☁️🌞☁️
🔴 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ(قسمت ۸)
🏴 از قبر بیرون رفتیم. نیک جلو رفت و من با کمی فاصله از پشت سر او حرکت می کردم.
💠ترس واضطراب مرا لحظه ای آرام نمی گذاشت. هر چه جلوتر می رفتیم، محیط بازتر و مناظر اطراف آن عجیب تر می شد.
✨از نیک خواستم که از من فاصله نگیرد، همدوش و همقدمم باشد و اندکی نیز آهسته تر گام بردارد.
✨نیک ایستاد و گفت: تو را به من سپرده اند که یار و مونس ات باشم. تا آنگاه که به سلامت قدم به وادی السلام گذاری به همین خاطر اندکی جلوتر از تو در حرکتم تا راه را بشناسی.
🍃پس از لحظه ای سکوت، بدین
گونه سخنش را ادامه داد: البته اگر گناه بتواند فریبت دهد و یا به اجبار تو را همراه خود سازد، بدون شک دیرتر به مقصد خواهی رسید...
💥اضطرابم بیشتر شد و از آن به بعد هر آ ن احتمال آشکار شدن گناه را می دادم. مسیر راه را با همه مشکلاتش پیمودیم تا به کوهی رسیدیم که البته با سختی فراوان توانستیم خود را به اوج آن برسانیم.
🌪در چشم انداز ما، بیابانی قرار داشت که از هر طرف، بی انتها و آسمان آن مملو از دود و آتش بود.
🌹نیک خیره به چشمانم گفت: این همان وادی برهوت است که اکنون فقط دورنمایی از آن را می بینی.
❄️خودم را به نیک رساندم و گفتم: من از این وادی هراسانم. بیا از راه ایمن تری برویم. نیک ایستاد و گفت: راه عبور تو، همین است اما تا آنجا که در توان من باشد تو را رها نخواهم کرد و در مواقع خطر نیز به یاریت خواهم شتافت.
🌾حرفهای نیک اندکی از اضطراب و وحشتم کاست اما با این همه، هنوز نگرانی در وجودم قابل احساس بود. لحظاتی به سکوت گذشت. سپس رو به نیک کردم و دوباره گفتم: راه امن تری وجود ندارد؟
🥀 صورتش را به سمت من چرخاند و گفت: بهتر است بدانی که: در عالم برزخ نیز، که تنها سایه ای از بهشت و جهنم است بیابان برهوتی قرار دارد، که همانند پل صراط در قیامت است و به ناچار باید از آن گذشت. تا در صورت لیاقت به وادی السلام رسید.
📛اما وای بر آنان که می مانند و به عذاب مبتلا می گردند و یا دست کم گرفتار و سرگردان می شوند...
◾️به سمت آن دشت بی پایان به راه افتادیم. هرچه پایین تر می رفتیم، هوا گرم و گرمتر🔥 می شد. وقتی به سطح زمین رسیدیم، نفسم به شماره افتاد. از نیک خواستم که لحظه ای برای استراحت توقف کند، اما او نپذیرفت و گفت: راه طولانی و خطرناکی در پیش داریم. بنابراین وقت را تلف نکن.
💫گفتم: من دیگر نمی توانم چون شدت گرما مرا از پا درآورده است. در همین حال و در حالی که عرق از سرو روی من فرو می ریخت، نقش بر زمین شدم.
🍃 نیک از آبی که همراه داشت به من نوشانید.سپس در حالی که هنوز از زخمش رنج می برد، مرا بلند کرده و بر کول خود نهاد و به مسیر همچنان ادامه داد.
🌼از این که رهایم نکرد و با وجود زخمهای بیشمارش، چون دوستی مهربان برایم دل سوزاند، خوشحال بودم و شرمگین...
✍ادامه دارد...
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
🛑شهیدی که بعد از شهادت،برگه امتحانی دخترش را امضا کرد!
✅ به نقل از دختر شهید:
«یک هفته از شهادت پدرم گذشته بود، در زادگاه پدرم، شهر خوانسار، برای او مراسم ختم گرفته بودند.
بنابراین مادر و برادرم هم در خانه نبودند و من باید به مدرسه می رفتم.
🔰وقتی وارد مدرسه شدم، دیدم که برای تجلیل از پدرم مراسم تدارک دیده اند، پس از مراسم راهی کلاس شدم، خانم ناظم از راه رسید و برنامه امتحانی ثلث دوم را به من داد، در غیاب من همه بچه ها برنامه امتحانی شان را گرفته بودند و فقط من مانده بودم.
💠 ناظم از من خواست که حتما اولیایم آن را امضا کنند و فردا ببرم.
به فکر فرورفتم که چه کسی آن را برایم امضا کند؟
💥 نسبت به درس و مدسه ام بسیار حساس بودم و رفتن پدر و نبود مادر در خانه مرا حساس تر کرده بود.
وقتی به خانه رسیدم چیزی خوردم و خوابم برد...
🌟در خواب پدر را دیدم که از بیرون آمده و مثل همیشه با ما بازی می کرد و ما هم از سر و کولش بالا می رفتیم. پرسیدم آقاجون ناهار خوردید؟ گفت: نه نخوردم.
🍀به آشپزخانه رفتم تا برای پدر غذا بیاورم، پدر گفت: زهرا برنامه ات را بیاور امضا کنم.
گفتم آقاجون کدام برنامه؟
گفت: همان برنامه ای که امروز در مدرسه دادند.
رفتم و برنامه امتحانی ام را آوردم اما هرچه دنبال خودکار آبی گشتم پیدا نشد.
می دانستم که پدر هیچگاه با خودکار قرمز امضا نمی کند، بالاخره خودکار آبی ام را پیدا کردم و به پدر دادم و رفتم آشپزخانه.
اما وقتی برگشتم پدرم را ندیدم، نگران به سمت حیاط دویدم دیدم باغچه را بیل می زند.
🌻 آخر دم عید بود و بایستی باغچه صفایی پیدا می کرد، پدر هم که عاشق گل و گیاه بود.برگشتم تا غذا را به حیاط بیاورم ولی پدر را ندیدم .
🌾این بار هراسان و گریان به دنبال او دویدم اما دیگر پیدایش نکردم ناگهان از خواب پریدم...
☀️صبح شد، موقع رفتن به مدرسه با عجله وسایلم را آماده می کردم، ناگهان چشمم به برنامه امتحانی ام افتاد که با خودکار قرمز امضا شده بود!
✅ وقتی به خواهرم نشان دادم حدس زد که شاید داداشم آن را امضا کرده باشد ولی یادم افتاد که برادرم در خانه نبود.
🔮خواب دیشب برایم تداعی شد، با تعجب ماجرا را برای خواهرم تعریف کردم.
🌼پدر در قسمت ملاحظات برنامه نوشته بود: «اینجانب رضایت دارم، سید مجتبی صالحی» و امضاء کرده بود.
در مدرسه ماجرا را برای دوستم تعریف کردم، دوستم هم به من اطمینان داد که واقعیت دارد. او ماجرا را برای خانم ناظم تعریف کرد و گفت: که این اتفاق برای شهید صالحی افتاده، یعنی اسمی از من و پدر من به میان نیامد.
مادر، شهید را به حضرت زهرا سلام الله علیها قسم می دهد که با برخورد مردم که دم در می آیند و از امضای نامه می پرسند چه بکند؟
🌻 شهید می گوید: «سادات (اسم همسر شهید) تو هم شک داری؟» با گریه می گوید نه، او ادامه می دهد: «اگر کسی شک دارد بگو تا روز قیامت در آن باقی بماند تا همه حقایق آشکار شود.
✨همان موقع برنامه را به آیت الله خزعلی می دهند تا برای تعیین صحت و سقم آن پیش علمای دیگر ببرد.
🌹علمای آن زمان صحت ماجرا را تایید می کنند و برنامه به رویت حضرت امام(ره) نیز می رسد.
💠اداره آگاهی تهران نیز پس از بررسی اعلام می کند امضا مربوط به "خود شهید مجتبی صالحی" است، اما جوهر خودکاری که امضا را زده شبیه هیچ خودکار یا خودنویسی نمی باشد.
✨با تایید مطلب، امروزه مردم با رفتن به موزه شهدا و دیدن آن نامه، شهید را می شناسند و به یکدیگر معرفی می کنند...
📘به نقل از تبیان
📙باشگاه خبرنگاران جوان
@bachehaeyaseman
#آرامش
🌼اعتقاد داشته باشیم:
اگر خدا دعاهایمان را مستجاب کند ایمانمان
را افزایشداده است،
و اگر با تاخیر مستجاب کند
صبرمان را زیاد کرده است،
اگر مستجاب نکند،
قطعا چیز بهتری برای ما در نظر دارد!
پس:
🌼وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ وَ كَفى بِاللَّهِ وَكيلاً🌼
و بر خدا توکل کن و خداوند کافی
است که وکیل «کارساز» باشد..
@bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴استدلال فوقالعاده زیبا و محکم استاد قرائتی در مقابل جمعی از اهل سنت بر امامت امیرالمؤمنین(علیه السلام)
✅استاد قرائتی: امیدوارم این حرفم در موبایلها برود!
لطفا نشر دهید.
@bachehaeyaseman
4_5913408984286496449.mp3
6.57M
#تشرف
🎙 حاج آقا #علی_پناه
🔖 شوق دیدن امام زمان (عج) 🔖
@bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#روشنگری
💥 اگر سهمتو از پولی که ایران تو سوریه و عراق و... خرج میکنه بهت بدن، زندگیت چه شکلی میشه؟
جوابی که شما رو شوکه خواهد کرد!
حتما ببینید👌
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
🛑عاقبت صبر و بی صبری بر مصیبت!
🍀كسى كه مصیبتى به او رسد، پاداش او از خداى تعالى بهشت است. خدا برای مؤمن که بد نمیخواهد.
🔴اگر عزیزتان را از دست دادهاید:
🔰اولاً جدایی شما موقت است و در دیار باقی دوباره در کنار هم خواهید بود.
🔰ثانیاً ناراحتی کوتاه شما در دنیا پاداش ابدی خواهد داشت.
🌴این پاداش آنقدر بزرگ است که اگر مؤمن بداند كه خداوند چه پاداش بزرگى در برابر بلا برایش آماده كرده آرزو مىكند كه در دنیا او را با قیچیها تكه تكه كنند
🔴اما در مقابل، بیصبری اجر مصیبت را از بین میبرد.
✅حتی گفته شده مصیبتزدهای که دستش را بر روی رانش بزند یا دست راستش را پشت دست چپش بزند(آنگونه که نشانه بیتاب شدن است) از پاداش مصیبت محروم میشود.
🌼 امام صادق علیه السلام فرمودند: آن مصیبتى را كه تو در برابر آن صبر نمودى و مستوجب ثواب الهى گردیدى مصیبت مشمار،
🍃 بلكه مصیبت آن است كه صاحب آن بر اثر بیصبرى و بىتابى از اجر و ثواب آن محروم گردد..
🌸وقتی فرزند بنده اى از بندگان خدا فوت می کند،
🌷خداى تعالى از ملائكه خود سوال مى فرمايد كه آيا فرزند بنده مرا گرفتند؟
💠عرض مى كنند: آرى،
🌷خداوند مى فرمايد: گرفتيد ميوه دل او را؟
💠عرض مى كنند: آری،
🌷خدا مى فرمايد: بنده من چه گفت؟
💠عرض مى كنند: تو را ستايش نمود و انا لله و انا اليه راجعون گفت،
🌹خداوند مى فرمايد: خانه ای براى او در بهشت بنا گذاريد و آن را بيت الحمد بنامید..
⚫️نکته: گریه و حزن و اندوه در مصیبت اشکالی ندارد،به شرط اینکه منجر به بی تابی و ناشکری نشود.
📗کافی، ج 2، ص 255.
📘کافی، ج 2، ص 91
📕الخصال، ج 1، ص 191.
📒 کافی، ج 3، ص 225.
@bachehaeyaseman.
☁️🌞☁️
🔴 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ(قسمت ۹)
💠همان طور که به راه خویش می رفتیم، صدای وحشتناکی، توجه مرا به خود جلب کرد.
💥 به سمت چپ بیابان نگاه کردم، آنچه دیدم باعث شد که وحشتزده خود را از دوش نیک به زمین اندازم و بی اختیار خود را پشت او مخفی کنم.
❌دو شخص با قیافه هایی بزرگ و سیاه که از دهان و بینی شان، آتش و دود شعله ور بود و موهایشان بر زمین کشیده می شد، در حالی که در دست هر کدام یک گرز آهنی تفتیده به چشم می خورد، در حرکت بودند...🔥
🔅با نگرانی به نیک گفتم: اینها کیستند، نکند به سمت ما می آیند؟!
نیک لبخند زنان گفت: نترس. اینها نکیر و منکرند، می روند از کافری که تازه از دنیا آمده، بپرسند آنچه از تو پرسیدند.
❇️ گفتم: اینها وحشتناک ترند. گفت: زیرا با کافر سروکار دارند.
فاصله ای نشد که صدای فرود آمدن چیزی، زمین زیر پاهایم را به شدت لرزاند، وقتی از نیک علت را جویا شدم، گفت: ضربه آتشی بود که بر آن کافر فرود آمد.
⭕️از این به بعد نیز این گونه صداها که زمین را به لرزه می آورد بسیار خواهی شنید.
🔰 نیک مسیر راه را از روی تپهها و گاه از درون درههایی کوچک و بلند انتخاب میکرد تا اینکه به ناگاه خود را لب پرتگاه بزرگ و عظیمی دیدم.
🌀 از نیک پرسیدم: باید از پرتگاه نیز بگذریم؟ گفت: آری.
با وحشت به ته دره نگاه کردم، به قدری عمیق بود که انتهایش پیدا نبود. برگشتم و به نیک گفتم: تو که دوست و همراه منی چرا اینهمه آزارم میدهی؟! گفت: چطور؟ گفتم: آیا واقعا در این برهوت راه دیگری، که اندکی راحتتر باشد وجود ندارد؟!
🔶نیک دستی به سرم کشید گفت: راه عبور در این وادی بسیار است، اما هرکس را مسیری است که به ناچار باید از آن بگذرد.
🔘 با ناراحتی گفتم: آیا لیاقت من این بود که از بالا، آتش و دود آزارم دهد و از پایین، تپهها و درههای سخت و جان فرسا محل عبورم میباشد؟!
♦️یک لبخندی زد و گفت: دوست من بدان این زجرها، بازتاب کردارهای زشت تو در دنیاست. اگر در این مسیر عذاب آنها را تحمل نکنی هرگز به وادی السلام نخواهی رسید. کوچکترین عمل زشت تو در دنیا ضبط گردیده، اینها تاوان آنهاست...
⚡️ مدتها با رنج و مشقت بسیار مشغول پایین رفتن از دره بودیم که ناگاه، صدای ریزش سنگلاخها، از بالای دره، مرا به خود آورد. فورا خود را به نیک رساندم، تا چنانچه مشکلی پیش آید، به کمکم بشتابد
☄ وحشتزده و مضطرب، در حالیکه چشمانم از حدقه بیرون آمده بود، دیدم که مردی همراه با سنگهای کوچک و بزرگ در حال سقوط به ته دره میباشد.
🌷نیک به من اشاره کرده و گفت: نگاه کن!
به بالای دره نگاه کردم، هیکل بزرگ و سیاهی که قهقه زنان شادی میکرد، بر بالای دره ایستاده بود.
نیک گفت: این هیکل، گناه آن شخص است که در حال سقوط بود و به واسطه قدرتی که داشت، توانست بر عمل نیک آن مرد چیره گردد و در نتیجه او را به ته دره پرتاب کند...
✍ادامه دارد...
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
#چشم_زخم ؛یکی از علل بیماریها👁👁
🔷🔸برخی بیماریها معلول #چشم زخم است و درمانهای معمول در مورد این سنخ بیماریها کارساز نیست یا کارایی پایین دارد.
درمانش دعا درمانی و بخور و.. است
🔶🔹یکی از اسباب نا شناخته ی بیماری چشم زخم است،خیلی از بیماری ها مخصوصا بیماری هایی که درمان ندارد معلول چشم زخم است.
🔷🔸اثر چشم زخم سریع است و شخص یک دفعه بیمار می شود و مردم می فهمند که به خاطر چشم زخم شخص بیمار شده.
یکی از مشکلات چشم زخم بیماری های خونی است مثل سرطان خون،کم خونی و...
لاغری بیش از اندازه و ضعف به خاطر چشم زخم است.
امکان دارد مرگ های ناگهانی هم به خاطر چشم زخم باشد و بیماری های معلول چشم زخم معمولا سخت است.
♦️روایاتی در اثبات چشم زخم♦️
🔶🔹در روایت آمده: «لو نبش لكم عن القبور لرأيتم ان اكثر مو تاكم بالعين»
یعنی «اگر قبرها باز شود خواهید دید که بیشتر مردهها به خاطر چشمزخم است.»
با توجه به این روایت اثر چشمزخم باقی خواهد ماند حتی در خاک.
🔷🔸امام صادق (ع) میفرمایند: «إن العين لتدخل الرجل القبر ، والجمل القدر.»
یعنی «چشمزخم حق است، مرد را وارد قبر میکند و شتر را وارد دیگ میکند.»
🔶🔹در روایت دیگر آمده: «إن العين حق تستنزل الحالق.»
یعنی «چشمزخم حق است و قله کوه را میکند.»
🔷🔸توصیهشده که شخص هرگاه چیزی ببیند نام خدا بر زبان بیاورد و ذکر و دعا بگوید مثل ماشاءالله گفتن تا چشم او اثر سوء بر دیگری نگذارد.
♦️درمان چشمزخم♦️
🔷🔸اولین درمان یک ذکر است،
امام صادق (ع) میفرمایند: «چشمزخم حق است، ایمن نیستی از چشم خودت بر خودت، و نه از خودت بر دیگری، اگر ترسیدی که کسی (یا خودت) را چشمزخم بزنی، بگو ما شاء الله لا قوة إلا بالله العلي العظيم، سه مرتبه.»
از این روایت مشخص می شود که انسان خودش را هم چشم می زند.
🔶🔹چشمزخم مراحلی دارد، اول الطفات (توجه) است، دوم نگاه کردن است و سوم حرف زدن. اگر الطفات و توجه به قلب سرایت کند به قلب و شخص آرزو کند که طرف مقابل مثلاً مالش یا سلامتیاش از بین برود، این میشود حسد، ولی اگر نگاهش را تیز کند میشود چشم و وقتی تأثیر میکند که حرف بزند.
🔷🔸درمان دوم: در روایتی آمده: : «وسأله رجل عن العين؟ فقال : حق ، فإذا أصابك ذلك فارفع كفيك حذاء وجهك واقرأ ( الحمد لله ) و ( قل هو الله أحد ) والمعوذتين ، وامسحهما على نواصيك فإنه نافع بإذن الله.»[
یعنی «مردی درباره چشمزخم از امام رضا (علیه سلام) پرسید و ایشان فرمودند حق است و باور کن، اگر چشمزخمی به تو رسید دو دست خود را بالا ببر مقابل صورت خود و سوره حمد و توحید و معوذتین(فلق و ناس) را بخوان و روی پیشانی خود مسح کن، همانا نافع است به اذن خدای متعال.»
👈 اسفند و کندر دود کردن هم مفید است.
#نشر_دهید
@bachehaeyaseman
4_5913408984286496448.mp3
2.04M
#شنیدنیهای_شنیدنی
🎙واعظ: حاج آقا #پناهیان
🔖 محبت صد برابری امام زمان (عج) 🔖
@bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 گلایه امام زمان عج از شیعیان به آیت الله مدنی
#استاد_رائفی_پور
#حتما_ببینید
@bachehaeyaseman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#امام_حسین_به_شیخ_حسین
#چه_فرمود:⁉️
🎥 روایت خیلی زیبا از عنایت امام حسین (ع) با پدر شهید
💠 حجت السلام دارستانی
@bachehaeyaseman
☁️🌞☁️
🔴چگونه ملک الموت می تواند در یك زمان، روح افراد متعدد را در جاهای متفاوت قبض كند؟
✅از آن جا كه فرشتگان جزء موجودات مجرّدند و مجرّدات محدود به زمان و مكان نیستند،
پس چنین نیست كه فرشته ای در مكانی باشد و نتواند در مكان دیگری حاضر شود...
🔴ملك الموت موجودی مجرّد است در یك زمان می تواند چند انسان را كه در چند مكان مختلف هستند قبض روح كند.
🌟مۆیّد این مطلب روایتی است از امام صادق(علیه السلام) كه فرمود: از ملك الموت پرسیده شد:
⁉️چگونه در یك لحظه ارواح را قبض می كنی در حالی كه بعضی از آنها در مغرب اند و بعضی در مشرق؟
✅ پاسخ داد: این ارواح را به خود می خوانم و آنها اجابت می كنند...
منابع
📚محمد حسین طباطبایی، انسان از آغاز تا انجام، ص 66 ـ 67، و شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 134).
عبدالله جوادی آملی،صورت و سیرت انسان در قرآن،ج4ص319
@bachehaeyaseman.
☁️🌞☁️
🔴 #سرگذشت_ارواح در عالم برزخ(قسمت ۱۰)
💠نگاه نیک دستش را بر شانهام نهاد و گفت: این است عاقبت پیروی از هوای نفس.
◾️با شنیدن این سخن، ترس از گناهانم و اینکه شاید گناه نیز لحظهای بر من چیره گردد، وجودم را فرا گرفت.
🍀پس از طی یک راه طولانی، سرانجام به انتهای دره رسیدیم. آن مرد را نقش بر زمین دیدم که بیچاره همدم و همراه او یعنی نیک، چنان لاغر و ضعیف بود که هرچه تلاش میکرد او را بر دوش خود بکشد، نمیتوانست.
🌼از نیک خواستم به او کمک کند. اما نیک، عذر خواست و گفت: من فقط مأمورم تو را همراهی کنم. گناه هر کس نیز در کمین خود اوست.
💥گفتم: اما ما انسانها در دنیا به کمک هم میشتافتیم! نیک گفت: در این عالم، هر کس، خود جوابگوی اعمالش است. اگر هم لیاقت شفاعت داشته باشد، من شفیع نیستم.
🙏 فقط دعا کن از دوستداران اهل بیت (علیه السلام) باشد، شاید که شفاعت آنان نصیبش شود...
⚡️شاید به حساب دنیا، ساعتها در اعماق دره راه پیمودیم، تا به مسیری رسیدیم که به سمت بالا ختم میشد. در این لحظه نیک رو به من کرد و گفت: دوست من! خود را برای بالا رفتن از این دره هولناک، آماده کن!
🔴هدیهای از دنیا
💠پس از پیمودن مسیری بسیار طولانی، دوباره به دره خطرناک و لغزندهای رسیدیم.
🔥از ترس اینکه مبادا این بار گناه از کمینگاهش بیرون آید و مرا پرت کند، بدنم به لرزه افتاد.
🌷نیک برگشت و گفت: چرا ایستادی؟ حرکت کن. گفتم: میترسم. گفت: چارهای نیست باید رفت.با نگرانی به سمت پایین حرکت کردم،
🍃اما هنوز چند قدمی از لب دره پایین نرفته بودیم که یک موجود بالدار نورانی از آن سوی دره ظاهر شد و در یک چشم برهم زدن، خود را به نیک رساند و پس از اینکه جویای حال من شد، نامه را به او داد و پس از خداحافظی با همان سرعت بازگشت.
🌻نیک پس از خواندن نامه، آنرا در پرونده اعمالم نهاد و لبخند زنان به طرفم آمد و گفت: مژدهای دارم. شگفت زده پرسیدم: چه شده؟
گفت خویشاوندان و دوستانت، برایت هدیهای فرستادهاند، که هم اکنون توسط این فرشته الهی برایت آورده شده است و به همان اندازه از غم و اندوه تو کاسته خواهد شد.
🎋گفتم چطور؟
نیک در حالیکه به سمت آن دره وحشتناک اشاره میکرد، گفت: به خاطر این هدیه که عبارت است از خواندن قرآن و گرفتن مجالسی که در آن ذکر مصیبت حسین ابن علی (علیه السلام) خوانده شده و اشکهایی که بر ماتم آن عزیز ریختهاند، از این دره عبور نخواهیم کرد.
🌸از شنیدن این خبر شادمان شدم و برای همهشان طلب مغفرت کردم.
آن اندک راه رفته را بازگشتیم و در مسیر آسانتر قدم نهادیم.
✍ادامه دارد..
📗غررالحکم/ ص797 و الحدیث/ ج3 ص385)
📗سوره فاطر آیه 18
📗کتاب سرگذشت ارواح در برزخ/اصغر بهمنی.
با تایید عده ای از علمای حوزه علمیه قم
@bachehaeyaseman
✅برادرش فرمانده یکی از خطوط عملیات بود. رفته بودم پیشش برای هماهنگی. همون موقع یک خمپاره انداختن و من مجروح شدم.
دیدم که برادرش شهید شد. وقتی برگشتم، چیزی از شهادت حمید نگفتم؛ خودش میدونست.
گفتم: "بذار بچهها برن حمید رو بیارن عقب."
قبول نکرد.
گفت: "وقتی رفتن بقیه رو بیارن، حمید رو هم میارن."
انگار نه انگار که برادرش شهید شده بود. فقط به فکر جمع و جور کردن نیروهاش بود. تا غروب چند بار دیگر هم گفتم، قبول نکرد. خط سقوط کرد و همه شهدا همون جا موندن...
🔻کاش برخی مسئولین امروز هم میفهمیدن برادرشون هیچ فرقی با بقیه مردم نداره!
#شهید_مهدی_باکری
🌺شادی ارواح پاک شهداصلوات🌺
@bachehaeyaseman