پیام رهبر انقلاب درپی ترور دانشمند هستهای و دفاعی شهید محسن فخریزاده
حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی در پی ترور دانشمند هستهای و دفاعی شهید، دکتر محسن فخریزاده پیامی صادر کردند.
متن پیام به این شرح است:
بسمالله الرحمن الرحیم
دانشمند برجسته و ممتاز هستهئی و دفاعی کشور جناب آقای محسن فخریزاده به دست مزدوران جنایتکار و شقاوتپیشه به شهادت رسید. این عنصر علمی کمنظیر جان عزیز و گرانبها را به خاطر تلاشهای علمی بزرگ و ماندگار خود، در راه خدا مبذول داشت و مقام والای شهادت، پاداش الهی اوست. دو موضوع مهم را همهی دستاندرکاران باید به جِدّ در دستور کار قرار دهند، نخست پیگیری این جنایت و مجازات قطعی عاملان و آمران آن، و دیگر پیگیری تلاش علمی و فنی شهید در همهی بخشهائی که وی بدانها اشتغال داشت. اینجانب به خاندان مکرم او و به جامعهی علمی کشور و به همکاران و شاگردان او در بخشهای گوناگون، شهادت او را تبریک و فقدان او را تسلیت میگویم و علو درجات او را از خداوند مسألت میکنم.
سیّدعلی خامنهای
۸ آذرماه ۹۹
@badeh_saba99
♦️آرزوی من این است که دولتمردان فهمیده باشند حتی نباید حرف از مذاکره بزنند
فاطمه کاشانی همسر شهید احمدی روشن در گفتگو با خبرفوری:
🔹انتظارش وجود داشت اما فرق بین انتظار و رویارویی با یک واقعیت خیلی زیاد است
🔹بسیار خوشحالم برای آن شهید و بسیار ناراحت برای خودمان
🔹تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که امیدوارم دولتمردان ما از این ترور درس را برای همیشه گرفته باشند زیرا حتی حرف از مذاکره زدن خنجر زدن به دل مردم است
🔹فقط این را آرزو دارم که دیگر حتی حرف مذاکره را نزنند و احیانا تلاش نکنند چهره بایدن را برای مردم لطیف و قابل مذاکره بدانند.
@badeh_saba99
🔺️داستانی زیبا ، شنیدنی و بیدار کننده🔺️
در سالنِ انتظارِ فرودگاه جده در حال برگشت به ایران، دو حاجی ایرانی با یکدیگر آشنا شدند و قرار شد برای پُر کردنِ زمانِ تاخیر پروازِ هواپیما داستانِ حجِ شان را برای همدیگر تعریف نمایند.
🔹️حاجی اولی:
بنده پیمانکارِ ساختمان هستم الحمدلله دهمین بار است که فریضه حج را بجا می آورم.
🔹️حاجی دومی:
از خداوند برای شما حجِ مقبول و سعی مشکور مسئلت دارم.
بنده دکتر سعید ، پزشکِ متخصص هستم و در یکی از بیمارستان های خصوصی کار می کنم.
بعدِ سی سال کار در یکی از بیمارستان های خصوصی توانستم هزینه حج را پس انداز کنم، اما روزی که برای دریافتِ پس اندازم به بخش مالی مراجعه کردم ،همانجا با مادرِ یکی از بیمارانم که فرزند معلولی دارد برخوردم، بعد از احوال پرسی مختصر متوجه شدم که خانم بسیار غمگین و پریشان است و دلیلِ ناراحتی ایشان این بود که به خاطر اخراجِ شوهرش از کار ، دیگر توانایی پرداختِ هزینه ی معالجه ی فرزند معلول شان را در بیمارستان خصوصی ندارند.
پیشِ مدیرِ بیمارستان رفتم و ازش خواهش نمودم تا ادامه درمانِ آن طفلِ مریض به حساب بیمارستان صورت گیرد، اما مدیرِ بیمارستان به تقاضای من جواب رد داد و گفت : این جا بیمارستانِ خصوصی ست،
نه بنیاد خیریه.
با نا امیدی تمام از پیشِ مدیرِ بیمارستان خارج شدم و در حالی که دلم بحال مریض و خانواده اش سخت میسوخت، بصورت اتفاقی و غیر ارادی دستم به جیبم که پولِ پس اندازِ حج در آن بود، خورد.
برای چند لحظه ، به فکر فرو رفتم که این پول کی و کجا هزینه شود بهتر است؟
بی اراده سرم را به سمتِ آسمان بلند کردم و خطاب به خداوند گفتم:
بار الها!🤲
خودت بهتر از هر کسی آرزوی دلم را میدانی، هیچ چیزی برایم از رفتنِ حج و زیارت خانه ات و مسجدِ حضرتِ نبی اکرم محبوب تر نیست و اینرا نیز میدانی که برای رسیدن به خانه ات تمام عمر تلاش نموده و زحمت کشیدم.
بار الها!🤲
من مشکلِ این زنِ نا امید، وشوهرِ ناچار و فرزندِ مریض اش را بر میل باطنی ام ، که همانا زیارتِ خانه ی توست ترجیح می دهم.
خدایا از من بپذیر که امید بی پناهانی.
خدایا مرا از فضل و کرمت بی نصیب مگردان!
مستقیم رفتم به بخشِ مالی بیمارستان و هر چه پول داشتم همه را یکجا به صراف تحویل دادم وگفتم این پولِ شش ماه پیش پرداخت برای بستری و هزینه ی درمان طفلِ مریضِ و معلول .
و همچنان به مدیرِ بخش گفتم یک خواهشی دیگر هم از شما دارم که لطفاً تحتِ هیچ شرایطی به مادر مریض نگوئید که هزینه ی بستر و علاجِ طفلِ معلولِ شان را من پرداخت نموده ام و اگر اصرار نمودند بگوئید بیمارستان پرداختِ هزینه ی بیمارِ شمارا متقبل شده است .
به خانه برگشتم از یکطرف بخاطرِ اینکه سفر حج و زیارتِ خانه ی خدا را از دست داده ام بسیار نا امید و غمگین بودم، اما در عینِ حال حسِ رضایتِ عجیبی وجودم را فرا گرفته بود و ازینکه خداوند مرا وسیله قرار داد تا مشکلِ آن بیمار بر طرف شود، احساس خوبی داشتم.
آن شب در حالتی که صورتم و گونه هایم خیس اشک بود به خواب رفتم، در خواب دیدم که حال طوافِ خانه ی خدا هستم،
و مردم به من سلام می کنند و میگویند، حجِ تان قبول باشد حاج سعید،
میگفتند بشارت باد بر شما، قبل از این که در زمین حج کنید، در آسمانها حج کرده اید، و از من التماس دعای خیر داشتند.
از خواب پریدم و احساسِ خوشحالی عجیبی سرا پایم را فراگرفته بود .
خدا را شکرگزاری نمودم و به رضای پروردگار راضی شدم.
چند دقیقه ای از بیدار شدنم نگذشته بود که زنگِ تلفنم به صدا در آمد ، مدیرِ بیمارستان بود.
بعدِ احوال پرسی مختصر گفت:
صاحبِ بیمارستان امسال هم عازم حج هستند و ایشان هیچ وقت بدونِ پزشک خصوصی خودشان حج نمیروند، اما متاسفانه اینبار پزشکِ خصوصی ایشان به دلیلِ بارداری خانمش و نزدیک شدن وضعِ حمل، نمی تواند صاحبِ بیمارستان را در این سفر همراهی کند، خواهشی از شما دارم که امسال زحمتِ همراهی ایشان را در سفرِ حج شما عهده دار شوید.
اشک شوق از چشمانم جاری شد، فوراً سجده شکر بجا آوردم و همانطور که حالا می بینید خداوند حج و زیارتِ خانه خودش را بدونِ پرداختِ هیچ هزینه ای، نصیبم گردانیده.
الحمدلله نه تنها که هزینه ای بابت این سفرِ پرداخت نکردم، بلکه به دلیلِ رضایت از همراهی و خدماتم ، هدایای زیاد و هزینه ی قابلِ ملاحظه ای نیز برایم پرداخت نمودند.
در طول سفرِ حج فرصتی دست داد تا این داستان برای صاحبِ بیمارستان تعریف کنم.
ایشان هم گفتند که به محضِ برگشت از سفر ، دستورخواهند داد تا فرزندِ مریضِ آن خانواده الی بهبودی کامل از حساب خاصِ بیمارستان درمان شود، همچنان دستورِ خواهند داد صندوقِ خاصی برای پاسخگویی مواردِ مشابه و درمان فقرا در بیمارستان را تاسیس گردد.
و یک دستور دیگری که خیلی خوشحال کننده بود قول دادند که شوهر آن زن را در یکی از شرکت هایش استخدام کنند.
و تمام پولی که بابتِ معالجه ی مری
ض معلول پرداخت نموده بودم دوباره به حساب ام واریز گردد.
آیا، تا حالا فضل و کرمی بالا تر از فضل و کرمِ پروردگارِ عالمیان دیده اید؟!!!
حاجی اولی که با اشتیاق تمام به سخنانِ دکتر سعید گوش می داد، غرقِ در اشکِ شرمندگی شده بود، 😓پیشانی حاج سعید را بوسید و گفت : به خدا سوگند هیچ وقت همانندِ امروز احساسِ حقارت و بیچاره گی نکرده بودم، هرسال پشتِ سر هم حج می رفتم و با خودم فکر می کردم جایگاهم در نزد خدا با هر بار حج کردن بالاتر و بالاتر خواهد رفت، اما حالا متوجه شده ام که حجِ شما هزار برابرِ حجِ من و امثال من اجر و پاداش دارد.
چون، تفاوت اینجاست که من خودم به حج و زیارتِ خانه خدا میرفتم ، اما شما را خداوند شخصا به خانه اش دعوت نموده است. و چه سعادتی بالاتر از این.
خدایا ... 🤲
¤ اعمال صالح
¤ فرزندان صالح
¤ حجِ بیت الله الحرام
¤ صحت و شفای عاجل و کامل
¤ و گشایشِ در اموراتِ دنیوی و اجر و پاداشِ اخروی نصیبِ شان بگردان
🤲 به همه ما عطا فرما 🤲
آمین یا رب العالمین🤲
🌼🍃🌼
@badeh_saba99
🔴پاسخ دهی به ترور شهید فخری زاده فقط انتقام نیست...
💢ما داغداریم اما هیجان زده نیستیم.
♨️روند فعلی تنها زمانی متوقف و معکوس خواهد شد که سیستم امنیتی کشور تغییر کند.
⁉️آیا پاسخ دهی به دشمن افتادن در دام آنهاست؟؟
⛔️بدنه امنیتی آمریکا جمهوری خواه و دموکرات ندارد.
📌 آنها دست از سر ایران بر نمیدارند.
💯فقط باید قوی شویم و نه ایستادن و تماشا کردن...
#انتقام_سخت
#مذاکره_ممنوع
#سراب_مذاکره
#شهید_محسن_فخریزاده
#محتوای_اختصاصی_گفتمان
@badeh_saba99
*🔴آتش افکار عمومی و انتقام آبسرد*
عینالاسد، انتقام لنگهکفش حاج قاسم بود. حاج قاسمی که لنگهکفشش هم در بیابانهای شامات و عراق، نعمت بود. ضربهی مغزی ملایم، عطش شورای عالی امنیت ملی را خواباند، اما آبسردی بر آتش انتقام سخت ریخت. ترامپ صورت خود را با سیلی موشکی سرخ نگه داشت. وقتی اوج تهدید شوالیههای دیپلماسی، خودکار پراکنی و فشار ایمیلی است، جنتلمنهای پشت میز مذاکره گزینهی نظامی روی میز میگذارند.
سایت نطنز، قالیشویی تورقوزآباد نبود که به کاهدان زده باشند. زدند و خود را به آن راه زدیم تا امروز دانشمند ما را در راه بزنند و آهمان درآید. حادثهی آبسرد، نزاع خیابانی از نوع تسویه حساب خانوادگی نیست که بتوان آن را در افکار عمومی ماستمالی کرد، پدرکشی سیاسی-امنیتی-علمی است. پدر مقاومت را که کشتند، بجای قصاص، سیلی زدیم تا دشمن به خودش بیاید و سوراخ دعا را پیدا کند.
دوران «بزندررو» که تمام شد، سیاست «یکی بزنند، دهتا میخورند» آمد، اما در اجرای سیاستهای دفاعی که مصلحتسنجی کردیم، رسیدیم به ورطهی «نزنیم، میزنند». دنیای امروز دنیای گفتوگو نیست، دنیای کوفتوکوب است؛ دنیای بزنبزن است و اگر خود را به خواب بزنیم، در خانه لگد را میخوریم.
نفتکشها اگر با پرچم ایران به ونزوئلا رسیدند، ناخدای باخدا داشتند که از کدخدا نترسید. خدای کعبه، خدای ابابیل هم هست. سجیل در کمان داریم و به امداد خدا گمان نداریم. مکانیزم ماشه، کاردستی آنهاییست که برای امضای قراردادهای بینالمللی، سندروم دست بیقرار دارند.
آقای جمهوری اسلامی! تا آتش افکار عمومی سرد نشده، انتقام آبسرد را بگیر و الا سرمایهی اجتماعی آب خواهد رفت. بزدلان سیاسی، پوست خربزه زیر پای انتقام سخت میگذارند تا هم پیاز تحریم اشکمان را درآورد و هم چوب مذاکره کشکمان را بسابد.
نامحرمِ پَست را به پستوی خانه راه نمیدهند. پرستوهای آژانس را از پست بازرسیها رد نمیکنند. اصلا ما بیشناسنامه، اما برای جاسوس شناسنامهدار، فرش قرمز پهن نمیکنند تا رد قرمز به آسفالت بیندازند. این انقلاب، خونبهای شهدا و میراث امام شهداست که رهبری معظم با خون دل آن را نگاهبانی میکند. در خونخواهی از بدخواهان آن اهمال نکنید. آقای جمهوری اسلامی! با تو هستم.
#انتقام_سخت
#اخراج_جاسوسان_آژانس
✍ #زهرا_محسنی_فر
@badeh_saba99
🔴نان «جو» و رگ هویت ایرانی
🔹️در آمریکا پالان عوض میشود، اقتصاد فعلی ما جفتک میخورد و کرک و پر اثر پروانهای میریزد. اوضاع انتخاباتی آمریکا که قاراشمیش میشود، مالهبهدستان وطنی قرشمالبازی درمیآورند.
🔸️پرچم ینگه دنیا توسط مردمش آتش میگیرد و اینجا عدهای لنگ باز میکنند تا از روی پرچم یانکیها رد نشوند.از پاپ کاتولیکتر در امالقرای جهان اسلام زیاد داریم که برای آبروی نداشته لیبرال ـ دموکراسی، دایه مهربانتر از مادر میشوند. بزکسرای چشمآبیها مثل دفتر مرکزی رستورانهای زنجیرهای مکدونالد در ایلینوی، در تهران شعبه مرکزی دارد.
🔹️اگر با اقتصاد ایزوله ریالی نمیتوان به توسعه خیالی رسید، با اقتصاد لوله لیبرالی به چه چیزی میتوان رسید؟ در برابر اقتصاد مقاومتی، جبهه مقاومت راه انداختهاند تا معیشت مردم، سپر انسانی برای بقای حکومت دلار آمریکایی باشد. وقتی نبض تالار شیشهای سعادتآباد به پشم گرگهای والاستریت بند است، عجیب نیست که بورس به پیشواز برنده آبی کاخ سفید، فرش قرمز پهن کند.
🔸️مدیریت وصلهپینهای، هنر آنهاست که برای وصل شدن به آمریکا پیله کردهاند. اقتصاد کجدار و مریز مثل برجهای دوقلوی آمریکا روزی فرومیریزد، اگر امالامراض غربزدگی را درمان نکنیم. تکانههای بینالمللی، برج پیزای اقتصادهای لم داده به غرب را منارجنبان میکند تا هیچ جنبندهای از آسیب سونامیهای اقتصاد غربی در امان نباشد. به آفتاب بیزوال برجام قسم، مذاکره چراغ جادو نیست که غول بیشاخودم آمریکا را با ما مهربان کند، تا بالمره به آرزوهای بیعملمان برسیم.
🔹️هتل کوبورگ، همان حمام فین کاشان است که در آن، جنتلمنهای دلاک برای زدن رگ هویت ایرانی، تیزی به دست میگیرند. جمهوریخواه و دموکرات، سر و ته یک کرباسند و خیار مذاکره با شیطان را از هر طرف که بخوریم، آخرش تلخ است. وقتی در مزرعه ظرفیتهای داخلی «گندم ری» داریم، چرا به نان «جو» دل ببندیم. گرگ را از هر طرف که بخوانیم، گرگ است؛ چه مزاحم برجام باشد و چه رفیق ٣٠ ساله.
🔸️هنوز رد خون گرم #شهید_محسن_فخری_زاده روی آسفالت آبسرد باقی است که بزدلان سیاسی سایه دروغین جنگ را در صورت انتقام سخت، روی سر مردم نشان میدهند. شبح مذاکره در حال بلعیدن مفاخر درخشان ماست. رگ خواب ما وقتی دست دشمن افتاد که چشم اسفندیار وطن را بر آب حیات خودباوری بستیم و سودای مذاکره، پاشنه آشیل ما شد تا درِ تعاملات بینالمللی همچنان بر پاشنه اعتماد به غرب بچرخد و چرخه نیمهعمر سانتریفیوژهای ما با چرخ کارخانجات نیمهجان ما یکجا برچیده شود. خون شهید اما آب حیات عشق است که در رگ انقلاب ما روانه میشود.
روزنامه وطن امروز / ۱۰ آذرماه ۱۳۹۹
✍ #زهرا_محسنی_فر
@badeh_saba99
#حاج_حسینیکتا:
اصلا اسمش قاسم بود! میدونی معنیش چیه⁉️
یعنی تقسیم میکرد.. میگفت غصه غمها مال من، شادیا مال شما! قاسم بود دیگه.. میگف بی خوابیا مال من، تو راحت بخواب.. قاسم بود دیگه، تقسیم میکرد!😊 میگفت دور از خانواده بودن مال من، تو راحت پیش خانمت باش ،پیش مامانت باش، پیش بابات باش! قاسم بود دیگه، تقسیم میکرد.. میگف تو راحت تو امنیت باش، موشک و بمب مال من...😇
#قاسمبوددیگهتقسیممیکرد..💔
┄┄┅┅┅❅═❁═❅┅┅┅┄┄
@badeh_saba99