eitaa logo
پایگاه جامع شناخت بهائیت
141 دنبال‌کننده
58 عکس
9 ویدیو
6 فایل
ارتباط با ما: @Parhizgar
مشاهده در ایتا
دانلود
🏴تاعلی ماهَش به سوی قبر بُرد 🏴ماه، رخ از شرم، پشت ابر بُرد 🏴آرزوها را علی در خاک کرد 🏴خاک هم گویی گریبان چاک کرد 🏴زد صدا: ای خاک، جانانم بگیر 🏴تن نمانده هیچ ازاو،جانم بگیر _________________ بر همه محبین و شیعیان حضرتش باد...
* انديشه‌هاي تناسخي سرکرده بابیت تناسخ اصطلاحی کلامی، فلسفی و عرفانی به معنای انتقال روح از جسمی به جسم دیگر پس از مرگ و بازگشت دوباره آن به دنیا است. تنها وجه اشتراک میان معتقدان به تناسخ، عقیده به انتقال روح از جسمی به جسم دیگر است، اما درباره علت و نوع و سرانجامِ تناسخ عقیدۀ واحدی وجود ندارد. به ظاهر، ریشه اعتقاد به تناسخ شبه قاره هند است و از آنجا به سایر فرهنگ‌ها نیز سرایت کرده است. این باور با آموزه‌های ادیان آسمانی سازش ندارد و دلایل فراوانی بر نادرستی آن ارائه شده است. در اين قسمت به گونه‌اي از معاد‌شناسي بابيت و بهائيت اشاره مي‌كنيم كه رنگ و بوي تناسخ دارد. علي‌محمّد شيرازي (باب) خود را همان آدم بديع فطرت خوانده و مي‌نويسد: «از براي خدا عوالم و اوادم ما لا نهاية بوده و غير از خدا كسي محصي آن‌ها نبوده و نيست و در هيچ عالم مظهر مشيت نبوده الا نقطه بيان … و بعينه نقطه بيان (علي‌محمّد) همان آدم بديع فطرت اول بوده که خدا از آن روز تا امروز حفظ فرموده … اين ذكر نظر به ضعف مردم مي‌گردد و الا مثلاً جواني كه دوازده سال تمام از عمر او گذشته نمي‌گويد كه من آن نقطه هستم… از اين جهت است كه رسول خدا(ص) نفرمود كه من عيسي(ع) هستم.»(۱) او عمر عالم از آدم تا عصر خود را ۱۲۲۱۰ سال مي‌داند و چون به عقيده او هر هزار سال از عمر عالم، معادل با يك سال از عمر ظهورات و نمو آن‌ها به‌صورت كمال است، ازاين‌رو آدم را به نقطه تشبيه مي‌كند و خود را به جوان دوازده ساله و من يظهره الله را به جوان چهارده ساله و اين نيز از شواهد قطعي است كه خود علي‌محمّد نيز زمان پيدايش من يظهره الله را نزديك دو هزار سال پس از عصر خود فرض مي‌كرده است.(۲) علي‌محمّد شيرازي (باب) دراين‌باره مي‌نويسد: «مِن ظهور آدم الي ظهور نقطه البيان از عمر اين عالم نگذشته الا دوازده هزار و دويست و ده سال و قبل اين شكي نيست كه از براي خدا عوالم و اوادم بودم ما لانهايه بوده و غير از خدا كسي محصي آن‌ها نبوده و نيست و در هيچ عالمي مظهر مشيت نبوده الا نقطه بيان ذات حروف سبعه و نه حروف حي بيان و نه اسماء او الا اسماء بيان و نه امثال او الا امثال بيان…. و به عينه نقطه بيان همان آدم بديع فطرت اول بوده و به عينه خاتمي كه در يد اوست همان خاتم بوده كه از آن روز تا امروز خدا حفظ فرموده و به عنيه آيه كه مكتوب بر اوست همان آيه بوده كه مكتوب بر او بوده اين ذكر نظر مردم است و الا آن آدم در مقام نطفه اين آدم مي‌گردد مثلاً جواني كه دوازده سال تمام از عمر او گذشته نمي‌گويد كه من آن نطفه هستم كه از فلان سما نازل و در فلان عرض مستقر شده كه اگر بگويد تنزل نموده… اين است كه نقطه بيان نمي‌گويد امروز منم مظاهر مشيت از آدم تا امروز كه مثل اين قول همين مي‌شود و از اين جهت است كه رسول خدا نفرمود كه من عيسي هستم، زيرا كه آن وقتي است كه عيسي از حد خود ترقي نموده و به آن حد رسيده و همچنين من يظهره الله در حد زماني كه محبوب چهارده ساله ذكر مي‌شود، لايق نيست كه بگويد من همان دوازده ساله كه اگر بگويد نظر به ضعف مردم نموده، زيرا كه شي رو به علو است نه دنو، اگر چه آن جوان چهارده ساله در حين نطفه آدم بوده و كم كم ترقي نموده تا آن كه امروز دوازده ساله گشته و از اين دوازده سالگي كم كم ترقي مي‌نمايد تا آن كه به چهارده سالگي مي‌رسد.»(۳) شایان بیان است که علی محمد شیرازی در هر دو جمله خود، او با کاربست واژه «بعینه» خود را همان حضرت آدم می داند؛ بنابراین این جمله را با توجیهاتی همچون شباهت شخصی، صفتی و … نمی توان اصلاح کرد. پانوشت ۱. بيان، باب ۱۳، واحد ۳. ۲. نقطة الکاف، ص ۲۲. ۳. بيان فارسي، باب ۱۳، واحد ۳. https://bahaiat.com/%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%8a%d8%b4%d9%87%e2%80%8c%d9%87%d8%a7%d9%8a-%d8%aa%d9%86%d8%a7%d8%b3%d8%ae%d9%8a-%d8%b3%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7%d8%a8%db%8c%d8%aa-%d9%88-%d8%a8%d9%87%d8%a7%d8%a6%db%8c%d8%aa/
پاسخ به یک تطبیق ذوقی: آیا شرف شمس به بهاییت ربط دارد؟ خیر؛ یک تطبیق زوقی است که پشتوانه علمی نداره. شرف شمس یک وقت نجومی است که مطابق با ظهر ۱۹ فرورین است و ربطی به عدد مقدس بابیت و بهاییت (۱۹) نداره.
مقاله «نقد نگاه موعودگرایانه بهائیت به مفهوم ابن الانسان بر اساس متون ادیان»👆👆👆
مقالات فراوانی به ناتوانی ها و فقر کلامی و فقهی بهائیت پرداخته ونمونه‌هایی از تأثیرپذیری یا الگوگیری از ادیان، مذاهب و فرق را نوشته‌اند؛ این مقاله کوتاه با استناد به اقراري از خود حسین علی نوري (معروف به بهاء الله، مدعی نبوت در بهائیت) به بیان تناقضات و نقد بهائیت می‌پردازد. نوری در رساله سئوال جواب مي‌نويسد: «در باره زکات هم امر نموديم کما نزل في الفرقان (قرآن) عمل نمايند.» (1) اين فقره در کنار نگاه بيت العدل به اين حکم، نقدهاي فراواني را بر بدنه بهائيت وارد مي‌کند که به اجمال برخی از آن‌ها بیان می‌شود: 1. با این جمله ادعاي عصمت کبري و علم لدني حسين‌علي نوري زیر سئوال می‌رود، زیرا او که مدعی عصمت کبری و علم لدنی است، ولی نمی‌داند که قرآن کریم تنها وجوب زکات را بیان کرده است، نه احکام و جزئیات وجوب آن را، اعم از چیزی‌هایی که زکات به آن‌ها تعلق می‌گیرد و میزان زکات و ... و این نادانی بر عدم عصمت و نداشتن علم لدنی او کفایت می‌کند. 2. با این جمله وجود مسئله اجتهاد و تقليد در بهائيت مطرح و تجویز می‌شود، زیرا احکام و جزئیات زکات بر اساس روایاتی تبیین شده که به این موضوع پرداخته‌اند و علما با اجتهاد خود به بررسی می‌پردازند و پس از استخراج از منابع آن را در اختیار مردم قرار م‌دهند و آنان نیز از این حکم پیروی می‌کنند که همان تقلید در احکام (فروع دین) است که در اسلام جایز شمرده شده است. بنابراین توصیه بهاء که کما نزل فی الفرقان عمل کنید، یعنی شما هم راهی را طی کنید که مسلمانان طی کردند؛ یعنی از قرآن تقلید کنید؛ ولی چون قرآن کریم به جزئیات نپرداخته است، از احادیث ائمه اطهار (ع) تقلید کنید و چون تبیین حکم بر اساس روایات کار علمای دین است، از علمای اسلام تقلید کنید. (البته به صورت غیر محسوس) 3. تناقضي روشن می‌شود که در نظام تشکيلاتي بهائيت وجود دارد و آن این که: أ. تشکیلات بهائیت تقلید را نفی می‌کند؛ ولی سرکرده بهائیت یعنی حسین علی نوری آن را تجویز می‌کند. (جالب بدانید، کتاب «گنجینه حدود احکام» رساله عبدالحمید اشراق خاوری است که بهائیان احکام خود را از آن تقلید می کنند.) ب. تشکیلات بهائیت، این جریان را یک دین جدید، بدیع معرفی می‌کند، ولی با این حکم روشن می‌شود که نه تنها جدید و بدیع نیست، بلکه در هر قسمتی به مقتضای خود از دیگران الگو گرفته است. ج. تشکیلات بهائیت، دین اسلام را تاریخ مصرف گذشته معرفی می‌کند و خود را به مقتضای زمان می‌داند؛ ولی در موارد بسیاری از جمله احکام به الگوسازی از احکام اسلامی امر می‌کند و این تناقضی آشکار است، زیرا: از یک سو اگر بهائیت به مقتضای زمان است، خود باید احکام جامع و کاملی داشته باشد، نه از احکام دیگران وام بگیرد. از سوی دیگر اگر احکام اسلام کارایی دارد و می‌توان از آن بهره گرفت، پس به مقتضی زمان است و تاریخ مصرفش باقی است؛ بنابراین به دین و شریعت تازه ای نیاز نیست. یک متحری حقیقی حقیقت به تأمل کوتاهی در این نوشته، حقیقت را خواهد یافت... پانوشت 1. ملحقاتي بر کتاب اقدس نازله از قلم اعلي، ص 75؛ گنجینه حدود و احکام، ص 149.
** ناقضات تعالیم بهائیت (1. تحری حقیقت) سران بهائیت همچون سایر مدعیانی که با پیروان سایر ادیان و مذاهب روبرو هستند، از تحری حقیقت و ترک تقلید سخن می‌گویند. این نوشتار نخست شعارهای آنان با موضوع حق‌پژوهی و تقلیدگریزی را گزارش می‌کند؛ سپس از تناقض‌هایی پرده بر می‌دارد که در گفتار و کردار و آموزه‌های سران این جریان هست: 1. شعارها أ. نوری پیروانش را به تحقیق شخصی فرامی‌خواند که با گوش خود بشنوند و با چشم خود ببینند: «انسان چون به مقام بلوغ فائز شد، باید تفحّص نماید ... به سمع و بصر خود بشنود و ببیند.»(1) ب. عباس افندی اهل انصاف را به بررسی و تحری حقیقت فرامی‌خواند: «نفوسی که منصفند، فحص می‌کنند، تحقیق و تدقیق می‌کنند، همان فحص و تدقیق سبب هدایت آن‌ها می‌شود ... می‌گویند می‌رویم، می‌بینیم و تحرّی حقیقت می‌نمائیم.»(2) او این تحری را برای غیر بهائیان تجویز کرده و یهودیان و زرتشتیان و ... را به ترک تقلید و بررسی ادیان دیگر برای دستیابی به حقیقت فرا می‌خواند: «اول اساس بهاء اللّه تحری حقیقت است یعنی باید نفوس از تقالیدی که از آباء و اجداد موروث مانده منزه و مقدس گردند، زیرا موسویان تقالیدی دارند، زردشتیان تقالیدی دارند، مسیحیان تقالیدی دارند بودائی‌ها تقالیدی دارند. هر ملتی تقالیدی دارد، گمان می‌کند که تقالید خودش حق است و تقالید دیگران باطل؛ مثلاً موسویان گمان می‌کنند تقالید خودشان حق است و تقالید سائرین باطل. ما می‌خواهیم بفهمیم کدام یک صحیح است؟ جمیع تقالید که صحیح نیست؛ اگر به تقالیدی تمسک داشته باشیم، مانع است که تقالید دیگران را درست تحری نمائیم؛ مثلاً شخص یهودی چون معتقد و متمسک به تقالید موسویان است، ممکن نیست بفهمد دیگران حق هستند؛ پس باید تقالید را بریزد و تحری حقیقت بکند و شاید حق با دیگران باشد.»(3) ... تناقض ها در پست بعدی .... برگرفته شده از پایگاه شناخت مدعیان معاصر مهدویت (www.almahdyeen.ir)
2. تناقض‌ها أ. علی‌محمّد شیرازی حتی خواندن کتاب‌های غیر بابیان را منع کرده و در بابی با این عنوان می‌نویسد: «الباب العشر من الواحد الرابع لا یجوز التدریس فی کتب غیر البیان، الا انا انشاء لله (اذا انشی فیه) مما یتعلق بعلم الکلام و ان ما اخترع من المنطق و الاصول و غیر هما، لم یوذن لاحد من المومنین».(4) او باب حتی از نابودی کتب غیر بابی سخن رانده و بابی از کتاب خود را به این عنوان اختصاص می‌دهد: «الباب السادس من الواحد السادس فی حکم محو کل الکتب الا ما انشئت او تنشیفی ذلک الامر»،(5) از این‌رو عباس افندی دوران بابیت را عصر گردن‌زنی و قتل عام غیر بابیان و سوزاندن کتاب‌های غیر بابی و نابودی بقعه‌ها می‌خواند: «و در یوم ظهور حضرت اعلی منطوق بیان ضرب اعناق و حرق کتب و اوراق و هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق بود.»(6) ب. نوری با نفی تحقیق، از وجوب پذیرش بی‌چون و چرای کلام خود سخن می‌راند: «هیچ لذتی اعظم‌تر در امکان خلق نشده که کسی استماع نماید آیات آن را و بفهمد مراد آن را و لم بم (چون و چرا) در حق کلمات آن نگوید و مقایسه با کلام غیر او نکند.»(7) وی از دیدن آثار دیگران و شنیدن کلام و استدلال غیر بهائیان نیز نهی می‌کند: «کور شو تا جمالم بینی و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نصیب بری و فقیر شو تا از بحر غنای لا یزالم قسمت بی زوال برداری. کور شو یعنی از مشاهده‌ی غیر جمال من و کر شو یعنی از استماع کلام غیر من و جاهل شو یعنی از سوای علم من تا با چشم پاک و دل طیب و گوش لطیف به ساحت قدسم در آیی.»(8) او شنیدن کلام مخالفان را ممنوع می‌سازد؛ حتی اگر مستدل بود و نقد مستندی ارائه کرد: «جمیع احبّاء الله لازم که از هر نفسی که رائحه بغضا از جمالِ عِزِّ ابهی ادراک نمایند از او احتراز جویند؛ اگر چه به کلّ آیات ناطق شود و به کلّ کتب تمسّک جوید الی ان قال عزّ اسمه؛ پس در کمال حفظ خود را حفظ نمایند که مبادا به دام تزویر و حیله گرفتار آیند. این است نصح قلم تقدیر.»(9) نوری نَفَس مخالف را نیز سمّی واگیر می‌داند: «پس از چنین اشخاص اعراض نمودن اقرب طرق مرضات الهی بوده و خواهد بود، چه که نَفَسشان مثل سمّ سرایت کننده است.»(10) همچنین آورده است: «جمال مبارک در جمیع الواح و رسایل احبّای ثابت را از مجالست و معاشرت ناقضان عهد باب منع فرمود که نفسی نزدیکی به آنان نکند، زیرا نَفَسشان مانند سَمِّ ثُعبان می‌ماند؛ فوراً هلاک می‌کند.»(11) بر اساس آنچه گذشت، روشن شد که این شعار، تنها خطاب به غیر بهائیان و برای جذب آنان است؛ اگر کسی پس از پذیرش بهائیت، تحقیق و تحری حقیقت کرد و از بهائیت خارج شد یا بهائی ماند؛ لیکن برخی گفتار و کردار سران این جریان را خلاف نصوص خود دانست، به شدت با او برخورد شده و حتی از دایره انسانیت خارج می شود: «نفوسی که از این امر بدیع معرضند، از رداء اسمیه و صفتیه محروم و کل از بهائم بین یدی الله محشور و مذکور»؛(12) همچنین می‌نویسد: «الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید.»(13) نیز آورده است: «معرض بالله چون توقف نمود و از صراط لغزید، در همان حین هیکلش از قمیص انسانی خارج و به جلود بهائم ظاهر.»(14) ... ادامه در پست بعدی .... برگرفته شده از پایگاه شناخت مدعیان معاصر مهدویت (www.almahdyeen.ir)
ج. عباس افندی در برخورد با معترض و مخالف دست به طرد و حذف می‌آلاید: «ایادی امرالله باید بیدار باشند؛ به محض اینکه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولی امرالله گذاشت، فوراً آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابدا بهانه‌ای از او قبول ننمایند؛ چه بسیار که باطل محض، به صورت خیر درآید تا القای شبهات کند.»(15) او در این حکم، شعار زیبای خود را فراموش کرده است که می‌گفت: «محبت سبب حیاتست، جدائی سبب ممات».(16) وی آشنایی کودکان بهائی با تعالیم غیر بهائی را سبب رسوایی بهائیت می‌داند: «اطفال احبّا ابداً جائز نیست که به مکتب‌های دیگران بروند چه که ذلّت امراللّه است و به کلّی از الطاف جمال مبارک محروم مانند، زیرا تربیت دیگر شوند و سبب رسوائی بهاییان گردند.»(17) او معاشرت با غیر بهائیان را سبب پریشانی دانسته و می‌گوید: «نفوسی که تصدیق نموده‌‌اند و به هدایت پرداخته‌اند و حال به کلی به پریشانی فکر مبتلا شده‌اند، سبب این است که این اشخاص با نفوس غافله معاشر گشته‌اند و مخالفت نص صرحی الهی نموده با اشرار الفت گرفتند و مؤانست جستند. این است که می‌فرماید: مجالست اشرار نور جان را به نار حسبان تبدیل نماید، زیرا ممکن نیست که شخص سالمی با مسلولی و یا مجذومی الفت نماید و علت سرایت نکند. امروز جمعی بی‌خردان که مانند حیوان اسیر عالم طبیعتند و از جهان الهی خبر ندارند، با هر نفسی الفت کنند، القاء شبهات نمایند، کم کم این سمّ مهلک در نفوس مستمینی تأثیر کند.»(18) این همه ترس گواه آن است که سران این جریان از تزلزل آثار و استدلال‌های خود و سستی باورشان آگاهند، از این‌رو با محصور کردن پیروان خود در پی ناآگاه و غیر مطلع نگاه داشتن آنان هستند. همچنین روشن است که این شعار ویژه غیر بهائیان و برای جذب به بهائیت است، نه کسانی که بهائی هستند، زیرا اگر یک بهائی تحقیق کند و دین تازه‌ای برگزیند یا اشکال کند بر بعضی از آموزه‌های بهائیت یا آنچه مربوط به این جریان است، بی‌درنگ گرفتار طرد روحانی، تشکیلات و ... خواهد شد. در پایان اشاره به این نکته خالی از لطف نیست که بدانیم، حسین علی نوری (پیامبر خوانده بهائیت) می‌گوید: «تناقض را در ساحت اقدس مظاهر الهیه راه نبوده و نخواهد بود.»(19) آیا با وجود این جمله و وجود تناقضات فراوان در این شعار بهائیت (تحری حقیقت) باز هم می‌توان بهائیت را یک دین الهی خواند؟ قضاوت با شما ... منابع در پست بعدی .... برگرفته شده از پایگاه شناخت مدعیان معاصر مهدویت (www.almahdyeen.ir)
پانوشت 1. پیام ملکوت، ص 11. 2. خطابات، ج 1، ص 189. 3. پیام ملکوت، ص 17. 4. یعنی: تدریس کتابی به جز کتاب بیان جایز نیست. مگر هنگامی که در آن‌ها از آنچه به علم کلام مربوط است، نوشته شده باشد و همانا آنچه از منطق و اصول و علوم دیگر اختراع شده، برای اهل ایمان جایز نیست و در خواندن و تدریس آنها ماذون نیستند. بیان فارسی، واحد 4، باب 10. 5. یعنی: حکم نابودی تمامی کتب به جز آن‌هایی که درباره‌ی بابیت نوشته شده یا نگاشته خواهد شد. بیان فارسی، واحد 6، باب 6. 6. مکاتیب، ج 2، ص 266. 7. بدیع، ص 145. 8. ادعیه حضرت محبوب، ص 427 - 428. 9. گنجینه حدود و احکام، ص 450. 10. گنجینه حدود و احکام، ص 450.11. 11. گنجینه حدود و احکام، ص 449 - 450. 12. بدیع، ص 213. 13. بدیع، ص 140. 14. بدیع، ص 110. 15. الواح وصایا، ص 12 و 13. 16. خطابات، ج 1، ص 153. 17. مکاتیب، ج 5، ص170. 18. مائده آسمانی، ج 2، ص 35 - 36. 19. بدیع، ص 126. برگرفته شده از پایگاه شناخت مدعیان معاصر مهدویت (www.almahdyeen.ir)
** تناقضات تعالیم بهائیت (2. وحدت عالم انسانی) سران بهائیت از اتحاد همه انسان‌ها سخن می‌گویند و همگان را برابر می‌دانند در حالی که واقعیت بهائیت خلاف این ویترین زیبای است. این نوشتار نخست نمونه‌هایی از این شعارها را گزارش می‌کند؛ سپس از تناقض‌هایی پرده بر می‌دارد که در گفتار و کردار و آموزه‌های سران این جریان هست: 1. شعارها الف. حسین علی نوری از وحدت همه انسان‌ها سخن می‌گوید : «به چشم بیگانگان یکدیگر را مبینید، همه بارِ یک دارید و برگ یک شاخسار.»(1) او بر اساس این آموزه به معاشرت به پیروان ادیان سفارش می‌کند: «عاشروا مع الادیان بالروح و الریحان.»(2) ب. عباس افندی درباره برابری کامل انسان‌ها می‌گوید: «خداوند عالم جمیع را از تراب خلق فرمود و جمیع را از یک عناصر خلق کرده، کلّ را از یک سلاله خلق نموده، جمیع را در یک زمین خلق کرده و در ظلّ یک آسمان خلق نموده و در جمیع احساسات مشترک خلق فرموده و هیچ تفاوتی نگذاشته. جمیع را یکسان خلق کرده جمیع را رزق می‌دهد. جمیع را می‌پروراند. جمیع را حفظ می‌فرماید. به جمیع مهربان است. در هیچ فضل و رحمتی تفاوتی بین بشر نگذاشته.»(3) او در جای دیگری می‌گوید: «جمیع خلق، اغنام الهی (گوسفندان خدایی) و خدا شبان مهربان، به جمیع اغنام (گوسفندان)، رأفت کبری دارد و به هیچ وجه امتیازی نگذاشته.»(4) همچنین درباره انسانیت همه بشر آورده است: «جمیع بشر انسانند؛ یعنی تاج انسانی زینت هر سری و خلعت موهبت زیور هر بری. کل بنده او هستند به جمیع مهربان است. عنایت شامل کل است تفریق نمی‌فرماید که این مؤمن است یا آن مؤمن نیست. راحم کل و رازق کل است. این صفت رحمانیت الهیه است؛ لهذا نمی‌توانیم نفسی را بر نفسی ترجیح بدهیم، زیرا خاتمه مجهول. نهایت این است که بعضی نفوس امثال اطفال به بلوع نرسیده‌اند، باید آن‌ها را تربیت نمائیم تا به بلوغ برسند یا مریضند، باید معالجه کنیم تا شفا یابند یا جاهلند باید تعلیم کنیم تا دانا شوند. نباید آن‌ها را بد بدانیم و نفرت از آن‌ها داشته باشیم، بلکه باید به آن‌ها مهربان‌تر باشیم، به جهت اینکه اطفالند، مریضند، نادانند. ملاحظه کنید در عالم وجود الفت سبب وجود محبت سبب حیاتست؛ جدائی سبب ممات است.»(5) او پیروان ادیان را بندگان یک خدا می‌خواند: « الحمد للّه جمیع ما بندگان یک خداوندیم و در بحر رحمت یک خداوند مستغرقیم دیگر تعصّب موسوی یا مسیحی یا مسلمان بی معنی است.»(6) وی مسائل اعتقادی را شخصی دانسته که بررسی و محاسبه‌‌اش با خدای سبحان است، نه انسان‌ها: «چرا بگوئیم این موسوی است، او عیسوی است، این محمّدی است، او بودائی است؛ این‌ها دخلی به ما ندارد. خداوند همه ما را خلق کرده و تکلیف ما است که به کلّ مهربان باشیم؛ امّا مسائل عقائد راجع به خدا است. او در روز قیامت مکافات و مجازات دهد. خداوند ما را محتسب آن‌ها قرار نداده؛ ما باید شکر نعمای الهی کنیم. ممنون عنایات او باشیم که ما را به صورت و مثال خود خلق فرموده. به جمیع ما سمع و بصر عنایت نموده. این چه موهبتی است؟ این چه عنایتی است؟ این چه تاج درخشانی است؟ چرا این عنایات را هدر دهیم؟ چرا به خود مشغول شویم؟ چرا به یکدیگر پردازیم؟ چرا انکار فیوضات الهی کنیم؟ ما باید به شکرانه این موهبت پردازیم و چون حقیقت حاصل شود، جمیع یک قوم گردیم. جمیع در یک وطن زندگانی نمائیم. جمیع یک ملّت شویم تا این عالم انسانی ملکوتی گردد؛ این جهان ظلمانی نورانی شود تا نزاع و جدال بر افتد و نهایت محبّت و الفت حاصل شود. این است مقصود از بعثت انبیای الهی؛ این است مقصود از انزال کتب آسمانی؛ این است مقصود از تجلّی شمس حقیقت تا وحدت عالم انسانی ظاهر گردد.»(7) بر اساس این شعار، وی از توهین به دیگران نیز نهی می‌کند: «تعالیم الهیه در این دور نورانی چنین است که نباید نفوس را توهین نمود.»(8) ... تناقض ها در پست بعدی ... برگرفته شده از پایگاه شناخت مدعیان معاصر مهدویت (www.almahdyeen.ir)
2. تناقض‌ها الف. حسین علی نوری در سخنی نژادپرستانه و قومیت‌گرایانه درباره برادران آذری و ترک زبان می‌گوید: «اترکوا التروک و لو کان ابوک، ان احبّوک اکلوک و ان ابغضوک قتلوک.»(9) او مردم شام و سوریه را نَحس خطاب کرده و تبلیغ بهائیت را در آن‌جا ممنوع اعلام می‌کند: «...ای نبیل بارها امر نمودیم و باز هم می‌گوئیم در بریه (سرزمین) شام ذکر مالک انام جائز نبوده و نیست چه که اهل آن به غایت از شاطی قرب بعیدند و از رحیق (باد‌ه) عنایت محروم. اَرض آن به غایت مبروک است و خلق آن به غایت منحوس.»(10) وی دوستداران خود را درّ و جواهر می‌خواند و دیگران را سنگ ریزه‌های زمین خاکی می‌نامد: «احبائی هم لئالی الامر و من دونهم حصاه الارض و لا بد أن یکون الحصاه ازید عن لوء لوء قدس ثمین و و احد من هؤلاء عند الله خیر من الف الف نفس من دونهم کما ان قطعه من الیاقوت خیر من الف جبال من حجر متین فاشهد الأمر و الفرق بین هؤلاء و هؤلاء لتکون من اصحاب الیقین.»(11) او که از معاشرت با ادیان سخن می‌گفت، شیعیان را مشرک می‌خواند: «لعمرالله حزب شیعه از مشرکین از قلم اعلی در صحیفه حمرا مذکور و مسطور»و دیدار با مشرکان را حرام می‌شمرد: «إعلم بأن الله حرّم على احباء الله لقاء المشرکین و المنافقین.»(12) وی خود را حق مسلم دانسته و دیگران را باطل، از این‌رو بهائیان را نه تنها از معاشرت با غیرهمکیشان خود باز داشته، بلکه دستور می‌دهد که می‌بایست نسبت خانوادگی خود با غیر بهائیان را نیز قطع کنند: «انا قطعنا حبل النسبه من کل ذی نسبه الا لمن آمن بالله و اعرض عن المشرکین ان یا عبادی لو یسمع احد منکم بان اعرض اخوه او اخته عن الله ینبغی له بأن یعرض عنه و یقبل الی محبوب المخلصین.»(13) بر این اساس است که آورده‌اند: «مراد معاشرت با نفوسی است که از آنها مضرّت حاصل نشود.»(14) او مخالفان و رانده‌شدگان از بهائیت را انفس خبیثه و بادهای عقیمه می‌نامد که مسموم کننده هستند و می‌بایست از آنان دوری کرد: «هر مالک بستانی شجره یابسه را در بستان باقی نگذارد و البته او را قطع نموده به نار افکند چه که حطب یابس درخور و لایق نار است؛ پس ای اهل رضوان من، خود را از سموم انفس خبیثه و اریاح عقیمه که معاشرت با مشرکین و غافلین است، حفظ نمائید.»(15) او در لوح دیگری آورده است: «باید از معرضین در کل شئون اعراض نمائیم و در آنی مؤانست و مجالست را جائز نداریم که قسم به خدا که انفس خبیثه انفس طیبه را می‌گدازد؛ چنانکه نار حطب یابسه را و حر ثلج بارده را.»(16) او درباره مخالفان خود و نوشته‌هایش می‌نویسد: «لا تعاشروا مع الذین هم کفروا بالله و آیاته ثم اجتنبوا عن مثل هولاء».(17) همچنین درباره دوری از دشمنانش می‌افزاید: «ایاک ان لا تنس ذکری و لاتستأنس باعدائی لأن الشیطان یذهب عن قلب الانسان نفحات الرحمن.»(18) او در لوح دیگری مخالفان خود را خبیث خوانده و درباره عدم معاشرت با آنان می‌نویسد: «بر هر نفسی لازم است که از انفس خبیثه مشرکه اجتناب نمایند.»(19) وی حتی از انسان خواندن مخالفان خود نیز نهی می‌کند: «الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم ذکر انسانیت نماید، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است، تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید.»(20) ... ادامه در پست بعدی ... برگرفته شده از پایگاه شناخت مدعیان معاصر مهدویت (www.almahdyeen.ir)
ب. عباس افندی در سخنی نژادپرستان، آفریقائیان را وحشی، بی‌عقل و دانش و غیر متمدن می‌خواند: «اهالی مملکتی نظیر افریقا جمیع مانند وحوش ضاریه و حیوانات برّیّه بی‌عقل و دانشند و کلّ متوحّش. یک نفس دانا و متمدّن در ما بین آنان موجود نه.»(21) وی در توهین دیگری به سیاه‌پوستان می‌نویسد: «اقوام متوحّشه به هیچ وجه از حیوان امتیازی ندارند؛ مثلاً چه فرق است میان سیاهان افریک و سیاهان امریک؟! اینها خلق الله البقر علی صورة البشرند. ‏آنان متمدن و با هوش».(22) او در جای دیگری به تحقیر ترک‌ها و آذری‌زبانان می‌پردازد: «جمال پاشا ... چون به عکا رسید و ملاقات مرا خواست بر الاغ سوار شده به قصد خانه‌اش رفتم. همین که مرا دید، استقبال کرد و مرا به کنارش نشاند و بی‌مقدمه چنین گفت: تو از مفسدین در دینی و به همین جهت دولت ایران تو را در اینجا تبعید نمود. ... اندیشیدم که ترک است و باید جوابی مضحک و مسکت داد.»(23) سخن از معاشرت آزاد (با غیر همکیشان و مخالفان اعتقادی)، تنها در خطاب‌های به غیر بهائیان است؛ از این‌رو بهائیان از معاشرت با طردشدگان، مخالفان و غیر بهائیانی منع شده‌اند که امیدی به بهائی شدنشان نیست. سه جلد کتاب خطابات عباس افندی دلیل این سخن است که در سفر به آمریکا و اروپا و ... بیان شده است، از این‌رو باید بررسی کرد که اگر آنگونه که ایشان در خطابات خود می‌گوید، دین و آیین و باور ملاک نیست، چرا غیر بهائیان یا طردشدگانِ از بهائیت مشرک خوانده شده و بهائیان از معاشرت با آنان منع شده‌اند؛ برای نمونه، او درباره نهی از معاشرت با غیر بهائیان می‌نویسد: «باب پنجم، نهی از معاشرت با مشرکین. در لوح ام عطار از قلم جمال مختار نازل قوله تعالی: لا تعاشری مع المشرکات کذلک یأمرک منزل الآیات»؛(24) اگر عباس افندی می‌گوید: «مسائل عقائد راجع به خدا است. او در روز قیامت مکافات و مجازات دهد. خداوند ما را محتسب آن‌ها قرار نداده»،(25) حق ندارد باور دیگران را قضاوت کند و غیر بهائیان یا مخالفان خود را مشرک یا مشرکات و ... بخواند؛ بنابراین هنگامی‌که می‌گوید: «باید از معرضین در کلی شئون اعراض نمایی و در آنی مؤانست و مجالست جایز ندانی.»(26) دستوری خلاف خطابه نخست خود داده است و این دلیل روشنی هم بر تناقض‌یی او، هم فریب دیگران برای جذبشان به بهائیت است، زیرا سخن نخست خطاب به غیر بهائیان (مسیحیان، یهودیان و ... در آمریکا و اروپا و ...) است و سخن دوم خطاب به بهائیان؛ در اولی از معاشرت آزاد با همگان می‌گوید تا جذب کند؛ در دومی از عدم معاشرت می‌گوید که مبادا بهائیان کلام دیگران را بشنوند، از بطلان شعارهای بهائیت و حقانیت تعالیم دیگران آگاه شوند و از بهائیت بازگردند. در پایان اشاره به این نکته خالی از لطف نیست که بدانیم، حسین علی نوری (پیامبر خوانده بهائیت) می‌گوید: «تناقض را در ساحت اقدس مظاهر الهیه راه نبوده و نخواهد بود.»(27) آیا با وجود این جمله و وجود تناقضات فراوان در این شعار بهائیت (وحدت عالم انسانی) باز هم می‌توان بهائیت را یک دین الهی خواند؟ قضاوت با شما ... پانوشت در پست بعدی ... برگرفته شده از پایگاه شناخت مدعیان معاصر مهدویت (www.almahdyeen.ir)
پانوشت 1. مجموعه الواح مبارکه، ص 256. 2. اقدس، ص 137. 3. پیام ملکوت، ص 42. 4. مکاتیب. مصر، ج 3، ص 67. 5. خطابات، ج 1، ص 152 - 153. 6. پیشین، ج 2، ص 253. 7. پیشین، ج 2، ص 284 - 285. 8. مکاتیب، ج 1، ص 355. 9. «از تُرک زبانان دوری کن و فاصله بگیر، اگر چه پدرت باشد. که اگر دوستت بدارد خواهدت خورد و اگر دشمن بدارد خواهدت کشت.» اسرار الآثار خصوصی، ج 2، ص 154. 10. اسرار الآثار، ج 5، ص 200. 11. مائده آسمانی، ج 4، ص 353. 12. «بدان که خدا بر احبایش دیدار با مشرکین و منافقین را حرام کرده است.» همان، ص 280. 13. مائده آسمانی، ج 8، ص 38. 14. گنجینه حدود و احکام، ص 448. 15. مائده آسمانی، ج 8، ص 39. 16. پیشین. 17. پیشین. 18. پیشین. 19. پیشین. 20. بدیع، ص 140. 21. مکاتیب، ج 1، ص 331. 22. خطابات، ج 3، ص 48. 23. اسرار الآثار خصوصی، ج 3، ص 42 و 43. 24. مائده آسمانی، ج 4، ص 365. 25. خطابات، ج 2، ص 284 - 285. 26. مائده آسمانی، ج 8، ص 39. 27. بدیع، ص 126. منبع: خاستگاه بهائیت، محمد علی پرهیزگار برگرفته شده از پایگاه شناخت مدعیان معاصر مهدویت (www.almahdyeen.ir)
* مقالات کوتاه با موضوع تناقضات تعالیم دوازده گانه بهائیت 1. تناقضات تعالیم بهائیت (1. تحری حقیقت) 2. تناقضات تعالیم بهائیت (2. وحدت عالم انسانی) 3. تناقضات تعالیم بهائیت (3. دین باید سبب الفت و محبت باشد.) 4. تناقضات تعالیم بهائیت (4. تطابق دین با علم و عقل) 5. تناقضات تعالیم بهائیت (5. ترک تعصبات دینی، جنسی و وطنی) 6. تناقضات تعالیم بهائیت (6. تعدیل معیشت همگانی و رفع مشکلات اقتصادی) 7. تناقضات تعالیم بهائیت (7. بیت العدل و محکمه کبری) 8. تناقضات تعالیم بهائیت (8. تعلیم و تربیت عمومی و اجباری) برای خواندن به لینک های زیر مراجعه فرمایید: https://bahaiat.com/ https://bahaiat.net/?p=8399
حمایت بهائیت از خشونت بهائیت یک جریان تشکیلاتی متناقض است که در نوشتارهای بسیاری تناقضات تعالیم دوازده‌گانه آن بیان شده است.(1) لیکن لازم است که با این نوشتار که به مناسبت ترور سردار شهید قاسم سلیمانی تقدیم می شود، چند نکته یادآوری و بازشناسی شود: 1. شعار صلح جهانی بهائیت تشکیلات بهائیت با کاربست شعارهای زیبا و فریبنده، خود را بزک کرده و به مخاطب عرضه می‌کند، ازاین‌رو دردمندِ بی‌خبر، در پی فرار از فشار روزگار و گرفتاری‌های بسیار به چنگال سوداگران ظاهر آراسته می‌افتد؛ همچون دختری ظاهربینی که شیفته ظاهر فریبا و وعده‌های دلربای مخاطب می‌شود و هستی خود را به حجله شیطان‌صفتی می‌سپارد که دنیای آرزوهایش را تیره و تار می‌سازد. صلح عمومی و تحریم جنگ یکی از این وعده‌های فریبا و دلربای بهائیت است که عباس افندی در تبیین آن می‌نویسد: «تعلیم یازدهم حضرت بهاءالله، صلح عمومی است و تا عَلَم صلح عمومی بلند نگردد و محکمه کبرای عالم انسانی تشکیل نشود و جمیع امور ما به الاختلاف دُوَل و ملل در آن محکمه قطع و فصل نگردد عالم آفرینش آسایش نیابد بلکه هر روز بنیان بشر زیر و زبر گردد و آتش فتنه زبانه کشد و ممالک قریب و بعید را مثل خاکستر کند. جوانان نو رسیده هدف تیر اعتساف گردند و اطفال مظلوم یتیم و بی پرستار مانند و مادرهای مهربان در ماتم نو جوانان خویش نوحه و ندبه نمایند شهر‌ها خراب شود ممالک ویران گردد. چاره این ظلم و اعتساف صلح عمومی است.»(2) عباس افندی بر پایه شعار صلح‌طلبی، درباره مقابله به مثل و قصاص می‌نویسد: «هیأت اجتماعیه باید محافظه حقوق بشریه نماید . مثلاً اگر کسی بر نفس من تعدّی کند و ظلم و جفا روا دارد و زخم بر جگرگاه زند ابداً تعرّض ننمایم بلکه عفو نمایم ولی اگر کسی بخواهد باین سید منشادی تعدّی کند البتّه ردع و منع نمایم هر چند در حقّ ظالم عدم تعرّض بظاهر رحمت است لکن در حقّ جناب منشادی ظلم است».(3) وی در جای دیگری مقابله به مثل و انتقام را مذموم می‌خواند: «اگر نفسی به نفسی ظلمی کند ستمی کند، ‌تعدی کند، و آن شخص مقابله بالمثل نماید این انتقام است و مذموم است زیرا زید اگر پسر عمرو را بکشد عمرو حق ندارد که پسر زید را بکشد، اگر بکشد انتقام است این بسیارمذموم است بلکه باید بالعکس مقابله کند، عفو کند بلکه اگر ممکن شود اعانتی به متعدی نماید.این نوع سزاوار انسان است».(4) این جمله عین مغالطه است؛ اگر کسی پسر دیگری بکشد، پسرش را نمی کشند، بلکه خود او را قصاص می کند و این عین حقی است که همه ادیان برای صاحب حق محفوظ دانسته اند و مذموم هم نمی شمازند. دوگانگی این آموزه بهائیت با آموزه سایر ادیان الاهی در باب قصاص نیز یکی دیگر از نشانه های عدم نبوت حسین علی نوری و غیر الاهی بودن جریان بهائیت است، زیرا کلیت ادیان الاهی به جهت صدور از منشاء واحد یکسان است و تناقضی در آنها نیست. بهائیت در حقیقت با حمایت از ترور سردار سلیمانی، از دشمنان سردار شهید حمایت می کند و این یعنی حمایت از برداری و کودک کشی داعش و ترورهای ناجوانمردانه همپیمانانش. مطلب ادامه دارد... برگرفته شده از پایگاه شناخت مدعیان معاصر مهدویت (www.almahdyeen.ir)
جریان بهائیت در حالی این شعارهای فریبا را سر می‌دهد که عملکردی خلاف صلح‌خواهی و تبلیغ آن را دارد که به نمونه‌هایی از آن‌ها اشاره می‌شود: الف. حسین علی نوری از ممنوعیت تعرض می‌گوید؛ ولی عباس افندی از دستور پدرش برای کتک زدن دیگران گزارش می‌دهد: «وقتی جمال مبارک از سلیمانیه تشریف آوردند یک روز توی کوچه تشریف می‌بردند با مرحوم آقا میرزا محمدقلی، یک شخص کباب فروش آهسته گفت: باز بابی‌ها آفتابی شدند! جمال مبارک به میرزا محمدقلی فرمودند: بزن توی دهنش! میرزا محمد قلی ریش او را گرفته توی سرش می‌زد».(5) شایان ذکر است که این دستور به قدری اثرگذار است که از آن پس عباس افندی طعم سنگینی دستش را به دیگران را هم می‌چشاند؛ از جمله گزارش شده: روزی (عبدالبهاء) در بیرونی بیت مبارک در حیفا فرمودند: «دستمالم را فراموش کردم». یک نفر از احبا که معروف باستاد محمد علی بنا بود، به این مضمون عرض کرد: «چگونه می‌شود مظهر حق چیزی فراموش کند»؟ فورا یک سیلی باو زدند و فرمودند: «مردک! به یک دستمال فراموش کردن صد نفر را امتحان می کند.»(6) درباره دست سنگین عبدالبهاء گزارش‌های دیگری نیز وجود دارد: یکم. ...آنگاه (عبدالبهاء) با کمال وقار و قدرت نزدیکش تشریف بردند و چند کشیدی و سیلی‌های محکم باو زدند.(7) دوم. ... بلند شد تا کفشش را به پا کند. تا عقب کرد یک سیلی محکمی به او زدم. خواستم یکی دیگر بزنم که فرار کرد.(8) سوم. گفتم قم (پاشو) و یک سیلی به گوشش زدم و از بالای عمارت بلند کرده به پایین انداختم.(9) چهارم. حضرت عبدالبهاء او را احضار فرمودند ... آنگاه در تحت تهدید و توبیخ و چند کشیدی قرار گرفت. پس از آنکه خارج شد، مجددا بلافاصله او را خواستند. پیش خود تصور کرده بود شاید ورق برگشته است ولی چنین نبود زیرا در حین ورود مره اخری (بار دیگر) اشد از ماقبل شروع فرمودند.(10) ب. حسین علی نوری که دیگران را به صلح می‌خواند، درباره برخورد به دشمنانش می‌نویسد: «کن کشعله النار علی اعدائی و کوثر البقأ لاحبائی؛ یعنی: بر دشمنانم مانند شعله‌ی آتش باش و برای دوستانم کوثر بقا».(11) ج. اختلافات میان حسین علی نوری و صبح ازل کار را به جایی رساند که حکومت عثمانى براى پایان دادن به این منازعات، بهاءالله و پیروانش را به عکا در فلسطین و صبح ازل و ازلیان را به قبرس تبعید کرد. د. پس از مرگ بهاءالله، بین دو برادر (غصن اکبر و غصن اعظم) اختلاف ایجاد شد و کار به دعوا و ناسزاگویی کشید. عبدالبهاء طرفداران خود را ثابتین و طرفداران برادرش محمد علی افندی را ناقضین می‌خواند. در مقابل، محمد علی افندی طرفداران خود را موحدین و طرفداران برادر را مشرکین می‌نامید. هـ. عباس افندی جنگی را علیه خود را مذموم و آنچه به نفعش باشد ممدوح می‌داند: «جهانگشائی و کشورستانی ممدوح و بلکه در بعضی اوقات جنگ بنیان اعظم صلح است ... فی الحقیقه این قهر عین لطف و این ظلم جوهر عدل و این جنگ بنیان آشتی است».(12) و. صلح طلبی‌های بهائیان در حالی است که آنان پیوسته طرفدار حاکمان ظالم و امپراطوری‌های مستکبر بوده‌اند؛ برای نمونه: عباس افندی در تأیید دولت عثمانی می‌گوید: «الهی الهی اسالک بتأییداتک الغیبیه و توفیقاتک الصمدانیه و فیوضاتک الرحمانیه ان تؤید الدوله ئالعلّیه العثمانیه و الخلافه المحمّدیه علی التمکنّ فی الارض و الاستقرار علی العرش؛ خدایا خدایا تو را به تأییدات پنهانی و توفیقات صمدانی و فیوضات رحمانیت خواستارم که دولت سربلند عثمانی و خلافت محمدی را مؤید فرمایی و در زمین مستقر و مستدام داری».(13) در این درحالی است که امپراطوری عثمانی یک حاکم سفاک بود که تنها در حمله به کربلا چند ده هزار نفر بی‌گناه و بی‌دفاع را با سفاکی تمام کشت. عباس افندی درباره دولت انگلیس نیز اینگونه دعا می‌کند: «اللّهمّ اید الامپراطور الاعظم جورج الخامس عاهل انگلترا بتوفیقاتک الرحمانیه و ادم ظلّها الظلیل علی هذا الاقلیم الجلیل؛ پروردگارا امپراتور بزرگ ژرژ پنجم پادشاه انگلستان را به توفیقات رحمانیت موید بدار و سایه‌ی بلند پایه او را بر این اقلیم جلیل (فلسطین) پایدار ساز».(14) این دعا از آن جهت است که بهائیان از روسیه دل شسته و سوی انگلستان آمدند و امید حمایت دارند. آیا چنین کسی می‌تواند طرفدار صلح و یاری مظلومان عالم باشد، از این‌روست که عزیه نوری (خواهر بهاء الله و عمه عبدالبهاء که به درستی این خانواده را می‌شناسد) درباره برادر خود (حسین علی بهاء) می‌نویسد: «در محافل می‌خواندند و می‌خندیدند؛ اگر حسینعلی مظهر حسینِ علی است، هزار رحمت حق بر روان پاک یزید؛ و می‌گفتند که ما هر چه شنیده بودیم حسین مظلوم بوده است نه ظالم».(15) ز. نمونه‌های صلح‌طلبی بهائیان بسیار است؛ از جمله جریان ابرقو که شناعتش به اندازه‌ایست که انسان قید یادآوریش را می‌زند. 2. اقدامات بهائیان معاصر نگاهی به سیره عملی بهایان معاصر نیز پرده به ظاهر طلح‌طلبی بهائیان را کنار زد
ه و خصلت منفعت‌طلبی و حمایت از مستکبرین و جنگ‌طلبان را نمایان می‌سازد؛ آنگونه که در چند سال گذشته وقتی به حمایت‌های بهائیان می‌نگریم، حمایت از اسرائیل در جنگ کودک‌کشی غزه را می‌بینیم. حمایت از عربستان در ویرانگری یمن و کشتار زنان و کودکان یمن را شاهدیم. سکوت و حمایت از ویرانی عراق و سوریه و ... را می‌بینیم. هنگامی‌که داعش مشغول سفاکی و کشتار بی‌پناهان و فروش دختران و زنان به عنوان برده بود، ندای صلح را فراموش کرده بودند؛ ولی حال که سردار مقاوت، قاسم سلیمانی توسط امپراطوری سلطه و کشتار به شهادت رسیده، شمع بر کیک می‌گذارند و جشن و پای‌کوبی می‌کنند که سردار ظلم‌ستیز و حامی زنان و کودکان عراق و سوریه و یمن و ... کشته شد!!! شادی شما از چیست؟ از خوش‌رقصی در برابر اربابان امریکایی و انگلیسی و اسرائیلی و سعودی؟ قاسم سلیمانی چه کرده بود که جشن گرفتید، غیر از جنگ با داعش سفاک و رهایی اسرای سوریه و عراق و جلوگیری از فروش زنان و دختران. البته حق با شماست، از کسانی که بگویند: «بر دشمنانم مانند شعله‌ی آتش باش و برای دوستانم کوثر بقا» توقعی جز این نمی‌توان داشت. شما باید در برابر حمایت جنایت‌کاران به ستیز به حق‌خواهان بپردازید. به قول عزیه خانم، اگر این صلح طلبی است، صد رحمت به روان پاک یزید (به نسبت شما)... بهائیت در دویست سال گذشته چه کرده جز خرافه پراکنی و خشونت گستری؟ از کدام مظلوم حمایت کرده؟ با کدام ظالم به ستیز برخواسته؟ پانوشت: 1. برای مطالعه مقالات تناقض تعالیم دوازده گانه بهائیت کلیک کنید. 2. عبدالبهاء، خطابات، ج 2، ص 150. 3. عبدالبهاء، مفاوضات، ص 189. 4. عبدالبهاء، مفاوضات، ص 186 ـ 187. 5. خاطرات حبیب، ج 1، ص 266. 6. خاطرات خلیل شهیدی، ص 193. 7. خاطرات خلیل شهیدی، ص 224-225. 8. خاطرات حبیب، ج 1، ص 416-417. 9. گفتار شفاهی مرکز میثاق در جمع حاضران و مجاورین در حیفا از خاطرات میرزا عیسی اصفهانی دراگاهی، ص 20. 10. خاطرات خلیل شهیدی، ص 253-254. 11. ادعیه حضرت محبوب. 12. بهاءالله و عصر جدید، ص 194. 13. عبدالبهاء، مکاتیب، ج 2، ص 312. 14. عبدالبهاء، مکاتیب، ج 3، ص 347. 15. عزّیه خانم، تنبیه النائمین، صص 11ـ12. منبع: پایگاه جامع شناخت بهائیت برگرفته شده از پایگاه شناخت مدعیان معاصر مهدویت (www.almahdyeen.ir)
در مورد شهاب سنگی که ناسا در موردش می گویید و مخفی کاریهایی را هم به دنبالش انجام داده و صدایش را هم در نمی آورد پس موضوع چیست؟؟؟؟ باید گفت که این شهاب سنگ نیست بلکه ستاره طارق است که به زمین دارد نزدیک می شود در قرآن کریم سوره ای به نام طارق وجود دارد که به همین دلیل نام مقاله را از نام این سوره گرفته ایم .در این سوره به طارق قسم یاد شده و آن را ستاره ثاقب لقب داده . در تفسیر این سوره آمده است که طارق همان ستاره دنباله داری است که در آخر الزمان به زمین نزدیک می شود و با زمین برخورد می کند. منظور از طارق ، رونده در شب یا کوبنده شب ، که در قرآن کریم به آن قسم یاد شده ستاره درخشانی است که نور آن بسیار با نفوذ و زیبا می باشد. ثاقب به معنای فرو رونده و نفوذ کننده است. ظهور این ستاره دلیلی بر نزدیک بودن آخر الزمان است و در انتهای سوره نیز به کافران هشدار داده شده . این سوره یکی از معجزات علمی قرآن است .قرنها طول کشید تا اینکه دانشمندان دریابند اولین نشانه های حیات بر روی زمین با سقوط شهاب سنگها ظاهر شد.دانشمندان معتقدند شهاب ها که از فضا می آیند با خود آب و دی اکسید کربن ، منو اکسید کربن و واحدهای آمونیاک و گازهای یونیزه را وارد جو زمین می کنند و در اثر تغییرات جوی بارندگی آغاز می گردد و زمین رویش آغاز می کند و این موضوع به وضوح درآیات 5 تا 7 در باره خلقت انسان و در آیات 11 و 12 به پیدایش حیات در روی زمین و بارش باران از آسمان و شکافته شدن زمین و رویش گیاهان اشاره می کند. در حالیکه تا چند دهه قبل دانشمندان از این راز بی اطلاع بودند. در آخرین آیه این سوره به نزدیکی عذاب کافران و بی اثر بودن کید آنان در مقابل آیات و نشانه های خداوند و مهلتی که به کافران داده شده تاکید می کند . همچنین، در خبری دیگر از کعب الأحبار، می خوانیم : نابودی بنی عبّاس هنگام آشکارشدن ستاره ای در دل آسمان و صدای شدید فروافتادن چیزی از آسمان و شکافته شدنی است. همۀ اینها در ماه رمضان خواهد بود. سرخی میان پنجم تا بیستم رمضان است و صدای شدید فروافتادن چیزی از آسمان در نیمه تا بیستم ماه می باشد و شکافته شدن از بیستم تا بیست و چهارم خواهد بود. و ستاره ای دیده میشود که مانند ماه نورافشانی می کند و سپس چونان مار در هم می پیچد تا جایی که نزدیک است دو سر آن به هم برسند. و دو لرزش در شبِ پدیدآمدنِ دو فرورفتن خواهد بود، و ستاره ای که شهابی به وسیلۀ او پرتاب می شود و از آسمان فرو می افتد؛ با آن صدایی شدید است تا آنکه در مشرق می افتد و مردم از آن دچار بلایی سخت می شوند. (الفتن، ج ۱، ص۲۳۰، جزء ۳، ح ۶۴۳، مکتبة التوحید، قاهره، چاپ اوّل، ۱۴۱۲ هـ. ق. ) این صیحه همراه با سقوط قسمتی از این ستاره دنباله دار در مشرق زمین می باشد . زمان سقوط قسمتی از این ستاره در وقت طلوع افتاب در روز جمعه نیمه ماه مبارک رمضان است بطوریکه خواب را بیدار و بیدار را به ترس و وحشت می افکند و زنان را از سراپرده بیرون می آورد و صدای آن به حدی بلند و شدید است که همه مردم آن را می شنوند. در سقوط بخشی از این ستاره ، عده زیادی کشته می شوند و عده زیادی کر و گنگ و کور می گردند . در روایت وارده از رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ، از ایشان سئوال می شود که در آن زمان ما را به چه امر می فرمایید؟ و حضرت پاسخ می دهند صدقه بدهید و بر شماست نماز و تسبیح و تکبیر و قرائت قرآن در آن هنگام . سپس سوال می شود چه علامتی برای آن است که ( صیحه) وقت دیگری از سال نباشد ؟ و حضرت می فرمایند اگر نیمه ماه مبارک رمضان گذشت و این اتفاق نیفتاد در آن سال ایمن می باشید. به تاریخی اعلام شده نگاه کنید اردیبهشت ۹۹ نیمه ماه رمضان روز جمعه
MP: 🔴🔴🔴التماس مطالعه 🚨یک بحثی درباره برخوردشهاب سنگ مطرح شده که عده ای آن را به زمان ظهور امام زمان ربط دادند استاد عبادی جواب میدهد👇👇 1⃣ اولابحث ستاره طارق مربوط به قیامته نه ظهورکه بایدزحمت بکشیدتفسیراون آیاتوبخونیدوروایات معتبری اگردراین موردباشه بررسی کنید 2⃣ثانیا نوشته درخبری ازکعب الاحبار میخوانیم..... این شخص فردی یهودی بودکه ظاهرامسلمان شدوروایات جعلی درست کرد پس هیچ اعتباری به حرفهاوسخنانش نیست 3⃣ثالثا منبعی که ذکرشده( الفتن )مربوط به اهل سنته وروایاتش غیرقابل اعتماده وسندقوی ومعتبرنداره 4⃣رابعا بحث صیحه آسمانی درهنگام ظهورامام زمان صدای افتادن ستاره نیست بلکه صدای جبرئیل یافرشتگان آسمانی هست که همه بالهجه وزبان خودشان درکل دنیامیشنوند وکسی بواسطه این صدای آسمانی که بشارت ظهوررامیدهد دچاروحشت وبلای سخت نمیشود 5⃣خامسا صدایی که نشانه قیامت وتمام شدن دنیاست یعنی صوراسرافیل وقتی اتفاق بیفتد همه میمیرنددیگه کسی فرصت صدقه ونمازوقرائت قرآن نداره 🚨نتیجه اینکه این پیام سرتاسراشکاله متاسفانه ازفضای نابسامان این روزهاداره بشدت برای ایجادترس ووحشت وناامیدی وتخریب اعتقادات دربین مردم استفاده میشه ✅آرامش خودتونوحفظ کنیدکروناتموم میشه ولی مانبایدعقایدمونو به چهارتاپیام بی اساس که ساخته وپرداخته دشمنانمون هست ببازیم ان شاءالله امام ظهورخواهندکردوسالیان سال حکومت خواهندکردوبشریت به کمال خودخواهدرسید
یکی از درسهای کرونا این بود که همه بفهمند جواب امر به معروف "به تو چه" نیست... بدانند آلودگی یک نفر به همه ربط دارد👌
علامه طباطبایی در تفسیر المیزان در تفسیر آیه می نویسد: این آیه از اخبار غیبی قران است و مربوط به حضرت مهدی موعود(علیه السلام) است« وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ.»سوره نور آیه 55 در این آیه چهار ویژگی دوران حضور امام زمان علیه السلام ذکر شده است که عبارتند از: 1. حکومت در کل زمین لیستخلفنهم فی الارض 2. دین رسمی دوران حضور دین اسلام غدیری است نه اسلام سقفی لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى‏ لَهُمْ 3.امنیت فراگیر لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً 4.عبودیت و بندگی مردم جهانی می شود يَعْبُدُونَنِي لا يُشْرِكُونَ بِي شَيْئاً
❇️رﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﯿﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻣﻼﻗﺎﺕ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺭﻓﻘﺎ ﮐﻪ ﺑﺎ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺗﻮ ﺩﺭﻩ ... ﺩﯾﺪﻡ ﯾﮑﯽ ﺑﻐﻞ ﺗﺨﺘﺶ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻩ ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎﺵ ﺗﻮ ﮔﭽﻪ ... ﻫﯽ ﺑﻪ ﻫﻮﺵ ﻣﯿﺎﺩ ﺑﻪ ﺭﻓﯿﻖ ﻣﺎ ﻓﺤﺶ ﻣﯿﺪﻩ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺍﺯ ﻫﻮﺵ ﻣﯿﺮﻩ ,,, ﺍﺯ ﺭﻓﯿﻘﻢ ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﺍﯾﻦ ﭼﺸﻪ ؟ ﭼﺮﺍ ﺩﺍﺭﻩ ﻓﺤﺶ ﻣﯿﺪﻩ؟ ! ﮔﻔﺖ ﻭﺍﻻ ﻣﺎ ﺷﺐ ﺗﻮ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﯿﺮﻓﺘﯿﻢ ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﻮﺗﻮﺭﺵ ﭼﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ... ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻣﺎ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﻣﺎ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﯿﻢ ﺗﻮ ﺩﺭﻩ ﺍﯾﻨﻢ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﺎ !!!😐😜😂 ✅تو باشی و یه جاده،دستت رو تو دستِ یه کورِ نابلد میذاری یا بینایِ کارْ بلد؟ 💠أَ فَمَنْ یَهْدِی إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدی 🍃به کسی که چِشْمْ داره چَشْمْ بگو اگر نه هر چی راهَم بری بیراهه رفتی. 👈دستِتْ تو دستِ مولا و راهِت به سمتِ خدا.