از یه جا به بعد بدجور شکستم ، دقیقا بعد از اون شبی که نبودنت رو دو دستی بغل کردم ، از همون شبی که بارها تو دلم تکرار کردم نه امکان نداره میدونم هنوزم دوسم داره درحالی که فقط برای آروم کردن دلم بود و یجورایی انگار داشتم خودم رو گول میزدم ؛ همون شبی که نفهمیدم کی صبح شد انقدر غرق شدم تو نداشتنت ؛ همه میگفتن اشکال نداره اینجوری قوی میشی اما از حالِ دلم خبر نداشتن وقتی گوشه اتاقم میشستمو خاطراتمون رو ورق میزدم .