eitaa logo
بچه های آسمان ۳۱۳
1.2هزار دنبال‌کننده
14.4هزار عکس
16هزار ویدیو
83 فایل
آنهایی که دلشان میخواست در کربلای حسین (ع) بودند,بدانند,امروز,هر لحظه یک کربلاست جنگ،جنگ نفس گنه آلودس وهوای هوس، واین طرف میدان مهدی فاطمه(س) غریب وتنها اشک می ریزد. مهدی یاوران #گناه نمیکنند!همین» خادم کانال @nafas_aseman_313 تبادل @i_11n8
مشاهده در ایتا
دانلود
☁️🌞☁️ 🔸کوشش کنید با دیگران حرف نزنید مگر حرف حکمت آمیز! حرف حکمت آمیز هم خیلی زیاد نیست چون زیاد زمینه ندارد و همه مستمع آن نیستند، پس طبعا شما کم حرف می‌شوید. خدای تعالی می‌خواهد حضرت مریم را بسازد به او می فرماید باید نذر کنی که امروز حرف نزنی. شما خودتان را تمرین بدهید. 👌یک خرده‌ای تصمیم بگیرید که کم حرف بزنید. از همه چیز بهتر برای کم حرف زدن است. 👈حرف فقط حرف لازم! 👈حرف حکمت‌آمیز 👈حرف خدا 👈حرف قرآن @bachehaeyaseman
🌿آیت‌اللـہ مجتهدی‌تهرانی(ره) : دیدید بعضی‌ها تا می‌خــواهند دو رڪعت بخوانند، انگـار یڪ ڪوه پشت آنها افتــاده، اینھا همه بر اثـر زیـاد است... @bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشنهاد دانلود☝️ 👤 استاد 👽 این همه میگن آدم فضایی آدم فضایی منظورشون چیه ؟! ⚠️ شیطان پرستی ، حقیقت آدم فضایی ، کابالا ، ‼️ بر مبنای چه عقایدی فیلم می سازد و در نگاه آنها ملائکه و شیاطین چه جایگاهی دارند؟ بسیار جالب @bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 خیالت راحت! اهل بیت مدیون کسی نمیشن ... 👤 حجت الاسلام عالی @bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ پست ویژه 💖 پیشگویی عجیب شهید سلیمانی از شروع جنگ سنگین سفیانی بعد از جنگ‌ با داعش. 🌸 یکی از مدافعان حرم می‌گوید: 🌼 در پایان جنگ با داعش سلیمانی به قرارگاه آمد. آمده بود به بچه ‌ها خدا قوّت بگوید، نشستم کنارش گفتم: 🍃 حاجی جنگ دیگه تموم شد؛ با اجازتون من برگردم سر درس و زندگیم، بغضم را فرو بردم و گفتم سفره جنگ را جمع کردند ما جا موندیم از قافله‌ی شهدا، برای ما دعا کنید. 🌷 حاجی دستم را گرفت توی دستش و فشار داد و گفت: 🌺 فلانی، خیلی عجله نکن، به زودی یک جنگ سنگینی خواهیم داشت که همه شهدای دفاع مقدس و شهدای مدافع حرم آرزو می‌کنند کاش بودند و در این جنگ کنار شما می‌جنگیدند. 📚کتاب سلیمانی عزیز، ص ۱۹۴ @bachehaeyaseman
❣ 🔹به اين يقين رسيده‌ام که ديدنت ملاک نيست... 🔹جهان مگر نديده بود يازده امام را... 🔹تو روزی عدل و داد را اقامه می‌کنی و من... 🔹زنام قائمت فقط بلد شدم قيام را... 🤲 @bachehaeyaseman
☁️🌞☁️ 🛑روشنگری در مورد آیت الله خامنه ای! ✍انتقاد میکنند که شما دارید از «رهبری آیت الله خامنه ای» بت می سازید و دروغگویید! ‌ ‌💥سوال ما اینه: ‌ ‌✍آیا هم دروغگوست که فرمود:هر کس با این سید(آیت الله خامنه ای) دشمنی کند عاقبت بخیر نمی شود؟ ‌ ‌✍آیت الله شوشتری هم دروغگوست که فرمود: ‌من سرباز کوچک رهبری هستم، ایشان از مرسلین است؟ ‌ ‌‌✍ هم دروغگوست که فرمود: ملائکه برای ایشان و ‌به احترامشان دست به سینه می گذارند؟ ‌ ‌‌✍ آن عارف بی بدیل هم دروغگوست که به امام خامنه ای فرمود: بنده ضمانت می کنم که شما توسط خواص اولیا مساعدت شوید؟ ‌ ‌و فرمودند: که در ملاقاتی با امام زمان عج داشتم، خواستم سفارش آقای خامنه ای را بکنم، حضرت فرمودند: (خامنه ای از ماست)... ‌ ‌‌✍مگر علامه این عارف بزرگ که علامه طباطبایی در موردش فرمود: حسن زاده را کسی نشناخت جز امام زمان.. ‌دو زانو در مقابل رهبر انقلاب ننشست و‌ایشان را «مولای من» خطاب نکرد و نگفت: گوشتان به دهان رهبر باشد که او گوشش به دهان حجت ابن الحسن است؟ ‌ ‌💥آیا اینها برای کاسبی دنیا و خودشیرینی این مطالب را گفته اند؟! ‌‌ ‌✍چرا مهمترین وصیت شهدایی که گلچین شده ی خدا هستن اینه: پشت باشید و امام خامنه ای را تنها نگذارید؟ ‌ ‌✍مگه سردار سلیمانی در وصیت نامش ننوشت که: من حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای را خیلی مظلوم و تنها می‌بینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست؟ ‌ 💢‌یعنی شهدا هم دروغگو و چاپلوس بودن؟! ‌ ‌نه! ‌ 🍃شهدا و اولیای الهی چون و داشتن: ‌ ‌💫نور خدا و ولایت را در باطن مقام معظم رهبری دیده اند و بر اساس همین طینت و باطن او سخن میگویند.. ‌‌💢جالبه بدونید وقتی از نخست وزیر ژاپن پرسیدند در ملاقات با رهبر عالی ایران چه دیدید: ‌گفت:اگر ما هم یک چنین رهبری داشتیم،آمریکا را از کشورمان بیرون می کردیم.. ‌ 🍃‌پس شکر نعمت ولی فقیه را بجا بیاوریم از کفران نعمت خدا بترسیم و او را در میان این همه هجمه و دروغ و تنها نگذاریم... @bachehaeyaseman
ورود واکسن کرونای آمریکایی و انگلیسی به کشور ممنوع است 🔅رهبر معظم انقلاب: 🔹ورود واکسن آمریکایی و انگلیسی به کشور ممنوع است. 🔹این موضوع را به مسئولین گفته ام و الان هم به شکل عمومی می گویم. 🔹اگر آمریکایی ها توانسته بودند واکسن تولید کنند این افتضاح کرونایی در کشور خودشان پیش نمی آمد. 🔹اطمینانی به آمریکایی ها و انگلیسی ها نیست، اعتمادی به آنها ندارم، گاهی اوقات اینها می خواهند واکسن را روی ملت های دیگر میخواهند امتحان کنند. 🔹البته به فرانسه هم خوشبین نیستم، زیرا سابقه خون های آلوده را دارند. 🔹از جاهای دیگر که مطمئن باشد میخواهند واکسن تهیه بکنند، مشکلی ندارد. @bachehaeyaseman
بچه های آسمان ۳۱۳
☁️🌞☁️ 🛑تشرف آیت الله شیخ اسماعیل نمازی خدمت امام زمان عج(قسمت دوم) ✳️همه مشغول کندن قبر شدند و هر
☁️🌞☁️ 🔴تشرف آیت الله شیخ اسماعیل نمازی خدمت آقا امام زمان عج(قسمت سوم) 🌸آقا سپس فرمود: «رفقایت را صدا کن و فوراً سوار شوید، الان که به راه بیفتید اوّل مغرب در جریه هستید.» ✳️دوستان ما هنوز در حال گریه و انابه و توسّل و تضرّع بودند و ما را نمی‌دیدند، اما ما آنان را می‌دیدیم. ✨وقتی آن‌ها را صدا کردم، با دیدن ما یک‌باره از جا برخاستند و با خوشحالی به طرف ما آمدند. 💠یکی یکی سلام کرده، دست آقا را بوسیدند. آن ‌گاه حضرت فرمودند: «سوار شوید و از همین راه بروید». ❄️به دوستان گفتم: «آقا راه را به من نشان دادند، سوار شوید تا برویم». ‼یکی از حاجیان به نام «حاج محمّد شاه حسینی» به من گفت: «حاج آقا! اگر راه بیفتیم ممکن است ماشین دوباره در شن‌ ها فرو رود یا این که مجدّداً راه را گم کنیم. 🍃 بیایید پول ‌های نذر شده را همین الان به این مرد عرب به مقداری که می‌ خواهد بدهیم، تا زحمت کشیده تا رسیدن به مقصد ما را همراهی کند». 🌕آقا وقتی سخن حاجی مذکور را شنیدند، فرمودند: ✅«[شیخ اسماعیل] جلوی من به همة آن‌ها بگو که نذر آن‌ها صحیح نیست». 💥️منم گفتم «آقامیفرمایند نذر شما مرجوح است و صحیح نمی‌باشد...سپس کامل بازگو کردم. 🌹ههمچنین آقا فرمودند :میدانم پولی که همراه دارید کافیست وگرنه خودم به شما پول میدادم. 🌿 دیدیم نمیتوانیم آقا را با پرداخت پول همراه خود کنیم،یکباره به قلبم الهام شد آقا اهل حجاز هستند و اهل حجاز در سوگند به قرآن عقیده مندند.بهمین خاطر قرآن کوچکی از جیبم در آورده و ایشان را سوگند دادم ☀️آقا فرمودند:چرا قسم میخوری؟به قرآن قسم نخور!باشد حالا که مرا قسم دادی با شما می آیم... 🌸سپس آقا فرمودند: «علی اصغر مقصّر است (که باعث گم شدن شما شد)، اکنون محمود رانندگی کند من هم وسط (صندلی کنار راننده) می‌نشینم و شما (شیخ اسماعیل) هم کنار من بنشین به رفقا هم بگو زودتر سوار شوند.» ♦به محمودآقا گفتم: تورانندگی کن. آقا خودشان کنار راننده نشستند و من هم کنار ایشان نشستم ⭕ حاج محمود پشت فرمان نشست. 🌺آقا به من فرمودند: «بگو ماشین را روشن کند». 🔴عجیب اینکه در این حال هیچ کدام از مسافران و راننده ها حواسمان نبود که آب و بنزین که تمام شده،پس ماشین چه جوری حرکت کند؟! ❄️حاج محمود استارت زد، ماشین روشن شد و به راه افتاد. در این لحظه دیدم آقا، انگشت سبابه‌ شان را حرکت دادند امّا من از رمز و راز آن آگاه نبودم. 🚖ماشین بدون این ‌که در شن‌ ها فرو رود، به سرعت راه خود را می ‌پیمود. وقتی از میان آن دو کوه گذشتیم همان ‌طور که آقا فرموده بودند دو کوه🏔 دیگر ظاهر شد. 🌹آقا فرمودند: «بگو از میان این دو کوه حرکت کند». 🔻من به حاج محمود آقا گفتم: از وسط دو کوه حرکت کن. 🌺آقا با این که اصلاً فارسی سخن نگفتند و تنها با من به عربی صحبت می ‌کردند اما نام من و سایر زوّار و حجّاج و راننده‌ ها را می‌ دانستند و همه را به اسم، نام می ‌بردند و سخنان فارسی ما را متوجّه شده، پاسخ می‌گفتند. 🔻وقتی به وسط دو کوه رسیدیم، حضرت به آسمان نگاهی کرده، فرمودند: 🔵«الآن اوّل ظهر است. به راننده بگو بایستد. همه پایین بیایید و نماز خود را بخوانید. ✨من هم نماز خود را بخوانم، بعد از نماز رفقا بعد از نماز سوار شده و ناهار را هم در ماشین بخورند تا اول مغرب ان‌شاءالله به جریه برسیم». ✅وقتی دوستان پیاده شدند آقا فرمودند: «آب که ندارید؟» 🔹عرض کردم: خیر، آبی نداریم. 🌹حضرت در این هنگام درختچة خاری را که به ضخامت یک عصا بود به من نشان دادند و فرمودند: 🌹«آن درخت را که می‌ بینی، کنار آن چاهی است. بروید، آب بنوشید، وضو بگیرید و نماز بخوانید، مشکهایتان هم پر کنید ،من همین‌ جا نماز می‌خوانم، من وضو دارم.» ✍ادامه دارد.. @bachehaeyaseman
بچه های آسمان ۳۱۳
☁️🌞☁️ 🥀#حوادث_فاطمیه 🥀 #قسمت2️⃣1️⃣ 🔶منظور ابوبكر از اين سخن ها كيست؟ يعنى او چه كسى را روب
☁️🌞☁️ 🥀 🥀 ️⃣1️⃣ 74 ـ اُمّ اَيمن شهادت مى دهد فاطمه(س) به خانه اُمّ اَيمَن مى رود و جريان را براى او تعريف مى كند. اُم اَيمَن برمى خيزد و همراه با فاطمه(س) به مسجد مى آيد، على(ع)هم مى آيد. 🔸اُم اَيمَن رو به ابوبكر مى كند و مى گويد: ــ اى ابوبكر، من از تو سؤالى دارم. ــ چه سؤالى؟ ــ بگو بدانم آيا شنيده اى كه پيامبر فرمود: "اُم اَيمَن، زنى از زنان بهشت است"؟124 ــ آرى، شنيده ام. ــ اگر قبول دارى كه من از اهل بهشتم، اكنون، شهادت مى دهم كه پيامبر فدك را به فاطمه(س) بخشيد.125 على(ع) هم شهادت مى دهد كه پيامبر فدك را به فاطمه(س) داده است. ابوبكر به فكر فرو مى رود، او ديگر در نزد مردم چاره اى ندارد و تصميم مى گيرد تا فدك را به فاطمه(س)برگرداند. فاطمه(س) از ابوبكر مى خواهد تا سندى به او دهد كه همه بدانند فدك از آنِ اوست. ابوبكر كاغذى را مى طلبد و در آن مى نويسد كه فدك از آن فاطمه(س)است.126 75 ـ عُمَر سند فدك را پاره مى كند عُمَر از ماجرا باخبر مى شود، سريع به ميان كوچه مى دود، او مى خواهد هر چه زودتر خود را به فاطمه(س) برساند. 🔹خداى من! او راه را بر فاطمه(س) مى بندد و مى گويد: "اين نوشته را به من بده". فاطمه(س)نامه را نمى دهد، عُمَر سيلى به صورت او مى زند و هر طور كه شده سند را مى گيرد و آن را پاره مى كند.127 اشك در چشمان فاطمه(س) حلقه مى زند، چرا هيچ كس به يارى دختر پيامبر نمى آيد؟ 76 ـ ترس از گريه فاطمه(عليها السلام) فاطمه(س) ديگر از اين مردم خسته شده است، اين مردم به سخنان او گوش نكردند و دشمن او را يارى كردند، آنها على(ع)را خانه نشين كردند، فرزند او، محسن(ع) را كشتند. فاطمه(س) ديگر از اين دنيا خسته است، بيمارى او شدّت يافته است، او شب و روز گريه مى كند. صداى گريه فاطمه(س)، فرياد مظلوميّت است. او با گريه حق را يارى مى كند. اكنون، فاطمه(س) به سوى قبر پدر مى رود. فاطمه(س) قبر پدر را در آغوش مى گيرد و مى گويد: "اى پدر، بعد از رفتن تو مردم ما را تنها گذاشتند، صبر من ديگر تمام شده است. بار خدايا! مرگ مرا سريع برسان كه زندگى دنيا براى من تيره و تار شده است".128 🔶او در كنار قبر پدر بى هوش مى شود. زنان مدينه به سوى او مى دوند، آب مى آورند و بر صورتش مى ريزند تا به هوش آيد.129 همه از خود اين سؤال را دارند: "چرا بايد يگانه دختر پيامبر اين گونه گريه كند؟". 77 ـ اعتراض همسايه ها گريه فاطمه(س) دل هر كس را به درد مى آورد. حكومت به اين نتيجه مى رسد كه هر طور هست بايد صداى گريه فاطمه(س) را خاموش كند. آنان نقشه اى مى كشند، با بعضى از همسايه ها سخن مى گويند... چند نفر از همسايگان نزد على(ع) آمده اند و دارند با او سخن مى گويند. ــ فاطمه هم شب گريه مى كند هم روز، ما از تو مى خواهيم سلام ما را به او برسانى و به او بگويى كه يا شب گريه كند و روز آرام باشد تا ما بتوانيم استراحت كنيم، يا روز گريه كند و شب آرام باشد، ما نياز به آرامش داريم. ــ باشد، من به فاطمه مى گويم.130 على(ع) به خانه خود حركت مى كند، سخن همسايه ها را به فاطمه(س)مى گويد، فاطمه(س)در پاسخ مى گويد: "على جان! من به زودى به ديدار خدا مى روم".131 78 ـ گريه در بقيع فاطمه(س) را از گريه كردن منع كردند، او ديگر نبايد به كنار قبر پيامبر بيايد و گريه كند. او اوّلِ صبح، از خانه بيرون مى رود و به سوى قبرستان بقيع مى رود. حسن و حسين (عليهما السلام) نيز همراه او هستند. او در گوشه اى از قبرستان مى نشيند و شروع به گريه مى كند. آنجا درخت كوچكى هست، فاطمه(س) زير سايه درخت مى نشيند و به گريه خود ادامه مى دهد. چند نفر با تبر به سوى بقيع مى روند و آن درخت را قطع مى كنند. 🔶فردا صبح، فاطمه(س) با حسن و حسين (عليهما السلام) به سوى بقيع مى آيد. آفتاب بالا آمده است، امّا اينجا ديگر درختى نيست تا فاطمه(س) زير سايه اش بنشيند.132 79 ـ بناىِ بيت الأحزان على(ع) براى ديدن فاطمه(س)آمده است. او مى بيند كه فاطمه(س) در آفتاب نشسته است، على(ع) براى او بَيتُ الاَحزان (خانه غم ها) مى سازد. سايبانى كوچك براى گريه كردن فاطمه(س).133 ..... 🌤 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج 🌤 @bachehaeyaseman
☁️🌞☁️ 💠 رفته بود برای همسرش آتش فراهم کند، اما وقتی خدا او را به برگزیده بود. 🔱موسی علیه السلام به مقصودش رسید، و . ✅ حضرت مهدی عجل الله فرجه هم گونه است. این امر میشود؛ و ! ⚜️پس، به آنچه امیدش را باش تا به آنچه امیدش را داری. صادق آل محمد صلواةالله علیه و علیهم این گونه فرموده است. 📚 کمال الدین، جلد1، ص 151 @bachehaeyaseman
دوستَش مۍگُفت: علے تـو قُنوتِش هیـچ چیـزی بَـراۍِ خـودَش نِمے‌خـواست! بـارها مۍشِنیدَم که مۍ‌گُفت↓ اَللهُـم احفِـظ قائِـدنا الخـامِنـه‌ای♥️ بُـلَنـد هَــم مۍگُفت اَز تَـه دِل(((: ""🕊 🌸شادی ارواح پاک شهدا صلوات🌸 @bachehaeyaseman
📸 آخرین تصویر از دنیا ▫️اگر دلی رو شکستین ▪️اگر مال حروم خوردین ▫️اگر حق دیگران رو ندادین ▪️اگر با دروغ زندگی می‌کنین ▫️اگر غیبت دیگران رو می‌کنین ▪️اگر با خودتون می‌گید ▪️فردا طلب بخشش می‌کنم ▫️شاید فردایی در کار نباشه! @bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ دیروز حضرت آقا فرمودند که من به فرانسه هم خوشبین نیستم و دلیلش انتقال خون های آلوده به ایران هست... ❌ این کلیپ رو ببینید و به وقاحت این کشور پی ببرید @bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️شهید حاج قاسم : 🌼 با اعتقاد می‌گویم باید تمام عمرمان را وقف این کشور و انقلاب کنیم @bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♥️•‍✵﷽‍✵• سنگین ترین بلاها آلان بر دوش امام‌ زمان علیه السلام است• 🌸 از امام زمان بخواهیم درد خودش به ما هم بدهد•🥀 👤 حجت الاسلام عالی @bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 لبخند رضایت امام زمان (عج) 👤 حجت الاسلام سعیدی 👌 ببینید و نشر دهید 🌹 @bachehaeyaseman
﷽❣ ❣﷽ ارباب زمین؛امیر تاریخ بیا تا نخل ستم برکنی از بیخ بیا از قول همه منتظران میگویم ای پیرترین جوان تاریخ بیا... تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 @bachehaeyaseman
☁️🌞☁️ 🔴چرا گاهی از عبادت لذّت نمی بریم؟ 🌻حضرت آیت الله جوادی آملی فرمودند: 🔮 اگر انسان مریض،شیرین ترین و خوشمزه ترین گلابی و میوه راهم بخورد،لذّت نمی برد.. ✅ در بُعد معنوی و عبادت هم این گونه است. 🔷 کسی که "فی قلوبهم مرض" است یعنی قلبش بیمار است، از نماز و عبادت لذّت نمی برد و گاهی هم خسته می شود. 🔴بیماری قلب همان گناهان است. تا انسان گناه را ترک نکند ، علاوه بر این که از عبادت لذّت نمی برد،بلکه خسته هم می شود. ✨اللهم الرزقنا توفیق طاعه و بعد المعصیه... @bachehaeyaseman
🛑دیدی وقتی دچار سرما خوردگی هستی نه عطر گل‌ ها رو میفهمی و نه مزه غذاهای خوشمزه! هم باعث میشه ما عطر عبادت رو نفهمیم و مزه لذیذ ترین خوراکِ روح که نمازه رو نچشیم...❗️ @bachehaeyaseman
🌺وقتی حضرت آقا این بار آبروشو برای سلامتی مردم خرج میکنه و تمام تهمت ها و یاوه گویی های دشمن و نفوذی های خودی رو به جون میخره.... @bachehaeyaseman
اثر حرف های بیهوده بر روح انسان... @bachehaeyaseman
☁️🌞☁️ 🛑تشرف آیت الله شیخ اسماعیل نمازی خدمت امام زمان عج (قسمت چهارم) ✅وقتی به آن درختچه رسیدیم، چاهی دیدیم که آبی زلال و گوارا داشت و حدود یک وجب یا کمی بیشتر از سطح زمین پایین‌تر بود. 💦به راحتی دستمان به آب میرسید و توانستیم مشکهایمان را پرکرده،آب بنوشیم و وضو بگیریم. ✅خلاصه بعد از انجام کارها و خواندن نماز، آقا هم که نمازشان به پایان رسیده بود، تشریف آوردند و فرمودند: 🍀«همه ناهارشان را داخل ماشین بخورند» 🔰بعد از این که ماشین به راه افتاد، من مقداری آجیل و خوراکی برداشته، به حضرت تعارف کردم اما ایشان چیزی برنداشتند و فرمودند: «نمی‌خواهم». ✅مقداری نان که خودم در «شاهرود» از گندم خوب و تمیز درست کرده بودم، به ایشان تعارف کردم که حضرت مقداری برداشتند اما ندیدم که بخورند.. 💠آن ‌گاه حضرت از بعضی از شهرهای ایران مانند همدان، کرمانشاه، مشهد تعریف کردند و از بعضی از علما مانند «ملاّ علی همدانی» تمجید کردند. ✅آن‌ گاه مقداری هم به من امیدواری داده، فرمودند: «شما ان‌شاءالله وضعتان خوب است و خوب خواهد شد». و درباره ناراحتی ‌هایی که داشتم، دلداری دادند، بحمدالله، آن گرفتاری ‌ها برطرف شد. 🔻در طیّ مسیر دربارة بعضی از علما، صحبت ‌هایی به میان آمد ـ آقا از بعضی از مراجع مثل «آیت‌الله سیّد ابوالحسن اصفهانی» و دیگر آقایان تعریف و تمجید کردند. ☀️حضرت در پاسخ بعضی از مسائلی که خدمتشان عرض می‌کردم، می‌فرمودند: 🌹«همه این‌ ها از برکات ما اهل بیت است»🌹 🔷در این حین عرضه داشتم: «در جاده‌های ایران، چند فرسخ به چند فرسخ، قهوه‌خانه، آب، روشنایی و میوه است. اما این‌جا هیچ چیز نیست». 🌺حضرت فرمودند: «در همه جای ایران، نعمت وافر و فراوان است و همه آن‌ ها از برکات ما اهل بیت است»🌹 ⚫️ و من غافل از همه جا و همه چیز، اصلاً متوجّه مقصود آن حضرت نبودم‼ 🔹ماشین همچنان راه خود را با قدرت می ‌پیمود تا این ‌که اول مغرب ،همان ‌طور که آقا فرموده بودند ـ به جریه در مرز میان عراق و عربستان رسیدیم. 🌹در این هنگام آقا فرمودند: «من دیگر می‌روم. از این جا به بعد راه را به تنهایی نروید. امشب را در جریه بمانید، فردا یک قافله صدتایی از مکّه می‌آید، شما با آن قافله همراه شوید.» ✅عرض کردم: چشم! امشب همین جا می‌مانیم. شما هم نزد ما بمانید و میهمان ما باشید. 🌹حضرت فرمودند: «شیخ اسماعیل! من کار زیادی دارم، تو مرا به قرآن قسم دادی، من هم اجابت کردم. ✨من باید بروم و شما را به خدا می‌سپارم و دوباره تکرار می‌کنم. آن نذری که کردید، صحیح نیست. شما مراقب باشید که این‌ ها دارایی ‌شان را به کسی نبخشند همان‌ طور که قبلاً گفتم اموالتان را حساب کنید و بنویسید، بعد در وطن خودتان به اندازه آن انفاق کنید». 💠ما حدود سه ساعت به ظهر مانده همراه آقا سوار ماشین شدیم و تا مغرب خدمت ایشان بودیم. 🌺امام عصر(علیه السلام) پیوسته مشغول ذکر بودند اما من متوجه نبودم که چه ذکری را می‌گویند. 🌹 شالی به کمرشان بسته بودند و به هیئت اعراب حجاز شمشیری بزرگ در طرف راست و شمشیر کوچکی در طرف چپ خود آویخته بودند و چیزی مانند یشناق (نوعی سرپوش) که عرب‌ ها بر سرشان می اندازند به سرمبارک انداخته بودند 🌺اما پیشانی نورانی و ابروهای کمند و چشمان جذابشان کاملا دیده می‌شد و خیلی خوش‌اخلاق بودند. ♦در این هنگام من برای انجام کاری از ایشان اجازه خواستم. ایشان چند قدمی همراهی کردند و همین طور که مشغول صحبت بودم دیگر آقا را ندیدم و ناگهان تازه فهمیدم که چه بر سرمان آمده است... ☑️رفقا را صدا زدم: حاج عبدالله! حاج محمد! کور باطن‌ها! از صبح تا حالا خدمت آقا بودیم اما او را نشناختیم... !! ▪️با گفتن این سخن و فهمیدن موضوع همه شروع به گریه کردند. 🔴صدای گریه حجّاج بلند شد. بر اثر گریه زیاد و سر و صدا، چند تا از شُرطه‌ ها و پلیس ‌ها با عجله در خیمه ‌ای که برپا کرده‌ بودیم آمدند .🔻در این حال که ما با شُرطه ها مشغول صحبت بودیم صدای اذان مغرب بلند شد... http://uupload.ir/files/4rhd_download.jpg پایان @bachehaeyaseman