غزل مرثیه
ازغربت علی دل هفت آسمان گرفت
"شاعرمیان مرثیه لکنت زبان گرفت"
سخت است باورش به خدا آن غلاف تیغ
از زانوان فاتح خیبر توان گرفت
خاری چنان به سینه ی گل پافشرد که
گل را و غنچه را زکف باغبان گرفت
بارفتن بهارعلی خانه ی علی
دیگر به خود ندید بهار و خزان گرفت
هرکس که در مدینه به کف تازیانه داشت
در کربلا سه شعبه و تیغ و کمان گرفت
درمجلس شراب،یزید سقیفه ای
باکار خود زحضرت زینب امان گرفت
ازبس که داشت بغض علی را به سینه اش
دستی شراب و دست دگر خیزران گرفت
هرکس نشد مدافع مولا و فاطمه
اهل جحیم گشت و درآتش مکان گرفت
ای کاش بشنوم که بیایید دربقیع
روضه برای مادر، امام زمان(عج) گرفت
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
زهرا جان...
تو رفتی خاطرات در فراموشم نخواهد شد
میان شعله ها معجر فراموشم نخواهد شد
هرآنکس که تورا آزرد مرا آزرده خاطر کرد
حدیث نفس پیغمبر فراموشم نخواهد شد
میان هجمه ی دشمن که می شد گم صدای ما
صدای هق هق دختر فراموشم نخواهد شد
نگفتی راز سیلی را گرفتی روسه ماه از من
من این غم تا دم آخر فراموشم نخواهد شد
ز برق چشم من دشمن فراری بود از میدان
طناب و گردن حیدر فراموشم نخواهد شد
چه زجری میکشدی تو ازاین پهلو به آن پهلو
گل خون بر روی بستر فراموشم نخواهد شد
دگر بعد تو زهرا جان خضابی نه گلابی نه
که بوی دود و خاکستر فراموشم نخواهد شد
ابوذر رئیس میرزایی
هدایت شده از مراسمات مسجدچهارده معصوم روستای خورآباد
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روضه خانگی صبح
چهارشنبه 09/30 (روز یازدهم)
بانوای شاعر و مداح اهل بیت: #کربلایی_ابوذر_رییس_میرزایی
@marasematkhorabad
بیایی یلداست...
شب یلدا اگر ازپرده درآیی یلداست
برهمه منتظران چهره گشایی یلداست
تکیه برکعبه زنی منتقم خون خدا
بادم تیغ علی جلوه نمایی یلداست
سالیانی است که ازهجر رخت میسوزیم
آن شبی را که تو از راه بیایی یلداست
منتظر بغض فراق تو گلوگیرشده
شب وصلت غم و غصه بزدایی یلداست
یوسف فاطمه ای گریه کن عاشورا
کربلا یا که مدینه به کجایی یلداست
شبی از لطف به چشم گنه آلوده ی ما
جای سرمه کف پایت تو بسایی یلداست
دل ما تاب ندارد ز فراقت یارا
ازهمه خلق جهان دل بربایی یلداست
حس و حال غزلم گشته خزانی برگرد
این خزان با تو (بهار) است بیایی یلداست
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
🌹یاحسین (ع) فرماندهی از آن توست🌹
دین حق سرشار از ایمان توست
جلوه ی این جمله در یاران توست
حک شده بر قلب هر فرماندهی
یاحسین (ع) فرماندهی ازآن توست
ابوذر رییس میرزایی(بهار)
یهروزلباسِتنگ ...
یهروزلباسِگشـاد ...
یهروزلباس ڪوتـاه ...
یهروزلباس بلند ...
یهروزلباسِتیره ...
یهروزلباسِشاد ...
یهروزلباسِپاره ...
هیرفتیمدنبالِمدڪهیهوقت
بھموننگنعقبمونده❗️
رفتیمدنبالسِتڪردنڪه
بشیمشیڪتریــنآدمِدنیا :|
یهوقتبهخودتمیایمیبینی
باشیطونستشدی!!!
« ســـورهاعـــرافآیــھ²⁶ »
وَلِبٰـــــاسُاَلتَّقْــــوىٰذٰلِكَخَیْــــرٌ
بھترینلباس؛لباسِتقواست
#وقتشهکهبیداربشیم‼️
خداحافظی نکن...
بادیده ی پرآب خداحافظی نکن
باسینه ی کباب خداحافظی نکن
از من که محرم توشدم روگرفته ای؟
ای اسوه ی حجاب خداحافظی نکن
گرمای زندگانی من نور دیده ام
ای ماه و آفتاب خداحافظی نکن
زهرا بدون تو چه خاکی به سر کنم
عشق ابوتراب خداحافظی نکن
ای ارغوان من که به همراه محسنت
رفتی شدی گلاب خداحافظی نکن
ابوذر رئیس میرزایی
هدایت شده از مراسمات مسجدچهارده معصوم روستای خورآباد
پخش زنده
فعلا قابلیت پخش زنده در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
#روضه_صبح
(روز پانزدهم)
❌باحالت مناسب گوش کنید
🎤مداحی(روضه)
#کربلایی_ابوذر_رییس_میرزایی
@marasematkhorabad
✅ابان بن ابى عيّاش از سُليم بن قيس نقل می كند كه گفت :
نزد عبدالله بن عباس در خانه اش بودم، و گروهى از پيروان على(ع) با ما بودند، ابن عباس براى ما سخن مى گفت.
از جمله ماجرای هجوم را برای ما بازگو کرد.
او گفت :
▪️《يَا إِخْوَتِي! تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ(ص)، فَأَقْبَلَ عُمَرُ حَتَّى ضَرَبَ الْبَابَ ثُمَّ نَادَى : يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ! افْتَحِ الْبَابَ!》
🔺اى برادران! بعد از رحلت حضرت رسول اکرم(ص) #عمر به درب خانه حضرت فاطمه(س) آمد و بر در كوبيد و فرياد زد : اى پسر ابوطالب! در را باز كن!
حضرت فاطمه(س) فرمود :
▪️《يَا عُمَرُ مَا لَنَا وَ لَكَ لَا تَدَعُنَا وَ مَا نَحْنُ فِيهِ!》
🔸اى عمر! ما را به تو چه کار؟! ما را در مصيبتمان هم رها نمى كنى؟
عمر گفت :
▪️《افْتَحِي الْبَابَ وَ إِلَّا أَحْرَقْنَاهُ عَلَيْكُمْ!》
🔺در را باز كن وگر نه آن را بر سر شما به آتش مى كشيم.
حضرت زهرا(س) فرمود :
▪️《يَا عُمَرُ! أَمَا تَتَّقِي اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ تَدْخُلُ عَلَى بَيْتِي وَ تَهْجُمُ عَلَى دَارِي؟》
🔹اى عمر! از خدا نمى ترسى كه به سرايم درآمدى و به خانه ام يورش آوردى؟!
▪️《فَأَبَى أَنْ يَنْصَرِفَ ثُمَّ دَعَا عُمَرُ بِالنَّارِ فَأَضْرَمَهَا فِي الْبَابِ فَأَحْرَقَ الْبَابَ ثُمَّ دَفَعَهُ عُمَر》
🔺عمر برنگشت، سپس آتش خواست، و درب خانه را آتش زد و در آتش گرفت.(۱)
عمر هیزم ها را شعله ور می ساخت و خالد بن ولید، #مغیره و ابوعبیده بن جراح و #قنفذ هم در حال جمع آوری هیزم بودند.
و با شعله گرفتن هیزم ها آتش به در خانه سرایت کرد و دود وارد خانه شد، در حالی که حضرت فاطمه(س) پشت در نشسته بود!
در این حال، قنفذ سعی می کرد در را باز کند تا به داخل خانه هجوم بیاورند.
😭حضرت فاطمه(س) برخاست و دو دست خود را بر دو طرف چهار چوب در گذاشت و با تمام بدن خود مانع باز کردن در شد.
کم کم آتش به سوی در خانه رسید، در حالی که شعله می کشید و حرارت آن بر بدن و صورت حضرت فاطمه(س) می خورد.
در آن لحظه ناگهان عمر چنان با لگد به در نیم سوخته زد که درب خانه باز شد.
پیش از آنکه حضرت فاطمه(س) بتواند خود را کنار بکشد، در با تمام سنگینی بر آن حضرت(س) برخورد کرد و حضرت(س) بین در و دیوار قرار گرفت و بر همه بدن آن حضرت(س) آسیب رسید.
در این هنگام حضرت(س) بر روی زمین افتاد و آتش همچنان شعله ورتر می شد و مهاجمین در این هنگام وارد خانه شدند.
فشار در، بر بدن حضرت(س) به حدی بود که در همان لحظه حضرت محسن(ع) در رحم مادر به شهادت رسید.
حضرت(س) در این هنگام صیحه ای زد و ناله زنان فرمود :
▪️《يَا أَبَتَاهْ! يَا رَسُولَ اللَّهِ(ص)! هَكَذَا كَانَ يُفْعَلُ بِحَبِيبَتِكَ وَ ابْنَتِكَ؟》
🔸ای پدرم! ای رسول خدا(ص)! این چنین رفتار می شود با حبیبه ات و دخترت!
سپس ناله زد:
▪️《آهِ يَا فِضَّةُ! إِلَيْكِ فَخُذِينِي فَقَدْ وَ اللَّهِ قُتِلَ مَا فِي أَحْشَائِي مِنْ حَمْلٍ》
🔺آه ای #فضه ! مرا دریاب! به خدا قسم فرزندی را که در رحم داشتم، کشته شد!(۲)
ابن حجر عسقلانی می نویسد :
▪️《إنَّ عُمَرَ رَفَسَ فاطِمَةَ(س) حَتَّي أسقَطَت بمُحسِن(ع)》
🔺در این هنگام عمر به فاطمه(س) لگد زد که سبب سقط محسن(ع) گرديد.(۳)
سپس حضرت(س) عاملین این کار را نفرین کرد.
سپس از زمین برخاست وخود را به زحمت بلند کرد و از شدت جراحات و ضربات، بر دیوار تکیه داد.
عمر خود می گوید :
به طرف در رفتم، او استقامت کرد؛ با تازیانه بر دست هایش زدم، به دردش آورد، صدای ناله و گریه اش را شنیدم.
▪️《فَكِدْتُ أَنْ أَلِينَ وَ أَنْقَلِبَ عَنِ الْبَابِ فَذَكَرْتُ أَحْقَادَ عَلِيٍّ(ع) وَ وُلُوعَهُ فِي دِمَاءِ صَنَادِيدِ الْعَرَبِ، فَرَكَلْتُ الْبَابَ》
🔹نزدیک بود دلم به رحم بیاید و برگردم که به یاد کینه های علی(ع) و حرص و ولع او در ریختن خون بزرگان عرب پس در حالی که او خود را به در چسبانده بود تا مانع شود با تمام توان لگدی به در زدم و ناگهان پشت در افتاد.(۴)
در این هنگام عمر وارد خانه شده بود و قبل از رسیدن فضه بر هر دو صورت فاطمه(س) چنان سیلی زد، که چشمان حضرت(س) پر از خون شد.
عمر که هنوز آتش کینه اش شعله ور بود، با لگد به سینه و پهلوی حضرت(س) زد.
عمر با غلاف شمشیر، بی محابا بر هر دو پهلوی حضرت(س) می زد.
ناگهان عمر #تازیانه را بر بازوی فاطمه(س) زد.
▪️《وَ ضَرَبَ عُمَرُ لَهَا بِالسَّوطِ عَلَی عَضُدِهَا حَتَّی صَارَ کَالدُّملَجِ الاَسوَدِ المُحتَرِقِ》
🔺عمر با تازیانه بر بازوی فاطمه(س) زد، تا اینکه؛ بازو و کتف ایشان مانند دستبدی سیاه، کبود شد.(۵)
در این حال صدای حضرت(س) به «یا ابتاه!» بلند شد.
📚منابع:
۱)کتاب سلیم بن قیس، ج۲، ص۸۶۴
۲)بحار الانوار مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۴
۳)لسان المیزان ابن حجر عسقلانی، ج۱، ص۴۰۶
۴)بحار الأنوار مجلسی، ج۳۰، ص۲۹۴
۵)الهدایه الکبری خصیبی، ص۴۰۷
#حضرت_فاطمه_س_شهادت
#هجوم_به_بیت_ولایت