يه روز صبح از خواب بيدار ميشى و متوجه ميشى هيچ حسى به گذشته و آدم هاى گذشته ندارى،ديگه ميتونى واسه همه شون آرزوى خوشبختى كنى؛يه جور رهايى و بى احساسى كامل.
از اون به بعد با كسى جروبحث نميكنى،مردم بهش ميگن قوى شدن، من ميگم سِرشدگى!
داوش فندک داری؟
بنده خدا🙂😂🚶🏻♂
سوژه دیگه نزدیک بود بره باباش رو بیاره مام دیگه گفتیم همش ایسگا بود😐😂🔪
من رفتم پیوی دختره که میشه رفیق دوست مجازیم
خودمو جای عشقش جا زدم
بعد عشقش دو سوته اومد پیوی به فوش بست منو😐😂💔
ای خداا
داوش فندک داری؟
هیس :/🚶🏻♂
از طرف اون یارو به رحمت خدا نرم،رفیقام میکشن منو🙂😂🚶🏻♂