-1660870912_26112744.pdf
711.5K
✍راهنمای دانش آموزان برای شرکت در آزمون های نهایی پایه های دهم، یازدهم و دوازدهم
📌نکات کلیدی امتحانات نهایی/ از شیوه مطالعه تا طراحی سؤالات
♦️دانشآموزان دوره متوسطه دوم در سه پایه دهم، یازدهم و دوازدهم باید در امتحانات نهایی که از 30 اردیبهشت 1403 آغاز میشود، شرکت کنند.
♦️سال 1403 برای پذیرش دانشگاهها، کنکور سهم 50 درصدی و سوابق تحصیلی نیز سهم 50 درصدی دارد.
♦️توصیه مسئولان وزارت آموزش و پرورش: همه محتوای کتاب درسی از جمله متنها، فعالیتها، تصاویر، سوالات و آزمایشها، نمودارها و تمرینها و... را بیاموزید به طوریکه مطمئن شوید که همه مفاهیم موجود در کتاب درسی را درک کردهاید.
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
◄ قیمت ارزهای دیجیتال:
💰 تتر : 66,945 تومان
💰 بیت کوین : 64,592 دلار
💰 اتریوم : 3,096 دلار
💰 بایننس کوین : 558.93 دلار
💰 سولانا : 143.874 دلار
💰 کاردانو : 0.4610 دلار
💰 پالیگان (متیک) : 0.67370 دلار
💰 لایت کوین : 80.83 دلار
💰 بیت کوین کش : 482.82 دلار
💰 ریپل : 0.4984 دلار
💰 ترون : 0.10890 دلار
💰 دوج کوین : 0.15152 دلار
💰 شیبا : 0.00002273 دلار
💰 پپه : 0.00000513800 دلار
💰 تن کوین : 7.09200 دلار
💰 پنکیک سواپ : 2.797 دلار
💰 آربیتروم : 1.1532 دلار
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
🔴👈آیین نامه جدیدرتبه بندی چگونه خواهدبود؟
🟡👈 وزیر آموزش و پرورش در جمع فرهنگیان استان سمنان:
🔵👈وزیر و معلمان کنار هم هستند و به صورت مجدانه پیگیر هر مطالبهای که در چهارچوب قوانین باشد، هستیم.
آموزش و پرورش همانند یک آینه است، آینهای که عملکرد حال و گذشته را نشان میدهد و وضعیت آینده را را نیز به تصویر میکشد، اما متاسفانه برخی به جای یاری کردن آموزش و پرورش برای ساختن آینده، صورت مسائل را پاک میکنند و آینه را میشکنند.
🔵👈آیین نامه رتبه بندی جدید در سال ۱۴۰۳ بر مبنای نگاه معلمانه اصلاح خواهد شد، رتبهبندی باید مبتنی بر ماموریت معلمان تنظیم شود. معلم قرار نیست مقاله نویس مجلات باشد، معلم کسی است که از گوهر وجود کودکان این مرز و بوم انسانهای بزرگ را میسازد و علمدار میدان تعلیم و تربیت است .
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
⭕️ #کنکور_سراسری
🔴 نوبت نخست کنکور ۱۴۰۳ در روزهای ۶ و ۷ اردیبهشت برگزار میشود.
❗صبح پنج شنبه ۶ اردیبهشت ماه آزمون گروههای علوم انسانی و علوم ریاضی و فنی
⭕عصر پنج شنبه داوطلبان گروه هنر و زبان
از تفاوت های آزمون امسال با سال های گذشته نیز همزمانی آزمون گروه های زبان و هنر است که به همین دلیل داوطلبان نتوانستند در هر دو گروه زبان و هنر شرکت کنند و باید یکی از این دو گروه را انتخاب میکردند.
صبح جمعه هفتم اردیبهشت ماه آزمون گروه علوم تجربی برگزار میشود.
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
قسمت_پنجاه_پنج
مادر کمال کلی برام خرید کرده بود و یه خانم هم اورده بود که صورتمو اصلاح کنه،خونه شور و شوقی بود که بیا و ببین..آرایشگر وقتی شروع به کار کردن،صدای هلهله و کل کشیدن فضای خونه رو پر کرد.همه فامیلهای ما بودند که کمک دست مامان اومده بودند.بزن و برقصی بود که صدای اه ناله های من بابت درد اصلاح توش گم شده بود..وقتی کار آرایشگر تموم شد همه حیرون و با تعجب میگفتند:وای که چقدرنازشدی صورت پراز مو و دخترونه ی من،، جاشو داد به ابروهای باریک و پوستی مثل پنبه،خیلی تغییر کرده و قشنگتر شده بودم.همونجا پارچه ی چادری که مادر کمال اورده بود رو روی سرم با سلام و صلوات و بزن و برقص بریدند و کوک زدند و در نهایت سرم کردند.شکلات روی سرم میریختند و کل میکشیدند.مامان اون روز بقدری خوشحال بود که هیچ وقت اونطوری ندیده بودمش.دائم میرقصید.بعداز اصلاح مادر کمال اومد جلو و بوسم کرد و گفت:چقدررررر خوشگل شدی!بعد دوتا النگو توی دستم کرد و یه گردنبند هم گردنم انداخت و گفت:خوشبخت بشید..
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#قسمت_پنجاه_شش
مامان هم یه النگو از طرف خودش و بابا بهم داد و بعد صورتمو بوسید و اروم دم گوشم گفت:از اون که خبری نیست؟؟نگاهش کردم و گفتم:نه مامان!!نیستش،انگار ولم کرده و رفته پی کارش،مامان گفت:خداکنه..من نمیدونم چرا دلشوره دارم.همش میترسم یه اتفافی بیفته،مامان راست میگفت چون من هم با کوچکترین صدا میترسیدم اما به کسی نمیتونستیم حرفی بزن..چادر بریدن تموم شد و کم کم مهمونا رفتند فقط کمال و مادرش موند..چون کمال اینا شهر دیگه ایی زندگی میکردند مهمون زیادی نداشتند.حتی پدرش هم نیومده بود برای همین شب رو موندند خونه ی ما...مامان با کمک مامان بزرگ برنج دم کردند و مرغ سرخ کردند تا شام اماده بشه…سالاد هم من درست کردم.همش توی آشپزخونه بودم خجالت میکشیدم برم داخل و بابا منو نگاه کنه..کف اشپزخونه که گلیم پهن کرده بودیم کمی آشغال ریخته بود اونهارو جارو کردم و نشستم و ابلیموی سالاد رو بریزم که یکدفعه کمال آمد...
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
50.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام حسین از منظری دیگر🏴🏴🏴🏳🏳🏳
#سخنزانی ماندگار دکتر الهی قمشه ای
در وصف عاشورا و امام حسین
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
13.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#ایذه
طبيعت زيباى شهرستان ايذه😍
ولات بختیاری
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
11.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ لری🌺
آستاره بختیاری🎙
شعر از پژمان بختیاری دشتکی
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#قسمت_پنجاه_هفت
با صدای سرفه ایی از جا پریدم و دستمو روی قلبم گذاشتم..کمال بود که با اون هیکل رعنا و نظامیش ایستاده بود.از اینکه با صدای سرفه اش منو ترسونده بود خجالت کشید و گفت:یاالله..ته دلم گفتم:خسته نباشی،،چقدر زود گفتی یاللله..کمال میخواست برگرده که پشیمون شد و دوباره بطرف من چرخید و گفت:شرمنده.نمیخواستم بترسونمت…نفس عمیقی کشیدم و گفتم:دشمنت شرمنده.،کاری داشتی؟چیزی میخواستی،؟گفت:نه.حاج اقا(عاقد)اومده گفتند صدات کنم تا بیایی برای خطبه ی عقدلبخندی زدم و گفتم:چشم…دستامو بشورم بیام..کمال زود اومد شیر اب رو باز کرد ومن مشغول شستن دستم شدم…کمال گفت:خیلی بهتون میاد.سرمو انداختم پایین و گفتم:ممنونم…مادرتون زحمتشو کشیدن.اره خیلی خوشگله..کمال گفت:نه.صورتتو میگم،،خیلی خوشگلتر شدی.امیدوارم لیاقتتو داشته باشم..با این حرفش انرژی گرفتم و سرمو بالا اوردم اما همون لحظه روی سماور استیل سایه ی کسی رو دیدم..نباید میترسیدم..میدونستم همون اطرافه…
ادامه 👇
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#قسمت_پنجاه_هشت
کمال از جلوی در کنار رفت و گفت:بریم داخل؟؟همه منتظرند..گفتم:بریم..من جلوتر از کمال راه افتادم و داخل اتاق شدیم تا بابا رو دیدم از خجالت چادرمو جلوتر کشیدم.عاقد محرومیت رو خوند و ما بهم محرم شدیم.قرار شد بعدا کمال از محضر وقت بگیره و عقدمون اونجا و توی شناسنامه ها ثبت بشه..عقد که تموم شد یهو برق قطع شد و همه جا تاریک شد.همه دنبال کبریتی یا چراغی و شمعی بودند و من با شنیدن صداهای ناله وار نتونستم از جام تکون بخورم..برگشتم و دیدم کنارم نشسته و سرشو تکون میده و ناخونهای بزرگشو روی دستم فرو میکنه..گرمی خون و درد رو خوب حس میکردم..زبونم بند اومده بود و تکون نمیخوردم و از درد دستم اروم اشک میریختم..وقتی بابا چراغ روشن رو اورد داخل دیگه ازش خبری نبود ولی دستم خونی و زخمی شده بود.زود با چادر روشو پوشوندم و خودمو به اشپزخونه پیش مامان رسوندم.مامان که تازه چراغ اشپزخونه رو روشن کرده بود با دیدن دستهای و چادر خونی زد توی سرش اما صداشو در نیاورد…..
ادامه بعدی👇
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
مطمئن بودم که اگر کسی فقط و فقط در لحظات حال زندگی کند و با علاقهمندی کامل به هر گلی که سر راهش است، نگاه کند و هر درخششی را که بر روی هر لحظهٔ گذرا میرقصد گرامی دارد، آنوقت است که زندگی در برابرش خلع سلاح میشود.
📚گرگ بیابان
_هرمان هسه
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
قسمت_پنجاه_نه
مامان بزرگم که تازه متوجه ی قضیه شده بود خیلی سریع در آشپزخونه رو بست تا بقیه ( چند تایی مهمون مثل زنعمو و بچه هاش هنوز خونمون بودند،،،،)مخصوصا کمال و مادرش متوجه ی چیزی نشند…مامان بزرگم چادرمو سریع توی تشت شست و صلوات فرستاد و گفت:به شوهر و مادرش بگو چایی ریخت روش،بعد زخم دستمو بستند و مامان شروع کرد به تعریف کردن اون همه اتفاقاتی که برام افتاده بود.مادربزرگم(مامان بابا)زد توی صورتش و گفت:مقصر شمایید که مخفی میکنید و نمیگید براش دعا بگیرم….حیف اون جوونا،،مامان گفت:دعا گرفتیم ،،دو بار هم گرفتیم.مریضی من هم بخاطر اون بود چون به چشم خودم دیدمش،مامان بزرگ گفت:دوباره بگیرید…ده باره بگیرید.یعنی اون جن،انگار مامان بزرگ خودش هم ترسید و صلوات و بسم الله فرستاد که یهو برق ها اومد.صدای صلوات از داخل اتاق بلند شد.رفتیم پیش مهمونا و یه چادر دیگه سر کردم وگفتم:توی تاریکی چایی ریخت روی چادرم..مادر کمال گفت:اشکالی نداره…آب برکت و روشناییه…….
ادامه 👇
#سرگذشت_رقیه
#سر_خور
#قسمت_شصت
برقها اومد و همه دوباره نشستیم اما این بار استرسم خیلی بیشتر شده بود.سفره ی شام رو پهن کردند و غذا رو اوردند..همه نشستند سر سفره اما کمال داخل اتاق بغلی داشت نماز میخوند..مادر کمال به مامان گفت:میشه غذای بچه هارو بزاری داخل یه سینی تا تنهایی توی اون اتاق باهم بخورند.مامان قبول کرد و یه سینی غذا داد دستم وگفت:برو پیش شوهرت و باهم غذا بخورید..سینی رو گرفتم و رفتم داخل اتاق،کمال نمازشو خونده بود و داشت قران تلاوت میکرد..تا منو سینی بدست دید ،قران جیبی که دستش بود رو بوسید و گذاشت داخل جیبش و بعد از جاش بلند شد و گفت:شما چرا زحمت کشیدید..سینی رو ازم گرفت و سفره رو پهن کرد..برای دوتامون یه بشقاب غذا گذاشته بودند.توی یه ظرف با خجالت شروع کردیم به غذا خوردن،چند دقیقه که گذشت براش یه لیوان دوغ ریختم و گفتم:شما نماز میخونید...کمال گفت:بله،نماز خوندن و نیایش با خدا بهم خیلی آرامش میده…..من به نماز بیشتر از شغل و خواب و خوراک پایبندم..
ادامه بعدی 👇
بختیاری آنلاين را به دیگران معرفی کنید
https://eitaa.com/bakhtiyarionline
☀️ بختیاری آنلاين☀️
╰┅┅┅┅┅❀🍃🌸🍃❀┅┅┅┅┅╯