_درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت
_در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت
_سجاده گشودم که بخوانم غزلم را
_سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت
_در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد
_آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت
_می خواست بکوشد به فراموشی ات این شعر
_سوزاندمش آنگونه که دودش به هوا رفت ...!!!
🌒| محمد سلمانی
_عشق یعنی حسرت پنهان دل
_زندگی در گوشه ویران دل
_عشق یعنی سایه در یک خیال
_آرزوی سرکش و گاهی محال
🌒|بدریه|𝒷𝒶𝒹𝓇ℯ𝒾𝒽
_چه باشد پیـشه عاشـق بجـز دیوانگی کردن
_چه باشد ناز معشوقان بجز بیگانگی کردن؟
🌒| مولانا
_وقتی همه جا پُر اَست اَز دِل سیری
_عاشق بشوی غریب تر می میری.!
_یادت نرَود! به مردمِ این دُنیا
_دریا بدهی، کویر پَس می گیری
🌒| بدریه|𝒷𝒶𝒹𝓇ℯ𝒾𝒽
_می توانی بـا نگاهی در دلم غوغا کنی
_باز این آرامِ عاشق پیشه را رسوا کنی
_میتوانۍیک نفس باران شوی برخاکِ دل
_تا که سامانم شوی باز این دلم احیا کنی
🌒| بدریه|𝒷𝒶𝒹𝓇ℯ𝒾𝒽
_تقدیر بود! پای کسی در میان نبود
_آن روزها که صحبتی از این و آن نبود
_وقتی که دوست آینه ام را شکست و رفت
_هیچ انتظار دیگری از دشمنان نبود
_از خنده ی ترحم مردم که بگذریم
_با من کسی به غیر غمت مهربان نبود
🌒| پوریا شیرانی
_گریه کن عیبی ندارد ، دل سبک تر میشود
_در گلو بغضت بماند ، چشم دل تر میشود
_زندگی بالا و پایین دارد ، اما چاره چیست
_گر بخواهی گر نخواهی ، زندگی سر می شود
🌒| بدریه|𝒷𝒶𝒹𝓇ℯ𝒾𝒽
_هرکه پرسید کجایی تو بگو منزل ما
_تو که در قـلب منی خانه کجا بهتر ازین؟
🌒| بدریه|𝒷𝒶𝒹𝓇ℯ𝒾𝒽
_بی تو من یک عمر بارانی تر از باران شدم؛
_پشت یک لبخند غمگین دائما پنهان شدم
_عاشقی رسوای خلقم کرد بعد از رفتنت؛
_یوسفی بودم که بازارم شکست ارزان شدم
_هیچ چیزی مثل چشمانت پریشانم نکرد؛
_ارگ بم بودم که لرزاندی مرا ویران شدم...
🌒| بدریه|𝒷𝒶𝒹𝓇ℯ𝒾𝒽