هدایت شده از سائحون
🔹نشسته بود لب حوض. خواستم کنارش بنشینم. گفتم آقا اجازه هست؟ بلند شد و گفت: حاج آقا اینجا خیس است بیایيد جای من بنشینید.
از تهران با پدر و مادرش آمده بود برای زیارت. گرم صحبت شدیم. گفتم: رأی که نمیدهی آقا آرمان؟ گفت: نه! اوضاع خراب است!
آرمانِ #رأی_اولی از صبح زود میرفت سر کار. پدر و مادرش قصد شرکت در #انتخابات را داشتند اما نظر او متفاوت بود.
از من پرسید: حالا شما به کی رأی میدهید؟
گفتم: فعلا نظرم فلانی است.
گفت: ولی من اگر بخواهم رأی بدهم سفید میأندازم.
گفتم: شما که نمیخواستی رأی دهی آرمان جان!
گفت: فرقی نمیکند، چه سفید بیندازی، چه رأی ندهی!
گفتم: رأی ندهی، دشمن خوشحال میشود.
چشمانش را گِرد کرد. گفت نه بابا من باعث نمیشوم دشمن خوشحال شود.
زمانی که میخواستیم از هم جدا شویم، یک ماژیک به او دادم و از او خواستم یک یادگاری برایم بنویسد.
او هم این را نوشت:
📍به خاطر خودمان که شده رأی دهیم.
•
#رای_اولی
#انتخابات_۱۴۰۰
#انتخاب_درست_کار_درست
#ستاد_ملت_امام_حسین
#رای_میدهم
#جمکران
🆔@seyyed_mohammad_zainolabedin
اینستاگرام:
https://www.instagram.com/p/CPn0R0QBVI3/?utm_medium=copy_link