eitaa logo
بکگراند | 𝖣𝗂𝗌𝗇𝖾𝗒🌸 •
12.3هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
3هزار ویدیو
1 فایل
- 𝗜𝗻 𝘁𝗵𝗲 𝗻𝗮𝗺𝗲 𝗼𝗳 𝗚𝗼𝗱 • 💖 • - 𝗚𝗼 𝘄𝗵𝗲𝗿𝗲 𝘆𝗼𝘂𝗿 𝗱𝗿𝗲𝗮𝗺𝘀 𝘁𝗮𝗸𝗲 𝘆𝗼𝘂 • 🌈 • - 𝗕𝗶𝗿𝘁𝗵 : 28 𝗢𝗰𝘁𝗼𝗯𝗲𝗿 • 🧁 • • • •
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 علیه السلام: ✍️ طلَبتُ فَراغَ القلبِ فوَجَدتُهُ في قِلَّةِ المالِ؛ 🔴 آسايش دل را جستجو كردم و آن را در كمى مال و ثروت يافتم. 📚 میزان الحکمه، جلد ۴، صفحه ۲۹۸۶ @Rahee_saadat
✨﷽✨ 🌼حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید ✍️ ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی می‌کرد ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ از ﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ . ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ.ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می‌نمایم، که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده‌اند ﺑﺨﻮﺍبد! ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ. ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ، ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود. ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه‌ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدن ﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ. ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه خواب ﺭﻓﺖ. ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪ نکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ. ﺳﻮﺍﻝ می‌پرسند ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ می‌گوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند: ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟ ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ: ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ ‏(ﺧﺮ‏) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر هیچ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ. ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و.... ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ‌ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید. ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می‌شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ می‌گیرد ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ می‌شود ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪﺷﺎﻥ می‌آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ. ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ می‌کنند ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ می‌گذارد ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ! ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ می‌گوید: ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ ... ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست... 🔻حق الناس تنها موضوعیست که در قیامت با شفاعت هم حل نمی‌شود🔺 @Rahee_saadat
1⃣ 🖋 آیت الله کشمیرے ره ؛ جهت رسیدن به آرزوهاے مادے ⇦( خونه ، ماشین ، ازدواج و... ) سوره یس بخوانید ✺➹ @Rahee_saadat
داستان تغییر مسیر تاریخ.mp3
9.81M
✖️ چرا امام رضا علیه‌السلام، به ایران آمدند و مشهد محل زیارت ایشان انتخاب شد؟ ✖️ چرا حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها در ایران و آنهم در فاصله‌ی زیادی از مشهد، و در شهر قم، فرود آمدند؟ ✖️ چرا ایران اینقدر مورد توجه پیامبر و اهل بیت علیهم‌السلام بوده است؟ ▪️ویژه شهادت امام رضا علیه‌السلام @Rahee_saadat
🌼خود شاهدی دو ماه گذشته است و بر لبم جز یا حسین نغمه ی دیگر نداشتم 😔 مثل همیشه باز گدا را حلال کن🙏 آقا اگر برای شما کم گذاشتم😢 ... @Rahee_saadat
<شکستن دل و بداخلاقی عامل کاهش رزق> ✍همچنان که ، موجب جلب 🔖رحمت و محبت خداوند 🔖محبوبیت بین مردم؛ 🔖افزایش رزق و روزی 🔖و برکت در زندگی خواهد شد، و نیز برعکس موجب ♨️ناخشنودی خداوند، ♨️ناخرسندی ♨️کاهش رزق و روزی ♨️و بی برکتی در زندگی می شود. به گواهی امام علی (ع): روزی‌انسانی که دل انسان دیگر را بواسطه زبانش میشکند تنگ میشود. و بنابر روایت دیگری: ❌☝️بداخلاقی نسبت به دیگران موجب بی برکتی، واگذار شدن او به خودش (ومحرومیت از الطاف خاص خداوند) و آسیب دیدن زندگی او خواهد شد. 📚غرر الحکم کلینی، یعقوب، کافی، ج2، ص 326 @Rahee_saadat
📸 💠 استاد انصاریان 🔸 قلب بندگی دارد که بندگی‌اش ایمان است. 🔸 نفس بندگی دارد که بندگی‌اش اخلاق است. 🔸 عقل بندگی دارد که بندگی‌اش داشتن اندیشهٔ خوب است. @Rahee_saadat
🔆 راست نباید گفت، هر راست نشاید گفت 🔹پادشاهی قصد کشتن اسیری کرد. اسیر در آن حالت ناامیدی شاه را دشنام داد. 🔸شاه به یکی از وزرای خود گفت: او چه می‌گوید؟ وزیر گفت: به جان شما دعا می‌کند. شاه اسیر را بخشید. 🔹وزیر دیگری که در محضر شاه بود و با آن وزیر اول مخالفت داشت، گفت: ای پادشاه آن اسیر به شما دشنام داد. 🔸پادشاه گفت: تو راست می‌گویی اما دروغ آن وزیر که جان انسانی را نجات می‌دهد بهتر از راست توست که باعث مرگ انسانی می‌شود. @Rahee_saada
✨﷽✨ ⚫️ مسمویت امام رضا علیه السلام‌ بدست مأمون ✍ اباصلت گوید : حضرت امام رضا علیه السلام بمن فرمودند : من به مجلس اين فاجر (مأمون لعين) داخل خواهم شد. اگر از خانه سر نپوشيده بيرون آيم با من تكلم نما ، و اگر چيزى بر سر پوشيده باشم با من سخن مگوی. اباصلت گوید : حضرت امام رضا عليه السلام نماز بامداد ادا نمود. جامه‌هاى خويش را پوشيد و در محراب نشست و منتظر مى‌بود تا غلامان مأمون به طلب وى آمدند. آنگاه كفش خود را پوشيد و رداى مبارك خود را بر دوش افكند و به مجلس مأمون درآمد ، و من در خدمت آن حضرت بودم. در آن وقت طبقى چند از الوان ميوه‌ها نزد وى نهاده بودند ، و او خوشه انگورى را كه زهر را به رشته در بعضى از دانه‌هاى آن دوانيده بودند در دست داشت و بعضى از آن دانه‌ها كه به زهر نيالوده بودند، از براى رفع تهمت زهر مار مى‌كرد. چون نظرش بر آن حضرت افتاد مشتاقانه از جاى خود برخاست و دست در گردن مباركش انداخت و ميان دو ديده آن قرة العين مصطفى را بوسيد ، و آنچه از لوازم اكرام و احترام ظاهرى بود دقيقه‌اى فرو نگذاشت. آن جناب را بر بساط خود نشانيده و آن خوشه انگور را به وى داد و گفت: يابن رسول اللّه! از اين نكوتر انگور نديده‌ام. حضرت فرمودند كه شايد انگور بهشت از اين نكوتر باشد. مأمون گفت : از اين انگور تناول نما. حضرت فرمود كه مرا از خوردن اين انگور معاف دار. مأمون مبالغه بسيار كرد و گفت البته مى بايد تناول نمود. مگر مرا متهم مى دارى با اين همه اخلاص كه از من مشاهده مى‌نمايى! اين چه گمانها است كه بمن مى‌برى ، و آن خوشه انگور را گرفته دانه چند از آن خورد باز بدست آن جناب داد و تكليف خوردن نمود. آن امام مظلوم چون سه دانه از آن انگور زهرآلود تناول كرد حالش دگرگون گرديد و باقى خوشه را بر زمين افكند و متغير الأحوال از آن مجلس برخاست، مأمون گفت : يابن عم! به كجا مى روى؟ فرمود : به آنجا كه مرا فرستادى! و آن حضرت حزين و غمگين و نالان سر مبارك پوشيده از خانه مأمون بيرون آمد. 📚 منتهی الآمال ، نشر مبین اندیشه ، 2 / 1760 . ‌‌‌‌ @Rahee_saadat
✍امیرالمومنین امام على (عليه السلام) : هر كس بدون ارتكاب گناهى عذرخواهى كند ، خود را گنهكار قلمداد كرده است. مَنِ اعتَذَرَ مِن غَيرِ ذَنبٍ فقَد أوجَبَ عَلى نَفسِهِ الذَّنبَ . 📚 غررالحكم ، حدیث 8894 @Rahee_saadat
🔴 محاسبه ✍ مرحوم حاج شیخ عباس قمی، در کتاب «منازل الآخرة » نقل فرموده است که: شخصی به نام «ابن صمد، بیشتر اوقات شب و روز، اعمال خود را محاسبه می‌کرد، روزی به فکر محاسبه اعمال عمر خودافتاد، حساب کرد دید که شصت سال از عمرش گذشته است، پس روزهای این شصت سال را حساب کرد، دید که بیست و یک هزار وپانصد روز می‌شود، گفت: «وای برمن! اگر روزی یک گناه، بیشتر نکرده باشم، وقتی خدا را ملاقات می‌کنم، بیست ویک هزار و پانصد گناه انجام داده ام» این را بگفت و بیهوش افتاد... روایت شده که: روزگاری حضرت رسول«صلی الله علیه و آله وسلم»در زمین بی گیاهی فرود آمد، به اصحاب خود فرمود: بروید هیزم بیاورید. عرض کردند: ما، در زمین بی گیاهیم، و هیزم در آن یافت نمی شود. فرمود: هر کس هر چقدر امکان دارد، بیاورد. پس اصحاب هیزم آوردند و در مقابل آن حضرت روی هم ریختند، چون هیزم‌ها جمع شد مانند کوهی به نظر می‌رسید، حضرت فرمود: «گناهان شما نیز همین طور جمع می‌شوند. » معلوم شد که مقصود آن حضرت، از امر به آوردن هیزم، این بود که اصحاب بدانند: همین طور که در آن بیابان خالی، هیزمی به نظر نمی آمد، اما وقتی که جستجو کردند و روی هم ریختند، مقدارکثیری هیزم جمع شد و مانند تلی گردید. بهمین نحو، گناهان ما به نظر نمی آید، اما اگر جستجو و حساب شود، گناهان بسیاری جمع می‌شود. چنانچه «ابن صمد» برای هر روز عمر خود، یک گناه فرض کرد، بیست و یک هزار و پانصد گناه شد. 📚 کتاب داستان‌های شهید دستغیب (معاد و قیامت) @Rahee_saadat