى او فاش گردد. در آن صورت، سختگيرىِ او بيشتر مىشد و مرا زندانى مىكرد تا تمام ماليات را بپردازم. پس از انديشه فراوان به اين نتيجه رسيدم كه از رفتن نزد حاكم منصرف شده و به خداى بزرگ پناه برم و در صورت امكان به محضر امام زمان خويش، امام كاظم (ع) شرفياب شوم و از او هدايت و مدد جويم.
همان سال به قصد حج و زيارت خانه خدا از رى به حجاز رفتم. در آن جا توفيق زيارت امام كاظم (ع) را يافته و شرح حال خويش را بازگو كردم و از آن حضرت استمداد جستم. امام (ع) پس از دلدارىِ من، نامهاى براى والىِ رى نوشت و آن را به من داد تا به او رسانم. متن نامه چنين بود:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ. اِعْلَمْ اَنَّ لِلَّهِ تَحْتَ عَرْشِهِ ظِلّاً لا يَسْكُنُهُ اِلاَّ مَنْ اَسْدى اِلى اَخيهِ مَعْروفاً اَوْ نَفَّسَ عنْهُ كُرْبَةً اَوْ اَدْخَلَ عَلى قَلْبِهِ سُرُوراً وَهذا اَخُوكَ. وَالسَّلامُ.
بدان كه براى خداوند متعال در زير عرش، سايه رحمتى است كه در آن جاى نمىگيرد مگر كسى كه به برادرش نيكى كند، يا او را از غمى آسايش دهد و يا او را خشنود سازد و اين (حامل نامه) برادر تو است، والسلام.
هنگامى كه از سفر حج برگشتم، شبى به خانه حاكم رفته، تقاضاى ملاقاتش را نمودم و به دربانان گفتم: به حاكم بگوييد كه مردى از جانب موسى بن جفعر(ع) پيامى براى شما آورده است. دربانان چون اين خبر را به والى رساندند، وى از فرط خوشحالى پابرهنه به در خانه آمد و مرا به گرمى پذيرفت و بارها پيشانىِ مرا بوسيد و پيوسته از احوال امام كاظم (ع) مىپرسيد. چون خبر سلامت امام (ع) را به وى دادم، شاد و خشنود گشت و خداى را سپاس گفت. سپس مرا با عزت تمام در صدر مجلس نشاند و خود در برابر من نشست.
نامه امام (ع) را به وى دادم. آن را خواند و بوسه بر دستخط آن حضرت زد. سپس دستور داد هر چه نقدينگى و جامههاى شخصى در خانه دارد، گرد آوردند. آنها را دو قسمت كرد. يك سهم را به من داد و سهم ديگر را براى خود گذاشت و از من پرسيد: اى برادر! آيا از من خشنود شدى؟ من در پاسخ گفتم: بلى، بيش از انتظار خشنودم كردى. سپس اموال غير منقول خودش را قيمت كرد و نيمىاز آنرا به من هبه كرد. آنگاه دفتر ماليات را آورد و آن مقدارى را كه با اجحاف و ستم به نام من در آن ثبت شده بود، پاك كرد و نوشتهاى مشتمل بر برائت ذمّه به من داد. و باز از من پرسيد: آيا از من مسرور شدى؟
من از او سپاسگزارى كردم و خداحافظى نموده، از نزدش خارج شدم. با خود گفتم: من كه توان جبران نيكىهاى وى را ندارم، پس بهتر است سال آينده به حج روم و براى او در موسم حج دعا كنم و نيز به محضر امام كاظم (ع) مشرف شوم و نيكىهاى او را براى امام (ع) بازگو كنم تا آن حضرت نيز براى او دعا كند.
پس از مدتى، موسم حج فرا رسيد و من دوباره به اين فيض بزرگ نايل شدم. در آن سفر به محضر امام كاظم (ع) شرفياب شده و داستان والىِ رى را براى ايشان عرض كردم. هرچه بيشتر مىگفتم، صورت مبارك امام (ع) از خوشحالى برافروختهتر مىگشت. سرانجام، عرض كردم: مولاى من! آيا كار اين مرد، شمارا شاد و خشنود گردانيد؟ امام (ع) فرمود: بلى، به خدا سوگند، كارهاى او مرا مسرور كرد، اميرالمؤمنين (ع) را مسرور كرد. به خدا سوگند، جدّم، پيامبر اكرم (ص) را مسرور كرد و همانا خداى متعال را مسرور كرد.
آرى، امام (ع) اين گونه محرومان را يارى و حاكمان نيكوسيرت را تشويق و راهنمايى مىكرد.(2)
✅رويدادهاى مهم
1. شهادت امام جعفر صادق (ع)، پدر ارجمند امام موسى كاظم (ع)، به دست منصور دوانيقى، در سال 148 هجرى.
2. پيدايش انشعاباتى در مذهب شيعه، مانند: اسماعيليه، اَفْطَحيه و ناووسيه، پس از شهادت امام صادق (ع) و معارضه آنان با امام موسى كاظم (ع) در مسئله امامت.
3. ادعاى امامت و جانشينى امام جعفر صادق (ع)، توسط عبدالله اَفْطَحْ، برادر امام موسى كاظم (ع) و به وجود آوردن مذهب افطحيه در شيعه.
4. اعراض بيشتر اصحاب امام صادق (ع) از عبدالله اَفْطَحْ، و گرايش آنان به امامموسى كاظم (ع).
5. مرگ منصور دوانيقى، در سال 158 هجرى، و به خلافت رسيدن ابوعبدالله مهدى عباسى، فرزند منصور.
6. احضار امام موسى كاظم (ع) به بغداد و زندانى نمودن ايشان در آن شهر، به دستور مهدى عباسى.
7. زندانى شدن امام موسى كاظم (ع) در بغداد، در دوران حكومت هادى عباسى.
8. مبارزات منفىِ امام موسى كاظم (ع) با دستگاه حكومتىِ هارونالرشيد، در مناسبتهاى گوناگون.
9. سعايت على بن اسماعيل، برادرزاده امام موسى كاظم (ع) از آن حضرت، نزد هارون الرشيد با توطئهچينى يحيى برمكى، وزيراعظم هارون.
10. دستگيرى امام كاظم (ع) در مدينه و فرستادن آن حضرت به زندان عيسى بن جعفر در بصره، به دستور هارونالرشيد، در سال 179 هجرى.
11. انتقال امام (ع) از زندان بصره به زندان فضل بن ربيع در بغداد.
12. انتقال امام (ع) از زندان فضل بن ربيع به زندان فضل بن يحيى برمكى.
13. مراعات كردن حال امام (ع) در زندان، توسط فضل بن يحيى و عكسالعمل شديد هارون به اين قضيه.
14. مضروب و مقهور شدن فضل بن يحيى، توسط هارون، به خاطر مراعات حال امام (ع) در زندان.
15. انتقال امام (ع) از زندان فضل بن يحيى به زندان سندى بن شاهك.
16. مسموم كردن امام (ع) با خرماى زهرآلود، توسط سندى بن شاهك در زندان. 17. شهادت امام كاظم (ع) به خاطر مسموميت در زندان سندى بن شاهك، در 25 رجب سال 183 هجرى.
18. انتقال پيكر مطهر امام موسى كاظم (ع) به جِسر بغداد و فراخوانىِ مردم براى ديدن آن توسط مأموران هارونالرشيد.
19. انزجار سليمان بن جعفر بن منصور دوانيقى از تحقير پيكر امام موسى كاظم(ع)، توسط مأموران حكومتى، و دستور او به تجهيز و تكفين مناسب شأن پيكر آن حضرت و به خاك سپارى در مقابر قريش بغداد.
https://eitaa.com/babsvd
✅بعد از شهادت
سندى بـن شـاهـك, بـه دستـور هـارون الـرشيد, سـمـى را در غـذاى آن حضـرت گذارد و امام (ع) از آن غذا خـورد واثر آن در بدن مباركـش كارگر افتاد و بيـش از سه روز مهلتـش نـداد. وقتـى امام به شهادت رسيـد, سنـدى گـروهـى ار فقها و بزرگان بغداد را بـر سـرجنازه اش آورد وبه ايشان گفت: به او نگاه كنيـد آيا در وى اثـر از ضـربه شمشيـر يـا اصـابت نيزه مـى بينيد؟
گفتند: ما از ايـن آثار چيزى نمى بينيم و از آنها خواست كه بر مرگ طبيعى او شهادت دهند و آنها نيز شهادت دادند.
آنگاه جسد شريف آن حضرت را بيرون آورده و آن را بر جسر(پل) بغداد نهادند و دستـور داد كه ندا دهنـد: ايـن مـوسـى بـن جعفـر است ك مرده است, نگاه كنيـد. عابـران به او نگاه مى كردنـد و اثـرى از چيزى كه نشان دهنـده كشتـن او باشـد, نمى ديدند.
يعقـوبـى در تاريخـش مـى گويـد: پس از آن كه امام كاظم (ع) مدت درازى را در زندان هاى تاريك هارون الرشيد گذراند, به ايشان گفته شـد: چطـور است كه به فلان كـس نامه اى بنويسى تا درباره تـو با رشيد صحبت كند؟ امام فرمـود: پدرم به نقل از پدرانش حديثـم كرده:(( خداوند به داود(ع) سفارش كرده كه هرگاه بنده اى , به يكى از بندگان مـن اميد بست, همه درهاى آسمان به رويش بسته مى شود و زميـن زير پايـش خالـى مـى گردد.))
در مدت زندان آن حضرت, اقـوال مختلفى وجود دارد. آن حضرت, چهار سال يا هفت سال يا ده سال يا به قـولـى چهارده سال در زندان به سر برده است.
حضرت امام موسى كاظم , سى و هفت فرزند پسر و دختر از خود به جاى گذارده كه والاترينشان حضرت على بـن موسى الرضا(ع) مى باشد.(3)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
✅ پى نوشت ها:
1 ـ سيره پيشوايان,ص 416.
2 ـ پيشوايان ما, ص 205.
3 ـ دوازده امام , ج 2,ص 355.
📚برگرفته شده از كتاب سيره وسخن پيشوايان - تاليف محمدعلى كوشا
https://eitaa.com/babsvd
🏁علت شهادت حضرت
سخن چينى درباره امام عليه السلام
پاره اى از فعاليتهاى امام كاظم (ع) به وسيله سخن چينان به هارون الرشيد مى رسيد و اين امر , كينه و خشـم او را برمى انگيخت. يك بار به او خبر دادند كه از سراسر جهان اسلام , اموالى هنگفت نزد امام موسى بن جعفر (ع) جمع آورى مى گردد و از شرق و غرب براى او حمل مى شود و او را چندين بيت المال است.
هارون به دستگيرى امام (ع) و زندانى كردن او فرمان داد, يحيى برمكى آگاه شد كه امام (ع) در پى كار خلافت براى خويش افتاده است و به پايگاههاى خود در همه نقاط كشور اسلامى نامه مى نويسد و آنان به سوى خويش دعوت مى كند و از مردم مى خواهد كه بر ضد حكومت قيام كنند, يحيى به هارون خبر داد و او را عليه امام (ع) تحريك كرد. هارون امام را به زندان افكند و از شيعيان جدا ساخت و امام(ع) روزگـارى دراز شايد حدود چهارده سال در زندان هارون گذراند.
امام (ع) در زندان نامه اى به هارون فرستاد و در آن نامه نفرت و خشم خود را به او ابراز فرمود, متن نامه چنين است :
((هرگز بر من روزى پر بلا نمى گذرد كه بر تو روزى شاد سپرى مى گردد, ما همه در روزى كه پايان ندارد مورد حساب قرار مى گيريـم و آنجـاست كه مردم فاسد زيان خواهند ديد.)) امام كاظم (ع) در زندان, شكنجه ها و رنجهاى فروان را تحمل كرد دست و پاى مباركـش را به زنجير مى بستند و آزارهاى كشنده بر او روا مى داشتند.
سرانجام زهرى كشنده به او خوراندند و مظلومانه او را به شهادت رساندند.(2)
✅صفات بر جسته امام كاظم عليه السلام
حضرت امام موسى كاظم(ع) عابدترين و زاهدترين , فقيه ترين, سخى ترين و كريم ترين مردم زمان خود بود, هرگاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آورد و تا سپيده صبح به نماز خواندن ادامه مى داد و هنگامى كه وقت نماز صبح فرا مى رسيد, بعد از نماز شروع به دعا مى كرد و از ترس خدا آن چنان گريه مـى كرد كه تمام محاسن شريفش به اشك آميخته مى شد و هرگاه قرآن مى خواند مردم پيرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذت مى بردند. آن حضرت ,صابر, صالح , امين و كاظم لقب يافته بودو به عبد صالح شناخته مى شد و به خاطر تسلط بر نفس و فرو بردن خشم, به كاظم مشهور گرديد.
مردى از تبار عمربـن الخطاب در مدينه بود كه او را مىآزرد و علـى (ع) را دشنام مـى داد . برخـى از اطرافيان به حضرت گفتند: اجازه ده تـا او را بكشيـم, ولـى حضـرت به شدت از ايـن كار نـهـى كـرد و آنـان را شـديـدا سرزنـش فرمـود.
روزى سـراغ آن مرد را گرفـت , گفتنـد : در اطراف مـدينه , به كار زراعت مشغول است. حضـرت سوار بـر الاغ خـود وارد مـزرعه وى شـد. آن مرد فـرياد بـرآورد :
زراعت ما را خراب مكـن, ولـى امـام به حركت خود در مـزرعه ادامـه داد وقتـى به او رسيد پياده شد و نزد وى نشست و با او به شـوخـى پرداخت آن گاه به او فـرمـود: چقـدر در زراعت خـود از ايـن بـابت زيان ديـدى, گفت: صـد دينـار. فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: مـن از غيب خبر ندارم.
امام به او فرمود: پرسيدم چه مبلغ از ايـن عايدت شود؟ گفت: انتظار دارم دويست دينار عايدم شـود. امام به او سيصد دينار داد و فرمود: زراعت تـو هـم سرجايـش هست. آن مرد بـرخاست و سر حضرت را بـوسيـد ورفت. امام به مسجـد رفت و در آنجا آن مـرد را ديد كه نشسته است. وقتى آن حضرت را ديـد گفت: خـداوند مـى دانـد كه رسالتـش را در كجا قرار دهد. يارانـش گرد آمـدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است, تـو كه تا حال خلاف ايـن را مـى گفتـى. او نيز به دشنام آنهاو به دعا براى امام مـوسى(ع) پرداخت. امام (ع) نيز به اطرافيان خـود ك قصد كشتـن او را داشتند فرمود: آيا كارى كه شما مى خـواستيد بكنيد بهتر بـود يا كارى كه مـن با ايـن مبلغ كـردم؟ و بسيـارى از ايـن گـونه روايـات كه به اخلاق والا و سخـاوت و شكيبايـى آن حضرت بـر سختيها و چشـم پـوشـى ايشان از مال دنيا اشارت مـى كنـد, نشـانگـر كمـال انسـانـى و نهايت عفـو و گذشت آن حضـرت است.
✅پرتوى از سيره و سيماى امام موسى كاظم عليه السلام
حضرت امام موسى بن جعفر(ع) معروف به كاظم و باب الحوائج و عبد صالح در روز يكشنبه 7 صفـر سال 128 قمرى در روستاى ((ابـواء)) دهـى در بيـن مكه و مـدينه, متـولـد گـرديـد, نـام مـادر آن حضـرت حميده است.
آن حضرت در 25 رجب سال 183 قمرى, در زندان هارون الرشيد عباسى در بغداد,در 55 سالگى به دستور هارون مسموم گرديد و به شهادت رسيد. مرقد شريفش در كاظميـن نزديك بغداد, زيـارتگـاه شيفتگـان حضـرتـش مـى بـاشد.
امام مـوسـى بـن جعفـر (ع) همان راه و روش پـدرش حضرت صادق (ع) را بر محور برنامه ريزى فكرى و آگاهـى عقيدتـى و مبارزه با عقايد انحرافـى, ادامه داد. آن حضرت با دلائل استـوار , بـى مايگى افكار الحادى را نشان مى داد و منحرفان را به اشتباه راه و روششان آگاه مى ساخت. كم كـم جنبش فكرى امام (ع) درخـشندگى يافت و قدرت علمى اش دانشمندان را تحت الشعاع خود قرار داد. ايـن كار بر حاكمان حكومت عباسـى سخت و گـران آمـد و به هميـن دليل به شيفتگان مكتبـش با شـدت و فشار و شكنجه برخورد كردند. از ايـن رو , امام كاظم (ع) به يكى از شاگردان معروفش به نام هشام هشدار داد به خاطر خطرهاى موجـود, از سخـن گفتـن خوددارى كند و هشام هـم تـا هنگـام مـرگ خليفه از بحث و گفتگـو خـود دارى كرد.
ابن حجر هيتمى گويد:
(موسى كاظم وارث علوم و دانشهاى پدر و داراى فضل و كمال او بود بود وى در پرتو عفـو و گذشت و بـردبارى فـوق العاده كه در رفتار با مـردم نادان زمان از خـود نشان داد, لقب كاظم يافت, و در زمان او هيچ كس در معارف الهى و دانش و بخشش به پايه او نمى رسى.))(1) امام كاظم (ع) در برابر دستگاه ظلم و ستم عباسى موضع سلبى و منفى را در پيـش گرفت و دستـور داد تا شيعيان در دعاوى و منازعات خـود, به دستگاه دولتـى روى نيارند و به آنان شكايت نبرند و سعى كنند با قرار دادن قاضـى تحكيـم در ميان خـويـش, منازعات را فيصله دهنـد. امام (ع) دربـاره حاكمان غاصب زمانـش فرمود: ((هركـس بقاى آنان را دوست داشته باشد از آنان است و هر كس از آنان باشد وارد آتش گردد.)) بديـن وسيله آن حضرت , خشم و نارضايتى خـود را از حكومت هارون پيامى ابراز مى فرمود و همكارى با آنان را در هر صـورت حرام مى دانست و اعتماد و تكيه بر آنان را منع مى كرد و مـى فرمـود: ((برآنان كه ستمكاراند تكيه مكنيد كه گرفتار دوزخ مى شويد.))
امام كاظم(ع), على بن يقطين, يكـى از ياران نزديك خـويـش را از ايـن فرمان استثنا كرد و اجازت داد تا منصب وزرات را در روزگار هـارون عـهـده دار گـردد و پيـش از او , منصب زمامـدارى را در ايام مهـدى بپذيرد. او نزد امام مـوسـى(ع) رفت و از او اجازت خـواست تا استعفا دهـد و منصب خـود را تـرك كنـد, اما امام او را از ايـن كار باز داشت و به او گفت :
(( چنيـن مكـن, برادران تو به سبب تو عزت دارند و بـه تو افتخار مى كنند, شايد به يارى خدا بتـوانى شكسته اى را درمان كنى و دست بينوايى را بگيرى يا به دست تـو , مخالفان خدا درهم شكسته شوند. اى على! كفاره و تاوان شما خوبى كردن به برادران است, يك مورد رابراى من تضمين كـن, سه مورد را برايت تضمين مى كنم, نزد من ضامـن شـو كه هر يك از دوستان ما را ديـدى نياز او را بـرآورى و او را گرامى دارى و من ضامـن مى شوم كه هرگز سقف زندانى بر تـو سايه نيفكند و دم هيچ شمشير به تو نرسد و هرگز فقر به سراى تو پاى نگذارد.اى على هركس مومنى را شاد سازد, اول خـداى را و دوم پيامبـر را و در مرحله سـوم ما را شاد كـرده است.))
🌷رهنمودهاى تربيتى امام كاظم (ع)
❇️ مربی ودود و باعاطفه 👈 فرزند بيش از هر چيز بويژه در دوران كودكى نياز به محبت دارد, با محبت بودن همسر از دو جهت اهميت دارد 1️⃣ - از طرفى كانون خانواده را صفاى بيشتر مى بخشد و باعث نيرو و توان بيشتر مدير خانواده يعنى شوهر مى گردد 2️⃣ - و از طرف ديگر فرزندان تشنه محبت, خود را از چشمه زلال محبت سيراب و روان آنها را طـراوت مى بخشد.
امام كاظم (ع) در دعايى كه به اصحاب تعليم دادند طلب همسر ودود و باعاطفه زياد را از خداوند, سفارش نمودند.
🌷عفاف و پاكدامنى همسر عفاف و پاكدامنى از معيارهاى ضرورى انتخاب همسر است; زيرا فرزندان طيب و پاكيزه از دامان مادران پاكدامن و با عفت پرورش خواهند يافت.
امام كاظم (ع) از رسول خدا (ص) نقل مى كند كه فرمود:
با زنان فلان طايفه ازدواج كنيد زيرا آنها با عفت هستند و زنان آنان نيز با عفتند و با زنان فلان طايفه ازدواج نكنيد زيرا آنان با عفت نيستند و زنانشان نيز با عفت نخواهند بود
و نيز على بن جعفر مى گويد: از برادرم سؤال كردم آيا استفاده از شير زنى كه از راه زنا بچه زاييده صلاح هست؟
فرمود: استفاده از شير او و شير دختر او كه از زنا متولد شده صلاح نيست. 📚على همت بنارى
✅زادگاه امام كاظم (ع)
👈زادگاه امام موسى بن جعفر روستاى بزرگى به نام ابواء است كه در كنار منطقه ((ودان)) (بين مكه و مدينه و 19 ميلى سقيا و 27 ميلى جحفه) واقع است.(1) حموى در كتاب ياقوت(2) مى نويسد:
كوهى در همان نواحى به اين نام وجود دارد.
برخى ديگر ابواء را به معناى محل گرد آمدن سيلابها و گردهمايى گروههاى مختلف مردمى دانسته اند.(3) اين منطقه علاوه بر اينكه محل تولد امام كاظم(ع) است, از جهت تاريخى اتفاقات مختلفى را نيز شاهد بوده است از جمله; قبر آمنه بنت وهب, مادر حضرت محمـد(ص) كه هنگام مراجعت از مدينه به مكه در سـال 46 قبل از هجرت وفات يافت, در آنجاست.
نقل است كه وقتى گروهى از قريش براى خونخواهى شهداى خود به منطقه بدر رسيدند, خواستند اين قبر را نبش كنند اما ابوسفيان پس از مشورت با بزرگان قريش از اين كار منصرف شد.(4) ابن سعد نيز در طبقات مى نويسد: پيامبر در واقعه حديبيه بر سر قبر آمنه در ابواء آمد و بر آن گريست و قبر را بازسازى كرد.(5) همچنين نخستين غزوه پيامبر در اين منطقه اتفاق افتاد.(6) نزول آياتى از قرآن از جمله آيه تيمم (نسـاء 43/4) نيز دراين منطقه اتفاق افتاد.(7)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پى نوشت ها:
1 ـ ابن رسته 178/7 ـ حمدالله مستوفى(ص15) فاصله سقيا و ابواء را 29 ميل و همدانى (300ـ301) فاصله بين ابواء و جحفه را 23 ميل ذكر مى كند.
2 ـ ياقوت, 1 / 100.
3 ـ همان.
4 ـ واقدى, 1 / 206.
5 ـ ابن سعد 1 / ;116 قمى 1 / 44.
6 ـ ابن هشام 2 / ;8 بخارى5 / 1.
7 ـ ابن سعد 8 / ;75 ابن حنبل 1 / 220.
https://eitaa.com/babsvd