در پی حمله موشکی رژیم تروریستی اسرائیل به سوریه دو تن از نیروهای نظامی سپاه به درجه رفیع شهادت نائل آمدند
#سوریه
🌿استرس و ناامیدی و افکار منفیتان
را با شکرگزاری تعویض کنید...
کل زندگی تان در آن لحظه تغییر می کند...
🌱هنگامی که در حال رنج بردن هستید؛چیزی را برای شکرگزاری پیدا کنید...
سلامتی، خانواده ؛ دوستانتان...
🌿قلبی که در سینهتان می تپد که شما آن را با تلاش به دست نیاوردید
قلبتان به شما بخشیده شده است....
برای بدست آوردن آن لازم نبود کاری را انجام دهید....
🌱خداوند انقدر شما را دوست داشت که هدیه زندگی را به شما بخشید و این موهبت تا زمانی که قلبتان می تپد؛ اداامه دارد.....
بیشتر ما حتی به آن توجه هم نمیکنیم...
🌿این گونه است که به رنج پایان میدهید.
#شکرگزاری
🌴بــاغ دعـــــا🌴
http://eitaa.com/joinchat/2492203295C6bf98f8f49
💟حمید موقعی که بچه بود یه عالمی داشت که اگر یه چیزی رو می خواست، می رفت تا آخر برسد بهش. وقتی حمید بزرگ شد دیگر قلدری او محدود به چهار دیواری خانه و مدرسه نبود. از هرکس خوشش نمی آمد پاپیچش می شد. اهل محله همه از او گریزان بودند. از رودررویی با او واهمه داشتند. همه نگران بودند و ناامید. فقط دعا می کردند.همه نذر کرده بودند که روضة پنج تن برا سیدحمید بخونن تا سید خوب بشه. همة پول توی جیبش را خرج کفش و لباس و ظاهر خودش می کرد تا شاید با آراستن ظاهر، همه او را صاحب کمالات بدانند.
💟 حمید برای همه قلدر بود به جز بی بی. خشم مادر او را به وحشت می انداخت. از عاق شدن می ترسید. به بی بی قول داد درس بخواند و خواند. بعد از دیپلم ادامه داد و فوق دیپلم مکانیک را گرفت. ولی در همة این سال ها ناآرام بود. قُد بود، سرکش بود، خودش نمی دانست به دنبال چیست. یک روز وقتی به خانه برمی گشت. جسد غرق در خون سیدرضا را در حیاط منزل دید. به جای پدر و بی بی دیگران را گریان و عزادار دید. آنچه در مقابل چشمانش بود باور نمی کرد،طاقت نیاورد، نعره کشید و بر سر و صورت خود کوبید. هیچ کس نتوانست او را آرام کند، جز بی بی.
💟بی بی خود آرام بود و راضی. حمید از رفتار بی بی متعجب بود. آخر برادرش رضا کشته شده بود. بی بی آرام گفته بود کشته نه، شهید شده. حمید قادر به تحلیل اتفاقات دور و برش نبود. شهادت رضا و رفتار بی بی در قبال شهادت فرزند، حمید را به شدت تکان داده بود.حمید دانست بی بی صاحب معرفتی است که او فاقد آن است. این آگاهی سرآغاز فروریختن همة باور های حمید شد.
@baghe_doa1
جایی که الان ایستگاه امام حسین(ع) است، یک دکان بقالی بود. پمپ بنزین آنجا آتش می گیرد و آتش می رود به آن بقالی می رسد. خانه آن بقال چسبیده به مغازه اش بوده و آتش می رود به خانه شان هم می رسد. زن و بچه آن مرد بیچاره می مانند تو محاصرة آتش. حمید و دوستاش ایستاده بودند سر فلکه به حرف زدن که آتش را می بینند. و صدای زن و بچه را می شنوند. حمید خودش را می زند به آتش، می رود بچه ها را از آتش می کشد بیرون. وقتی آمد خانه دیدم یک دستمال کشید روی دستش و اصلا به روی خودش نیاورد که سوخته! از او پرسیدم: چی شده؟ فقط گفت: چیزی نیست. بعدها که دستش خوب شد بالاخره به حرف آمد و گفت: نمی شد دکان بقالی را بذارم بسوزد.
اگر زن و بچة آن بیچاره طوری شان می شد، من تا آخر عمر خودم را نمی بخشیدم.
#ختم_قرآن_هدیه_به_شهدا
@baghe_doa1
نماز سکوی پرواز 08.mp3
4.13M
#نماز 8
🎧آنچه خواهید شنید؛👇
❣نماز، اصلی ترین پایه از پایه های دینداریه!
👌مراقب این ستون باش؛
که اگر تخریب شه...
بقیه ستون ها هم، تخریب میشن.
🌴بــاغ دعـــــا🌴
http://eitaa.com/joinchat/2492203295C6bf98f8f49