هدایت شده از واجب فراموش شده
هوالشهید
#سفر_به_روسیه
خدا رو شکر از طریق ثبت نام پنج ماه قبل یک سفر مفید برام رقم خورد
«نشست جوانان دنیا در سوچی روسیه»
World
Youth
Festival
در یک جمله
خیییلی کار داریم برای اینکه ایران جانمان ،انقلاب اسلامی ایران را به دنیا نشون بدیم
»محبت مردمانمان
»تاریخ و تمدن مان
»ایثار شهادت طلبی مردمانمان
»علم و صنعت مان
»ظلم ستیزی و ضد استعمار بودنمان در مقابل بلوک شرق و غرب...
»امام مان و رهبران
و افتخارات مان
قهرمانان مان
...
همه و همه را...
خیییییلی کار داریم خیییلی
جوانان دنیا تشنه محبت اند و تشنه شنیدن و مستضعف بدلیل سلطه تمام عیار رسانه ...
پی نوشت۱:
برام خیلی سخت بود وقتی از برخی جوانان روسی و ... میپرسیدم در مورد غزه فلسطین
اصلا نشنیده بودم که تو این چند ماه چه به سرشون اومده_فقط ۸۰۰۰ کودک کشته شدن _
براشون تصویر کودکان میآوردم بسیار متأثر میشدن
قلب ها پاکه ولی رسانه هدفمند فیلتر شده که عکس حاج قاسم رو فیلتر میکنه نمیذاره دنیا از استضعاف در بیاد
اینم یکی از اون کارها
پی نوشت۲:
به هر کسی میگفتم اهل ایرانم
با تمام وجود میگفت واااای خیییلی خوب
و ابراز محبت به مردم ایران میکرد
دنیا ما را پرچم دار ظلم ستیزی و مقاومت در مقابل غرب میدونه
خیلی غرور آفرینه
پی نوشت۳:
خیلی ها حاج قاسم و میشناختن
به عنوان یک قهرمان(a hero ) و پیکسل و عکسش و ازم میگرفتن
میتونید سفرم را دنبال کنید
👇👇👇واجب فراموش شده
@salman_irn
https://eitaa.com/salman_irn
هدایت شده از بنیاد بین المللی مردمی تحول اجتماعی
🔰 شاید کمک شما، مانع شهادت چند کودک فلسطینی از گرسنگی شود؛ تا خدا ما را در یاری رساندن به دیگران، و آن ها را در استقامت شان امتحان کند؛ و فرجش را شامل حال مان گرداند.🙏🏻
✨پویش ملی افطار در حصار:
نهصت جمع آوری کمک های ملت ایران جهت توزیع ارزاق رمضانی و برپایی سفره افطار در جمع روزه داران مظلوم غزه🌷
💳 شماره کارت
5041727010553517
شماره شبا
630700001000229862965001
شماره حساب
10.9862965.1
✅ نزد بانک رسالت به نام بنیاد مردمی تحول اجتماعی
💌کمک های شما به صورت مستقیم صرف تامین غذا و ارزاق برای مردم جنگ زده غزه می گردد و گزارش تصویری آن در کانال منتشر خواهد شد.
📱شماره تماس و فضای مجازی جهت سئوالات بیشتر
09366636295
به کانال بنیاد بین المللی مردمی تحول اجتماعی بپیوندید👇
https://eitaa.com/bonyadtahavol
#افطار_در_حصار
#مهربانی_بدون_مرز
#بنیاد_بین_المللی_مردمی_تحول_اجتماعی
یا رفیق من لا رفیق له
#برای_حاج_احمد
چند روز مانده بود به امروز یعنی ۲۰ فروردین
حاج احمد خیلی حالش خوب بود
چند ماهی با هم کلنجار میرفتیم
دائم به من میگفت باید بری
تو از بالاجاده برو
آخرین بار بحث مون بالا گرفت جواب گوشی هایم را نمیداد
نیمه شبی به درب منزل ش رفتم آخر آمد جلوی در
بغلم کرد
گفت تو از بالاجاده برو
تو باید بزرگ شوی...
همیشه به کوچکترین موفقیتمان افتخار میکرد و به زبان می آورد
خوب بچههای @ او بودیم دیگر...
چند روزی قبل بیستم فروردین بود
غروب یک روز زیبا
به مزار شهدا رفتیم
محبت حاج احمد در روزهای منتهی به بیستم فرق کرده بود
در بین زیارت قبور رسیدیم سر مزار مادر حاج احمد (خانم زهرا کیوانی)
چقدر مادری بود
بخاطر مادر چه ها که نمیکرد
بعد ندبه ها جدا برای او میرفتیم ندبه میخواندیم و گریه میکرد و واقعه و جمعه...
چه خدمت ها به او که نکرد...
به او میگفت
مادر جان چه غصه داری که از مال دنیا هیچ نداری ... خوش بحالت مادر ...😔😭
پایین پای مزار مادر که رسیدیم به من گفت ابراهیم من را اینجا دفن کن ...
گفتم شوخی رو بس کن حاجی
گفت جدی میگم
شروع کرد توضیح دادن مسائل مالی خیریه طیب که چه مبارک خیریه ای بود و چه بد تمام شد...
همه را سپرد به من حتی حساب های جداگانه فرهنگی کانون که در دست داشت
هنوز نمیدانستم چه قرار است بشود
جلوی درب مزار قول همیشگی بعد ندبه ها را گرفت
اگر هر کدام مردیم قول بدهیم جلوی مزار برایش آیت الکرسی بخوانیم
گذشت و
یکی از شب ها(یا همان شب نمیدانم) که مقابله قرآن هفتگی خانگی( که سنت بیار زیبایی بود که ای کاش هنوز ادامه دهند)
گمان کنم در منزل یکی از عزیزان شهرک بالاجاده(گمانم محمد رضا نورمحمدی) جمع بودیم
همیشه مقید بود تمام جلسه را بنشینیم
ولی آن شب حالش جور دیگر بود
زیر چشم نگاه محبت آمیزی کرد و اشاره کرد جیم شیم
اومدیم بیرون با چند تا از رفقا گفت بریم گرگان استخر😳
تعجب بالایی داشتم هنوز چند روزی به ۲۰ فروردین مانده بود
اولین بار بود در استخر بارها مرا در آغوش میکشید
آغوش صدای دلتنگی طولانی میداد
چیزهایی از کسانی و افرادی برایم گفت و در سینه سپرده شد...
نیمه شب در مسیر برگشت به خانوم م زنگ زدم ایشان بهش ون گفت املت (امبلت و گفت گوجه مرغانه درست کن)درست کن داریم میایم
۲ شب خونه ما با سید میلاد و ...
چه گفت و چه شنیدیم
مدتها بود حاج احمد روزه میگرفت
۳۰ روز ۴۰ روز...
مدتی از حرفی که در بانک زده شده بود دلگیر بود
شد آخرین شیرین دیدنمان از حاجی
هر روز صبح زنگ میزد
من در نیروگاه علی آباد
او در بانک نوکنده
حتی چای خوردن های صبح رو هماهنگ میکردیم
زنگ میزد چای خوردی منم بخورم ...
قرآن و نماز خواندن هامان و آخر شب مزمل خواندن پشت در خونه ها ...
آه ه ه ه
روز بیستم شد
قبل ۱۲ ظهر دوباره زنگ زد صبحانه و ... را با هم چک کردیم
قبل ۱۲ یه مبلغ آخر را واریزی به حساب طیب انجام داد
منم مثل همیشه عصر از علی آباد حرکت کردم
گرگان خواهر و دامادمان را سوار ماشین پراید سفید خوشرکابم که مسبب وام گرفتن و خریدنش خود حاج احمد بود کردم و به سمت بالا جاده
جاده گرگان به بالا جاده طولانی شده بود
دلشوره عجیب این روز ها
حرف های حاج احمد بالاخره آفتاب در حال غروب کردن کرد تاریکی هوا کمی دلنوازی میکرد و غربت عجیبی حکم فرما میشد به چهارراه چهارده قلندرآیش بالاخط رسیدم
گوشی زنگ خورد
سید میلاد بود
قبل اینکه گوشیم را بردارم
به دامادمان نگاه کردم
گفت چه شده
ماشین را کنار زده
آرام گفتم
حاج احمد تمام کرد
بعد گوشی را برداشتم
سید میلاد
بدون سلام
کجاییی؟!
نزدیک بالا جاده
ابراهیم حال حاجی بده
خودت و برسون بردنش بیمارستان نوکنده
گفتم میدونم تموم کرده میدونم ....😭😭😭😭
از رانندگی کنار آمدم و سید راننده شد
نوکنده و چهره اقوام سید احمد و دیگر ...
شروع زندگی بدون حاج احمد
چه زیبا میدانست تمام است
حاج احمد بالا جاده و کردکوی بندر گز و نوکنده گلستان رفت
حاج احمد جهادی
حاج احمد قرآنی
حاج احمد ورزشکار فوتبال دوست
حاج احمد عاشق با محبت
حاج احمد مردم دار خوش اخلاق
حاج احمد کمک کن به فقرا
حاج احمد پدر مادر دوست
حاج احمد خوش خنده و شوخی باز
حاج احمد دلسوز
حاج احمد بچه های مسجد و بچه یتیم ها
حاج احمد محبوب علما
حاج احمد ساده زیست و خاکی
حاج احمد بی ادعا
حاج احمد متواضع
حاج احمد بچه کارگر زحمت کش
حاج احمد خوش صدا
چه تلخ ظاهری داشت رفتنش...
ادامه مطلب👇👇👇👇
https://eitaa.com/balajaddeh
دیگر با که شب ها قرآن بخوانیم
دیگر نماز شب مسجد مهدیه و بعد دعا عهد جدا شدن ها
دیگر گریه برای فقرا
دیگر یتیم نوازی و گریه فراق ها
دیگر بیل زدن در رودخانه ها برای کار جهادی (پول ماسه را میداد دست من و میگفت تو نگاه کن من بیل میزنم ماسه رودخانه جمع میکنم ولی نگی خسیسه میخام نفسم و بسازم)
دیگر ادا در آوردن ها و بچه بازی ها و سر جمع کردن ها
دیگر خالصانه گریه کردن ها و دور امام جمع شدن ها ...
همه و همه را با خود برد
حاج احمد بالا جاده هیچ وقت نخواست دیده شود و با رسانه و ریا در دل قلوب بالا جاده ای ها جای نگرفت
حاج احمد مخلص بود
برای خدا حرف میزد عمل میکرد گریه میکرد مالش را خرج میکرد محبت میکرد
آری چند روز مانده به بیستم فروردین تمام شد
بیستم فروردین ۱۳۹۱ فرا رسید و حاج احمد بالا جاده (ایثاری)را با خود برد😭
برد که در تاریخ بالا جاده بماند و آیندگان و نوجوانان بالا جاده بغیر شهدا در ذهن انسانی مجاهد را ثبت کنند و شاید الگویی شود برای همه
رحمت خدا بر او و همه ی کسانی که برای ساختن تاریخ فرهنگ مخلصانه مومنانه روستای بالا جاده زحمت کشیدن
مرحوم حاج احمد ایثاری
روحت مهمان آقا امیرالمومنین باشد ان شالله
دلتنگت
ابراهیم
۲۰ فروردین ۱۴۰۳
#هم_محلی
#واجب_فراموش_شده
#حاج_احمد
#ایثاری
#اخلاص
#الگو
به کانال
واجب فراموش شده بالاجاده
روستای بالاجاده
بپیوندید👇👇👇
https://eitaa.com/balajaddeh
هدایت شده از واجب فراموش شده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظات و ساعات آخر را قدر بدانیم...
👈مرحوم آیت الله آقامجتبی تهرانی
🌹🍃🌹🍃
واجب فراموش شده 👇👇👇👇👇
@salman_irn
https://eitaa.com/salman_irn
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیاد استاد فرهیخته و فهیم ، معلمی صبور و مهربان ، مرحوم مغفور شادروان
🌷علی اصغر مهقانی🌷
روحشان قرین رحمت واسعه الهی انشالله
روز معلم به همه معلم های بالا جاده ای مبارک
مخصوصا
به معلم های خوبم در مدرسه های بالا جاده و قلندرآیش
آقای صادق شهریاری
معلم بسیار خوبم در اول دبستان
مرحوم صابر زاده
آقای حاج محمد رضا بهرامی
آقای شهریاری
آقای محمدعلی کبیری
آقای ابراهیم تجری
آقای سیف الله شهریاری
آقا میرزا شهریاری
آقای مهقانی
آقای حاج غلامرضا میرزایی
آقای علی نقی بهروزی
آقای محمد مهدی فرخی
آقای دانیال فرخی
آقای حمید شهواری
آقای حمیدرضا حشمتی
آقای علی میرزا عشرستاقی
مرحوم حاج مهدی کاتبی
آقای عیسی ساوری
آقای حشمت مهدیانی
مدیران و ... عزیز
آقای رمضان ولی اللهی
آقا سید محمد بنی هاشمی
آقا سید محمد هاشمی
مرحوم آقا سید میرهادی حسنی
حاج نصرت الله بهرامی
آقای حاج اکبر بهرامی
آقای حاج علیجان نورمحمدی
آقای حاج شعبان کبیری
آقای حاج حسن یزدانی
و ...
و معلم های معرفتی و نابم
مثل آقا رضا هزارجریبی که جز ۳۰ قرآن و پیش حفظ میرفتیم
و مرحوم ملا عبدالله و
اصلی معلم معنوی مون حاج آقا مهدوی
و همه معلمان دیگه ای همچون مرحوم محمدعلی شهریاری
اولین معلم بالاجاده
ومعلم مرحوم زحمت کش ونمونه برادر حاج غلامعلی رضایی خواهر بسجی وفعال بالاجاده مرحومه حاجیه خانم گلنساه یزدی
...
امیدوارم جا ننداخته باشم
مدیون همتونم
یاد باد آن روز گاران
روزهایی که تو تخم مرغ گل محمدی پر میکردیم میزدیم به سقف...🌹🌺🌷
روزهای تلخ و شیرین مدرسه
یاد خاطره های روزهای سرد مدرسه ابتدایی قلندرآیش
آن همه دوستی و محبت در کلاس های مختلط دخترا و پسرا
یاد روزهای سرد زمستان و بیرون حیاط نگهمون میداشتن و منم ضعیف دستام بی حس میشد
دخترا دلشون میسوخت میبردنم تو سالن...😉
غذاهامون و با هم نصف میکردیم
تغذیه شیرینی میدادن توش آب میریختیم مثل خامه یه گوشش و پاره میکردیم میخوردیم
یاد جهشی خواندن ها و حاج محمد رضا و زحمت هاش
یاد هوا داری کردن های آقا سید محمد بنی هاشمی از من و تو دبستان بخاطر من کلی یکی از بچهها رو زد
یاد ساندویچی آقا میرزایی...
یاد جمله ناب آقا ابراهیم تجری پشت جلد ریاضیم که وقتی زیرابش و پیش آقا حسنی زده بودیم برام نوشت و تو ذهنم حک شد«قل الحق ولو علی انفسهم» حق و بگویید هرچند به ضررتان باشد
یاد دست رو میز های آقا محمد علی کبیری
وقتی بچهها چغولی کرده بودن که من که ورقه تصحیح میکردم نمره اضافه به همه دادم
ایشون هم یه درس دایمی بهم داد و کلی انگشتام و با چوب رو میز زد و یه جای دیگه رو 🤣😆
یاد سراسیمه گی آقا میر هادی وقتی حاج اکبر بهرامی تو راهرو میخاس منو بزنه
دوید اومد گفت چکار میکنی این ابراهیم فرق داره حتما اشتباه شده ...
یاد آقا مهدی کاتبی که همش بهم عزت نفس یاد میداد و وقتی داداش بهروز صابری مرحوم شد برام مقاله نوشت گفت اولین بار برو پشت تریبون بخون
و همش تشویقم میکرد...
یاد مرحوم محمد رضا قلندرآیش که بهش میگفتیم کامپیوتر
یاد تمام همکلاسی های خوب و با محبتم
حسین قنبری و آقا فرشید معماری و امین کبیری و ساسان باقری و فریبرز رایج و امید و هادی معماری
ومنصور میرزایی و اشکان قائمی و باباعلی هزارجریبی و سجاد فرخی و
و ...
خیلی ها دیگه که تربیت شده همین معلم های خوبیم...
یاد
فرار کردن ها و گیر افتادن ها
یاد همه لحظه هایی که با معلم های خودمون خاطره شد و مثل پدر برامون ارزشمند شدن
سالم باشید افتخار های ما
دوستتون دارم
ابراهیم نورمحمدی
۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
واجب فراموش شده بالاجاده
روستای بالاجاده
هم محلی
https://eitaa.com/balajaddeh
نفع شخصی
یا نفع مردم وطنم بالا جاده
در این چند روز تعطیلات دوبار به یک کارگاه جدید راه اندازی شده سر زدم
کارگاه بردیا
یا بهتر بگویم کارگاه امید و زندگی آقا بردیا
سالهاست در کشور صدها بردیا دیده ام وهر بار با دیدن آنها
ذهنم درگیر میشود
که چرا برخی منفعت شخصی را به نفع جمع میبخشند و با روحی بلند عوض خرید سکه و دلار
یا دلالی خانه و خرید و فروش های منفعت دار
یا بانک سپاری با سپرده هایی که معلوم نیست سودش حلال است
پول و مال و جوانیشان را برای #تولید میگذارند
البته در روستای عزیزم کم نیستند که سال ها در حوزه ی تولیدند
تمام کارچاله ها
تمام کشاورزان،باغداران،دامداران
پمبه کاران،تراکتور داران،وجین گران،شوپاگران و کمباین داران و همه و همه
به بهانه بردیا و تلاش ش و همتش که برادر خانم آقا رضا قائمیست و به نوعی بالا جاده ای محسوب میشود
تشکر
از همه کسانی که
نفع شخصی
خود را به نفع مردم ترجیح میدهند
و دهها زن و بانوی روستایم که سبک زندگی جدید ناخوانده غربی آنها را از زیبایی های زمین سر و کار و تلاش و صبح زودبیداری و نشاط دورکرده دوباره با نشاط به میدان آورد
به نظرم اگر میشود کمک کردبه این نوع کارها همه آنهایی که دستشان به دهانشان میرسد کاری کنند
#نذر_تولید
و یاحداقل تشکر از چنین جوانهایی
تا منفعت های شخصی جایش را به جمع سپاری و کارتولید واشتغال بدهد
که هم حال دل خوب میکند
وهم برکت خدا به مال وجانتان
و هم عده ای نانی به خانه ببرند وشاید
لبخندی بین زن و شوهر زیادکند ویا زندگی ای از متلاشی شدن بایستد
دمت گرم آقا بردیا
به بالاجاده خودت خوش آمدی
#هم_محلی
https://eitaa.com/balajaddeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز دختر بر دختران روستای بالا جاده
و معصومه های روستا
و به همه
پدر هائی که سه تا دختر دارن 😉
و همه دختر هایی که کنار مامان باباهاشون موندن و تنهاشون نمیزارن
و همه دختر هایی که همراز بابا ها و داداشا هستن
و همه دختر هایی که با این که خودشون صاحب دختر و ... شدن ولی هنوزم برا بابا کاماناشون دخترن و ازشون مراقبت میکنن
مباااااااااارک.🌹🌹🌹