☁️🌞☁️
#جریان_واقعی_ازطلبیده_شدن زائر توسط امام حسین علیه السلام 🔸
💠گفت : از دفتر مدیر عامل هواپیمایی گفتن بجاشون دو تا از کارمندها جهت انجام یکسری از کارهای مهم اداری امروز باید برن نجف
〽️حالمون گرفته شد چون دست روی هر کدوم از این مسافرها میزاشتیم که پیاده شه دلش میشکست ،کاری هم نمیشد کرد چون دستور داده بودن و میبایست انجام شه !
🔅وارد اتاق خلبان شدم و ازش خواهش کردم اجازه بده از دو صندلی اضافه در اتاق خلبان جهت نشستن این دو کارمند استفاده بشه که متاسفانه موافقت نکرد😔
خلاصه لیست مسافرها را آوردند و قرار شد اسم دو نفر انتهایی لیست را اعلام کنند تا اونها پیاده بشن
🌸اسمها را اعلام کردند و قرعه افتاد به یک پیرمرد و یک پیرزن !
از هواپیما که داشتن پیاده میشدن نگاهشون یادمه که چقدر ناراحت و دل شکسته بودن
🚀هواپیما به سمت نجف پرواز کرد و بعد از یکساعت و چند دقیقه رسیدیم به آسمان نجف
🔆منتظر اعلام نشستن هواپیما از طرف خلبان بودیم ولی اعلام نمیکرد و ما همچنان در روی آسمان نجف اشرف دور میزدیم
🍃نیم ساعتی گذشت که خلبان دلیل نشستن هواپیما را اعلام کرد و گفت به دلیل طوفان شن و دید کم قادر به نشستن نیست و میبایست برگرده فرودگاه امام تا هوا خوب بشه !
✈️ برگشتیم فرودگاه امام و درب هواپیما باز شد و مسول هماهنگی رفت اتاق خلبان و دلیل برگشت را پرسید و خلبان هم بهش گفت
اما با تعجب شنیدیم که مسول هماهنگی میگفت فرودگاه نجف بازه و پروازها داره انجام میشه و بعد از شما چند هواپیما نشست و برخواست کردن
✨پیش خودم گفتم لابد حکمتی توی اینکاره !!!
رفتم پیش خلبان و گفتم
کاپتان حالا که اینطوریه لابد خدا خواسته ما برگردیم این دو تا مسافر جامونده را ببریم ،کاش شما اجازه میدادی از این دو صندلی اتاق خلبان امروز استفاده میکردیم
🌹خلبان که مسول ایمنی پروازه نگاهی بهم کرد و گفت :
شما فکر میکنید دلیل برگشتمون این بوده ؟! باشه برید صداشون کنید بیان
خوشحال پریدم از اتاق خلبان بیرون و رفتم پیش مدیر کاروان و گفتم :
شما تلفن این خانم و آقایی که پیاده شدن و دارید ؟!
🌺گفت بله !
گفتم : سریع زنگ بزن ببین کجان خدا کنه تو فرودگاه باشن بهشون بگو بیان
اونهم تماس گرفت و خواست خدا پیداشون کرد و آمدن (اون دوتا از فرط خستگی رفته بودن نمازخونه فرودگاه استراحت کنند و منزل نرفته بودن )
🔶همه خوشحال و منتظر اومدنشون بودیم که دیدیم یک پیرزن و پیر مرد با غرور و خوشحال دارن میان
پیرزن جلوی ما که رسید گفت:
فکر کردید کار ما دست شماست؟!
فکر کردید شما میتونید جواز سفر ما رو باطل کنید؟
چشمامون پر از اشک شد و ازش عذرخواهی کردیم
گفتم مادر خداروشکر که منزل نرفته بودید و حالا اومدید !
گفت : آخه شما بودید میرفتید ؟ با چه رویی بر میگشتیم خونه !
((حالا گوش کنید به حکایت جالبی که پیرزنه نقل کرد))
اینقدر حالمون خراب بود که اصلا نمیتونستیم راه بریم و رفتیم تو نمازخونه تا حالمون جا بیاد و بعد بریم خونه
🔴 پیش خودم گفتم یا امیرالمومنین و یا اباعبدالله و یا حضرت ابالفضل (ع) شما اینهمه مهمون داشتی امروز ما دو تا فقط زیادی بودیم و شروع کردم به گریه کردن و بی حال شدم و خوابم برد
تو عالم خواب و بیداری بودم که یک آقا سید بزرگواری اومد داخل نمازخانه و گفت :
❤مگه شماها نمیخواستید برید کربلا پس چرا نشستید ؟!
عرض کردیم آقا نشد ! نبردنمون !
فرمود پاشید خیالتون راحت برید کربلا !!!!
میگفت تا چشمهامو باز کردم دیدم موبایل شوهرم داره زنگ میزنه و گویا شما گفته بودید بیاییم
🌺 تا یار که را خواهد و میلش به که باشد🌺
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
#تشرف
🔹تشرف جناب جعفر نعلبند اصفھاني
🏷آقاي حاج میرزا محمد علي گلستانه اصفھاني (ره) فرمودند: عموي من، آقاسید محمد علي (ره) براي من نقل کردند: در زمان ما در اصفھان شخصي به نام جعفر که شغلش نعلبندي بود، بعضي حرفھا رامي زد که موجب طعن و رد مردم شده بود، مثل آن که مي گفت:
با طي الارض به کربلارفته ام. يا مي گفت: مردم را به صورتھاي مختلف ديده ام.و يا خدمت حضرت صاحب الامر (ع)
رسیده ام.او ھم به خاطر حرفھاي مردم، آن صحبتھا را ترک نمود.
🔰تا آن که روزي براي زيارت مقبره متبرکه تخت فولاد مي رفتم. در بین راه ديدم جعفرنعلبند ھم به آن طرف
مي رود،با هم همسفر شدیم
از او راجب حرفهای مردم پرسیدم با کلی اصرار گفت:آقا من بیست و پنج بار از پول کسب خود، به کربلا مشرف شدم و در ھمه سفرھا، براي زيارتي عرفه مي رفتم.در سفر بیست و پنجم بین راه، شخصي يزدي بامن رفیق شد.چند منزل که با ھم رفتیم، مريض شد و کم کم مرض او شدت کرد و مشرف به موت گردید، روز سوم که قافله خواست حرکت کندمن متحیر ماندم که با او چه کنم ؟ اگر تنهایش بگذارم نزد خدای متعال مسئول میشوم از طرفی چطور از زیارت عرفه محروم شوم؟
🔺 نزدش رفتم و تصمیمم را گفتم اشکش جاری شد و گفت:من يک ساعت ديگر مي میرم، صبرکن، وقتي از دنیا رفتم، خورجین و اسباب و الاغ من مال تو باشد، فقط مرا با اين الاغ به کرمانشاه و از آن جا ھم ھر طوري که راحت باشد، به کربلا برسان.وقتي حرفش را زد و گريه او را ديدم، دلم به حالش سوخت و ھمان جا ماندم.
🔸بعد از مدتی آن زائر یزدی از دنیا رفت من هم او را بر الاغ بسته و حرکت کردم اما همین که مقداری راه میرفتم می افتاد ترس بر من غلبه کرد ھمان جاايستادم و؛ به جانب حضرت سیدالشھداء (ع) توجه نمودم و با چشم گريان عرض کردم: آقا من با اين زائر شما چه کنم؟ اگر او را در اين بیابان رھا کنم، نزد خدا و شمامسئول ھستم. اگر ھم بخواھم او را بیاورم، توانايي ندارم.
🔆ناگھان ديدم، چھار نفر سوار پیدا شدند و آن سواري که بزرگ آنھا بود، فرمود: جعفربا زائر ما چه مي کني؟ عرض کردم: آقا چه کنم، در کار او مانده ام! آن سه نفر ديگر پیاده شدند.يک نفر آنھا نیزه اي در دست داشت که آن را در گودال آبي که خشک شده بود فرو برد، آب جوشش کرد و گودال پر شد.آن میت را غسل دادند.بزرگ آنان جلو ايستاد و با ھم نماز میت را خوانديم و بعد ھم او را محکم بر الاغ بستند و ناپديد شدند.من ھم براه افتادم.
‼️ناگاه ديدم، از قافله اي که پیش از ما حرکت کرده بود، گذشتم و جلو افتادم. کمي گذشت، ديدم به قافله اي که پیش از آن قافله حرکت کرده بود، رسیدم.وبعد ھم طولي نکشید که ديدم به پل نزديک کربلا رسیده ام.در تعجب و حیرت بودم که اين چه جريان و حکايتي است! میت را بردم و در وادي ايمن دفن کردم.
♦️قافله ما تقريبا بعد از بیست روز رسید.ھر کدام از اھل قافله مي پرسید: تو کي وچگونه آمدي! من قضیه را براي بعضي به اجمال و براي بعضي مشروحا مي گفتم وآنھا ھم تعجب مي کردند.تا آن که روز عرفه شد و به حرم مطھر مشرف شدم، ولي با کمال تعجب دیدم که مردم را بصورت حیوانات مختلف می بینم،از قبیل گرگ،خوک،میمون و غیره و جمعی را هم بصورت انسان میدیدم ،وحشت زده برگشتم دوباره قبل ظهر رفتم همان صورت دوباره بعدظهر رفتم ولی مردم را به همان صورت مشاهده میکردم تا روز بعد که دیگر عادی شد .
⭕️بعد از این سفر چند سفر دیگر مشرف شدم.باز روز عرفه مردم را بصورت حیوانات مختلف می دیدم و در غیر آن روز به همان صورت انسان میدیدم..به ھمین جھت، تصمیم گرفتم که ديگر براي زيارتي عرفه مشرف نشوم.چون اين وقايع را براي مردم نقل مي کردم،
بدگويي مي کردند و مي گفتند: براي يک سفر زيارت، چه ادعاھايي مي کند. من هم نقل این قضایا را ترک کردم.
🔰شبي با خانواده ام مشغول غذاخوردن بوديم.صداي در بلند شد، وقتي در را باز کردم، ديدم شخصي مي فرمايد:حضرت صاحب الامر (ع) تو را خواسته اند.به ھمراه ايشان رفتم، تا به مسجد جمعه رسیدم.ديدم آن حضرت (ع) در محلي که منبر بسیار بلندي
در آن بود، بالاي منبر تشريف دارند و آن جا ھم مملو از جمعیت است.آنھا عمامه داشتند و لباسشان مثل لباس
شوشتري ها بود.
♦️به فکر افتادم که دربین اين جمعیت، چطور مي توانم خدمت ايشان برسم، اما حضرت به من توجه فرمودند و صدا زدند: جعفر بیا. من رفتم و تا مقابل منبر رسیدم. فرمودند: چرا براي مردم آنچه را که در راه کربلا ديده اي نقل نمي کني؟ عرض کردم: آقا من نقل مي کردم، از بس مردم بدگويي کردند، ديگر ترک نمودم.حضرت فرمودند: تو کاري به حرف مردم نداشته باش، آنچه را که ديده
اي نقل کن تامردم بفھمند ما چه نظر مرحمت و لطفي با زائر جدمان حضرت سیدالشھداء (ع) داريم.
📚برکات حضرت ولی عصرعجل الله،شیخ علی اکبر نهاوندی
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
🌸بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🔰ذکر روز چهارشنبه
(صدمرتبه)
🔆یا حی و یا قیوم🔆
🍃ای زنده و پاینده🍃
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
🌼اولین سلام صبحگاهی تقدیم به ساحت قدسی قطب عالم امکان، حضرت صاحب الزمان عجوبابالحوائج🌼
🍃🌸السَّلامُ علیکَ یا بقیَّةَ اللهِ یا اباصالحَ المهدی یا خلیفةَالرَّحمنُ و یا شریکَ القران ایُّها الاِمامَ الاِنسُ و الجّانّ سیِّدی و مَولایْ الاَمان الاَمان🌸🍃
🍃🌺اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَّئِکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ [اَبَداً] ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَ النَّهارُ وَ لاجَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ.🌺🍃
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْن
وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْن
#زیارتنامه_شهدا
بِسمِ اللّٰہِ الرَّحمٰن الرَّحیم
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللہ وَ اَحِبّائَہُ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللہ و َاَوِدّآئَہُ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللہِ
اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِےّ الوَلِےّ النّاصِحِ
اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبـے عَبدِ اللہِ، بِاَبـے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم، وَ فُزتُم فَوزًا عَظیمًا فَیا لَیتَنے کُنتُ مَعَڪُم فَاَفُوزَ مَعَڪُم...
✨ نشر پیام صدقه جاریه است ✨
🌺کانال بچه های آسمان🌺👇👇👇
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
#سخن_بزرگان
✨ارزش خوندن داره👇👇👇
🔹آيت الله بهجت : #امام_زمان (عج) خوشی و راحتی ندارد 😭
🔹چه مصائبی بر امام زمان(عج) که مالک همه کره زمین است
و تمام امور به دست او انجام میگردد، وارد میشود و
آن حضرت در چه حالی است و ما در چه حالی؟
او در زندان است و خوشی و راحتی ندارد
و ما چقدر از مطلب غافلیم و توجه نداریم!
🔶کسانی که در خواب و بیداری تشرف حاصل نمودهاند
از آن حضرت شنیدهاند که فرموده است:
« برای تعجیل فرج من زیاد دعا کنید».
🔹خدا میداند تعداد این دعاها باید چقدر باشد
تا مصلحت ظهور فراهم آید.
قطعاً اگر کسانی در دعا جدی و راستگو باشند
و به همّ و ناراحتی اهلبیت علیهمالسلام مهموم
و به سرور آنان مستبشر باشند
مُبْصَراتی خواهند داشت
و قطعاً مثل ما چشم بسته نیستند.
🔸باید دعا را با شرایط آن کرد
و توبه از گناهان از جمله شرایط دعاست
🔹چنانکه فرمودهاند:
«دُعآءُ التائِبِ مُسْتَجابٌ؛
دعای شخصی که توبه کند، اجابت میگردد»
🔶نه اینکه برای تعجیل فرج دعا کنیم
و کارهایمان برای
تبعید (دورکردن)
و تأجیل (بهتأخیر انداختن)
فرج آن حضرت باشد!
✨"در محضر بهجت" ج1 ص 118 ✨
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
#خواندنیهای_خواندنی
🍃ﺷﺒﻲ "ﺳﻠﻄﺎﻥ " محمود ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﻭ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺨﻮﺍﺑﺪ؛ﺑﻪ ﺭﯾﺲ ﻣﺤﺎﻓﻈﺎﻧﺶ ﮔﻔﺖ :ﺑﯿﺎ ﺑﺼﻮﺭﺕ ﻧﺎﺷﻨﺎﺱ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﺮﻭﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﺣﺎﻝ ﻣﻠﺖﺧﺒﺮ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ .
🌹ﺳﻠﻄﺎﻥ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻣﺤﺎﻓﻆ ﻣﺨﺼﻮﺻﺶ ﺑﺮﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺪ .ﺩﺭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﮔﺸﺖ ﻭ ﮔﺬﺍﺭ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﻭﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯﮐﻨﺎﺭﺵ ﺭﺩﻣﯿﺸﻭﻧﺪﻭ ﺍﻋﺘﻨﺎﯾﯽ ﺑﻩ ﺍﻭ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﻗﺘﯽ ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮ ﺷﺪﻧﺪ ﻣﺸﺎﻫﺪﻩ ﮐﺮﺩﻧﺪ، " ﻣﺮﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ " ﻓﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﻭﻣﺪﺗﯽ ﻧﯿﺰ ﺍﺯﻣﺮﮒ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ .ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﯽ ﮐﻪ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺴﺪ ﺭﺩ ﻣﯿﺸﺪﻧﺪ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ :ﭼﺮﺍ ﺗﻮﺟﻬﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻓﺮﺩ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﯿﺪ؟ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩﻧﺪ :ﺍﻭ ﻓﺮﺩﯼ ﻓﺎﺳﺪ، " ﺩﺍﯾﻢ ﺍﻟﺨﻤﺮ " ﻭ "ﺯﻧﺎﮐﺎﺭ " ﺑﻮﺩ!
ﺳﻠﻄﺎﻥ محمود ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﻣﺮﺩ ﺑﺮﺩﻩ ﻭﺗﺤﻮﯾﻞﻫﻤﺴﺮﺵ ﺩﺍﺩ
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺑﺎ ﺩﯾﺪﻥ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻭ ﺷﯿﻮﻥ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺧﺪﺍ ﺭﺣﻤﺘﺖ ﮐﻨﺪ ﺍﯼ ﻭﻟﯽ ﺧﺪﺍ !ﺗﻮ ﺍﺯ ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ ﻭ ﻧﯿﮑﻮﮐﺎﺭﺍﻥ ﺑﻮﺩﯼ !!....
ﻣﻦ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻣﯿﺪﻫﻢ ﮐﻪ ﺗﻮ " ﻭﻟﯽ ﺍﻟﻠﻪ " ﻭ ﺍﺯ "ﺻﺎﻟﺤﯿﻦ " ﻫﺴﺘﯽ !
🌸"ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ :
ﭼﻄﻮﺭ ﻣﯿﮕﻮﯾﯽ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﭼﻨﯿﻦ ﻭﭼﻨﺎﻥ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺵ ﻣﯿﮕﻮﯾﻨﺪ؟ !!ﺯﻥ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ :ﺑﻠﻪ ،ﻣﻦ ﺍﻧﺘﻈﺎﺭ ﭼﻨﯿﻦ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﻭ ﻭﺍﮐﻨﺸﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺭﺍ ﺩﺍﺭﻡ ﻭ ﺍﺯﻗﻀﺎﻭﺕ ﺁﻧﺎﻥ ﻣﺘﻌﺠﺐ ﻧﯿﺴﺘﻢ . ﺳﭙﺲ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺑﻪ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻘﺪﺭﻣﯿﺘﻮﺍﻧﺴﺖ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﻣﯿﺨﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﯿﺂﻭﺭﺩﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺩﺳﺘﺸﻮﯾﯽ ﻣﯽﺭﯾﺨﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :ﺍﻟﺤﻤﺪ ﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺍﯾﻦ ﻣﻘﺪﺍﺭ ﺍﺯ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭﻓﺴﺎﺩ ﻣﺭﺩﻡ ﮐﻤﺘﺮ ﺷﺪ؛ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻣﻨﺰﻝ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ "ﺯﻧﺎﻥ ﻓﺎﺣﺸﻪ ﻭ ﺑﺪﻧﺎﻡ " ﻣﯿﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﭘﻮﻝ ﻣﯿﺪﺍﺩ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :ﺍﯾﻦ ﺩﺭ ﺁﻣﺪ ﺍﻣﺸﺒﺖ !ﺍﻣﺸﺐ ﺩﺭﺏ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺻﺒﺢ ﺑﺒﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺴﯽ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ ﻧﮑﻦ !!ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺖ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﺭﺗﮑﺎﺏ ﮔﻨﺎﻩ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﺷﺪﻥ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺴﺎﺩ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺷﺪﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﺟﻠﻮﮔﯿﺮﯼ ﺷﺪ !!
🔆ﻣﻦ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻣﻼﻣﺖ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﻭ ﻣﯿﮕﻔﺘﻢ :ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺕ ﺟﻮﺭ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻓﮑﺮ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭﺟﻨﺎﺯﻩ ﺍﺕ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﻣﺎﻧﺪ ﻭ ﮐﺴﯽ " ﻏﺴﻞ " ﻭ " ﮐﻔﻨﺖ " ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ .ﺍﻣﺎ ﺍﻭ ﻣﯿﮕﻔﺖ :ﻏﺼﻪ ﻧﺨﻮﺭ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﯿﺖ ﻭ ﮐﻔﻦ ﻭ ﺩﻓﻦ ﻣﻦ، ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﺍﻭﻟﯿﺎﺀ ﻭ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺣﺎﺿﺮ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺷﺪ !!!
"ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ :
ﺑﻪ ﺧﺪﺍ ﻗﺴﻢ ﻣﻦ " ﺳﻠﻄﺎﻥ ﻭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﮐﺸﻮﺭ " ﻫﺴﺘﻢ .ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻋﻠﻤﺎﯼ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﺮﺍﯼ ﻏﺴﻞ ﻭ ﮐﻔﻨﺶ ﻣﯽﺁﯾﯿﻢ ...ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯ ﺑﻌﺪ "ﺳﻠﻄﺎﻥ " ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻩ "ﻋﻠﻤﺎ " ﻭ " ﻣﺸﺎﯾﺦ " ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺎﻥ ﻣﻤﻠﮑﺖ ﻭ ﺟﻤﻊ ﮐﺜﯿﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺮ ﺟﻨﺎﺯﻩ ﻧﻤﺎﺯ ﺧﻮﺍﻧﺪﻧﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺎﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻓﻦ ﮐﺮﺩﻧﺪ !!...
ﺻﺪ ﺳﺎﻝ ﺭﻩ ﻣﺴﺠﺪ ﻭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﺑﮕﯿﺮﯼ،
ﻋﻤﺮﺕ ﺑﻪ ﻫﺪﺭ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺖ ﻧﮕﯿﺮﯼ؛
ﺑﺸﻨﻮ ﺍﺯ ﭘﯿﺮ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﭘﻨﺪ،
ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﯼ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﺳﺖ ﺑﮕﯿﺮﯼ.
🌺اللهم عجل الولیک الفرج
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
#آرامبخش
❤️دلدارمن
برای هر آنچه از دستم رفته، غصه نمیخورم، بی شک با فضل و بخشش خودت ، برایم جبران می کنی...
خدایا سختی های زندگی را تحمل میکنم ، چون خودت قول داده ای که پس از هر سختی ، آسانی است.
🌸در دژ محکم الهی زندگی می کنم، پس عصبانیت، غم و غصه برایم مفهومی ندارد و با بالهای عشق الهی ، در آسمان گسترده ات اوج می گیرم.
🌸همراهی با تو مثل نفس کشیدن است: آرام ، بی صدا و همیشگی
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
#خودسازی
🍀ﻭﻗﺘﯽ ﻫﻤﺮﺍﻩ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺩﺭ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺭﻭ ﺭﺍﻩ ﻣﯽ ﺭﻭﯼ ...
🍀ﮔﺎﻫﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﺧﻢ ﺷﻮ ﻭ ﺳﻨﮕﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺭﺍﻩ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﺑﺰﻥ ﻭ ﮐﻮﺩﮐﺖ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﯼ،
ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺗﻮﺿﯿﺢ ﺑﺪﻩ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺯﻣﯿﻦ ﻧﺨﻮﺭﺩ
🍀ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺷﺎﯾﺪ ﻫﯿﭻ ﻭﻗﺖ ﻧﻔﻬﻤﻨﺪ ﮐﺴﯽ ﺳﻨﮕﯽ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺭﺍﻫﺸﺎﻥ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻪ ﺗﺎ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﻨﻨﺪ
ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﯼ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﻻﺯﻡ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﺸﮑﺮ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩ
🍀ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺗﻮﻗﻊ ﺭﺍ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﻫﻢ ﯾﺎﺩ ﺑﺪﻩ!
ﻧﮑﻨﺪ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﻭ ﻣﺎﻩ ﻫﺎ ﻭ ﺳﺎﻝ ﻫﺎ ﺑﯿﺎﯾﺪ
ﻭ ﺗﻮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺷﯽ ﺑﻘﯿﻪ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﻘﻂ ﻭ ﻓﻘﻂ ﺩﺭ ﺍﺯﺍﯼ ﭼﯿﺰﯼ ، ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ، ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺧﯿﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﯽ!
🍀ﺑﻌﻀﯽ ﻭﻗﺖ ﻫﺎ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺯﯾﺮ ﻓﺮﺵِ ﺍﻗﻮﺍﻡ ﻣﯿﺎﻧﺴﺎﻝ، ﭘﻮﻝ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻭ ﻧﮕﺬﺍﺭ ﻫﺮﮔﺰ ﺑﻔﻬﻤﻨﺪ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ
ﺍﻣﺎ ﻫﺮ ﺍﺯ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪﺕ ﺑﮕﻮ ﭼﻪ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ، ﺗﺎ ﯾﺎﺩ ﺑﮕﯿﺮﺩ ، ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﺪ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﺧﻮﺑﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻭ ﺣﺘﯽ ﻧﮕﺎﻩِ
ﺗﺸﮑﺮﺁﻣﯿﺰﯼ ﻧﺒﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﺧﺪﺍﯾﯽ ﻫﺴﺖ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ …
ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺎﺩﻩ !
ﭼﻘﺪﺭ ﺩﻡ ﺩﺳﺘﯽ ﻭ ﮐﻠﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﺍﻣﺎ ﭼﻘﺪﺭ ﺁﺭﻣﺎﻧﯽ ﻭ ﮐﻤﯿﺎﺏ ...
ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺩﯾﮕﺮ ﺧﺒﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﺗﮑﺮﺍﺭﯼ ﻭ ﺳﺎﺩﻩ ﻭ ﮐﻠﯿﺸﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ؟!
🍀ﻻﯾﮏ ﺯﺩﻥ ﻭ ﮐﭙﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺭﺍ ﺧﻮﺏ ﺑﻠﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻢ ﺍﻣﺎ ﺑﻪ ﻫﻤﺎﻥ ﻧﺴﺒﺖ ، ﻣﺤﺒﺖ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺗﻮﻗﻊ ﺍﺯ ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﺳﺖ....
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
🔴 هفتصد درود خداوند!
🌸روزي پيغمبر خدا صلي الله عليه و آله با اميرالمؤمنين فرمود:
يا علي! مي خواهي تو را به چيزي مژده بدهم؟
🌹علي عليه السلام عرض كرد: بلي، پدر و مادرم به قربانت! تو هميشه مژده دهنده هر چيزي بودي.
🌸پیامبر فرمود: جبرئيل، نزد من آمد و از امر عجيبي مرا خبر داد كه هر كس از دوستان من، بر من با خاندانم صلوات بفرستد:
🔆 درهاي آسمان به روي وي گشوده مي شود و فرشتگان هفتاد صلوات به او مي فرستند و اگر گناهكار است گناهانش مي ريزد همچنان كه برگ درختان مي ريزد و خداوند متعال به او خطاب مي كند: (لبيك يا عبدي و سعديك).
🌺سپس به فرشتگان مي فرمايد:
ملائكان من! شما به او هفتاد صلوات فرستاديد، اما من بر او هفتصد صلوات مي فرستم.
📕بحارالانوار، ج 94، ص 56.
☁️🌞☁️
🔴چگونه پیامبران حتی در کودکی هم دچار خطا و گناه نمیشدند و معصوم بودند؟
✅در محضر آیت الله بهجت ره:
✨یکی از بزرگان نجف میفرمود: من در دوران بچگی خود هرگاه میخواستم کاری که برای افراد مکلف گناه است انجام بدهم،
💥بی درنگ مانعی پیش می آمد و مرا از انجام آن کار باز میداشت.
به این ترتیب من در زمان کوچکی خود کاملا به صورت قهری نه اختیاری،مصون و محفوظ بودم.
🌟اما اینکه چرا پیامبران باید حتما معصوم باشند دلیلش این است که:
اگر مردم ببینند کسی مدام اشتباه میکند،دروغ میگوید و ... خوب کم کم از او فاصله میگیرند و اعتماد نمیکنند.
♦️آن اقا آدم خوبی بود،یکدفعه آمده و پشت سر هم دروغ میگوید!
پرسیدند: این که خوب بود چرا یکدفعه اینطور شد؟
🔷گفتند به حصبه مبتلا شد و حافظه اش را از دست داد!
الان راست و دروغ را تشخیص نمیدهد همینجوری حرف میزند.
⛔️سرانجام این اشتباهات باعث کناره گیری مردم از نبی و وصی میشود.
اگر مردم ببینند که این معصوم الی ماشاالله فراموشی دارد،گناه میکند و خطا میرود خوب از او دور میشوند!
💐بهمین خاطر از بچگی پیامبران و ائمه اطهار ما دچار عصمت و دوری از هر گناه،اشتباه،خطا و ..بودند.
📙کتاب پرسش و پاسخ با آیت الله بهجت ره،حامد اسلام جو
☁️🌞☁️
🔴حسینی هستیم یا یزیدی؟
🔰گفت:
سرت رو بنداز پایین زندگیتو بکن.به هیچ چیز فکر نکن، ما بی طرفیم، کار به کسی نداریم...
✅گفتم:
زیارت عاشورا را خوانده ای؟
🔴دو دسته جمله دارد: یا سلام یا لعن!
♻️جامعه هم دو دسته دارد...
مورد سلام اهل بیت علیه السلام
و مورد لعنشان...
💥عاقبت هم دو دسته میشوند، بهشت و جهنم،حد وسط ندارد.
🌀گفت:
حتی بی طرف ها؟؟؟؟!
✅گفتم:
در زیارت عاشورا جوابت هست...
"و شایعت و بایعت و تابعت علی قتله"
🌹امام صادق(علیه السلام) آن بی طرف ها را هم لعن کرده...
💠هر که در لشکر حسین(علیه السلام) نباشد،
یزیدی است...
🌀گفت:
زمانه عوض شده،فرق کرده...
✅گفتم:
باز زیارت عاشورا جوابت را داده،
(و اخر تابع له علی ذلک)
تا اخرالزمان هر کسی مثل این ها باشد لعن شده..
قرار نیست که فامیلیش یزیدی باشد!!
🌀گفت:
با این حساب کل یوم عاشورا یعنی چه؟
✅گفتم:
یعنی حسین زمان و شمر امروزت را بشناس...
عاشورا تمام تاریخ را دو دسته کرده است،یا حسینی یا یزیدی!
🌀گفت:
حسین زمان که در غیبت است؟
✅گفتم:
اگر میخواهیم کوفی نباشیم باید بدانیم تا حسین نیامده، "مسلم "ولی امر است.
🔴ببین چقدر گوش به فرمان "مسلم زمان" یعنی ولی فقیه هستی...
⚡️اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا...
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
#خودسازی
رمز بودن با اهل بیت علیهم السلام 👌رعایت #تقوا ست. اِتَقوُاالله.
تقوای هر کاری را رعایت بکنید.
👈کارمند هستی در محل کارت تقوا داشته باش.
👈توی خانه برای همسرت بهترین باش.
👈برای بچههایت بهترین پدر باش، بهترین مادر باش.
👈برای همسایهات بهترین همسایه باش.
طوری که اگر خواستی جابجا شوی همسایههایت گریه بکنند برایت، نه بگویند خدا رو شکر دارد میرود!
👈طوری رفتار کن که در محل کارت اگر نرفتی، ده نفر زنگ بزنند آقا کجایی!
چرا نیامدی؟!
💝با مردم خوب تا بکنید خوب صحبت بکنید. قوُلوُا لِلنّاسِ حُسنا
اهل نیکوکاری باشید.
قلبتان هم تسلیم امام زمان ارواحنافداه.
نیروی شما آماده باشد برای یاری کردن امام زمان ارواحنافداه.
هر لحظه خودت را طوری ساختی که اگر الان امام زمان ظهور کنند تو آماده باشی.
💢استاد اخلاق حاج آقا زعفری زاده
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
#تشرف
🍃❤️شرط درک حضور امامزمان(عج)❤️🍃
🌺حجة السلام قدس میگوید:
«روزی آقا فرمودند: در تهران استاد روحانیای بود که «لُمعَتین» را تدریس میکرد، مطلع شد که گاهی از یکی از طلاب و شاگردانش که از لحاظ درس خیلی عالی نبود، کارهایی نسبتاً خارق العاده دیده و شنیده میشود.
🌸روزی چاقوی استاد (در زمان گذشته وسیله نوشتن قلم نی بود، و نویسندگان چاقوی کوچک ظریفی برای درست کردن قلم به همراه داشتند) که خیلی به آن علاقه داشت، گم میشود و وی هر چه میگردد آن را پیدا نمیکند و به تصوّر آنکه بچه هایش برداشته و از بین بردهاند، نسبت به بچهها و خانواده عصبانی میشود، مدتی بدین منوال میگذرد و چاقو پیدا نمیشود و عصبانیت آقا نیز تمام نمیشود.
🍀🌹روزی آن شاگرد بعد از درس به استاد میگوید:
«آقا، چاقویتان را در جیب جلیقۀ کهنۀ خود گذاشتهاید و فراموش کردهاید، بچهها چه گناهی دارند.» آقا یادش میآید و تعجب میکند که آن طلبه چگونه از آن اطلاع داشته است.
🌿🌼از اینجا دیگر یقین میکند که او با (اولیای خدا) سر و کار دارد، روزی به او میگوید: بعد از درس با شما کاری دارم. چون خلوت میشود، میگوید: آقای عزیز، مسلّم است که شما با جایی ارتباط دارید، به من بگویید خدمت آقا امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) مشرف میشوید؟
🔮استاد اصرار میکند و شاگرد ناچار میشود جریان تشرّف خود را خدمت آقا به او بگوید.
🔮استاد میگوید: عزیزم، این بار، وقتی مشرف شدید، سلام بنده را برسانید و بگویید: اگر صلاح میدانند چند دقیقهای اجازۀ تشرّف به حقیر بدهند.
🌷مدتی میگذرد و آقای طلبه چیزی نمیگوید و آقای استاد هم از ترس اینکه نکند جواب، منفی باشد جرأت نمیکند از او سؤال کند ولی به جهت طولانی شدن مدت، صبر آقا تمام میشود و روزی به وی میگوید:
آقای عزیز، از عرض پیام من خبری نشد؟ میبیند که وی (به اصطلاح) این پا و آن پا میکند.
🌷آقا میگوید: عزیزم، خجالت نکش آنچه فرمودهاند به حقیر بگویید، چون شما قاصد پیام بودی (و ما علی الرسول إلا البلاغ المبین)
🌴آن طلبه با نهایت ناراحتی میگوید آقا فرمود:
🌱 ☝️«لازم نیست ما چند دقیقه به شما وقت ملاقات بدهیم، شما تهذیب نفس کنید من خودم نزد شما میآیم.»🌱
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
#آخرالزمان
🌷آقا امیرالمؤمنین علیه السلام:
🌻در آخرالزمان برکت از سال و ماه و روز و هفته و ساعت برداشته میشود.
هر سالی به قدرت یک ماه
و هر ماهی به قدر یک هفته،
و هر هفته ای به اندازه
یک روز و هر روزی به قدر
یک ساعت میگذرد
❌و در آن زمان سختیها
بسیار شده و عمرها کوتاه میگردد.
📗کنز العمال، جلد۱۴، صفحه۲۴۴
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
#داستانک
🔸پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.»
🔸پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
🔸روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
🔸وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
🔹ای کاش از الطاف پنهان حق سر در میآوردیم که این گونه ناسپاس خدا نباشیم.
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
🔴تاوان امید بستن به غیر از خدا!
🌺جبرئيل در زندان نزد حضرت يوسف آمد و گفت:
🔹اي يوسف چه كسي تورا زيباترين مردم قرار داد؟
✨فرمود: پروردگار
🔹چه كسي ترا نزد پدر محبوب ترين فرزندان قرار داد؟
✨فرمود : خدايم
🔹چه كسي كاروان را به سوي چاه كشانيد؟
✨فرمود:خداي من
🔹چه كسي سنگي كه اهل كاروان در چاه انداختند از تو باز داشت؟
✨ فرمود:خدا
🔹چه كسي از چاه ترا نجات داد ؟
✨فرمود : خدايم
🔹چه كسي ترا از كيد زنان نگه داشت؟
✨فرمود:خدايم
🌟اينك خداوند مي فرمايد : چه چيز تورا بر آن داشت كه به غير من نياز خود را باز گوئي؟
🔴پس هفت سال در ميان زندان بمان (به جرم اينكه به ساقي سلطان اعتماد كردي و گفتي : مرا نزد سلطان ياد كن )
🌸یوسف علیه السلام به قدری پشیمان شد و در زندان ناله و گريه كرد كه اهل زندان به تنگ آمدند و قرار شد يك روز گريه كند و يك روز آرام بگيرد...
📘نمونه معارف ج3 ص 280
📗لئالی الاخبار ص 92
☁️🌞☁️
(🌤) ازصبح که بر می خیزید تا عصر
هدیه ای پیشکش #آقای خود کنید
تا عصر که آقا #پرونده شما را می بیند
لبخندی و دعایی ازوجود نازنینشان
بر روی پرونده شما منعکس شود ...
(👌)وچه هدیه ای بهتر از #قرآن
@bachehaeyaseman