🔴 #خانمها_بدانند
💠 به شوهران خود پیشنهاد #نذری بدهید. با اینکار هم به یکدیگر در #پیشرفت معنوی کمک کردهاید و نیز #برکت بسیار عجیبی از لحاظ #مادی ومعنوی در زندگیتان نازل میشود. از طرفی ائمه علیهم السلام #عنایت ویژهای به حل مشکلات شما خواهند کرد.
💠 وعده خدا در #قرآن است که هرگز به نیکی نمیرسید مگر از اموالی که علاقهمند آنهایید در راه خدا #انفاق کنید.
💠وقایع روز دوازدهم محرم سال ۶۱ق؛ ورود اهل بیت(علیهم السلام) به کوفه💠
✍ چون به ابن زیاد خبر رسید که اهل بیت(علیهم السلام) به کوفه نزدیک شده اند امر کرد سرهاى شهداء را که عمر بن سعد از پیش فرستاده بود خارج کرده و نزد اهل بیت(علیهم السلام) ببرند و در کوچه و بازار بگردانند تا سلطنت یزید بر مردم معلوم شود.
✅ مردم کوفه چون از ورود اهل بیت(علیهم السلام) خبردار شدند از کوفه بیرون آمدند و اهل بیت(علیهم السلام) را سوار بر شتران وارد کوفه نمودند در حالى که زنان کوفه براى تماشا بالاى بامها رفته بودند. زنى از بام صدا زد: من اىّ الاسارى انتنّ. شما از کدام مملکت و قبیله هستید؟ گفتند: نحن اسارى آل محمد(صلى الله علیه وآله). چون آن زن این را شنید هر چه چادر و مقنعه داشت درآورد و بر ایشان پخش نمود. مخدّرات گرفتند و خود را با آنها پوشانیدند.
💧سهل گوید: چون وارد کوفه شدم، دیدم بوق مى زدند و پرچمها را افراشته بودند که ناگاه لشکر وارد شد، و سرهاى شهداء را که بر فراز نیزه نصب کرده بودند، آوردند. صداى ضجه و ناله برخاست و سرهاى شهدا را كه بر فراز نيزه نصب كرده بودند آوردند در پيش سرها، سر مبارك امام حسين(ع) مثل ماه مى درخشيد.
🌺 سر امام(ع) در نوک نیزه آیه مبارکه را تلاوت مى نمود: اَمْ حَسِبْتَ أَنّ أَصْحابَ الْکَهْفِ وَ الْرَقیمِ کانُوا مِنْ ایاتِنا عَجَباً، سهل گوید: گریه کنان گفتم: یا ابن رسول اللّه رأسک اعجب، یعنى تکلّم رأس شریف تو از قصه اصحاب کهف و رقیم عجیب تر است. سپس حضرت زینب(علیها السلام) مردم را امر به سکوت نمود و شروع به خواندن خطبه اى نمود.
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🍁مؤذن گفت: اشهد أن محمدا رسول الله
امام سجاد علیه السلام عمامه خویش از سر برگرفت و به مؤذن گفت: تو را به حق این محمد که لحظه اى درنگ کن، آنگاه روى به یزید کرد و گفت: اى یزید! این پیغمبر، جد من است و یا جد تو؟ اگر گویى جد من است، همه مى دانند که دروغ میگوئى، و اگر جد من است پس چرا پدر مرا از روى ستم کشتى و مال او را تاراج کردى و اهل بیت او را به اسارت گرفتى؟!
🍂این جملات را گفت و دست برد و گریبان چاک زد و گریست و گفت: به خدا سوگند اگر در جهان کسى باشد که جدش رسول خداست، آن منم، پس چرا این مرد، پدرم را کشت و ما را مانند رومیان اسیر کرد؟!
🍁آنگاه فرمود : اى یزید! این جنایت را مرتکب شدى و باز میگویى: محمد رسول خداست؟! و روى به قبله مى ایستى؟! واى بر تو! در روز قیامت جد و پدر من در آن روز دشمن تو هستند.
🍂پس یزید فریاد زد که مؤذن اقامه بگوید! در میان مردم هیاهویى برخاست، بعضى نماز گزاردند و گروهى نماز نخوانده پراکنده شدند.