بعضی وقتا آدما به حمایت و تشویق شما نیاز دارند. شاید این کمترین کاری باشه که از دستتون برمیاد ولی میشه تنها امیدشون و باعث جانزدنشون. همین گفتنِ کنارتم، تو از پسش برمیای، تو لایقشی، استعداشو داری، تا اینجا هم خیلی خوب پیش رفتی، غمت نباشه، دوباره امتحان میکنیم، باهم درستش میکنیم، من پشتتم و...
همین کلام اثر میذاره محرک میشه..
[دَریـــچه]
تیک عصبی کم داشتم که اونم جور شد دیگه هیچی رو نمیشه قایم کرد:/
من هنوز میتونم پنهانش کنم😂
[دَریـــچه]
من هنوز میتونم پنهانش کنم😂
ولی تو هم نمیتونی. چشمات حرف میزنن. اینو فقط من نمیگم بقیه هم میفهمن!
[دَریـــچه]
بابا که از راهیان قدیم حرف میزنه با هرکلمه هزار بار حسرت میخورم که اون روزها رو ندیدم:)
خیلی دلم میسوزه. خیلی زیاد. همین که میشینم و سر صحبت راهیان باز میشه همه چیز دلمو میسوزونه. از زائر، از خادم، از اخلاصی که خدشه دار شده، از بی امکاناتی ولی پرمحتوایی و خاکی بودن قبل، از امکانات محصور الان، از جزئیات فضاسازی، از اسکان، از بودجه، از راوی، از مقر و یادمان و پادگان، از بی توجهیِ تدریجی راهیان غرب و کنارگذاشته شدنش، از ریز ریز مشکلات مقر، از مظلومیت یه سری زیر دستی ها، از آدمایی که از روی ارادت و عقیده ای که دارن میان ولی پشت پرده و بازی های کثیف عوامل رو نمیبینن، از مسئولین از مسئول از سرپرست کار از...
دلم میگیره.. دلم از همه چیز میگیره
دیگه چی ازش مونده که ما به ثمر برسونیم؟!
[دَریـــچه]
خیلی دلم میسوزه. خیلی زیاد. همین که میشینم و سر صحبت راهیان باز میشه همه چیز دلمو میسوزونه. از زائر،
وقتی که انتظار داری نا امید میکنن آدم رو😞
ولی من سرم بره دست برنمیدارم..