زمانی معنای "اربا اربا" را دانستم که مادرت،
تکه استخوانهایت را کنار هم میگذاشت تا تو را درست کند ...
#مادرانعاشقپرور 🍃🌸
💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
به ما بپیوندید⏫⏫⏫
zamine-950217.mp3
5.51M
#صوت_شهدایی
دوباره خبر رسید که یه لاله پر کشید...🕊
🔸با نوای #سید_رضا_نریمانی
#پیشنهاد_دانلود👌
بسیار زیبا🌷
💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
به ما بپیوندید⏫⏫⏫
سرداران شهید باکری
#سلام_آقا_مهدی😊🌹 #خاطرات #قسمت_هفتم #از_ازدواج_تا_شهادت 💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚 به ما بپیوندید⏫
#قسمت_هفتم
.
🍀به یکی از دوستانم گفتم #مهدی_باکری از من خواستگاری کرده.
ذوق زده شده بود🙃
#میگفت:"صفیه اشتباه نکنی نه بگویی.#مهدی از بهترین بچه های ارومیه ست"😊
#هفته بعد حمیده آمد دنبالم و گفت"آقا مهدی خونه ی ماست،میخواد با شما صحبت کنه"
#آماده شدم و به بهانه ی مسجد،رفتم
#مهدی پشت به پنجره ی اتاق منتظر نشسته بود،وارد اتاق که شدم،جلوی پایم بلند شد و بدون اینکه نگاهم کند،سلام کرد و نشست.🌹
#من هم نگاهش نکردم،کنار پنجره نشستم رو به دیوار؛مهدی شروع کرد به حرف زدن.
#از عقیده اش گفت و اینکه دوست دارد چطور #زندگی کند،یادم نیست آنروز چه حرف هایی زد،اما در ان لحظه که میگفت،توی ذهنم به رویاهایی که میخواستم در همسفر و هم راهم باشد،فکر میکردم.
#انگار داشتند واقعی میشدند.همیشه دلم میخواست یک زندگی پرجنب و جوش داشته باشیم؛
یک #زندگی_چریکی
قبل از انقلاب،دوست داشتم #شوهرم دانشجو باشد و با هم با رژیم بجنگیم،اما بعد فکر میکردم همین که خداشناس باشد کافیست😊
#وقتی مهدی حرف میزد،فکر میکردم همان مرد خدایی است که زندگی پُر جنب و جوشی دارد👌👌
🌺حرف هایمان که تمام شد و از اتاق رفت بیرون،از پشت پنجره نگاه کردم،پایش را گذاشته بود روی پله و خم شده بود بند پوتینش را میبست🌿🌿
#برگشتم خانه،منتظر بودم برادرم بیاید و به او بگویم که به مادر و آقا جون قضیه ی مهدی را بگوید،خودم خجالت میکشیدم🙈
#عصرآمد،سلام کرد و با خنده پرسید☺️:"چه خبر؟"
#گفتم"سلامتی"
گفت:"آقای نادری رو دیدم،یی چیزایی میگفت"
#همه چیز را برایش تعریف کردم.
#یوسف و مهدی دوست بودند.
🌹همان شب برادرم به مادر و آقاجون همه چیز را گفت
و گفت:"مهدی پسر خوبیه،من نمیتونم روش ایرادی بذارم؛حالا خودتون میدونید"
🌸پدرم مهدی را کمی میشناخت.شب فوت آقای طالقانی با چند تا دیگر از دوستانش آمده بودند باغ.
#آقاجون سکوت کرد.من توی اتاق دیگر منتظر بودم ببینم چه میگویند،مادر آمد پیشم.
خندید و گفت:"من میدیدم این یه هفته کم اشتها شده ای و مدام فکر میکنی؛نگو خبری بوده."😃
#قرار بود با خانواده ام صحبت کنم و جواب آخر را بدهم
#روزی که آقای نادری از طرف مهدی برای گرفتن جواب آمد،خانه ی خواهرم بودیم
با یوسف آمد انجا،جوابم بله بود😉
#یوسف به چهارچوب در تکیه زد و با تردید نگاهم کرد
آخر طاقت نیاورد.گفت:"صفیه تو مگه مهدی رو چقدر میشناسی؟"گفتم:"به همون اندازه که همون روز حرف زدیم"
#گفت:"میدونی زندگی کردن بامهدی خیلی سخته؟او با آدم های دیگه که تو ذهنت هست،فرق داره
همه ی این مدت که من و مهدی با هم بودیم،ندیدم یه غذای سیر از گلوی این آدم پایین بره"😞
#خوب من هم آدم متفاوت میخواستم
گفتم:"من فکرهام رو کردم"
#ادامه_داره
🍃🌹🍃🕊🍃🌹🍃
💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
به ما بپیوندید⏫⏫⏫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظه ای که حاج قاسم سلیمانی شهید آقا مهدی باکری را توصیف می کند
🌹روبه شش گوشه ترین قبله ی عالم هر صبح
🌹بردن نام حسین بن علی میچسبد
🌹اَلسلام علَی الْحسَیْن
🌹وعلی علی بْن الْحسین
🌹وعلی اولادالحسین
🌹وعلی اصحاب الحسین
💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🍃🌹🍃🕊🍃🌹🍃
💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
به ما بپیوندید⏫⏫⏫
سلام بر تو ای شهید راه حق ..
سلام به لبخند های زیبای شهادتت..
صبحتون زیبا
به زیبایی لبخند شهدا😊
صبحتون منور به نور شهدا
#هلال_ماه_لشگر_۳۱_عاشورا
#مداح_اهل_بیت #شهیداحدمقیمی
@bakeri_channel
یاد کسے ڪہ سوے
حرم #پر ڪشید و رفت...
از قید و بند عشق
زمینے رهید و رفت...
ققنوس هم به اوج
پرش #غبطہ مے خورد..
با بالهاے عرشے
عشقش پرید و رفت..✨
#شهید_علی_تجلایی
@bakeri_channel
یخ در بهشت که میگن یعنی این...
منطقه
عملیاتی والفجر هشت
اردیبهشت ۱۳۶۵
💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
به ما بپیوندید⏫⏫⏫
#ای_شهیدان!
می نگرم،
به ایمانتان،به عشقتان،
شماکه ندای هیهات من الذله اربابتان
را سردادید و رفتید برای دینتان
عشقتان..
بعدازشما،
من مانده ام وشرمسارم
#رزقک_شهادت
#شهیدآقامهدی_باکری
#شهیدحاج_احمدکاظمی
سرداران شهید باکری
#ای_شهیدان! می نگرم، به ایمانتان،به عشقتان، شماکه ندای هیهات من الذله اربابتان را سردادید و رفتید بر
#احمد و #مهدی
✍رابطه ی آقا مهدی با حاج احمد کاظمی رابطه ی فرمانده و دو دوست و دو برادر و این قبیل رابطه ها نبود، خیلی فراتر از این حرف ها بود. اگر پیش می آمد که مثلا دو سه روز یکدیگر را نبینند، وقتی به هم رسیدند، انگار چند سال است که همدیگر را ندیده اند. همدیگر را بغل و روبوسی می کردند. #حاج_احمد می گفت: آقا مهدی! من اگه ی روز شمارو نبینم #میمیرم.
#قریب به 99 درصد از عملیات هایی که #لشکر8 نجف و #لشکرعاشورا در آن شرکت داشتند، مقرشان کنار هم بود.احترام خاصی برای هم دیگر قائل بودند و روی حرف همدیگر حرفی نمی زدند...
یک بار از آقا مهدی پرسیدم: شما از کی با حاج احمد آشنا شدین که این قدر باهم صمیمی هستین؟😊 گفت: " ما همینجا باهم آشنا شدیم. " می گفت: حاج احمد خیلی آدم شجاع و با تقواییه😊، اون فرمانده منه. جالب اینکه حاج احمد هم می گفت مهدی فرمانده ی منه. ..
#وقتی حاج احمد فرمانده ی نیروی زمینی سپاه شده بود، یکی، دوبار فرصت دست داد که به دیدار او برویم. می گفت: غلام حسن! #مهدی فرمانده من بود. این قدر دلم براش تنگ شده😔این قدر دلم می خواد برم پیش مهدی😔. چرا خدا مارو نمیبره پیش آقا مهدی؟ هرشب دعا میکنم که برم. و آخر هم رفت😭
#راوی_غلام_حسین_سفیدگری
#زندگینامه_شهید_مهدی_باکری
@bakeri_channel
نام:سعيد
نام خانوادگي:قره باغي زاده
متولد:1342-شهر خوي
تاريخ شهادت:1365/10/20
محل شهادت: شلمچه
شغل:دانشجو
💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
به ما بپیوندید⏫⏫⏫
در عصري كه سكون را در دل سياه سكوت به گور سپرده بودند و زندگي بوي مرگ مي داد و خانه ها شكل گور يافته بودند.
در اوج اين سكوت فراموش شده و در ميان روز مرگي مداوم به سال 42 كودكي ديده به جهان مي گشايد كه سعيد نام مي گيرد...
او چون ني در نيستان مي رويد.سبز مي شود و در آستان شكفتن بر حلقوم هاي خاموش خلق فرياد مي شود.در خيابانها و كوچه ها و مدارس و در جاي جاي شهرش چون اخگري سوزان بر تار و پود ستم حاكم،فرو مي افتد و خود در انبوه شعله هاي سوزناك عشق و رفتن مي پزد و آبديده مي شود تا بتواند در فرياد پيروزي و در كنار ديگري نيها همچنان فرياد باقي بماند هرچند دشمن را خوش نيايد.
💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
به ما بپیوندید⏫⏫⏫
هنوز يك بهار از عمر اين انقلاب نو پانگذشته بود كه عراق تجاوزكار به ميهن اسلامي تجاوز كرد.
اونيز همزمان با اين تهاجم همراه با خيل راهيان،عازم جبهه هاي جنگ شد.
شگفتي هاي اخلاقي وجوديش را با اعمالش آشكار ساخت و مورد توجه فرماندهان و مسئولان قرار گرفت.او در جبهه هاي مختلف و در مسئوليت هاي مختلف و زمانهاي مختلف به ياري دين خداوند شتافت((كلاشين-لولان-سنندج-سومار-جزاير مجنون و جفير-خرمشهرو كلا سرتاسر طول مرز ايران و عراق در قسمتهاي فرماندهي نيرو-مهندس رزمي-معاونت جهاد در منطقه كلاشين-قسمت توزيع تيپ بيت المقدس مسئوليت بنه تداركاتي در جبهه سومار و كلا در قسمتهاي مختلف و مهمي به اسلام خدمت كرد.))
💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
به ما بپیوندید⏫⏫⏫
او درانواع مسابقات و فعاليت هاي فرهنگي و اسلامي شركت مي كرد به عنوان مثال در رشته تيراندازي در منطقه 5مقام دوم را كسب نموده بود و در مسابقه كوهنوردي كه در جبهه تشكيل شده بود از دامنه تا قله به حالت دويدن رفته بو در حالي كه رقبا در همان اوائل مانده بودند و در حالت كلي در فعاليت هاي خود جوايز زيادي را دريافت كرده بود.
شب عمليات فرا ميرسد.ياران اباعبدالله به سوي ميدان رزم روانه مي شوند.ملائك مي گريند.همه جانبركفان و در ميان ايشان شهيد سعيد قره باغي زاده درهاي آسمان را گشوده ميابند و در عزم خود راسختر مي شوند و به قلب دشمن بي امان حجوم مي برند و در دل شب مواضع بي اساس دشمن زبون را تارمار ميكنند و جنايتكاران بعثي از ديدن اينهمه شهامت پابه فرار ميگذارد و آن محل بدست رزمندگان اسلام ميفتد.
💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
به ما بپیوندید⏫⏫⏫
در همان زمان بود كه وي بر اثر اصابت تركش و گلوله زخمي میشود و هنگام زخمي شدن آهي نيز به زبان نمي آورد تا دوستان و نزديكان نداند تير خورده كه موجب ضعف روحيه همرزمان شود.چنانكه با ايثار حسين وارش به برادران امدادگر نگفته و امدادگران را به پانسمان ساير مجروحان راهنمايي مي كند و در همان حال در گوشه اي به زمين ميفتد و همان جا باقي ميماند و دلاور مردان عاشورایی را به پيشروي فرا مي خواند و زخمهاي گرانش را ناديده مي انگارد.پس از پايان درگيري در اول صبح او خود را در صحرايي با ز تنها ميابد و همه جا را مسكوت شده مي بيند با بيسيم خود با دلاورمردان عاشورایی تماس حاصل مي نمايد.او چنان از پشت بيسيم استوار با يارانش صحبت مي كند كه انگار مجروحیتی ندارد و كلامش را چنان شيفته ميكند كه همه متعجب از آنهمه هيبت و شجاعت مي شوند.وي از پشت بيسيم به همه درس ايثار و مقاومت و از خودگذشتي ميدهد.
بعد از چندي نيروهاي خودي تا نزديكي وي پيشروي ميكنند و با صحبت كردن از طريق بيسيم مي خواهند تا ميتواند حركت كند ولي وي مي گويد بعلت خونريزي هاي زياد و جراحت از نواحي دست و پاها نمي تواند حركتي كند و در ضمن عراقي ها به او تير خلاص زده اند و به چشم وي اصابت كرده است و بدين طريق تلاش براي آوردن وي به عقب بي نتيجه مي ماند گويا تقدير اينگونه بوده است.اين ارتباط او حدود بيست ساعت به طول مي انجامد و زماني كه خواسته مي شود ارتباطي تازه با او برقرار شود همه متوجه مي شوند كه او ارتباطش را با خدا آغاز كرده است و روحش از تنگ وجود رها شده و در آسمان به پرواز درآمده است.و ديگر آن صداي جذاب و محكم و خالي از هرگونه ضعفش از بيسيم شنيده نمي شود.در آن زمان خاك عالم بر سر عراقي ها مي ريزد و ايشان نمي داند باعث شهادت چه موجودي شدند كه فرشتگان براو سجده مي كنند.بدين ترتيب انساني بزرگ از جمع ما به جمع شهدا وصالحين مي رود و متنعم مي شود.
شهيد سعيدگلي بود از اين گلستان
از دوستان اومي توان شهدائي همانند:نعمت مهدي زاده-غلامحسين كربلاي خليلي-رحيم كربلاي خليلي-ميرهادي موسوي-پرويز بقائي-معصوم احمدي-مهندس فتحعلي زاده-رضا سيد ارونقي-مهدي اميني-جعفرطائفه باقرلو وبسياري از شهداي ديگر نام برد...
اي چشمهاي پويا و اي بازوان قوي و نفسهاي معتدل بياييد تن به ذلت ندهيم كه وصيت شهيدان گواه ريخته شدن خونشان ميباشد و پيام آن مبارزگونه حسين است و اين دنياي مادي و فاني و زندگي با عزت در آخرت هدف غایی است
💚❤️ @bakeri_channel ❤️💚
به ما بپیوندید⏫⏫⏫
روحشان شاد و یادشان گرامیباد.
نثار شادی ارواح طیبه شهدا ، امام شهدا و سلامتی مقام عظمای ولایت حضرت امام خامنه ای ذکر صلوات بر محمد و آل محمد