eitaa logo
بهارِ رویش
1.3هزار دنبال‌کننده
325 عکس
129 ویدیو
27 فایل
🌷اینجا یاد می گیریم که بهترین خودمان باشیم 🌷 《 علیرضا احمدی 🔱 رضا یوسف زاده》 از طلبه‌های حوزه علمیه و روانشناس اسلامی ادمین دورها: @Psy_life ارتباط با من: @ali_reza_ahmadi_1111
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صلوات بر پیامبر گناهان را بسان ریختن آب بر آتش از بین می برد. ❤️امام علی ع❤️ ۱۴صلوات به نیت سلامتی و فرج امام زمان عج. https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
رفقا سلام 💝 بهتون نگته بودم اون روزی که میخوام محتوای دوره راز شاد بودن آماده کنم از صبحش شروع میکنم به مطالعه و نوشتن📝 مطالب خیلی برام مهمه که شما به نتیجه برسید. خط به خط دوره یا آیه قرآن هست یا روایت یا نکات روان شناسی دعا کنید که خدا توفیق بده بتونم جلسات بعدیشو کامل کنم 🙏 خیلی خیلی مراقب شادی و نشاطتون باشید✊
🌹سلام به همه شما عزیزان🌹 ♨️ قسمت ۲۱ و ۲۲ داستان زیبا و جذاب 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
1⃣2⃣قسمت بیست و یک فردا صبح با برادرش اومدن دفتر من ... اولین مراجع های من... و اولین پرونده من ... اونها که رفتن به زحمت خودم رو کنترل می کردم که گریه نکنم ... بعد از اون همه سال زجر و تلاش ... باورم نمی شد ... اولین پرونده ام رو گرفته بودم ... مثل یه آدم عادی ... سریع به خودم اومدم ... باید خیلی محکم پشت اونها می ایستادم و هر طور شده پرونده رو می بردم ... این اولین پرونده من بود ... اما ممکن بود آخرین پرونده من بشه ... . دوباره تمام کتاب ها و مطالب رو ورق زدم ... هر قانونی که فکر می کردم ممکنه به درد پرونده بخوره رو از اول مرور کردم ... . اول از همه، خودم رو به عنوان وکیل پرونده به دادگاه، قاضی و دادستانی معرفی کردم ... قاضی با دیدن من، فقط چند لحظه بهم خیره شده بود ... باور اینکه یه بومی سیاه، وکیل پرونده شده باشه برای همه سخت بود ... اما طبق قانون، احدی نمی تونست مانع من بشه ... تنها ترس من از یه چیز بود ... من هنوز یه بومی سیاه بودم ... در یه جامعه نژادپرست سفید ... . . بالاخره به هر زحمتی که بود اجازه بازرسی از دفتر رو گرفتم ... پلیس به دستور دادگاه موظف به همکاری شده بود ... احساس فوق العاده و غیرقابل وصفی بود ... پلیس های سفیدی که از حالت شون مشخص بود اصلا از من خوششون نمیاد ... من بالای سرشون ایستاده بودم و با نماینده دادستانی پرونده ها رو بررسی می کردیم ... تا دیروز، من زیردست و برده و همیشه محکوم بودم ... اما الان اونها مجبور بودن حداقل در ظاهر از لفظ آقا و قربان برای خطاب به من استفاده کنن ... اون لحظات حس یه ابرقهرمان رو داشتم ... . . بهترین لحظه هم، زمانی بود که مدارک ثبت شده دست نخورده باقی مونده بود ... اونها حتی فکرش رو هم نمی کردن یه کارگر با یه وکیل سیاه، بتونن تا اونجا پیش برن ... برای همین بی خیال، زحمت از بین بردن و دست بردن توی قراردادها و اسناد ثبت شده رو یه خودشون نداده بودن ... این بزرگ ترین امتیاز برای پیروزی ما محسوب می شد ... . بالاخره زمان دادگاه تعیین شد ... و روز دادرسی از راه رسید... 🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹🍁🌹 https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
2⃣2⃣قسمت بیست و دو روز دادگاه، هیجان غیر قابل وصفی داشتم ... اونقدر که به زحمت می تونستم برای چند دقیقه یه جا بشینم ... از یه طرف هم، برخورد افراد با من طوری بود که به این فشار اضافه می شد ... انگار همه شون مدام تکرار می کردن ... تو یه سیاه بومی هستی ... شکستت قطعیه ... به مدارک دل خوش نکن ... رفتم به صورت آب زدم ... چند تا نفس عمیق کشیدم و برگشتم ... داشتم به راهروی ورودی دادگاه نزدیک می شدم که ... یه صدایی رو کاملا واضح شنیدم ... . - شاید بهتر بود یه وکیل سفید می گرفتیم ... این اصلا از پس کار برمیاد؟ ... بعید می دونم کسی به حرفش توجه کنه... فکر می کنی برای عقب کشیدن و عوض کردن وکیل دیر شده باشه؟ ... . این؟ ... وکیل سفید؟ ... نفسم بند اومد ... حس کردم یه چیزی توی وجودم شکست ... حس عجیبی داشتم ... اونها بدون من، حتی نتونسته بودن تا اینجا پیش بیان ... اون وقت ..." این اصلا از پس کار برمیاد؟ " ... " این؟ " ... باورم نمی شد چنین حرف هایی رو داشتم می شنیدم ... هیچ کسی جز من سیاه ... حاضر نشده بود با اون مبلغ ناچیز از حق اونها دفاع کنه اما حالا ... این جواب خیرخواهی و انسان دوستی من بود ... . به سرعت برق، تمام لطف های اندکی رو که سفیدها در حقم کرده بودن از جلوی چشم هام رد شد ... حس سگی رو داشتم که از روی ترحم ... هر بار یه تیکه استخوان جلوش انداخته باشن ... انسان دوستی؟ ... حتی موکل های من به چشم انسان ... و کسی که توانایی داره و قابل اعتماده ... بهم نگاه نمی کردن ... . لحظات سخت و وحشتناکی بود ... پشت به دیوار ایستادم و بهش تکیه دادم ... مغزم از کنترل خارج شده بود ... نمی تونستم افکاری رو که از ذهنم عبور می کرد، کنترل کنم ... تمام زجرهایی رو که از روز اول مدرسه تجربه کرده بودم ... دستی رو که توی ١٩سالگی از دست داده بودم ... هنوز درد داشت و حتی نمی تونستم برای شستن صورتم ازش استفاده کنم ... مرگ ناعادلانه خواهرم ... همه به سمتم هجوم آورده بود ... . دیگه حسم، حس آزادی طلبی و مبارزه برای عدالت نبود ... حسم، مبارزه برای دفاع از حق انسان های مظلوم ... که کسی صداشون رو نمی شنید؛ نبود ... حسی که من رو به سمت وکالت کشیده بود ... حالا داشت به تنفر از دنیای سفید تبدیل می شد ... حس انسایت که در قلبم می مرد ... . ⛓⛓⛓⛓⛓⛓⛓⛓⛓⛓⛓⛓ https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
🌷همراهان همیشگی کانال بهار رویش 🌷 ♨️ هر سوالی در زمینه ی مسائل دینی و تربیتی دارید برای ما ارسال کنید تا و پاسخ سوال شما رو بدهند. 😍 خوشحال میشیم نظرات دلگرم کنندتون درباره داستان و محتوای کانال بفرستید ☀️رضایت از زندگی و شاد بودن شما آرزوی ماست https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
🍃 آیت الله بهجت رحمه الله علیه: ♨️ رشته کارها در طاعت و معصیت به هم پیوسته است. اگر در طاعت، برداشته شود، به دنبال آن توفیق برداشتن طاعت، به انسان دست می دهد و اگر در معصیت باشد، گام دوم هم زمینه معصیت خواهد بود. پ.ن: نکته مهم در کلام آیت الله بهجت این هست که تمام کارهای بزرگ و کوچیک ما به و ما بستگی داره. اگر از اول هدف ما خیر و خوبی باشه کارهای ما با همین هدف به نتیجه میرسه . ولی امان از روزی که نیت و هدف ما از اول شر و بدی باشه نتیجش از بین رفتن عمر و تباهی و دوری از خداست. 🔰کانال تربیتی و دینی بهار رویش🔰 https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
قسمت سیزدهم دوره جذاب راز شاد بودن آماده شد 🎉 میدونم خیلیا منتظر بودن تا بارگزاری بشه داخل کانال این قسمت یکی از بهترین ها هست👌 حتما گوش کنید و یادداشت کنید 📝 برای عزیز ترین دوستاتون 💝 بفرستید
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
♤●●« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »●●♤ 👇قسمت سیزدهم دوره👇 💝 راز شاد بودن💝 🔰 🔰 🔰 https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌺رسول اکرم ص : در نظر دیگران بزرگ و محترم باشید،‌با فرستادن صلوات بر محمّد و آل محمّد ص .🌺 ۱۴ صلوات به نیت سلامتی و فرج امام زمان عج. https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
🌹سلام به همه شما عزیزان🌹 ♨️ قسمت ۲۳ و ۲۴ داستان زیبا و جذاب 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
3⃣2⃣قسمت بیست و سه وارد راهروی دادگاه شدم ... اما نه برای دفاع از انسان های سفید ... باید پرونده رو برای اثبات برتری خودم پیروز می شدم ... باید به همه اونها ثابت می کردم که من با وجود همه تبعیض ها و دشمنی ها ... قدرت پیروزی و برتری رو دارم ... دیگه نه برای انسانیت ... که انسانیتی وجود نداشت... نه برای دفاع از اون دو تا سفید ... که با بی چشم و رویی دستم رو گاز گرفته بودن ... باید به خاطر دنیای بومی های سیاه و کسب برتری پیروز می شدم ... . جلسه دادگاه شروع شد ... موضوع پرونده به حدی ساده بود که به راحتی می شد حتی توی یک یا دو جلسه تمومش کرد ... اما تا من می خواستم صحبت کنم، وکیل خوانده توی حرفم می پرید یا مرتب فریاد می زد ... اعتراض دارم آقای قاضی ... و با جمله وارده ... دهان من بسته می شد ... موکل هام به کل امیدشون رو از دست داده بودن ... و مدام با ناراحتی و عصبانیت، زیرچشمی بهم نگاه می کردن ... یاس و شکست توی صورت شون موج می زد ... . اومدم و توی جایگاه خودم نشستم ... وکیل خوانده پشت سر هم و بی وقفه حرف می زد ... حرف هاش که تموم شد، رفت و سر جاش نشست ... قاضی دادگاه رو به من کرد ... . - آقای ویزل ... حرفی برای گفتن ندارید؟ ... . فقط بهش نگاه می کردم ... موکل هام شدید عصبی شده بودن ... . - آقای ویزل، با شمام ... حرفی برای گفتن ندارید؟ ... . از جا بلند شدم ... این آخرین شانس تمام زندگی من بود ... یا مرگ یا پیروزی ... - حرف آقای قاضی؟ ... آیا گوشی برای شنیدن حرف انسان های مظلوم هست؟ ... آیا کسی توی این کشور ... گوشی برای شنیدن داره؟ ... وکیل خوانده با عصبانیت از جا پرید ... _اعتراض دارم آقای قاضی ... این حرف ها مال دادگاه نیست ... . . - اعتراض وارده ... شما دارید توی صحن دادگاه اهانت می کنید ... . - من اهانت می کنم؟ ... و صدام رو بالا بردم ... من که هر بار دهنم رو باز کردم، اجازه صحبت بهم داده نشد؟ ... . 🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾🌴🌾 https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
4⃣2⃣قسمت بیست و چهار - من اهانت می کنم؟ و صدام رو بالا بردم ... _من که هر بار دهنم رو باز کردم، اجازه صحبت بهم داده نشد؟ ... همه شما خیلی خوب می دونید که تمام مدارک این پرونده به نفع موکل منه ... من قبلا همه شون رو به دادگاه تقدیم کرده بودم ... و امروز ما باید فقط برای تعیین جریمه و حق موکل من اینجا باشیم ... اما چرا به من ... حتی اجازه اعتراض به وکیل مقابلم، داده نمیشه؟ .. . رو کردم به وکیل خوانده ... _در حالی که شما، آقای وکیل ... هیچ گونه مدرکی جز بازی با کلمات به دادگاه ارائه نکردید ... آیا واقعا گوشی برای شنیدن صدای مظلوم هست؟ ... . این بار با خشم بیشتری فریاد زد ... _ من اعتراض دارم آقای قاضی ... پریدم وسط حرفش و فریاد زدم ... _ به چی اعتراض دارید آقای وکیل؟ ... به حرف های من؟ ... یا اینکه یه بومی سیاه جلوی شما ایستاده؟! کپ کرد ... سرجاش میخکوب شد ... - آقای ویزل ... به عنوان قاضی دادگاه به شما هشدار میدم... اگر به این حرف ها ادامه بدید ناچار میشم شما رو از دادگاه اخراج کنم ... - اون کسی که توی دادگاه داره اهانت می کنه، من نیستم ... دوباره چرخیدم سمت وکیل خوانده ... _شما هستید ... شما هستید که به شعور انسان هایی اهانت می کنید که قوانین رو نصب کردن ... قوانینی که میگه هر انسانی حق داره از خودش دفاع کنه ... انسان ها با هم برابرن و به من اجازه میده که اینجا بایستم ... چرخیدم سمت قاضی ... _ فراموش نکنید که شما نماینده عدالت هستید ... نماینده ای که باید حرف مظلوم رو بشنوه ... و حق اون رو بگیره ... . 📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚📚 https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
🔴 نماز بسیار پرفضیلت یکشنبه های ماه ذیقعده برای آمرزش گناهان 🔵 براى نماز در روز یکشنبه ماه ذیقعده روایتى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده است. در فضیلت این نماز، آمده است: 🔺 که هر کس آن را بجا آورد: 1⃣ توبه اش پذیرفته مى شود 2⃣ و گناهانش آمرزیده مى گردد 3⃣ و سبب برکت براى نمازگزار و خانواده اش خواهد بود، 4⃣ و در روز قیامت کسانى که از او طلبى و یا حقّى دارند، از وى راضى گردند 5⃣ و با ایمان از دنیا مى رود 6⃣ و قبرش براى او وسیع و نورانى گردد 7⃣ و پدر و مادرش از او راضى شوند 8⃣ و آنها نیز مورد مغفرت خداوند قرار گیرند، 9⃣ ذریّه او نیز بخشیده شوند 0⃣1⃣ و روزى او وسیع گردد 1⃣1⃣ فرشته مرگ به هنگام مردن، با او مدارا کند 2⃣1⃣ و به آسانى جانش را بگیرد. 🌕 کیفیت نماز : رسول خدا(صلى الله علیه وآله) کیفیّت نماز را این گونه بیان فرمود که: 🛑 در روز یکشنبه غسل کند و وضو بگیرد و چهار رکعت نماز بخواند (دو رکعت دو رکعت) در هر رکعت، سوره «حمد» یک مرتبه، سوره «قل هو الله» سه مرتبه و سوره هاى «فلق» و «ناس» را یک مرتبه بخواند; و بعد از اتمام نماز هفتاد مرتبه استغفار کند، سپس بگوید: 🔺 لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلاَّ بِاللهِ الْعَلىِّ الْعَظیمِ آنگاه بگوید: 🔺 یا عَزیزُ یا غَفّارُ، اِغْفِرْ لى ذُنُوبى، وَ ذُنُوبَ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ، فَاِنَّهُ لا یَغْفِرُ الذُّنُوبَ اِلاَّ اَنْتَ. 🔴کانال بهار رویش https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♤●●« بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ »●●♤ 👇خلاصه قسمت سیزدهم دوره👇 💝 راز شاد بودن💝 🔰 🔰 🔰 https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
از پیامبر اکرم و حضرت امیر مؤمنان و امام صادق علیهم السلام نقل شده است: هر دعایی که خدای متعال با آن خوانده شود، بالا نمی رود مگر آنکه بر محمّد و آل محمّد صلوات فرستاده شود. ❤️۱۴ صلوات هدیه به امام زمان عج.❤️   https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
🌹سلام به همه شما عزیزان🌹 ♨️ قسمت ۲۵ و ۲۶ داستان زیبا و جذاب 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
5⃣2⃣قسمت بیست و پنج وکیل مقابل در حالی که از شدت خشم چشم هاش می لرزید و صورتش سرخ شده بود، دوباره فریاد زد ... _ من اعتراض دارم آقای قاضی ... این حرف ها و شعارها جاش توی دادگاه نیست ... قبل از اینکه قاضی واکنشی نشون بده ... منم صدام رو بلندتر کردم ... _ باشه من رو از دادگاه اخراج کنید ... اصلا بندازید زندان ... و صدای اعتراض یه مظلوم رو در برابر عدالت خفه کنید ... آیا غیر از اینه که شما، آقای وکیل ... هیچ مدرکی در دفاع از موکل تون ندارید؟ ... . مکث کردم ... دیگه نفسم در نمی اومد ... برگشتم سمت میز خودم ... . - متاسفم ... اما نه برای خودم ... متاسفم برای انسان هایی که علی رغم پیشرفت تکنولوژی ... هنوز توی تعصبات کور خودشون گیر کردن ... انسان امروز، در آسمان سفر می کنه... اما با مغز خشکی که هنوز توی تفکرات عصر رنسانس گیر کرده ... . بدون توجه به فریادهای وکیل مقابل به حرفم ادامه می دادم ... قاضی با عصبانیت، چکشش رو چند بار روی میز کوبید ... _سکوت کنید ... هر دوتون ساکت باشید ... و الا هر دوتون رو از دادگاه اخراج می کنم ... . سکوت عمیقی فضای دادگاه رو پر کرد ... اصلا حالم خوب نبود ولی معلوم بود حال وکیل مقابل از مال من بدتره ... با چنان نفرتی بهم نگاهمی کرد که اگر می تونست در جا من رو می کشت ... چشم هاش سرخ شده بود و داشت از حدقه بیرون می زد ... . . - من بعد از بررسی مجدد شواهد و مدارک ... فردا صبح، ساعت ٩ ، نتیجه نهایی رو اعلام می کنم ... وکیل هر دو طرف، فردا راس ساعت اعلام شده توی دفتر من باشن ... ختم دادرسی ... و سه بار چکشش رو روی میز کوبید ... . . تا صبح خوابم نبرد ... چهره اونها ... چهره مایوس و ناامید موکل هام ... حرف ها و رفتارها... فشار و دردهای اون روز ... نابودن شدن تمام امیدها و آرزوهام ... تمام اون سالهای سخت ... همین طور که به پشت دراز کشیده بودم ... دانه های اشک، بی اختیار از چشمم پایین می اومد ... از خودم و سرنوشتم متنفر بودم ... چرا با اون همه استعداد باید سیاه متولد می شدم؟ ... چرا؟ ... چرا؟ ... 🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂🌹🍂 https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
6⃣2⃣قسمت بیست وشش فردا صبح، کلی قبل از ساعت ٩ توی دادگاه حاضر بودم ... مثل آدمی که با پای خودش اومده بود و جلوی جوخه اعدام ایستاده بود ... منتظر بودم، هر لحظه قاضی ماشه رو بکشه ... اما سرنوشت جور دیگه ای رقم خورد ... قاضی رای پرونده رو به نفع ما صادر کرد ... فریادهای وکیل خوانده بی اثر بود ... ما پرونده رو برده بودیم ... و حالا فقط قرار بود روی مبالغ جریمه و مجازات خوانده بحث کنیم ... . جلسه تمام شد ... وکیل خوانده با عصبانیت تمام، اتاق رو ترک کرد ... از جا بلند شدم ... قاضی با نگاه تحسین آمیزی بهم لبخند زد ... برای اولین بار توی عمرم، طعم پیروزی رو با همه وجود، حس می کردم ... دستش رو سمت من دراز کرد ... _آقای ویزل ... کارتون خوب بود ... . باورم نمی شد ... تمام بدنم می لرزید ... از در که بیرون رفتم دستم رو گرفتم به دیوار ... نمی تونستم روی پاهام بایستم ... هنوز باورم نمی شد و توی شوک بودم ... موکل هابا حالت خاصی بهم نگاه می کردن ... . - شکست خوردیم؟ ... . دیگه نتونستم جلوی اشک هام رو بگیرم ... نه، پیروز شدیم... ما بردیم ... برای اولین بار بود جلوی کسی گریه می کردم ... و این اولین بار، اشک شادی بود ... اصلا باورم نمی شد ... اگر خدایی وجود داشت ... این حتما یه معجزه بود ... خبر پیروزی پرونده من بین کارگرها پیچید ... مجبور بودم به کارم ادامه بدم ... همه با تعجب بهم نگاه می کردن ... یه وکیل سیاه، که زباله جمع می کرد ... کم کم توجهات بهم جلب شد ... از نگاه های عجیب و سراسر بهت اونها ... تا سوال های مختلف ... طبق قانون، برای پرسیدن سوال حقوقی باید بهم پول و حق مشاوره می دادن ... اما من پولی نمی گرفتم ... من برای پولدار شدن وکیل نشده بودم... . همین مساله و تسلطم روی قانون، به مرور باعث شهرت من شد ... تعداد پرونده هام زیاد شده بود ... هر چند، هیچ وقت، هیچ چیز برای من ساده نبود ... همیشه ضریب شکست من، چند برابر طرف مقابلم بود ... با هر پرونده فشار سختی روی من وارد می شد ... فشاری که بعدش حس می کردم یه سال از عمرم کم شد ... . موکل ها هم اکثرا فقیر ... گاهی دستمزدم به اندازه خرید چند وعده غذا می شد ... اما من راضی بودم ... همه چیز روال عادی داشت ... تا اینکه ... اون پرونده جنجالی پیش اومد ... . پلیس... یه نوجوان ١٧ ساله رو ... با شلیک ٢۶ گلوله کشت... نام: محمد ... جرم: مشارکت در دزدی و حمل سلاح گرم ... . 🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑🌑 https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
یک بدی فقط یک بدی نیست❗️ 🖊 استاد علی صفایی حائری سرِّ خلود در عذاب، با اینکه گناه و انحراف محدود بوده در همین است که در دنیای روابط یک بدی، یک بدی نیست و یک سيئه در یک جا محصور نمی شود، که ادامه می یابد و آدمی را محاصره می نماید. این درست است که من با یک لبخند یک دختر را به فساد کشیده ام ولی این فساد در همین جا دفن نشده، که گسترش یافته و این فسق که از جایگاه خود بیرون آمده به هزارها خانواده و هزارها مورد دیگر سرایت نموده است. در دنیای مرتبط، یک بدی، یک بدی نیست، که احاطه ی خطیئه در میان است. 📚 تطهیر با جاری قرآن، ج 1 🌿 https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58
🎉🎉مژده 🎊🎊 مژده 🎉🎉 🎁 بسته رایگان 🎁 🏆حواستو جمع کن!🏆 به علت نزدیک شدن به فصل امتحانات، یک دوره بسیار کاربردی، به ارزش مادی ۳ میلیون ریال به صورت رایگان در اختیار شما همراهان گرامی بهار رویش قرار خواهد گرفت. 😊 👇امشب توضیحات این دوره رو از زبان استاد یوسف زاده، مدرس این دوره استثنائی خواهیم شنید👇
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 معرفی دوره: حواست رو جمع کن! دوره رایگان مهارت تمرکز حواس 🎙حجت الاسلام یوسف زاده 🎖طلبه روانشناس 🔻برای دسترسی به دوره از طریق لینک زیر، عضو کانال بهار رویش شوید🔻 https://eitaa.com/joinchat/2987327801C4d648eec58 💢 از روز سه شنبه ۹ خرداد به مدت پنج شب، هر شب یک قسمت تقدیم خواهد شد.