eitaa logo
بکگراند | 𝖣𝗂𝗌𝗇𝖾𝗒🌸 •
12.3هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
3هزار ویدیو
1 فایل
- 𝗜𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲 𝗼𝗳 𝗚𝗼𝗱 • 💖 • - 𝗚𝗼 𝘄𝗵𝗲𝗿𝗲 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝗱𝗿𝗲𝗮𝗺𝘀 𝘁𝗮𝗸𝗲 𝘆𝗼𝘂 • 🌈 • - 𝗕𝗶𝗿𝘁𝗵 : 28 𝗢𝗰𝘁𝗼𝗯𝗲𝗿 • 🧁 • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
❗️ 🔸 شخصی از حضرت آیت الله العظمی بهجت درخواست دستوری فرمودند. آقا که همیشه مشغول ذکر بودند، سر بلند کردند و فرمودند :«تا می‌توانید گناه نکنید» سپس سر به زیر انداختند و مجدّداً مشغول ذکر شدند. 🔸 بعد از چند لحظه سر بلند کردند و فرمودند: «اگر احیاناً گاهی مرتکب شدید سعی کنید گناهی که در آن حقّ‌الناس است نباشد». باز سر به زیر انداخته و مشغول ذکر شدند. 🔸 و بعد از چند لحظه باز سر بلند کردند و برای سومین بار فرمودند: «اگر گناه مرتکب شدید که در آن حقّ‌الناس است سعی کنید در همین دنیا آن را تسویه کنید و برای آخرت نگذارید که آن جا مشکل است.» 📚 برگرفته از کتاب فریادگر توحید، ص ٢١ @Rahee_saadat
✨﷽✨ 🌼«حاکم و کشاورز بیچاره» ✍روزی حاکمی برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی‌مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی‌نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. حاکم دستور داد لباس گران‌بهایی بر او پوشاندند و یک قاطر به همراه افسار و پالان خوب هم به او دادند. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم می‌زد به مرد کشاورز گفت: می‌توانی بر سر کارت برگردی، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده‌ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم از کشاورز پرسید: مرا می‌شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا می‌شناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم این شهر کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سال‌هاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزی‌ام می‌خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت این شهر را می‌خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می‌خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده‌ای که به من زدی. فقط می‌خواستم بدانی که برای خدا حکومت این شهر یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا فقط بخواه، خدا بی‌نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی‌انتهاست ولی به خواسته‌ات و لطف و تقدیر خداوند ایمان داشته باش. @Rahee_saadat
✍امام سـجّاد (ع) عباس(ع) را نزد خداوند منزلتے است ڪہ در روز قيامت همه شهيدان بر آن رشڪ میبرند ... 📚بحار الأنوار، ج۲۲، ص۲۷۴ فرزند دلیر حیدر آمد عباس امیر لشکر آمد می‌خواست نشان دهد ادب را یک روز پی از برادر آمد 🎉 میلاد حضرت عباس(ع) مبارک @Rahee_saadat
✨﷽✨ 🌼حضرت عباس یعنی عشق ✍از صفات مشهور حضرت ابوالفضل (ع)  شجاعت اوست.در جنگ صفین، امیرالمومنین علی (ع) جوان نقابداری را در سن پانزده سالگی یا هفده سالگی به میدان فرستادند که از هیبت او شجاعت ظاهر بود ، اصحاب معاویه از مبارزه با او ترسیدند ، معاویه به ابن شعثاء گفت تو به مبارزه او برو ، او گفت اهل شام مرا با ده هزار سوار برابر می دانند. هفت پسر دارم ، یکی را می فرستم.هفت پسرش را فرستاد ، آن جوان نقابدار همه را هلاک کرد.ابن شعثاء خودش به میدان جنگ آمد ، آن جوان او را نیز از پای درآورد.دیگر کسی جرأت مبارزه با او را نکرد. 💥حضرت امیرالمومنین علی (علیه السلام) او را صدا کرد ، هنگامی که نقاب از صورت مبارکش برداشت ، دیدند قمر بنی هاشم (علیه السلام) است. در حمله به شریعه فرات چهارهزار سوار پیاده را متفرق فرمود. 📚خصایص العبّاسیّه ص۱۳۸ ✨میلاد حضرت عباس(ع) مبارک✨ @Rahee_saadat
✍ امام جعفرالصادق(ع)میفرمایند: عموى ما عبّاس، داراى بينشى ژرف و ايمانى راسخ بود؛ همراه با امام حسين عليه السلام جهاد كرد و نيك آزمايش داد و به شهادت رسيد. 📚عمدة الطالب/صفحه٣۵۶ 🌸میلاد حضرت ابالفضل(ع) مبارک باد 🌸 @Rahee_saadat
✨﷽✨ 🌼فاصلۀ بی‌فاصله ✍شما در راه امام ‌زمانتان از چشمانتان گذشتید و من چشمانم را به غبار گناه، آلوده کردم. شما در قلبتان حسینیه‌ای بنا کردید و من قلبم را به حراج دنیا گذاشتم. شما عمرتان را وقف امام زمانتان کردید و من عمرم را به بهایی ناچیز فروختم. شما باعث خشنودی و لبخند رضایت امام ‌زمانتان می‌شدید و من چه بی‌رحمانه با گناهانم باعث گریۀ حضرت می‌شوم... و حال، فاصلۀ بی‌فاصلۀ شما با حضرت، بین‌الحرمین است و عبادتگاه عاشقان اما فاصلۀ من با حضرتِ صاحب به اندازۀ گناهانم است. خوب می‌دانم که با کریمان کارها دشوار نیست؛ حر آزادانه به سمت یار برگشت و عاشقانه بندۀ او شد. راه برگشتن من هم باز است و حضرت دوست، مشتاق بازگشتِ‌ من... 📎 ؛ ویژهٔ ولادت (ع) ‌‌‌‌ @Rahee_saadat
✨🌼✨ فرزند على حیدر کرار ابوالفضل و ز حلم و ادب سرور اخیار ابوالفضل اى ماه بنى هاشم و مصداق فتوت گشتى پدر فضل به ادوار، ابوالفضل ✨ ولادت با سعادت ابوالفضل (ع) بر عاشقان اهل بیت عصمت و طهارت مبارک باد✨ @Rahee_saadat
✨﷽✨ 👌حکایت واقعی و بسیار زیبا ✍، سال ۱۳۶۹ بود. من مسئول پذیرش سازمان بودم. آن موقع سیستم ثبت و دریافت مشخصات به صورت دستی انجام می‌شد. مانند امروز نبود که همه چیز به صورت اتوماتیک و ماشینی انجام شود. ما چند نفر داشتیم که کار‌های اداری مردم را انجام می‌دادند. معمولاً سرمان خیلی شلوغ بود. یک روز دو خانم میانسال مراجعه کردند. از نوع پوشش آن‌ها مشخص بود که از خانواده‌های مذهبی و معتقد بودند. آنها را دعوت کردم که روی صندلی بنشینند و بگویند که چه می‌خواهند. درخواست آن‌ها کمی عجیب بود. حکمی از یکی از شعبات دادگاه داشتند مبنی بر مجوز نبش قبر جنازه یک خانم که حدود ۲ یا ۳ ماه پیش دفن شده بود. کمی تأمل کردم، با توجه به داشتن دستور قضائی و قانونی، نبش قبر بلامانع بود، ولی از لحاظ انسانی سعی کردم که از این خواسته دست بردارند. اما تلاش من کارگر نشد و آن‌ها اسرار داشتند که این مهم انجام شود و گفتند: پس از پیدا شدن وصیتنامه متوفی و سفارش او مبنی بر اینکه پس از مرگش در وادی الاسلام شهر قم دفن شود، ما می‌خواهیم بنابر وصیتش این کار انجام شود. حتی در وصیتنامه نیز اشاره کرده که اگر هم جنازه من دفن شده بود باید نبش قبر شود و جنازه منتقل شود. من با شنیدن این موضوع و اصرار متوفی در زمان حیاتش، متقاعد شدم و کار را پیگیری کردم تا انجام شود. با مسئولین ذیربط هماهنگ کردم. نیرو‌های واحد دفن در اختیار قرار گرفتند و کار‌ها انجام شود، ولی مهمتر از نبش قبر، فرستادن و انتقال جسد بود به شهر مقدس قم که خود این کار داستانی بود. معمولاً جنازه بعد از چند روز متلاشی می‌شود، بو می‌گیرد و شرایط خوبی ندارد. هیچ راننده‌ای نبود که این کار را قبول کند. با اینکه یکسری از این ماشین‌های بنز داشتیم که اتاقک حمل جنازه با قسمت راننده جدا بود، ولی باز هم کسی زیر بار این کار نرفت. در نهایت به ذهنم آمد که از راننده‌های یک شرکت خصوصی که گاهی در حمل جنازه به سازمان کمک می‌کردند استفاده کنم. در بین راننده‌های این شرکت یک نفر را می‌شناختم و ارادت متقابلی بین ما بود. ایشان همیشه به من لطف داشت. خلاصه با وی تماس گرفتم و او قبول کرد که این کار را انجام دهد. ماشین او یک استیشن معمولی بود و هیچ فاصله‌ای بین راننده و جنازه نبود. با این حال او قبول کرد و فرستادمش به قطعه مورد نظر و من هم خیالم راحت شد که کار انجام شده است. مشغول رفع و رجوع کار‌های دیگر شدم. حدود یک ساعت و یا بیشتر گذشت. تلفنم زنگ زد و دیدم راننده با صدای بلند گریه می‌کند و می‌گوید فلانی بیا! خواهش می‌کنم بیا. من گفتم: گفته بودم که این مورد شرایط عادی ندارد. خودت قبول کردی. گفت: نه اشتباه نکن بیا خودت ببین. من رفتم پائین، کنار آمبولانس، انگار نه انگار که این جنازه بیش از چند ماه است که دفن شده. کفنی سفید و روشن، بوی خوش و معطر از این جنازه بلند بود. همه گریه می‌کردند. عجیب بود. باورش هم عجیب است. نمی‌دانم چگونه و با چه حالی دفترم برگشتم. آن دو خانم برای ادامه کار‌های اداری آمدند. ناخودآگاه پرسیدم: ایشان کی هستند؟ چه کرده اند؟ شما را به خدا بگوئید. آن‌ها گفتند: هیچ. ایشان هم یک انسان معمولی مثل ما بودند. فقط صبح‌های جمعه زیارت عاشورای ایشان ترک نمی‌شد. با زیارت عاشورا مأنوس بود. من تعجب نکردم. در این سال‌ها که در سازمان بهشت زهرا (س) مشغول کارم، زیاد شنیده بودم کسانی که با زیارت عاشورا و در یک کلام با امام حسین (ع) سر و سری دارند، متفاوت اند. اصلاً همه چیز آن‌ها تفاوت دارند. خیلی از اینکه همکاری کرده بودم تا وصیتنامه این خانم اجرا شود راضی بودم.  📚بر اساس خاطره‌ای از کارمند بهشت زهرا @Rahee_saadat
✨﷽✨ 🌼«حاکم و کشاورز بیچاره» ✍روزی حاکمی برای گردش به بیرون از شهر رفته بود که مرد میانسالی را در حال کار بر روی زمین کشاورزی دید. حاکم پس از دیدن آن مرد بی‌مقدمه به کاخ برگشت و دستور داد کشاورز را به کاخ بیاورند. روستایی بی‌نوا با ترس و لرز در مقابل تخت حاکم ایستاد. حاکم دستور داد لباس گران‌بهایی بر او پوشاندند و یک قاطر به همراه افسار و پالان خوب هم به او دادند. حاکم که از تخت پایین آمده بود و آرام قدم می‌زد به مرد کشاورز گفت: می‌توانی بر سر کارت برگردی، ولی همین که دهقان بینوا خواست حرکت کند حاکم کشیده‌ای محکم پس گردن او نواخت. همه حیران از آن عطا و حکمت این جفا، منتظر توضیح حاکم بودند. حاکم از کشاورز پرسید: مرا می‌شناسی؟ کشاورز بیچاره گفت: شما تاج سر رعایا و حاکم شهر هستید. حاکم گفت: آیا بیش از این مرا می‌شناسی؟ سکوت مرد حاکی از استیصال و درماندگی او بود. حاکم گفت: بخاطر داری بیست سال قبل که من و تو با هم دوست بودیم در یک شب بارانی که در رحمت خدا باز بود، من رو با آسمان کردم و گفتم خدایا به حق این باران و رحمتت مرا حاکم این شهر کن و تو محکم بر گردن من زدی و گفتی که ای ساده دل! من سال‌هاست از خدا یک قاطر با پالان برای کار کشاورزی‌ام می‌خواهم هنوز اجابت نشده آن وقت تو حکومت این شهر را می‌خواهی؟ یک باره خاطرات گذشته در ذهن دهقان مرور شد. حاکم گفت: این قاطر و پالانی که می‌خواستی، این کشیده هم تلافی همان کشیده‌ای که به من زدی. فقط می‌خواستم بدانی که برای خدا حکومت این شهر یا قاطر و پالان فرق ندارد. فقط ایمان و اعتقاد من و توست که فرق دارد. از خدا فقط بخواه، خدا بی‌نهایت بخشنده و مهربان است و در بخشیدن بی‌انتهاست ولی به خواسته‌ات و لطف و تقدیر خداوند ایمان داشته باش. @Rahee_saadat
🔴 «حکایت مرد زاهد و ریاکاری» ✍مرد زاهدی، روزی به مهمانی شخصیتی بزرگ رفت. هنگام غذا خوردن فرا رسید. زاهد از عادت همیشگی غذا کمتر خورد. بعد از غذا، نوبت نماز خواندن رسید. مرد زاهد به نماز ایستاد اما بر خلاف همیشگی، نماز را طولانی به‌جا آورد. پس از آنکه به خانه رسید، از همسرش طعام خواست. پسر او که همراهش بود، با تعجب پرسید: مگر در مهمانی به اندازه کافی غذا نخوردی؟ پدر گفت: کم خوردم تا آدم پرخوری جلوه نکنم و برای روزهای آینده برای خود موقعیتی کسب کنم. پسر با شنیدن شرح ریاکاری پدر به او گفت: پدر جان! نمازت را نیز قضا کن که چیزی نکردی که به کار آید! @Rahee_saadat
✨﷽✨ ✍امام رضا (ع) فرمودند: كسى كه توان جبران گناهانش را ندارد، زیاد بر حضرت محمّد و اهل بیتش علیهم السلام صلوات و درود فرستد، كه همانا گناهانش اگر حقّ الناس نباشد محو و نابود گردد. 📚 وسائل الشیعه 💠شعر زیبای چهارده صلوات👌 🌸به محمد(ص)سبب خلقت دنیا صلوات 🌸به محبت که نمود هدیه به دل ها صلوات 🌸به علی(ع)شیر خدا آن شه مردان جهان 🌸به وجودی همه پر گشته زتقوی صلوات 🌸به تمامی عفاف ،فاطمه(س)آن دخت نبی 🌸به همه حجب وحیا،عصمت زهرا صلوات 🌸به کرامت به درایت به صبوری حسن(ع) 🌸به کریمی که دهد حاجت دل ها صلوات 🌸به حسین(ع)خون خدا آن شه مظلوم وغریب 🌸به شهیدی که غمش شد به دل ما صلوات 🌸به سجودی که نمود آن شه سجاد(ع)خدا 🌸به عبادت که نمود حضرت حق را صلوات 🌸به شکافنده هر علم و به باقر(ع) ،به خرد 🌸به شعوری که نمود حل معما صلوات 🌸به علمدارتشیع ،به صداقت به صفا 🌸به امام جعفر صادق(ع) همه ازما صلوات 🌸به نشاننده خشم،کاظم(ع) محبوس واسیر 🌸به نه تسلیم شده بر ظلم وستم ها صلوات 🌸به غریبی که غم ازدل ببرد قربت او 🌸به رضا(ع)آن که ستاند غم دل را صلوات 🌸به نهم اختر آسمان امامت ،به تقی(ع) 🌸به جوادو همه جود کرم ها صلوات 🌸به نقی(ع)هادی ما درره رستگاری ودین 🌸به هدایتگر ما درره عقبا صلوات 🌸به امامی که حسن،عسکری (ع)است نام خوشش 🌸به ابا حجت حق،شاه نه پیدا صلوات 🌸به وجود خوش آن مهدی(عج) پنهان زنظر 🌸به عدالت که نماید همه برپا صلوات @Rahee_saadat
✨﷽✨ ✍پند یڪ پدر پیر بہ پسرش: منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش و اشڪهایت را با دستان خود پاڪ ڪن (همہ رهگذرند) زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی هست ڪہ بتواند بہ راحتی قلبی را بشڪند (مراقب حرفهایت باش) بہ ڪسانی ڪہ پشت سرت حرف میزنند بی اعتنا باش آنها جایشان همانجاست دقیقا پشت سرت (گذشت داشتہ باش) گاهی خداوند برای حفاظت از تو ڪسی یا چیزی را از تو میگیرد اصرار بہ برگشتنش نڪن پشیمان خواهی شد (خداوند وجود دارد،پس حڪمتش را قبول ڪن) عمر من 80 سالہ ولی مثل 8 دقیقہ گذشت و دارہ بہ پایان میرسہ (تو این دقیقہ های ڪم،ڪسی را از دست خودت ناراحت نڪن) انسان بہ اخلاقش هست نہ بہ مظهرش. اگرصدای بلند نشانگر مردانگی بود سگ سرور مردان بود قبل از اینڪہ سرت را بالا ببری و نداشتہ هات را بہ پیش خدا گلایہ ڪنی نظری بہ پایین بینداز و داشتہ هات را شاڪر باش. 🔻انسان بزرگ نمیشود جز بہ وسیلہ ی فكرش @Rahee_saadat