596.3K
🗣🎤پاسخ استاد یوسف زاده
👇❓سوال یکی از شما عزیزان❓👇
سلام عرض میکنم خدمت شما استاد گرامی وبزرگوار
استاد تشکر فراوان دارم از شما بابت زحمات شما وبرنامه های خوب شما .....
از محضر شما یه سوال داشتم.....
استاد برای درمان ریشه ای وهمیشگی چشم زخم از منظر قرآن کریم اگر امکان داره راهنمایی بفرمایید که امروزه دقدقه خیلی ها هست .....
از لطف شما سپاسگزارم
#پرسش_از_شما_پاسخ_از_ما
#پاسخ_دینی_روانشناسی
https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋🦋
صلوات بر پیامبر و آل او گناهان را محو می کند، شدیدتر از آنچه آب، آتش را خاموش می کند و سلام بر پیامبر و آل او افضل است از آزاد کردن بردگان.
🌹امیرالمومنین ع🌹
⭐️۱۴ صلوات به نیت سلامتی و تعجیل فرج امام زمان عج⭐️
https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
🌹سلام به همه شما عزیزان🌹
♨️ قسمت پانزده و شانزده داستان زیبا و جذاب
#سرزمین_زیبای_من
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#سرزمین_زیبای_من
7⃣1⃣قسمت هفدهم
چشم که باز کردم با همون شرایط توی بازداشتگاه بودم ... حتی دستبند رو از دستم باز نکرده بودن ... خون ابرو و پیشونیم، روی پلک و چشمم رو گرفته بود ... قدرتی برای حرکت کردن نداشتم ... دستم از شدت درد می سوخت و تیر می کشید ... حتی نمی تونستم انگشت های دستم رو تکان بدم ... به زحمت اونها رو حس می کردم ... با هر تکانی تا مغز استخوانم تیر می کشید و مغزم از کار می افتاد ... .
.
زجرآورترین و دردناک ترین لحظات زندگیم رو تجربه می کردم... هیچ فریادرسی نبود ... هیچ کسی که به داد من برسه... یا حتی دست من رو باز کنه ....
یه لحظه آرزو می کردم درجا بمیرم ... و لحظه بعد می گفتم ... نه کوین ... تو باید زنده بمونی ... تو یه جنگجو و مبارزی ... نباید تسلیم بشی... هدفت رو فراموش نکن ... هدفت رو ... .
.
دو روز توی اون شرایط بودم تا بالاخره یه آمبولانس اومد ... با خشونت تمام، من رو از بازداشتگاه در آوردن و سوار آمبولانس کردن ...
.
سرم یه شکستگی ساده بود ... اما وضع دستم فرق می کرد ... اصلا اوضاع خوبی نبود ... آسیبش خیلی شدید بود ... باید دستم عمل می شد ... اما با کدوم پول؟ ... با کدوم بیمه؟ ... دستم در حد رسیدگی های اولیه باقی موند ...
.
.
از صحنه کتک خوردن من و پلاکاردهام فیلم و عکس گرفته بودن ... این فیلم ها و عکس ها به دست خبرگزاری های محلی رسیده بود ... و من به سوژه داغ رسانه ای تبدیل شدم ... .
.
از بیمارستان که مرخص شدم ... جنبش ها و حرکت ها تازه داشت شکل می گرفت ... بومی هایی که به اعتراض شرایط موجود ... این اتفاق و اتفاقات شبیه این به خیابون اومده بودن ... و گروهی از دانشجوها که برای اعتراض به وضع اسفبار و غیر انسانی ما با اونها همراه شدن ... همه جلوی دانشگاه جمع شده بودن ...
آروم روی زمین نشسته بودن و به گردن شون پلاکارد انداخته بودن ... همه ما انسانیم و حق برابر داریم ... مانع ورود بومی ها به دانشگاه نشوید ... .
پدرم گریه می کرد ... می خواست من رو با خودش به خونه ببره اما این آخرین چیزی بود که من در اون لحظه می خواستم ... با اون وضع دستم ... در حالی که به شدت درد می کرد به اونها ملحق شدم ... .
🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻🌿🌻
https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
#سرزمین_زیبای_من
8⃣1⃣قسمت هجدهم
بالاخره موفق شدیم و دانشگاه مجبور به پذیرش من شد ... نبرد، استقامت و حرکت ما به پیروزی ختم شد ... برای من لحظات فوق العاده ای بود ... طعم شیرین پیروزی ... هر چند، چشمان پر از درد و غم پدر و مادرم، معنای دیگه ای داشت ....
.
شهریه دانشگاه زیاد بود ... و از طرفی، من بودم و یه دست علیل ... دستم درد زیادی داشت ... به مرور حس می کردم داره خشک میشه و قدرت حرکتش رو از دست میده ... اما چه کار می تونستم بکنم؟ ... حقیقت این بود ... من دستم رو در سن ١٩ سالگی از دست داده بودم ... .
یه عده از همسایه ها و مردم منطقه بومی نشین ما توی هزینه دانشگاه بهم کمک می کردن ... هر بار بهم نگاه می کردن می شد برق نگاه شون رو دید ... خودم هم باید برای مخارج، کار می کردم ... به سختی تونستم با اون وضع کار پیدا کنم ... جز کارگری و کار در مزرعه، اون هم با حقوق پایین تر ... کار دیگه ای برای یه بومی نبود ... اون هم با وضعی که من داشتم ...
.
کار می کردم و درس می خوندم ... اساتید به شدت بهم سخت می گرفتن ... کوچک ترین اشتباهی که از من سر می زد به بدترین شکل ممکن جواب می گرفت ... اجازه استفاده از کتابخونه رو بهم نمی دادن ... هر چند، به مرور، سرسختی و اخلاقم ... یه بار دیگه، بقیه رو تحت تاثیر قرار داد ... چند نفری بودن که یواشکی از کتابخونه کتاب می گرفتن ... من قدرت خرید کتاب ها رو نداشتم و چاره ای جز این کار برام نمونده بود ... اما بازم توی دانشگاه جزء نفرات برتر بودم ... قسم خورده بودم به هر قیمتی شده موفق بشم ... و ثابت کنم یه بومی، نه تنها یه انسانه و حق زندگی کردن داره ... بلکه در هوش و توانایی هم با بقیه برابری می کنه ...
دوران تحصیل و امتحانات تموم شد و ما فارغ التحصیل شدیم... گام بعدی پیش روی من، حضور در دادگاه به عنوان یه وکیل کارآموز بود ... برعکس دیگران، من رو به هیچ دفتر وکالتی معرفی نکردن ... من موندم و دوره وکلای تسخیری... وکیل هایی که به ندرت برای دفاع از موکل، به خودشون زحمت می دادن ... و من باید کار رو از اونها یاد می گرفتم ...
.
هیچ وقت، هیچ چیز برای من ساده نبود ... باید برای به دست آرودن ساده ترین چیزها مبارزه می کردم ... چیزهایی که برای دیگران انجامش مثل آب خوردن بود ... برای من، رسیدن بهش مثل رویا می موند ...
✏️🖊✏️🖊✏️🖊✏️🖊✏️🖊✏️🖊✏️
https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
♨️رفقا امروز داشتم کتاب تطهیر با جاری قرآن مطالعه میکردم نویسنده یه جمله جالب نوشته بود:
وقتی به خدا از شر دشمنان پناه بیاوریم خداوند با ولایت و نصرت و هدایتش دست ما را می گیرد.
هیچ باغبانی نمیگذارد کسی نهال هایش را زیر پا له کند. خدا که نهال وجود انسان را کاشته و پروریده نمی گذارد که کرم ها در ساقه و ریشه ها ما نفوذ کند.
#خدا_بالاترین_عشق_دنیاست
https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
1.46M
🗣🎤پاسخ استاد احمدی
👇❓سوال یکی از شما عزیزان❓👇
سلام استاد امیدوارم حالتون عالی باشه بازم ممنون بابت صحبت های طلاییتون
استاد سوالی داشتم خدمتتون ممنون میشم راهنماییم کنید
دخترم ۱۳ سالشه ویکی از دوستان صمیمیش تازگی کشف حجاب کرده آیا قضاوت وغیبت نمیشه به دخترم بگم با ایشون دوست ندارم رفت وآمد کنه ؟
#پرسش_از_شما_پاسخ_از_ما
#پاسخ_دینی_روانشناسی
https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
🌷همراهان همیشگی کانال بهار رویش 🌷
♨️ هر سوالی در زمینه ی مسائل دینی و تربیتی دارید برای ما ارسال کنید
تا #استاد_یوسفزاده و #استاد_احمدی پاسخ سوال شما رو بدهند.
☀️رضایت از زندگی و شاد بودن شما آرزوی ماست
https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
رسول اکرم ص: صلاتکم علی زکاة لاعمالکم؛
اعمال خود را پاکیزه و تطهیر کنید با فرستادن صلوات بر محمّد و آل محمّد ص.
💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚💚
🌸۱۴صلوات به نیت سلامتی وفرج امام زمان عج.🌸
https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58