eitaa logo
بکگراند | 𝖣𝗂𝗌𝗇𝖾𝗒🌸 •
12.3هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
3هزار ویدیو
1 فایل
- 𝗜𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲 𝗼𝗳 𝗚𝗼𝗱 • 💖 • - 𝗚𝗼 𝘄𝗵𝗲𝗿𝗲 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝗱𝗿𝗲𝗮𝗺𝘀 𝘁𝗮𝗸𝗲 𝘆𝗼𝘂 • 🌈 • - 𝗕𝗶𝗿𝘁𝗵 : 28 𝗢𝗰𝘁𝗼𝗯𝗲𝗿 • 🧁 • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
پیام بعثت.mp3
6.83M
🎤 🌟 بعد از قرنها جدایی انسانها از مقام وحی؛ خداوند در بیست و هفتمین شب از ماه عظیم‌القدر رجب، دوباره جریان وحی را به زمین، آغاز می‌کند... ولی بعنوان آخرین جریان وحی ! پس وحی بر رسول‌الله‌ص، باید کامل‌کننده‌ی همه‌ی جریانهای وحی تاریخ باشد و تفاوتی با بقیه‌ی پیامبران داشته باشد! تفاوتی که بتواند تمام تاریخ را از جریان وحی بی‌نیاز کند! ※ ویژه عید @Rahee_saadat
✨﷽✨ « عـ ــوامـ ـل فــقـ ـر » ✍چند چیز از چیزهایی که باعث فقر و تهیدستی می شود که از جمله : ۱- بعد نماز صبح تا طلوع خورشید، بخوابد. ۲- با حالت جنابت غذا بخوردـ ۳- هنگام غذا دستش را نشوید. ۴- به خورده نان بی حرمتی کندـ ۵- شب خانه را جاروب کند. ۶- باقی گذاشتن تار عنکبوت در منزل ۷- نماز را سبک بشمارد. ۸- لعن و ناسزا گفتن به اولاد ۹- دروغ گفتن ۱۰- در حمام ادرار کردن ۱۱- با حرص غذا خوردن ۱۲- در حال غذا خوردن به اطراف نگاه کند. ۱۳- بین نماز مغرب و عشا بخوابد. ۱۴- قسم دروغ خوردن ۱۵- با فامیل قطع رابطه کند. ۱۶- گوش کردن آهنگ غنایی. @Rahee_saadat
🌸✨مردی به امام ششم از فقر و تنگدستی شکایت کرد حضرت فرمود هرگاه صدای اذان را شنیدی همراه مؤذن اذان را تکرار کن که از فقر نجات خواهی یافت✨ 📚 مکارم الاخلاق ۳۴۸ @Rahee_saadat
✨﷽✨ ✍ کاروانی در نزدیک نیشابور در کاروان سرایی شبی را ساکن شدند.در آن کاروان جوانی به نام احمد بود که بسیار ساده و خوش قلب بود. که به خاطر سادگی اش به او احمد بیچاره می گفتند. شبی در کاروان جنجال شد و هر کس سویی دوید تا اموال خود در جایی پنهان کند که از دست راهزنانی که در حال حرکت به کاروان سرای نیشابور بودند، در امان باشند. احمد بیچاره، 40 سکه با ارزش طلای اشرفی در جیب شلوار خود داشت. دوستش به او گفت: احمد، برو و این طلاها را در بیرون کاروانسرا خاک کن . احمد گفت: اگر خدا بخواهد یقین کن کسی نمی تواند بدزدد و من در عمرم دروغ نگفته ام . راهزنان رسیدند و تاراج شروع شد. دوست احمد گفت: برو در گوشه ای در کاروان سرا نزد شتران بخواب. چون دارایی تو در جیب توست و اگر خواب باشی کسی بیدارت نمی کند . احمد گفت: من چنین نمی کنم .اهل کاروان چون طلاها را پنهان کرده بودند، راهزنان چیزی از طلا ها نیافتند . احمد ، نزد راهزنان رفته و گفت: 40 طلای اشرفی در جیب دارم بیایید و از من بگیرید... هر راهزنی که این جمله را می شنید بر این جمله می خندیدو می گفت دیوانه است و کسی سمت او نمی رفت ... راهزنان لباس های تمام اهل کاروان را گشتند و طلاهای شان را دزدیدند. به جز احمد بی چاره. @Rahee_saadat
🌸✨پیامبر ص ؛ گروهی در قیامت هستند که با دست‌ها و پاهای بریده محشور می‌شوند و آن‌ها افرادیند که همسایگان خود را آزار دادند✨ 📚 مجمع البیان فی تفسیر القرآن @Rahee_saadat
🔴 قضاوت، قضاوت، قضاوت ✍وارد اتوبوس شدم. جایی برای نشستن نبود. همان جا روبه‌روی در، دستم را به میله گرفتم. 🔸پیرمردی با کُتی کهنه، پشت به من، دستش را به ردیف آخر صندلی‌های آقایان گره کرده بود. می‌شد گفت تقریبا در قسمت خانم‌ها بود. 🔹خانم دیگری وارد اتوبوس شد. کنار دست من ایستاد. 🔸چپ چپ نگاهی به پیردمرد انداخت و شروع کرد به غر زدن: برای چی اومده تو قسمت زنونه؟ مگه مردونه جا نداره؟ این همه صندلی خالی! 🔹گفتم: خانم جان این طوری نگو، حتما نمی‌تونسته بره! 🔸گفت: دستش کجه، نمی‌تونه بشینه یا پاش خم نمی‌شه؟ 🔹گفتم: خب پیرمرده! شاید پاش درد می‌کنه نمی‌تونه بره بشینه. 🔸باز گفت: آدم چشم داره می‌بینه! نگاه کن پاش تکون می‌خوره، این روزها حیا کجا رفته؟! 🔹سکوت کردم، گفتم اگر همین طور ادامه دهم بازی را به بازار می‌کشاند. فقط خدا خدا می‌کردم پیرمرد صحبت‌ها را نشنیده باشد. 🔸بی‌خیال شدم، صورتم را طرف پنجره کردم تا بارش برف را تماشا کنم. 🔹به ایستگاه نزدیک می‌شدیم، پیرمرد می‌خواست پیاده شود. دستش را داخل جیبش برد. 50تومنی پاره‌ای را جلوی صورتم گرفت و گفت: دخترم، این چند تومنیه؟ 🔸بغض گلویم را گرفت، پیرمرد نابینا بود. خانم بغل‌دستی هم خجالت‌زده سرش را پایین انداخت و سرخ شد. @Rahee_saadat
🌸✨هر کس سوره حمد و دو آیه ۱۵۴ آل عمران و ۲۹ فتح را تا ده روز و هر روز ۱۱ بار بخواند حاجتش به زودی برآید✨ 📚 درمان با قرآن ۱۹ @Rahee_saadat
🌹یاد کنیم یکدیگر را تا خدا ما را یادکند.🌹 🌹در گذریم؛تا خدا از ما در گذرد.🌹 🌹خوب بخواهیم؛تا خدا برایمان خوب بخواهد.🌹 🌹خطاهای دیگران را بپوشانیم؛ تا خدا خطاهایمان را بپوشاند.!🌹 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌@Rahee_saadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای پادشاه عالم عشقت به سینه دارم 💚 در قاب سینه ی خود عکس مدینه دارم💚 دارم ولایت تو ، در دل محبت تو💚 سر مست جام عشقم ،در روز بعثت تو💚 مبعث پیامبر اکرم (ص) مبارک باد 🎉 🎊 🎉 @Rahee_saadat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹❤️🌹 🌹عیدسعید مبعث ❤️برپیروان مبارک 🌹مبعث نور اقدس ❤️بر پیروان مبارک 🌹شد منتخب محمد ❤️آن نور پاک ایزد 🌹این خاتم نبوت ❤️بر پیروان مبارک باد 🎈 𝐉𝐨𝐢𝐧 : @tavallod_ide🌻 ─━━━━⊱✿⊰━━━━─ 🎊 𝓗𝓪𝓹𝔂 𝓑𝓲𝓻𝓽𝓱 𝓭𝓪𝔂🎊
«لقد منَّ الله علیَ المؤمنین اذ بعث فیهم رسولا من أنفسهم» ※ رسولی، از میانِ ما، و برایِ ما.... که حرکت در مسیرِ "حبیب الله شدن" فقط با " او " ممکن است. ※ " بعثتِ احمد " ؛ انقلابی بود علیه شیطان، که دل ها را از معبودِ مجازی خالی و از محبّت اله یکتا پُر می کند. ※ اوست ؛ پیامبر اُمّتی که برگزیده خواهند شد برایِ ظهور آخرین انقلاب جهان و وراثت صالحان در زمین ! شیرینی رسالتی عظیم به کامِ جانمان مبارک. ✦ ویژه عید ※ طرح استدیو انسان تمام @Rahee_saadat
🔅 ✍ برای موفقیت، به خودت امید تزریق کن 🔹جنگ عظیمی بین دو کشور درگرفته بود. ماه‌ها از شروع جنگ می‌گذشت و جنگ کماکان ادامه داشت. سربازان هر دو طرف خسته شده بودند. 🔸فرمانده یکی از دو کشور با طرحی اساسی، قصد حمله بزرگی را به دشمن داشت و آن طرح با چنان دقت و درایتی ریخته شده بود که فرمانده به پیروزی نیروهایش اطمینان کامل داشت. ولی سربازان خسته و دودل بودند. 🔹فرمانده سربازان خود را جمع کرد و درمورد نقشه‌ حمله خود توضیحاتی داد. 🔸سپس سکه‌ای از جیب خود بیرون آورد و گفت: سکه را بالا می‌اندازم. اگر شیر آمد پیروز می‌شویم و اگر خط آمد شکست می‌خوریم. 🔹سکه را به بالا پرتاب کرد. سربازها با دقت چرخش سکه را در هوا دنبال کردند تا به زمین رسید. شیر آمده بود. فریاد شادی سربازان به هوا برخاست. 🔸فردای آن روز با نیرویی فوق‌العاده به دشمن حمله کردند و پیروز شدند. 🔹پس از پایان نبرد، معاون فرمانده نزد او آمد و گفت: قربان، آیا شما واقعا می‌خواستید سرنوشت کشور را به چرخش یک سکه واگذار کنید؟ 🔸فرمانده لبخندی زد و گفت: بله. 🔹و سکه را به او نشان داد. هر دوطرف سکه شیر بود. @Rahee_saadat