بعدازظهر #عاشورای پارسال پشت ترک موتورش بودم🏍تواصفهان رسیدیم به یک چهارراه خلوت پشت چراغ قرمز ایستاد بهش گفتم امیدچرا نمیری؟🚦
ماشین که اطرافت نیست،بهم گفت؛رد کردن چراغ خلاف قانونه وامام گفته رعایت نکردن قوانین راهنمایی رانندگی خلاف شرعه☝️ پس اگر رد بشم گناهه داداش،
من شب توهیئت اشک چشمم کم میشه....
#شهید_حادثه_تروریستی◾️
امید اکبری
▪️#شام_غریبان
آه از آن روز که جان از تن خواهر می رفت
سنگ ها بال زنان سوی برادر می رفت
آسمان ها و زمین داشت به هم می پیچید
سمت گودال کسی دست به خنجر می رفت
ساعتی بعد که آتش به حرم بر پا شد
همه سر ها به روی نیزه ی لشگر می رفت
خیمه تاراج شد و هر طرفی دست به دست
بین گهواره ی خالی دل مادر می رفت
از یتیمان حرم نیز غنیمت بردند
گوشواره که نه گیسو پی معجر می رفت
نیمه شب با عجله داشت خبر را میبرد
یک نفر در طمع جایزه با سر می رفت
▪️عباس دانشگر
▪️️تاریخ ولادت:۱۳۷۲/۰۲/۱۸
▪️️تاریخ شهادت:۱۳۹۵/۰۳/۲
#خاطرات_شـ🌹ـهدا
📌برایم روضه عباس (ع) بخوانید:
✍مادر از عشق او به اهل بیت(ع) میگوید. از اینکه گوشش با مداحی اهل بیت(ع) آشنا بود. یک هفته قبل از اعزامش به دوست مداحش گفته بود اگر من شهید شدم،برایم روضه حضرت #عباس(ع) بخوانید.
✍به نقل از: مادر شهید.
شادی ارواح مطهر شهدای مدافع حرم #صلوات
🍂
🔻 کی بر می گردی❓
🌷🌷 دفعه آخری که داشت می رفت جبهه ازش پرسیدم علیرضا جون کی بر میگردی مادر⁉️
صورت نازش رو بلند کرد نگاهش با نگاهم جفت شد بعد سرش رو انداخت پایین و گفت: هر وقت که راه کربلا باز شد…🌷
ساکشو دستش گرفت، تو انتهای کوچه دلواپسی های من ذره ذره محو شد…😔
عملیات والفجر یک بچم شده بود مسئول دسته دوم گروهان حضرت ابالفضل علیه السلام☺️
تو همون عملیات، عزیز دلم علیرضای رشیدم شهید شد.😭
شانزده سالش تازه تموم شده بود😭
شانزده سالم طول کشید تا آوردنش درست شب تاسوعا🌷
وقتی برگشت اولین کاروان زائران ایرانی رفتن کربلا
آخه راه کربلا باز شده بود…🌷🌷
#شهید_علیرضا_کریمی🌷
▪️🕊▪️🕊▪️🕊▪️🕊
#خاطرات_اسارت
#تفکر
🌷 اسیر ایرانی که موش ها بدنش را خوردند 🌷
🌹 توی اسارت، عراقی ها برا تضعیف روحیه ی ما #فیلمهای_زننده پخش می کردند. ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻧﺸﺎﻧﻪ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ #ﺗﻠﻮﯾﺰﯾﻮﻥ ﺭﻭ #ﺧﺎﻣﻮﺵ ﮐﺮﺩ. ﻋﺮﺍﻗﯽ ﻫﺎ ﮔﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺑﯿﺮﻭﻥ. ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺍﺯﺵ ﺧﺒﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ …
🌹 ﺑﺮﺍ ﺍﺳﺘﺮﺍﺣﺖ ﻣﺎ ﺭﻭ ﻓﺮﺳﺘﺎﺩند ﺑﻪ ﺣﯿﺎﻁ #ﺍﺭﺩﻭﮔﺎﻩ، ﻭﺍﺭﺩ ﺣﯿﺎﻁ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﻢ ﺍﻭﻥ #ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﯾﻢ. ﯾﻪ ﭼﺎﻟﻪ ﮐﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﮔﺮﺩﻥ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺶ داخل چاله فقط سرش پیدا بود، ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﺪ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﮐﺒﺮ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﯼ ﺍﻭﻥ #ﺑﺴﯿﺠﯽ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪ.
🌹 ﻫﻤﻪ ﻧﮕﺮﺍﻧﺶ ﺑﻮﺩﯾﻢ، ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺷﺪ ﮔﻔﺘﻨﺪ #ﺷﻬﯿﺪ ﺷﺪﻩ، ﺧﯿﻠﯽ دنبال بودیم ﻋﻠﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﺩﯾﺸﺒﺶ ﺭﻭ ﺑﺪﻭﻧﯿﻢ.
🌹 ﻭﻗﺘﯽ از ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻧﮕﻬﺒﺎﻧﺎن ﻋﻠﺘﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻤﻮﻥ ﺭﺍﺳﺖ ﺷﺪ.
ﻣﯽ ﮔﻔﺖ: ﺯﯾﺮ ﺧﺎﮎ ﺍﯾﻦ ﻣﻨﻄﻘﻪ #ﻣﻮشهای_ﺻﺤﺮﺍﯾﯽ_گوشتخوار ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭد ، #ﻣﻮﺷﻬﺎ ﺣﺲ ﺑﻮﯾﺎﺋﯽ ﻗﻮﯼ ﺩﺍﺭند، ﻭﻗﺘﯽ ﻣﺘﻮﺟﻪ #ﺩﻭﺳﺘﺘﻮﻥ ﺷﺪند ﺑﻬﺶ #ﺣﻤﻠﻪ ﮐﺮﺩند ﻭ #ﮔﻮشت_ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩند. ﻋﻠﺖ #ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻭ ﻧﺎﻟﻪ ﻫﺎﺵ ﻫﻢ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﻮﺩﻩ.
🌹 ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺑﺪﻧﺶ ﺭﻭ ﺁﻭﺭﺩﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺗﮑﻪ ﺗﮑﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ…
#شهدا_شرمنده_ایم